كلمه: مهندس ميرحسين موسوي در آستانه ي يوم الله سيزدهم آبان بيانيه اي خطاب به ملت شريف ايران صادر كرد . به گزارش “كلمه” متن كامل اين بيانيه به شرح زير است.
بسم الله الرحمن الرحيم
در تاريخ معاصر ما سيزدهم آبان يادآور سه حادثه است. در نخستين از اين رويدادها امام خميني از ايران تبعيد شد و نهضت در فترتي سيزده ساله فرورفت. رژيم شاه پس از به دست آوردن چنين نتيجهاي بايد خود را شماتت كرده باشد كه چرا اين راه حل ساده را پيش از آن به كار نبست. يك قيام بود و يك امام كه وقتي از صحنه دور شد ديگر چيزي از شور تحولخواهي باقي نماند. آيا به راستي امام خميني در حركتي كه آغاز كرد تنها بود؟ هرگز چنين نبود، زيرا هرگز چنين نيست كه يك فرد بتواند به تنهايي در صحنه جامعه تحولات نمايان ايجاد كند. پيروان او بسيار بودند، اما آنان شبيه به ياراني نبودند كه سالها بعد پيرامونش را گرفتند، آن زماني كه گفت «رهبر ما آن طفل سيزده ساله است …»
دومين سيزدهم آبان روز رهبران سيزده ساله است؛ دانشآموزاني كه براي تظاهرات در محوطه دانشگاه تهران گرد آمده بودند و مورد يكي از سبعانهترين كشتارها قرار گرفتند. تجربه رژيم از حوادث دهه چهل بود كه موجب چنين حركات خونيني شد. تصور بر آن بود كه اگر با همان قاطعيت گذشته عمل كنند از نو به همان نتايج خيرهكننده دست مييابند، حال آن كه زمينه اجتماعي كاملا تغيير كرده بود؛ زمين تغيير كرده بود و زمان تغيير كرده بود و مهمتر از آن جان انسانها تغيير كرده بود. ديگر حكومت شاهنشاهي با يك امام تنها روبرو نبود. اين بار كساني گرد او جمع شده بودند كه شايد به اندازه پدرانشان او را نميشناختند يا سخنانش را نشنيده بودند، اما به اندازه امام خود شور در سينه داشتند؛ آنها همچون پدرانشان براي به راه افتادن لازم نبود كه پيدرپي شماتت شوند.
درباره سومين سيزده آبان بسيار گفته شده است، تا جايي كه بعيد است كمترين اطلاعي از آن ماجرا ناگفته مانده باشد؛ از جمله آن كه در اين رويداد امام از دانشجويان مسلمان پيروي كرد. ظاهرا اين دانشجويان بودند كه خود را پيرو خط امام ميخواندند، اما در واقع اين امام بود كه حركت آنان را دنبال نمود. قطعا هيچيك از رهبران و فرماندهان انقلاب در شكل دادن به آنچه در اين روز اتفاق افتاد نقشي نداشت. حتي خود دانشجويان تصور ميكردند بعد از چند روز حادثه تمام ميشود و به خانههايشان باز ميگردند. ولي امام اين رويداد را پيگيري كرد و آن را انقلابي بزرگتر از انقلاب اول ناميد. تنها امامي كه درد يك سكوت سيزده ساله را چشيده باشد ميداند كه جامعهاي شكليافته از چوبهاي فرمانبر و خشك از خود جوششي ندارد و حيات پاكيزهاي ندارد. او مردم را رهبر ميپسنديد، زيرا ميدانست كه گذر از يك گردنه تاريخ براي سعادت هيچ ملتي كافي نيست. آنان بايد از چنان خودانگيختگي و بصيرتي برخوردار شوند كه در هر عصري و نسلي بتوانند راه را از بيراهه بشناسند و بپيمايند. مردم ما امروز رهبرانند و اين همان آرزوي بزرگي است كه امام براي آنان داشت. او ما را دعوت كرد به سوي آن چيزي كه ما را زنده ميكرد.
آنك سيزدهم آبان، اين سبزترين روز سال دوباره از راه ميرسد. آيا امروز قابلتصور است كه حركت مردم بر اثر بازداشته شدن همراهي از همراهي خاموش شود؟ اگر اينگونه باشد دستاوردهاي چهل و پنج سال تاريخ معاصر خود را از دست دادهايم، و اگر چنين نباشد اين نشانهاي از ريشههاي انقلابي ماست. ما به اتكاي اين ريشههاست كه سبز شدهايم، ريشههايي كه اگر از آنها دور شويم به همان چيزي تنزل خواهيم كرد كه مخالفان مردم آرزو ميكنند. به اين خاطر است كه جا دارد با هر تلاش افراطي در اين جهت برخوردي احتياطآميز داشته باشيم.
حركت ما از واگذار كردن اسلام به جبهه خرافهپرستان و سپردن انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان، از ناچيز شمردن ميراث و ميوه مبارزات يكصدساله مردم ايران و جايگزين كردن آن با تصوراتي گنگ، و از جدايي و بيگانگي نسبت به ريشههاي تاريخياش نفع نميبرد، و اگر برخي دولتهاي بيگانه بر ترويج چنين تمايلاتي اصرار دارند شايد در اين كار سودي ملاحظه ميكنند. آنها اگر لازم باشد با وجداني آرام بر سر جنبش امروز ايرانيان پشت ميز معامله مينشينند و به همان مقدار آزادي و توسعه سياسي كه در كشورهاي همسايه وجود دارد براي ملت ما قناعت ميكنند و در اين قناعت قابل سرزنش نيستند. اين ما هستيم كه اگر مصالح خود را به درستي تشخيص ندهيم بايد ملامت شويم.
اين روزها هر نگاهي كه به نگاهي ميافتد از پيروزي ميپرسد. كي به آن ميرسيم؟ چه چيز ما را به آن ميرساند؟ كدام قدم و اقدام آن را به پيش مياندازد؟ و چه چيز آن را كمال ميبخشد؟ تمامي وجود ما دعا و سوال است و وعده خداوند كه فرمود هر آنچه مسئلت كنيم مقداري از آن را اجابت خواهد كرد. و آتاكم من كل ما سالتموه. (و از هرآنچه از او خواستيد به شما داد). همين كه خواستهاي در جامعه متولد ميشود ديگر هيچ كس قادر نيست از برآورده شدن آن ممانعت كند و دولتها تنها ميتوانند بر مقاديري چون زمان و ميزان و شكل تحقق آن تاثير بگذارند.
آيا ما هم ميتوانيم بر اين مقادير اثر داشته باشيم؟ آري. المعروف بقدر المعرفه؛ انسانها به قدري كه بصيرت و آگاهي از خود به نمايش ميگذارند در خور نيكوييها قرار ميگيرند. كما اين كه در اين چند ماه مردم ما بيش از آن كه از رنجهاي خود گنج به دست آورده باشند از بركات خردمندي خود بهرهمند شدهاند.
راه سبز ما يك مسير عقلاني است و اين يك بشارت است، زيرا نشان ميدهد كه ما تا انتها بر سر خواستههاي خود مستحكم خواهيم ايستاد. اگر دچار تندروي و رفتارهاي افراطي بوديم شك نكنيد كه با دستاني خالي از نيمۀ راه باز ميگشتيم، زيرا افراط راه را براي تفريط باز ميكند. اگر براي قبول اين حقيقت به مثال نياز داريد به سياست خارجي دولتمردان بنگريد. همان وقتي كه آنان مناسبات بينالمللي كشور را به اغراض تبليغاتي آلوده كردند و از خردورزي و متانت كناره گرفتند ميشد حدس زد كه به زودي مصالح بلندمدت مردم را به هيچ معامله خواهندكرد. شانزده سال پيش از اين تهيه سوخت براي تاسيسات هستهاي تهران امري بود كه نه مسئولان و نه رسانهها انجام آن را يك خبر مهم تلقي نميكردند. امروز قسمت اعظم محصول فعاليتهاي هستهاي كشور ،كه اين همه جاروجنجال به خود ديده و چندين تحريم براي ملت به همراه آورده است، گويا بايد براي تامين همين نياز ساده تحويل كشورهاي ديگر شود، شايد بعدها لطف كنند و اندكي سوخت در اختيار ما بگذارند. آيا اين يك پيروزي است؟ يا يك تقلب آشكار، كه چنين تسليمي فتحالمبين ناميده شود؟
دولتمردان نه مشكلات جهان را حل كردند و نه بر حقوق ترديدناپذير ملت خود تاكيد نمودند، كه با گشادهدستي از اين حقوق عقب نشستند. آنها نشان دادند كه حتي در تسليم شدن و كرنش كردن افراطگرند. حتي اگر با تلاش دلسوزان از واگذاري دستاوردهاي كشور در زمينه انرژي صلحآميز هستهاي جلوگيري شود از عواقب افراط و تفريطهاي دولتمردان ايمن نشدهايم، زيرا رفتارهاي آنان زمينه را براي اجماع بين المللي جهت اعمال تحريمها و فشارهاي بيشتر به ملت ما فراهم كرده است.
چيزي كه ما ميتوانيم از اين ماجرا بياموزيم آن است كه خود دچار افراط نشويم. دير يا زود – بلكه به اميد خدا بسيار زود – مخالفان مردم صحنه را ترك ميكنند. آيا آن روز بايد كشوري تخريب شده براي ملت باقي بماند؟ آن چيزي كه امروز بايد نگران آن باشيم مصالح كشور است، زيرا كشور جز صاحبان اصلياش كسي را ندارد كه در اين باره ابراز نگراني كند. ساختن فردا را بايد از امروز آغاز كنيم. بايد براي فردا چنان مهيا باشيم كه اگر همين فردا از راه رسيد يكه نخوريم. بايد هريك از ما مردم نه فقط نقش پيشوايي كه مسئوليت آن را نيز بر عهده خود احساس كنيم.
تاكيد بر اجراي بدون تنازل قانون اساسي يك راهبرد كليدي براي ساختن فرداست. با چنين راهبردي ما در تاريكي قدم نميگذاريم و ميراثهاي به جا مانده از مبارزات نسلهاي پيشين را به هيچ تقليل نميدهيم. و هر آنچه از آرمانها و خواستههايمان كه جا بماند با زندگيهاي خود آن را به دست ميآوريم، زيرا ساختار ظاهري هرگز تمام آن چيزي، بلكه قسمت اصلي آن چيزي نيست كه در جامعه واقعيت دارد. بخش اصلي اين واقعيت زندگيهاي ماست. دستگاه ظاهري ميتواند فرزندان انقلاب را همچون تبهكاران دستگير كند و لباسهاي تحقيرآميز بر قامتشان بپوشاند و مردم ميتوانند با نگاهشان از آنان قهرمان بسازند و به آنان افتخار كنند. در اين رودررويي كداميك برندهاند؟ دستگاه ظاهري ميتواند آنان را در دادگاههاي نمايشي محكوم كند و نگاه مردم ميتواند آنان را در پيشگاه وجدان خويش حاكم بداند. به راستي كداميك از اين دو در واقعيت جامعه حكومت ميكنند؟ دستگاه ظاهري با برخوردهاي توهينآميز خود خانوادههاي آنان را سرافكنده و خوارشده ميخواهد و نگاههاي مردم آنان را در عين تلخكاميهايي كه ميچشند سربلند ميبيند. كداميك از اين دو نگاه بر احساس اين خانوادهها چيره است؟ دقت كنيد كه تنها در نگاه مردم اين همه قدرت وجود دارد و تا اينجاي كار هنوز حرفي از ديگر تواناييهاي آنان نگفتهايم. دستگاه ظاهري ميتواند براي اين خانوادهها تنهايي و عسرت تدارك ببيند و مردم ميتوانند آنان را در آغوش بگيرد؟ به راستي كداميك از اين دو بر كار خود غالبند؟ دستگاه ظاهري ميتواند دانشجويان غريب را به جرم ابراز عقيده از خوابگاه محروم كند و معيشت آنان را در تنگنا قرار دهد و شبكههاي اجتماعي ميتوانند با حمايتهاي خود از آنان پشتيباني كنند. تاثير اقدام كداميك از آنها بيشتر است؟ به راستي كداميك از آنها قدرتمندتر است؟ بلكه اساسا تقابلي ميان اين دو وجود ندارد؛ يكي هست و ديگري نيست، زيرا اين زندگيهاي ماست كه به هر امري در نظم ظاهري جامعه معنا ميبخشد. ما در چند ماه گذشته نه با شكستن اين نظم، كه با تغيير معنا دادن به آن از راه زندگيهايمان صحنه جامعه را تغيير داديم. ما چه نيازي به شكستن اين نظم داريم در حالي كه در هر شرايطي اين ما هستيم كه با زندگيهاي خود به آن جهت ميدهيم.
بعد از اين نيز راه ما اين است. در شرايطي كه اصول متعدد قانون اساسي بتوانند بيمحابا معطل بمانند حقيقت آن است كه فرقي ميان قانون خوب و بد وجود ندارد. ساختار سياسي كشور اگر بهترين نظم ممكن باشد به چه كار ميآيد اگر زندگيهاي ما به آن اعتبار نبخشد، يعني معني برايش تدارك نبيند، آن را تنفيذ نكند و اجراي بدون تنازل آن را مطالبه ننمايد؟ به همين ترتيب اگر اين ساختار واجد اشتباهات و عقب افتادگيهاي واضح بود ما تنها در صورتي ميتوانستيم آن را اصلاح كنيم كه نخست معناي آن را اصلاح ميكرديم و اين كار را با زندگيهاي خود انجام ميداديم.
البته بسيارند ملتهايي كه اين توانايي خود را به جا نميآورند و ترجيح ميدهند قدرت را به قدرتمندان وابگذارند. آنها در جامعه خود پيشوا نيستند، ولي مردم ما هستند.
سيزدهم آبان ميعادي است تا از نو به ياد آوريم كه در ميان ما مردم رهبرانند. اين روز عزيز را به ملت ايران تبريك ميگويم و براي گروهي از آفرينندگان اين مناسبت كه اينك در بندند و ديگر اسيران نهضت سبز از خداوند آزادي، شكيبايي و پاداشي متناسب با نيتهاي بلندشان آرزو ميكنم.
مير حسين موسوي
بسم الله الرحمن الرحيم
در تاريخ معاصر ما سيزدهم آبان يادآور سه حادثه است. در نخستين از اين رويدادها امام خميني از ايران تبعيد شد و نهضت در فترتي سيزده ساله فرورفت. رژيم شاه پس از به دست آوردن چنين نتيجهاي بايد خود را شماتت كرده باشد كه چرا اين راه حل ساده را پيش از آن به كار نبست. يك قيام بود و يك امام كه وقتي از صحنه دور شد ديگر چيزي از شور تحولخواهي باقي نماند. آيا به راستي امام خميني در حركتي كه آغاز كرد تنها بود؟ هرگز چنين نبود، زيرا هرگز چنين نيست كه يك فرد بتواند به تنهايي در صحنه جامعه تحولات نمايان ايجاد كند. پيروان او بسيار بودند، اما آنان شبيه به ياراني نبودند كه سالها بعد پيرامونش را گرفتند، آن زماني كه گفت «رهبر ما آن طفل سيزده ساله است …»
دومين سيزدهم آبان روز رهبران سيزده ساله است؛ دانشآموزاني كه براي تظاهرات در محوطه دانشگاه تهران گرد آمده بودند و مورد يكي از سبعانهترين كشتارها قرار گرفتند. تجربه رژيم از حوادث دهه چهل بود كه موجب چنين حركات خونيني شد. تصور بر آن بود كه اگر با همان قاطعيت گذشته عمل كنند از نو به همان نتايج خيرهكننده دست مييابند، حال آن كه زمينه اجتماعي كاملا تغيير كرده بود؛ زمين تغيير كرده بود و زمان تغيير كرده بود و مهمتر از آن جان انسانها تغيير كرده بود. ديگر حكومت شاهنشاهي با يك امام تنها روبرو نبود. اين بار كساني گرد او جمع شده بودند كه شايد به اندازه پدرانشان او را نميشناختند يا سخنانش را نشنيده بودند، اما به اندازه امام خود شور در سينه داشتند؛ آنها همچون پدرانشان براي به راه افتادن لازم نبود كه پيدرپي شماتت شوند.
درباره سومين سيزده آبان بسيار گفته شده است، تا جايي كه بعيد است كمترين اطلاعي از آن ماجرا ناگفته مانده باشد؛ از جمله آن كه در اين رويداد امام از دانشجويان مسلمان پيروي كرد. ظاهرا اين دانشجويان بودند كه خود را پيرو خط امام ميخواندند، اما در واقع اين امام بود كه حركت آنان را دنبال نمود. قطعا هيچيك از رهبران و فرماندهان انقلاب در شكل دادن به آنچه در اين روز اتفاق افتاد نقشي نداشت. حتي خود دانشجويان تصور ميكردند بعد از چند روز حادثه تمام ميشود و به خانههايشان باز ميگردند. ولي امام اين رويداد را پيگيري كرد و آن را انقلابي بزرگتر از انقلاب اول ناميد. تنها امامي كه درد يك سكوت سيزده ساله را چشيده باشد ميداند كه جامعهاي شكليافته از چوبهاي فرمانبر و خشك از خود جوششي ندارد و حيات پاكيزهاي ندارد. او مردم را رهبر ميپسنديد، زيرا ميدانست كه گذر از يك گردنه تاريخ براي سعادت هيچ ملتي كافي نيست. آنان بايد از چنان خودانگيختگي و بصيرتي برخوردار شوند كه در هر عصري و نسلي بتوانند راه را از بيراهه بشناسند و بپيمايند. مردم ما امروز رهبرانند و اين همان آرزوي بزرگي است كه امام براي آنان داشت. او ما را دعوت كرد به سوي آن چيزي كه ما را زنده ميكرد.
آنك سيزدهم آبان، اين سبزترين روز سال دوباره از راه ميرسد. آيا امروز قابلتصور است كه حركت مردم بر اثر بازداشته شدن همراهي از همراهي خاموش شود؟ اگر اينگونه باشد دستاوردهاي چهل و پنج سال تاريخ معاصر خود را از دست دادهايم، و اگر چنين نباشد اين نشانهاي از ريشههاي انقلابي ماست. ما به اتكاي اين ريشههاست كه سبز شدهايم، ريشههايي كه اگر از آنها دور شويم به همان چيزي تنزل خواهيم كرد كه مخالفان مردم آرزو ميكنند. به اين خاطر است كه جا دارد با هر تلاش افراطي در اين جهت برخوردي احتياطآميز داشته باشيم.
حركت ما از واگذار كردن اسلام به جبهه خرافهپرستان و سپردن انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان، از ناچيز شمردن ميراث و ميوه مبارزات يكصدساله مردم ايران و جايگزين كردن آن با تصوراتي گنگ، و از جدايي و بيگانگي نسبت به ريشههاي تاريخياش نفع نميبرد، و اگر برخي دولتهاي بيگانه بر ترويج چنين تمايلاتي اصرار دارند شايد در اين كار سودي ملاحظه ميكنند. آنها اگر لازم باشد با وجداني آرام بر سر جنبش امروز ايرانيان پشت ميز معامله مينشينند و به همان مقدار آزادي و توسعه سياسي كه در كشورهاي همسايه وجود دارد براي ملت ما قناعت ميكنند و در اين قناعت قابل سرزنش نيستند. اين ما هستيم كه اگر مصالح خود را به درستي تشخيص ندهيم بايد ملامت شويم.
اين روزها هر نگاهي كه به نگاهي ميافتد از پيروزي ميپرسد. كي به آن ميرسيم؟ چه چيز ما را به آن ميرساند؟ كدام قدم و اقدام آن را به پيش مياندازد؟ و چه چيز آن را كمال ميبخشد؟ تمامي وجود ما دعا و سوال است و وعده خداوند كه فرمود هر آنچه مسئلت كنيم مقداري از آن را اجابت خواهد كرد. و آتاكم من كل ما سالتموه. (و از هرآنچه از او خواستيد به شما داد). همين كه خواستهاي در جامعه متولد ميشود ديگر هيچ كس قادر نيست از برآورده شدن آن ممانعت كند و دولتها تنها ميتوانند بر مقاديري چون زمان و ميزان و شكل تحقق آن تاثير بگذارند.
آيا ما هم ميتوانيم بر اين مقادير اثر داشته باشيم؟ آري. المعروف بقدر المعرفه؛ انسانها به قدري كه بصيرت و آگاهي از خود به نمايش ميگذارند در خور نيكوييها قرار ميگيرند. كما اين كه در اين چند ماه مردم ما بيش از آن كه از رنجهاي خود گنج به دست آورده باشند از بركات خردمندي خود بهرهمند شدهاند.
راه سبز ما يك مسير عقلاني است و اين يك بشارت است، زيرا نشان ميدهد كه ما تا انتها بر سر خواستههاي خود مستحكم خواهيم ايستاد. اگر دچار تندروي و رفتارهاي افراطي بوديم شك نكنيد كه با دستاني خالي از نيمۀ راه باز ميگشتيم، زيرا افراط راه را براي تفريط باز ميكند. اگر براي قبول اين حقيقت به مثال نياز داريد به سياست خارجي دولتمردان بنگريد. همان وقتي كه آنان مناسبات بينالمللي كشور را به اغراض تبليغاتي آلوده كردند و از خردورزي و متانت كناره گرفتند ميشد حدس زد كه به زودي مصالح بلندمدت مردم را به هيچ معامله خواهندكرد. شانزده سال پيش از اين تهيه سوخت براي تاسيسات هستهاي تهران امري بود كه نه مسئولان و نه رسانهها انجام آن را يك خبر مهم تلقي نميكردند. امروز قسمت اعظم محصول فعاليتهاي هستهاي كشور ،كه اين همه جاروجنجال به خود ديده و چندين تحريم براي ملت به همراه آورده است، گويا بايد براي تامين همين نياز ساده تحويل كشورهاي ديگر شود، شايد بعدها لطف كنند و اندكي سوخت در اختيار ما بگذارند. آيا اين يك پيروزي است؟ يا يك تقلب آشكار، كه چنين تسليمي فتحالمبين ناميده شود؟
دولتمردان نه مشكلات جهان را حل كردند و نه بر حقوق ترديدناپذير ملت خود تاكيد نمودند، كه با گشادهدستي از اين حقوق عقب نشستند. آنها نشان دادند كه حتي در تسليم شدن و كرنش كردن افراطگرند. حتي اگر با تلاش دلسوزان از واگذاري دستاوردهاي كشور در زمينه انرژي صلحآميز هستهاي جلوگيري شود از عواقب افراط و تفريطهاي دولتمردان ايمن نشدهايم، زيرا رفتارهاي آنان زمينه را براي اجماع بين المللي جهت اعمال تحريمها و فشارهاي بيشتر به ملت ما فراهم كرده است.
چيزي كه ما ميتوانيم از اين ماجرا بياموزيم آن است كه خود دچار افراط نشويم. دير يا زود – بلكه به اميد خدا بسيار زود – مخالفان مردم صحنه را ترك ميكنند. آيا آن روز بايد كشوري تخريب شده براي ملت باقي بماند؟ آن چيزي كه امروز بايد نگران آن باشيم مصالح كشور است، زيرا كشور جز صاحبان اصلياش كسي را ندارد كه در اين باره ابراز نگراني كند. ساختن فردا را بايد از امروز آغاز كنيم. بايد براي فردا چنان مهيا باشيم كه اگر همين فردا از راه رسيد يكه نخوريم. بايد هريك از ما مردم نه فقط نقش پيشوايي كه مسئوليت آن را نيز بر عهده خود احساس كنيم.
تاكيد بر اجراي بدون تنازل قانون اساسي يك راهبرد كليدي براي ساختن فرداست. با چنين راهبردي ما در تاريكي قدم نميگذاريم و ميراثهاي به جا مانده از مبارزات نسلهاي پيشين را به هيچ تقليل نميدهيم. و هر آنچه از آرمانها و خواستههايمان كه جا بماند با زندگيهاي خود آن را به دست ميآوريم، زيرا ساختار ظاهري هرگز تمام آن چيزي، بلكه قسمت اصلي آن چيزي نيست كه در جامعه واقعيت دارد. بخش اصلي اين واقعيت زندگيهاي ماست. دستگاه ظاهري ميتواند فرزندان انقلاب را همچون تبهكاران دستگير كند و لباسهاي تحقيرآميز بر قامتشان بپوشاند و مردم ميتوانند با نگاهشان از آنان قهرمان بسازند و به آنان افتخار كنند. در اين رودررويي كداميك برندهاند؟ دستگاه ظاهري ميتواند آنان را در دادگاههاي نمايشي محكوم كند و نگاه مردم ميتواند آنان را در پيشگاه وجدان خويش حاكم بداند. به راستي كداميك از اين دو در واقعيت جامعه حكومت ميكنند؟ دستگاه ظاهري با برخوردهاي توهينآميز خود خانوادههاي آنان را سرافكنده و خوارشده ميخواهد و نگاههاي مردم آنان را در عين تلخكاميهايي كه ميچشند سربلند ميبيند. كداميك از اين دو نگاه بر احساس اين خانوادهها چيره است؟ دقت كنيد كه تنها در نگاه مردم اين همه قدرت وجود دارد و تا اينجاي كار هنوز حرفي از ديگر تواناييهاي آنان نگفتهايم. دستگاه ظاهري ميتواند براي اين خانوادهها تنهايي و عسرت تدارك ببيند و مردم ميتوانند آنان را در آغوش بگيرد؟ به راستي كداميك از اين دو بر كار خود غالبند؟ دستگاه ظاهري ميتواند دانشجويان غريب را به جرم ابراز عقيده از خوابگاه محروم كند و معيشت آنان را در تنگنا قرار دهد و شبكههاي اجتماعي ميتوانند با حمايتهاي خود از آنان پشتيباني كنند. تاثير اقدام كداميك از آنها بيشتر است؟ به راستي كداميك از آنها قدرتمندتر است؟ بلكه اساسا تقابلي ميان اين دو وجود ندارد؛ يكي هست و ديگري نيست، زيرا اين زندگيهاي ماست كه به هر امري در نظم ظاهري جامعه معنا ميبخشد. ما در چند ماه گذشته نه با شكستن اين نظم، كه با تغيير معنا دادن به آن از راه زندگيهايمان صحنه جامعه را تغيير داديم. ما چه نيازي به شكستن اين نظم داريم در حالي كه در هر شرايطي اين ما هستيم كه با زندگيهاي خود به آن جهت ميدهيم.
بعد از اين نيز راه ما اين است. در شرايطي كه اصول متعدد قانون اساسي بتوانند بيمحابا معطل بمانند حقيقت آن است كه فرقي ميان قانون خوب و بد وجود ندارد. ساختار سياسي كشور اگر بهترين نظم ممكن باشد به چه كار ميآيد اگر زندگيهاي ما به آن اعتبار نبخشد، يعني معني برايش تدارك نبيند، آن را تنفيذ نكند و اجراي بدون تنازل آن را مطالبه ننمايد؟ به همين ترتيب اگر اين ساختار واجد اشتباهات و عقب افتادگيهاي واضح بود ما تنها در صورتي ميتوانستيم آن را اصلاح كنيم كه نخست معناي آن را اصلاح ميكرديم و اين كار را با زندگيهاي خود انجام ميداديم.
البته بسيارند ملتهايي كه اين توانايي خود را به جا نميآورند و ترجيح ميدهند قدرت را به قدرتمندان وابگذارند. آنها در جامعه خود پيشوا نيستند، ولي مردم ما هستند.
سيزدهم آبان ميعادي است تا از نو به ياد آوريم كه در ميان ما مردم رهبرانند. اين روز عزيز را به ملت ايران تبريك ميگويم و براي گروهي از آفرينندگان اين مناسبت كه اينك در بندند و ديگر اسيران نهضت سبز از خداوند آزادي، شكيبايي و پاداشي متناسب با نيتهاي بلندشان آرزو ميكنم.
مير حسين موسوي
No comments:
Post a Comment