Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

Balochistan occupied by a Muslim state and it is committing #BalochGenocide that's why Muslim countries are silence on it. Dr Zafar Baloch



Video: https://www.facebook.com/BSOAZAD/videos/1321090754637039/

History of Occupied Balochistan and Pakistan

Nawab Khair Bakhsh Marri Baloch and BSO Azad Chairman Zahid Baloch also known as Baloch Khan telling the Historical Facts about Occupied Balochistan!


YOUTUBE.COM

CPEC and challenges ahead | Balochistan Point


CPEC, a ray of hope, a game changer, token of strong economy and prosperity, this is all what we know about CPEC. We view the CPEC through the prism of optimism, neglecting the problems attach to it. We are unaware of the myriad challenges in…
THEBALOCHISTANPOINT.COM

CPEC will distort Baloch economy, say activists Dr. Seigfried. O. Wolf, Mehran Marri Geneva (Switzerland), Mar 14 (ANI):

Video: https://www.facebook.com/1118912064799546/videos/1520250197999062/

CPEC will distort Baloch economy, say activists Dr. Seigfried. O. Wolf, Mehran Marri 
Geneva (Switzerland), Mar 14 (ANI): South Asia Democratic Forum’s Director of Research Dr. Seigfried. O. Wolf has expressed his concerns about the consequences of ‘China Pakistan Economic Corridor’ in Balochistan. Dr. Wolf said that CPEC will lead to militarisation of Balochistan and local people will not get any benefits from the corridor. He further said that CPEC will result in severe economic distortion as the local companies of the region will have to compete with other foreign companies. Meanwhile, Baloch Representative to UNHRC Mehran Marri also shared the same concerns and stated that the CPEC will lead to the exploitation and elimination of human resources. Further, he said “CPEC is nothing but a military project by China to threaten all the OPEC nations.”

تجاربی خونین از مذاکرات با اشغالگران

Tuesday, March 28, 2017


تجاربی خونین از مذاکرات با اشغالگران


شهادت چهـارده تن از ســران بلــوچ
 ناصرالدین شاه قاجارتوانست با کمک نیروهای انگلیسی حکومت پنجاه ساله خود را پایه ریزی کند۰ سرزمین  بلوچستـان  نه در زمان جد ناصرالین شاه (فتحعلی شاه) بخشی از قلمروی  حکومت قاجار بود و نه در زمان پدرش (محمدشاه) ۰
لشکر بلوچستــان در آن زمان چنان قوی بود که نه تنها  پوزه  قشون قاجار را بارها بخاک مالید بلکه موفق به فتح کرمان  نیزشده بود۰ ناصرالدین شاه با مشورت انگلیسی ها وجمع آوری لشکری از اصفهـان،  یزد و شیراز  بلوچستـان را هدف انتقام جویی قرار داده با همکاری  ژنرال «گلد سمیت»  به سرداران بلوچستــان پیشنهاد صلح و مذاکره می دهـد۰ با سوگند دروغین به دین اسلام و قرآن از طریق حاکم وقت کرمان پیغام می فرستد که هدفش صلح است و به مذاکره کنندگان آسیبی وارد نمی کند۰  


اما قاتلان حرفه ایِ  وابسته به ناصرالدین شاه چهارده تن از سرداران بلوچستــان را در حین  مذاکره در پهـره (ایرانشهـر)  غافلگیر کرده همگی را فجیعانه به قتل رساندند۰ بدنبال همان فاجعه دهشتناک بود که ژنرال گلد سمیت نماینده استعمار انگلیس با  کشیدن خط مرزی « گلد سمیت »   بلـوچ گلزمین را خودسرانه در سال ۱۸۷۱ میلادی به بلوچستان شرقی و غربی تقسیـم کرد۰ 
شهادت مذاکره کنندگان بلوچ در دِزَّک
 با طولانی شدن جنگ در دِزَّک  در پايیز۱۳۰۷هجری شمسی و افزايش تلفات اشغالگران امان الله جهانبانی به حربه  مذاکره متوسل شده با ادای سوگند دروغين و همکاری محمد شاه ميرمرادزهی و سرداران سرحد دو تن  ازفرماندهان لشکر بلوچستـان يوسف هان بزرگزاده و برام هان اعظم هان را به مذاکره در مسجد جامع شهـر دعـوت می کنـد۰
اما جهانبانی مکّاردرحین آمدن فرماندهان بلوچ محل ملاقات را به جای دیگری منتقل کرده آن دو فرمانده بيباک را باتفاق همراهان شان  درحين مذاکره از پشت هدف قرارداده فجيعانه به قتل رساند۰
او با تکرار ناجوانمردی و جنايت جدش ناصرالدين شـاه قاجار ثابت کرد که مذاکره در فرهنگ اشغالگـران جایی ندارد۰

شهادت میردوست محمدخان در طهران 
درپايیز  سال ۱۳۰۷ هجری شمسی رضا میرپنج با فرستادن دعوتنامه ای با قاصدش نخجوان حاکم بلوچستـان مستقــل را برای مذاکره به طهران دعوت می کند۰  میردوست محمـد خان بهمراه نخجوان و پنج محافظ مسلح  به طهران می رود اما در آنجا به اسارت گرفته شده و در ۲۸ دیماه ۱۳۰۸ هجری شمسی به دستور میزبان خود یعنی رضا میرپنج وبا مشارکت امان الله جهانبانی به قتـل می رسـد۰ 
شهادت دادشاهِ و برادرش در حین مذاکره
دادشاهِ کمـال نیزدر سال ۱۳۳۶ هجری شمسی از طرف حکومت ایران به مذاکره و مصالحه دعوت می شود۰ بیستم دیماه ۱۳۳۶ دادشاه و برادرش محمدشاه  بهمراه پنج تن از همراهان مسلح خود قادرداد، عثمان ، حسن مندا ،دوشک، سوبان وکَسـور  در زمينِ هارون واقع در هشت کوه برای ديدار با نماينده دولت سر قرار حاضر می شوند۰ از طرفی دیگر نمایندگانِ محمد رضا پهلوی نیز سر می رسند۰ دادشاه فورا متوجه می شـود که  در کمین دشمن گرفتار شده است و قهرمانانه از خود دفآع می کنـد۰  
دادشاه در ابتدای درگیری از فاصله کوتاه کشته می شـود.  وی بخاطر گفتگوی رودرو از هر طرف در تیررس نیروهای دولتی قرار گرفته بود۰  علاوه بر دادشاه برادر اومحمد شاه  و حسن مندا  نیزدر همان جنگ  به تاریخ پیوستند۰  ناگفته نماند که افرادی از طرف مقابل نیز در آن جنگ قربانی شدند که  بجز گروهبان محمودی همگی بلـوچ بودند۰  

بنابراین محمد رضا پهلوی همزمان به چند هدف رسید۰ اول اینکه دادشاه و برادرش را بقتل رساند۰ دوم اختلافاتی خانمانسوز و خونین  بین بلوچهای حاضر در صحنه جنگ  بوجود آورد که فقط با آگاهی نسل حال و آینده پایان یافتنی هستنـد۰ سوم اینکه مقاومت در بلوچستــان را بطور موقت سرکوب کرد۰ چهارم بر تعداد عوامل محلی و « جاوید شاه » گویان که برای گرفتن  پستهای دولتی رقابت می کردند افزوده شــد۰
دعوت کردن خان کلات برای مذاکره و حبس خانگی وی

درتاریخ  بلوچستـان شرقـی نیز مواردی از مذاکرات با دشمنان وجود دارند که برای ملت بلوچ و بلوچستــان خیلی گران تمام شده اند۰  در سال ۱۹۴۸ میلادی محمد علی جناح دلال انگلیس و بنیانگذار کشور تازه تأسیس پاکستان  احمدیارخان را بعنوان رهبر و شاه بلوچستـان  برای مذاکره و گفتگو به کراچی دعوت می کند۰ اما آن میزبانِ مَکّارنه تنها  احمدیارخان را از شهر کراچی ممنوع الخروج اعلام می کند بلکه او را  در حبس خانگی نیزنگه می دارد۰ 
خیانت ژنرال ایوب خان به  نواب نوروزخان 
مورد دیگری دعـوت ایوب خان از نواب نوروزخان برای مذاکره بود۰ ژنرال ایوب خان با ادای سوگند دروغین  به دین اسلام و فرستادن قاصدی ( ٹکّاخان ) با یک جلد قرآن مجید  پیش رهبر مبارزات ملی بلوچستان وی را  به مذاکره دعوت می کند۰
 از آنجائیکه اعتقاد نواب نوروزخان  به دین اسلام و قرآن بی آلایش و ازته دل  بود به دعوت ژنرال ایوب جواب مثبت داد و با هفت تن از سرمچاران از کوه پایین آمــد۰ ژنرال مکار دستور داد تا همگی را در محل ملاقات در شهر شال ( کویته ) دستگیر کرده و دریک بیدادگاه نظامی به اعدام محکوم کنند۰ 
سرمچارانِ میر ولی محمد زرک زی، میر غلام رسول، میر مستی خان، میر سبزل خان زهری، میر بهاول خان، میرجمال خان و میر بٹے خان در پانزدهم جولای ۱۹۶۰ میلادی   در زندان حیدرآباد به دار آویخته شده به شهادت می رسند۰  نواب نوروزخان آن بزرگمرد تاریخ بلوچستان دربیست و پنجم دسامبر سال ۱۹۶۵ میلادی  در سن نَـوَد سالگی در زندان مخوف حیدرآباد به شهادت رسید۰ 
 دستگیری زنده یاد عبدالمالک ریگی 
تجربه ای دیگر از خیانت حکام پاکستان به ملـت بلــوچ دسیسه چینی های مکرر سازمان جاسوسی  آی۰ اس۰ آی برای به دام انداختن شهید عبالمالک ریگی از طریق مذاکره در  شهر کراچی و کویٹه بود۰ در نهایت آی۰ اس۰ آی با همکاری موساد و سی۰ آی۰ اِ موفق شدند وی را در قندهار بدام مذاکره انداخته و پس از دستگیری از طریق مرز افغانستان تحویل اطلاعات ایران  بدهنـد۰ 
در پایان لازم به ذکر است که ضرباتی که ملت بلـــوچ و بلوچستـــان از مذاکرات کذایی با دشمنان متحمل شده اند بسیار فراتر از موارد برجسته  بالاست۰ در سی سال گذشته دهها بلوچ مسلح  بدام مذاکرات سپاهِ ایران و آی۰ اس  آی پاکستان گرفتار شده و در نهایت به شهادت رسیده اند۰

پروشــت ءُ پــروش باتنــت ايران ءُ پاکستـان
آزات ءُ آبــاد بــات گنجيــــــں بلـوچستـــــــان
محمــد کـريــم بلــوچ
 ماه مارس  ۲۰۱۷

Balochistan and the 27th March 1948


The present situation in Balochistan is critical in the political context which is naturally overshadowed by an armed conflict that has ebbed and flowed in different periods but never seen a complete victory of either side. This situation has now become critical as both sides struggle hard for political and military gains. The Baloch armed might is naturally no match in a head on battle for the organized and well oiled machinery that Pakistani army is but the very fact that they have not only survived but continue to inflict losses speaks volumes for the Baloch peoples’ ability and determination for achieving their political goals. 

Words are craftily used to obscure issues and mislead people. People unnecessarily killed are palmed off as ‘collateral damage’ and death squads are conveniently termed as ‘patriotic elements’ by Pakistani generals in 2011. Here is the link

https://www.dawn.com/news/645978/army-condemnskilling-of-missing-persons-in-balochistan-general

To understand the present and to face the future we need to delve into the past. Balochistan takes name from Baloch and they complement each other. Baloch national identity is millenniums old and with passage of time it has been reinforced by Baloch resistance to foreign aggressors be they Persian, Afghan, British or Pakistani. It has now crystallized into its most potent and all encompassing form thanks to their resistance to Pakistani oppression. 

Most people know Balochistan as simply 44 per cent land mass of Pakistan but what many people do not know is that it wasn’t by choice; it wanted coexistence but was forced into merger. Balochistan is considered ‘terra nullius’ a land without people which it isn’t. There are people too there; people whose lives have been destroyed by injustices since March 27th 1948.

To understand why Baloch people resisted Pakistan’s attempts to subdue them we will have look at Balochistan’s past. Nations are defined by the cultures and all have their own qualities. Culture is what we are; it is a reflection of our actions because culture isn’t something external; it doesn’t exist independently of us. What we stand for, what we oppose and resist, what we believe in and how we conduct ourselves in our daily lives represent not only us but our culture as well. We cannot be judged apart from our culture and neither can our culture be judged apart from us. What we do and how we live represents our culture. We represent our culture with our actions and not with our words and empty platitudes. To be a Baloch you have to live by the values that make you a Baloch; Baloch culture is what a Baloch does.

The Baloch history of resisting aggressors forms the crux of its culture and they are brought up in an ethos that equates freedom with dignity. Children are taught to be stoic and independent because the hard life in the mountains and deserts has no place for dependents. Baloch pride in their stoic approach to life and I have seen Baloch bury their killed relatives without a trace of emotion on their faces. The Baloch way of life makes him independent as he has to battle to survive against the odds of an unforgiving terrain and basic economic conditions. 

Various influential tribes which wielded authority were spread over Balochistan and around mid 1600 a Baloch Confederacy took shape under the Khan’s of Kalat. This Baloch confederation prospered and strengthened under Naseer Khan Noori (1749-1794). 

The British eyed Balochistan for use as stepping stone to Afghanistan so the British army returning from the first Anglo-Afghan war attacked Kalat on November 13th 1839 where Mehrab Khan ruled on excuse that Baloch tribes harassed their forces, he resisted bravely and was martyred; November 13th is observed as ‘Martyrs Day’ in Balochistan. 

The Baloch resistance was unorganized and sporadic but persistent. In May and August 1840 British detachments were wiped out by the Marris in Battles of Sartaaf and Nafusk respectively. Again in 1859 and 1862 the Marris fought decisive battles at Mawand and defeated the joint forces of Mir Khudadad Khan of Kalat and British. Towards end of WWI the British anxious for expendable cannon fodder asked Baloch tribes for recruits but the Marris refused and that resulted in Battles of Gumbaz in 1917 and Harab in 1918; Marris suffered heavy casualties as they faced machineguns with flintlocks and swords and had tied the ends of their shirts so avoid retreat. The Baloch not only militarily resisted the British but were politically active as well. RAW and Mossad didn’t exist then. 

The Treaties of 1841, 1854 and 1876 and the subsequent alterations and the over-riding interests of Britain not withstanding all accepted Khanate’s independent status and continued till in 1947. Detailing all that happened till 1947 would take time so we fast forward and only mention that Jinnah as a lawyer represented Ahmad Yar Khan’s efforts for independence at legal forums. On 4th August 1947, “The Standstill Agreement” between Pakistan, the British and Balochistan was signed and the sovereign status of Balochistan was accepted. The Khan declared Kalat independent on 11th August 1947. 

A written constitution was promulgated and the Darul Umra and Darul Awam declared Balochi as the national language. Assembly sessions were held in September and December 1947 and favouring alliance rejected accession to Pakistan. On December 14th 1947 Darul Awaam passed a Resolution reaffirming its intention to remain independent and to not to accede under any circumstances. Ghaus Baksh Bizenjo made a landmark speech there which is still considered as a valid argument for independence of Balochistan. 

He said, `We have a distinct civilization and a separate culture like that of Iran and Afghanistan. We are Muslims but it is not necessary that by virtue of being Muslims we should lose our freedom and merge with others. If the mere fact that we are Muslims requires us to join Pakistan then Afghanistan and Iran, both Muslim countries, should also amalgamate with Pakistan. 

We were never a part of India before the British rule. Pakistan’s unpleasant and loathsome desire that our national homeland, Balochistan should merge with it is impossible to consider. We are ready to have friendship with that country on the basis of sovereign equality but by no means ready to merge with Pakistan. We can survive without Pakistan. But the question is what Pakistan would be without us? 

I do not propose to create hurdles for the newly created Pakistan in the matters of defense and external communication. But we want an honorable relationship not a humiliating one. If Pakistan wants to treat us as a sovereign people, we are ready to extend the hand of friendship and cooperation. If Pakistan does not agree to do so, flying in the face of democratic principles, such an attitude will be totally unacceptable to us, and if we are forced to accept this fate then every Baloch son will sacrifice his life in defense of his national freedom.” 

I always have wished that Bizenjo Sahib had stood by what he said then. Edward G. Browne in the Vol 1 (page 169)of his “A Literary History of Persia’ tells about an incident about the great Arab poet al-Mutanabbi` (905 A.D.-965 A.D.) who “ is generally regarded by all Arabic- speaking people as the greatest poet of their race. He died for a verse he had written. Once when he was attacked near Kufa by Arabs of the tribe of Asad and worsted in the combat, he was preparing to take flight when his slave cried to him: Let it never be said that you fled from combat, you who are the author of this verse:-

‘I am known to the horse-troop, the night and the desert expanse

Not more to the paper and pen than the sword and the lance!”

So al-Mutanabbi turned to combat and met his death like a true son of desert.”

Had Bizenjo Sahib been steadfast he could have secured right that Baloch have been demanding but he preferred to compromise.

Convinced that the Khan would not accede Pakistan on March 18th signed separate instruments of Accession with Kalat’s feudatories states of Lasbela and Kharan and Makran. On 26th March 1948 Pakistan army moved into Pasni, Jiwani, and Turbat. Khan capitulated on March 27th and signed instrument of accession. Resentment at annexation led to armed resistance; on May 16th Prince Abdul Karim, Khan’s younger brother decided to lead the national liberation struggle and migrated to Afghanistan but was refused help. Abdul Karim naively believing promises returned with followers but were ambushed and captured near Harboi Mountain and sentenced to varying terms in prison.

In October 1957 Ahmad Yar Khan convened a meeting of 35 Baloch Sardars at Palace Hotel Karachi and demanded end of ONE UNIT and formation of new province of Balochistan. Such demands perturbed the establishment and the October 1958 Martial Law was imposed on plea that Khan wanted to secede with Afghan and Iranian support. Kalat was once again attacked and Khan arrested. 

The Baloch people resented this injustice and Nawab Nauroz Khan went to mountains demanding Khan’s release and One Unit’s dissolution. He had some 700-1000 men under his command and had a series of clashes with the army. In April 1959 a platoon of Pishin Scouts was wiped out and later a convoy was attacked some 30 miles South of Quetta. Unable to subdue him they resorted to treachery; Doda Khan his nephew brought Quran with assurances that his demands would be met and amnesty granted. Instead Nawab and his 163 men were arrested and 7 persons including his two sons were hanged at Hyderabad and Sukkur Jails on 15th of July 1960; they were the first martyrs of Baloch national struggle.

In 1962 exiled Mir Sher Mohammad Marri jumped bail in Sindh and went to Balochistan to organize armed resistance in the Marri and Bolan area; while Ali Mohammad Mengal did the same in Mengal area. It was Sher Mohammad Marri who kept the flame of resistance burning by defying Pakistan’s attempts to bring Marris under heel. 

After 1970 elections and independence of Bangla Desh who were pushed to that extreme in May 1972 Zulfiqar Ali Bhutto reluctantly made Ataullah Mengal the Chief Minister; he did not want the Baloch Nationalists ruling in Balochistan. On February 10, Pakistani authorities with media in tow raided the military attaché residence and found a huge cache of arms. On February 12, Mengal’s government was unjustly and illegally dismissed although it had 13/7 majority; the NWFP government resigned in protest. The dismissal of Mengal government and increasingly strict blockade of Marri area culminated in the Tandoori incident, (near Marri area), on May 18, 1973 when eight Sibi Scouts were killed in an ambush. Three days later army ferried by helicopters landed in Mawand and General Tikka Khan promised to quell the rebellion within 72 hours. Those 72 hours have stretched way beyond their estimates.

The army conducted operations all over Balochistan but concentrated more on the Marri area where most of actions against it occurred. Iran helped with helicopter gunships, materials and money to stamp out resistance which it feared would spillover. The military operations forced many Baloch mainly Marris to migrate to Afghanistan. Disappearances were rife then too; among them were Asadullah Mengal son of Ataullah and his friend Ahmad Shah who were abducted on 6th February 1975. Duleep Dass son of Air Commodore (ret) Balwant Dass along with Sher Ali Marri was picked up by army intelligence at Belpat in early 1975 and their fate remains unknown. There were many many more.

During this four year conflict both Baloch and army suffered heavy casualties. After Bhutto was ousted Zia released the Baloch leaders but last of all expecting concessions yet got none. He also announced general amnesty while all others Baloch in exile in Kabul returned but Marris who had suffered most and didn’t trust Pakistan decided to stay on in Afghanistan. They returned after fall of Najibullah Government in 1992.

With Musharraf’s arrival in 1999 the attitude towards Baloch became overtly hostile. In year 2000 Khair Bakhsh was arrested on trumped up charges of murder of Justice Mohammad Nawaz of BHC. Musharraf threatened the Baloch nationalists that this was not seventies they wouldn’t know what hit them. Musharraf’s Mega-schemes of Gwadar and other projects created more misgivings as the Baloch felt that all this was being done to engineer demographic changes which would eventually leave them out on a limb.

Nawab Akbar Bugti despite old age and medical conditions continued to resist and on 26th August 2006 he was martyred in Marri area. The ‘dirty war’ in Balochistan intensified with arrival of PPP’s government in 2008. This ‘dirty war’ with no holds barred is similar to those conducted in Argentina and Chile. In October 2013 during the SC bench hearing the attorney general disclosed that Rs 400 million from Intelligence Bureau’s (IB’s) secret fund had been used for counter-insurgency in Balochistan during 2008-09. If IB alone spent 400 million imagine what others must have spent can be imagined.

This systematic ‘dirty war’ has taken a heavy toll of Baloch lives; Mama Abdul Qadeer the Vice Chairman of Voice of Baloch Missing persons who with some lady relatives of missing persons and three young boys marched some 3000 kms in 106 days from Quetta to Islamabad, says that more than 20000 persons have gone missing; five persons I personally know are missing. Since the kill and dump policy began more than 3000 Baloch activists have been abducted, tortured, killed and dumped mostly in Balochistan but at times in Karachi. Some 25 persons who I personally knew have become victims of this policy.

Mass graves were discovered in Tutak in January 2014 and were the handiwork of the death squads let loose on Baloch but the commission set up to investigate couldn’t even find a person to blame. But that wasn’t surprising; for all the rhetoric that flowed freely in the SC not a single person was charged or punished for the crime of enforced disappearances. All state institutions here are equally complicit in crimes against humanity that are committed in name of security in Balochistan.

Despite the relentless ‘dirty war’ the Baloch people have continued to resist as they see no hope either in Quetta or Islamabad. The majority of Baloch had no expectations from parliamentary politics and had therefore effectively boycotted elections as proved by the fact that Dr. Malik as a winner for PB 48 Kech secured only 4539 votes while the total number of voters there is 74,374 and in spite of all the bogus voting only 14 per cent people cast vote. For PB 41 Awaran Abdul Qudoos Bezinjo secured only 544 votes, he is the Deputy Speaker, from the total votes 57666; a mere 1.18 per cent people voted. The Election Commission and NADRA had said in September 2013 that 65 percent of the votes cast in Balochistan were bogus. Though Dr. Malik has been projected as middle class nationalist leader he is neither; it needs a lot more than rhetoric alone to be either. 

 Hafiz Shirazi says,

‘Hazaar Nukta Bareek Tar Za Moo Eenja Ast

Na Har Kay Sar Ba Tarashad Qalandari Danad.

Translation

Sainthood comes at a cost and sacrifice. 

A shaved head doesn’t a saint make.


The Baloch resentment is not only against economic plunder they resent the various political and military means used to disempower them politically and economically; they resent the crude attempts by Pakistan to change the historical secular social ethos with help of Madressahs and fundamentalist organizations under guise of charity outfits as have been used in Awaran after the September 2013 devastating earthquake. 

The future of Balochistan is viewed very differently by Pakistan and Pakistanis on one hand and by the Baloch on the other. Pakistan sees it as the land where its burgeoning population can be accommodated; it is seen in terms of ports and harbours it has, they see it as the testing ground for A-bombs and assorted missile tests, they also see it as the energy corridor for their friend China because that corridor will surely spike the real estate prices which the elite will benefit from as they attempted to do in Gwadar. Balochistan is seen as a vast stretch of land with plenty of resources as ‘terra nullius’ a land belonging to no one waiting to be exploited for benefits of others instead of Baloch. 

The Baloch see Balochistan as their motherland which they gave an identity to and which in turn did the same. They see it as the repository of their culture, history and way of life; they know that without land they lose all meaning and above all they resent the illegal annexation on 27th March 1948. The Baloch have crossed the Rubicon and will travel on the path they have treaded so long and given so many sacrifices for. The Baloch seek an independent, sovereign Balochistan.

http://www.stringerasia.it/?en%2FBalochistan-and-the-27th-March-1948&q=hbihnq4lfq7CsjBFbecxJA%3D%3D

بلوچستــان غربـی چگونه اشغال شـــد؟

بلوچستــان غربـی چگونه اشغال شـــد؟
http://baluchistan47.blogspot.no/2017/03/blog-post_16.html
کتاب « عمليـات قشـون در بلوچستــان ـ ۱۳۰۷هجـری شمسی » نوشته  امان الله جهانبانی سنـدی خونيـن در تاريخ بشريت اســت۰ سندی که دال برسبعيت قشون پارس و بيانگر گوشه ای از جنايات اشغالگران در بلوچستــان است۰
جهانبانی با نگارش خاطراتش جنـون خونخواری خـويش وانسان کشـی لشکـرش را  بيمارگونه به تحريردرآورده است۰ از کشتار بيرحمانه مردم بلــوچ و اشغــال سرزمين متعلــق به ملـت بلــــــوچ جاهلانه به خـود بالیـده و از ارضای غرايز خونخواری، کينه توزی و انتقامجويی قشـون مهاجم پارس بدون پرده پوشی خاطره نگاری کرده است۰
امان الله جهانبانی با فرماندهی قشون مهاجم پارس و اشغــال  بلوچستــان مهـر اشغالگری راچنان بر پيشانی فاشيسم پارس کوبيد که تا ابد پاک نخواهـد شد۰
 در اين نوشتار فاکتهـايی مهـم از کتاب « عمليات قشـون در بلوچستــان » ( چاپ اول ) را ذکر خواهم کرد تا در مورد هجوم لشکراشغالگر پارس در سال ۱۳۰۷ هجری شمسی ( ۱۹۲۸ ميلادی ) به سرزمين مستقـــل بلوچستــــان بيش از پيش روشنگری شـود۰
اعتراف جهانبانی به مستقـل بـودن بلوچستــان
جهانبانی راجع به حکومت مستقل بلوچستــان چنين می نويسـد:
« ... مير دوست محمد خان از اعقاب بهرام خان و آخرين کسی بود که تا اواخر سنه ۱۳۰۷۷ مستــقـــلاً در بلوچستان حکمرانی ميکرد۰۰۰ وی به بعضی از رؤسای قبايل اجازه داده بود که ماليات قلمرو خود را جمع آوری کرده حصه ای برسم حق الحکومه برداشته و بقيه را به وی تسليم نمايند۰۰۰ بخشش حصه ای از ماليات برای اين بود که در موقع احتياج تفنگچيان خود را جهت کمک و مساعدت باختيار او بگذارند۰۰۰دوست محمد خان روزبروز بر اقتدار خود افزوده و در صدد بود قلمروحکمفرمايی خوش را توسعه دهد چنانچه در تابستان ۱۳۰۴ برای دست اندازی بخواش و تهديد ميرجاوه قوايی تجهيز و تا پنج فرسنگی خواش نيز پيشرفت نمود ۰۰۰» ( صفحه ۳۹ و ۴۰ عمليات قشون در بلوچستان )
برنامه ريزی يکساله برای يورش به بلوچستانِ مستقل
«۰۰۰بديهی است ادامه اين وضعيت برای دولت قابل تحمل نبود۰۰۰۰ و اين جانب را نگران ساخته بود۰۰۰ در تاريخ ۲۹ شهريور ۱۳۰۶ راپـُرت مفصلی راجع بوضعيت بلوچستــان و اردوکشی به آن سامان تنظيم و به پيشگاه همايونی تقديم نمودم۰۰۰ پيشنهاد مزبور تصويب ولی انجام آن موکول بسال بعـد گرديد تا نواقص قوا مرتفع و برای عمليات آماده و تکميل شود۰۰۰ » ( صفحه ۴۰ )
منظور جهانبانی از « پيشگاه همايونی » همان رضا سوادکوهیِ بود که بدنبـال کودتای اسفنـد ماه  ۱۲۹۹ هجری شمسـی توانست وزارت جنـگ پرشيا را بدسـت گيـرد و بالاخـره در سال ۱۳۰۲ علی رغم بيسوادی به پست نخسـت وزيری برســد! وی با حمايت انگليس در سال ۱۳۰۴ احمد شاه را کنارزد و خود را « شاه پرشيا » اعـلام کرد۰
جهانبانی از ذکر اين حقيقت خودداری کرده است که زمانی که « شاه »  او يعنی همان رضـا ميرپنج در طهـران طويله داری می کرد سرزمين بلوچستــان مستقـل بود۰
 نکته قابل توجه برنامه ريزی و زمان بنـدی يکساله برای « اردوکشی » به بلوچستان مستقــل بود. بنابه اقرارخود جهانبانی قشون پارس در سال ۱۳۰۶ هجری شمسی توان و آمادگی لشکرکشی به بلوچستــانِ مستقــل را نداشتنـد۰
سازماندهی قشـون اشغالگرپارس برای تهاجم به بلوچستان
 جهانبانی در کتاب جنايات خود چنين می نويســد:
« کليه قوايی که در نظر بود به بلوچستان اعزام گردد از قسمتهای مشروحه
 ذيل بود:
از تيپ بيرجنـد
ـ۱ فوج پياده دو گردان۲ ـ فوج جماز خسروی يک گردان ۳ـ يک آتشبار کوهستانی
از تيپ مشهد
۱ـ فوج سوار بهرامی۲ ـ از فوج پياده شاهپور يک گردان ۳ـ آتشبار کوهستانی ۴۴ـ يکدسته از آتشبار صحرايی سوار ۵ـ يکدسته توپ ترفيقی ۶ـ يکدستگاه تلگراف بی سيم صحرايی
 از تيپ کرمان
۱ـ يک گردان پياده ۲ـ يک گروهان مسلسل ۳ـ يک دسته بهادران سوار ۴ـ بهادران جمـّاز ( بهادران جماز تازه تشکيل شده بود) » ( صفحات ۴۱ و ۴۲ )
همانگونه که از ليست بالا پيداست اردوی مهاجم پارس از مشهـد، بيرجند و کرمان به بلوچستانِ مستقل سرازير شـد۰ جهانبانی از مسافات طولانی که قشون وحشی پارس روی پيش داشتند چنين می نويسـد :
« ۰۰۰۰اگر بمپور را مقصد اصلی فرض کنيم مسافاتی که ستونها ميبايستی بيمايند تقريبا بدين قرار تخمين زده می شد :
اردوی اعزامی از مشهد ۲۵۰ فرسنـگ ( ۱۵۰۰ کيلومتر) از راه سراوان
تيپ بيرجند ۱۳۲ فرسنـگ ( ۷۹۲ کيلومتر) از راه سراوان
ستون کرمان ۱۱۸ فرسنـگ ( ۷۰۸ کيلومتـر) از راه بـم »
 امان الله جهانبانی که در تفرقه اندازی از اربابان انگليسی اش درس گرفته بود توانست با همکاری انگليسی ها اختلافاتی جزيی را که سرداران سرحد و مکران داشتند بيمارگونه تشديد کنـد. وی با اين عمل ناشايست از اختلافات داخلی بلوچستــان بر ضد ملت بلوچ و برای براندازی حکومت مستقل بلوچستـان حداکثر سوءِ استفاده را کـرد۰ درآينده به اين موضـوع هم خواهم پرداخـت۰
لشکـری که آذوقه اش نان خشک بود
جهانبانی جلاد در صفحه۵۶۶ کتابش دراين مورد می نويسـد:
« ۰۰۰غالبا در اردوکشی ها با فقـدان وسايل کافی از حيث آذوقه دچار اشکالات می گرديد۰۰ بر طبق تجارب حاصله نان سمنانی نظر به اينکه چندين ماه بدون عيب در کيسه سربازحفظ گردد برای اين منظور مناسب ميباشـد اين نقطه قبلا پيش بينی شده۰۰۰نان های سمنانی از چندی قبل بقدر کفايت تمام قوا تهيه شده بود بنفرات تقسيم شدند که همواره در کيسه حمايل خود حمل نموده۰۰۰ »جهانبانی از زرخيزی بلوچستان، ذخاير مواد غذايی و آذوقه های فراوان در آبادی ها و قلاع بلوچستـان با خبر بود و محاسبه آنرا هم کرده بود که در صورت پيشروی لشکريان وحشی و گرسنه خود را با غارت اموال، احشام و آذوقه ها ی مردم سير کرده و در ضمن غريزه غارتگری و طمعکاری جمعی آنها را بيشتر تحريک کنـد.
 او بعنوان فرمانده يک لشکر مهاجم، اشغالگر،هار و گرسنه بخوبی بر اين امرواقف بود که سربازانی که غذايشان چند ماه فقط نان خشک باشد و گرسنگی کشيده باشند از دنيای انسانی خارج شـده و بدنبال غذای بهتـر از « نان خشکِ چند ماهه » وسير کردن شکم خود به انسانهای بيگناه وآنچه دارنـد وحشيانه هجوم می آورنــد. به همين دليل بـود که وی پس ازجنگهايی خونين در جنوب خواش از اشغـال قلعـه های پَـسکوه و گـُشت بعنوان پيروزی های مهم ذکر کرده و لشـکر غارتگرش به دليل فراوانی « آب آشاميدنی، امـوال ، احشـام و آذوقه » طمعکارتر و هارتراز قبل به طرف هـُشـَک و دِ زَّک پيشروی می کند۰
برنامه ريزی مشترک انگليس و طهران برای اشغال بلوچستان
 استعمار انگليس که عليرغم کوششهای متعدد موفق به مطيع ساختن دوست محمد خان نشــده بـود و با وجودِ حکومتِ مستقل بلوچستـان مشـکل داشـت تصميم گرفته بـود تا آنرا سرنگون کنـد و از طريق رضا ميرپنج ولشـکر اشغالگرپارس به اهـداف استعمـاری خود در منطقه دست يابـد۰
در عين حال رضا ميرپنج و جهانبانیِ بخوبـی می دانستنـد که  تهاجمات قشون غارتگر پارس به بلوچستــان بارها درزمان قاجاريان به شکسـت منجر شـده واشغال بلوچستــان برای لشکر پارس به تنهايی ممکن نبود۰ به همين دليل دست به دامان اربابان انگليسی خود شـده و با همکاری فرستاده ويژه ونماينـده تام الاختيـار انگليس (رابرت کلایو ) در طهـران و فرماندار انگليسیِ هندوستـان (ادوارد فردریک ۰الِ۰وُود ) حمله ای وحشيانه را برای اشغـال بلوچستانِ مستقل طرح ريزی کردند که با تهاجمات قبلی پارسيان تفاوت فاحشی داشت۰
همچنین دوتن از افسران ارتش انگليس به نامهای Henry Beauchamp St John و Edmond James که در بخش شرقی بلوچستان اشغالی
ازسال ۱۹۲۶ الی ۱۹۲۹ ميلادی «چيـف کمشنـر» بودند در سقوط حکومت مستقـل بلوچستـان غـربی وکمک رسانی به قشـون پارس نقـش بسیارمهمی داشتند۰
برنامه های استعماری انگليس و حمايت همه جانبه از رضا ميرپنج که باعث به قدرت رسيدن سريع وی از طريق کودتای نظامی ( ۲۲ فوريه ۱۹۲۱ ميلادی ) شده بود وهم پيمانی انگليسيها با قشون ورشکسته پارس که منجر به حمله جنون آميز به کوردستان در تابستان ۱۹۲۲ ميلادی واشغال الاحواز( ۱۹۲۵ميلادی) شده بود درحمله به بلوچستـان مستقل بسيار تعيين کننده بــود۰ کمکهـای همه جانبه انگليسيهـا وحمايت از مهاجمان پارس در پروسه برنامه ريزی يکساله و اشغــال فاجعـه آور بلـوچ گلزمين بديـن قـرار بـود:
همکاري جاسوسی بر عليه حکومت بلوچستـان
 نيروهای استعمـارگر انگليس با جاسوسی در مورد لشکـر بلوچستـان و اطلاع رسانی به جهانبانـی و ميرپنج کمک بسيار بزرگی به هم پيمانان پارس خود کردنـد. ازآنجائيکه هيچگونه اثری از جاسوسان طهران در بلوچستان مستقـل نبود تنها کانال کسب اطلاعات برای مهاجمين پارس جاسوسان انگليسی بود۰
اطلاعاتی از قبيل تعداد نفرات مسلح بلـوچ در مناطق و اقلاع مختلف، هويت فرماندهان بلـوچ و انواع مهمات لشکر بلوچستـان برای سرکرده های لشکريان مهاجم بسيار با ارزش بود۰
حتی با نزديک شدن زمان حمله در پائيز ۱۹۲۸۸ ميلادی از آرايش نظامی لشکـر بلوچستـان به مهاجمين پارس خبر دادند و بر اساس همين اطلاعات و دستـور صريح انگيسی ها بود که لشکر پارس حمله وحشيانه خود را از سمـت جنوب خواش يعنی قلعه های گـُشــت و پـَسکوه شروع کرد۰ زيرا در اين مناطق فقط پانصد ( ۵۰۰ ) تن از مدافعان بلوچستــان مستقـر بودند. درحاليکه تقريبا دو هزار ( ۲۰۰۰ ) نفر در شـوراب ، حدود پانصد ( ۵۰۰ ) نفر در کارواندر و هزار و پانصد ( ۱۵۰۰ ) نفر در پهره و بنپور موضع گرفته و آماده دفاع از گلزمين بودند۰
 نقشه اصلی جهانبانی حمله از سمت شوراب و کارواندر بود که در کتابش هم ذکر کرده است. اما انگليسی ها با استدلال به اطلاعاتی که از مواضع لشکر بلوچستـان داشتند در ايرآپ ( دُزّآپ) به وی دستور دادند تا اول به قلعه های گـُشــت و پـَسکوه حمله کنـد. «۰۰۰ دوست محمد خان برای دفاع در مقابل دولت ۵۰۰۰ نفر تفنگ چی حاضر ساخته و قسمت عمده اش در شوراب بود۰۰۰ تصميم گرفته شـد طريق شوراب را به سراوان تبديل نمائيم۰۰۰ » ( عمليات قشون صفحـه ۶۰ ) همين دستـور از طرف اربابان رضا ميرپنج و موارد زيربـود که راه را برای اشغـال بلوچ گلزميـن و سقوط حکومـت مستقـل بلوچستـان باز کــرد۰
تفرقه افکنـی بين سران بلـوچ و تشديد اختلافـات در بلوچستـان
 اختلافات خانمان سوزداخلی بين سرداران سرحد و دوست محمد خان بزرگترين ضربه را بر لشکر مدافع بلوچستان از درون وارد کرد۰ انگليسی ها که بيشتر از پارسيان از اين اختلافات آگاه بودند جزئيات را در اختيار جهانبانی و رضا ميرپنج قرارداده وازاين طريق برگ برنده ای بدست دشمنان تاريخی بلوچستـان سپردنـد۰
اگرچه حکومـت مستقـل بلوچستـان شکل فدرالی داشـت و مناطق مختلف خودمختار بودند اما سرداران سرحد که قدرت و موقعيت خويش را از طرف حکومت دوست محمد خان در معـرض خطر می ديدند درنتيجه مکاريهای جهانبانی و تفرقه افکنی های انگليسی ها با لشکر مهاجم پارس در يک صف قرار گرفتند۰
صدها جنگجوی بلــوچ که می توانستند در مقابل اشغالگران ازبلوچستــان دفاع کنند  به همراه لشکـر مهاجـم پارسيان به برادران بلـوچ خود حمله کردند۰ امان الله جهانبانی از« قوای چريک پانصد نفر تفنگچيانی ۰۰۰ که تحت رياست سردار عيدوخان ريگی در خواش تجمع و تمرکز يافته بودند۰۰۰ » در صفحه ۵۸ کتاب خود ذکر کرده است۰ عـلاوه بر اين شاجهان کــورد از « مه گس » و محمد شــاه ميرمرادهی حاکم « سـِب » به صف مهاجمين پارس پيوسته و با جهانبانی هم پيمـان وهم سنگر شدنـد۰
تهيه دو دستگاه تلگراف بی سيم از هندوستــان برای قشـون پارس
جهانبانی در صفحه ۵۸ کتابش می نويسد: « ۰۰۰۰يگانه وسيله مناسبی که ممکن بود دو ستـون ( ستون کرمان و مشهد) را با يکديگر مربوط سازد تلگراف بی سيم بود که يکدستگاه صحرايی به لشکر شرق تخصيص داده شده يکدستگاه کوهستانی عاجلا از طهـران برای ستون کرمان تقاضا گرديد۰ متاسفانه بواسطه کسورات مختصری که در دستگاههـای مزبور موجود بـود باب مخابرات مفتـوح نشـد۰ لـذا لازم شـد نواقص آنها را از هندوستــان وارد نمائيـم۰۰۰» اگرچه جهانبانی مکار سعی دارد تا تحويل گرفتن بی سيم ها را از اربابان بريتانيايی پنهان کند اما در لابلای دروغهای خود اعتراف می کنـد که در اين مورد نيز استعمارگران انگليسی به قشون پارس کمک کردند۰
بمباران هوايی بلوچستـان با مشارکت پرسنل خارجی
مهاجمين پارس با کمک مستشـاران نظامی انگليسی و شرکت مستقيمِ دو خلبان خارجی در پائيز سال ۱۹۲۸ ميلادی ( ۱۳۰۷ هجری شمسی ) از هواپيماهای بمب انداز در جنگ با لشکر بلوچستان استفاده کردند۰
لشکر پارس توانسته بود با کمک مستشاران خارجی درکل سه فروند هواپيمای بمب انداز"دی هاويلاند ۹۹" تهيه کنـد که دو فروند از آنان به جنگ با لشکر بلوچستـان فرستاده شدند۰ يکی به خلبانی نِبايوف در ايرآپ ( دزآپ ) به مهاجمين پيوست و ديگری در «۰۰۰يوم ششم آبان ماه طياره چی ليخانوسکی وارد خواش گرديـد۰۰۰» (عمليات قشون جهانبانی صفحـه ۵۹ )
 هردو هواپيمای بمب انداز در عملياتهای « اکتشافی» يعنی جاسوسـی و پخش ورقه های تبليغاتی شرکت داشته، قلعـه هـُشَـک و دِزّک را بمباران کردنـد.
بدين ترتيب بلوچستـانِ مستقل در معرض اولين بمباران هوايی لشکر متجاوز پارس قرار گرفت  واين جنايت بعنوان ننگی ابدی درتاريخ پرشیا ماندگار شـد۰ پارسيان برای اولين باراز طريق هـوا به بلوچستان حمله کردند نه به يک کشور ديگر، آنهـم با برنامه ريزی انگليسيهـا و شرکـت پرسنل نظامی خارجی۰ ناگفته نماند که دو خلبان ديگر به نامهای احمد نخجوان و عيسی اشتوداخ که دوره خلبانی را در پاريس و پتروگراد گذرانده بودند نيز در زمان حمله به بلوچستـان در طهران موجود بودند اما بدليل نداشتن تجربه و مهارت جنگی به بلوچستــان اعزام نشدنـد۰
حمايت عملی انگليس ازقشـون پارس در جبهـه جنـگ
امان الله جهانبانی در صفحـه ۴۹ کتاب خود آشکارا می نويســد : « ۰۰۰۰ پيشرفـت از طريق سـراوان خطر مهم ديگری دربرداشت و آن انتظار استمداد يا حملاتی از طرف طوايف بلوچستــان انگليس بود که برای تقويت برادران خود قيام نمايند در اين صورت ۰۰۰ قوای ما دچار مخاطره بوده و روحيه قوا متزلزل ميگرديد ولی ماًمورين دولت بريطانيای کبير وعده داده بودند که از طوايف تحت الحمايه خود کاملا جلوگيری نماينـد و در اين راه از هرگونه مساعدت ممکنه کوتاهی نکردند"۰.
پس از اشغال قلاع پَسکـوه و گـُشـت  لشکرمهاجم پارس مردم آن مناطق را در معرض سبعيت خود قرار داده به غارت اموال و احشام وذخاير آذوقه آنان پرداخت۰ جهانبانی در صفحه ۶۴ کتاب حمله قشون پارس به بلوچستان می نويسـد: « ... دو قلعـه مهم گشت و پسکوه بتصرف قوا در آمد و.. نگرانی بی آبی و خطر تشنگی وگرسنگی نفرات مرتفع شد...» اوهمچنين در صفحه ۶۷ سند جناياتش در باب وحشيگری مهاجمين پارس می نويســد: « ....شيروان درپنج فرسنگی پسکوه واقع گرديده دارای نخيلات و باغات متعدد و يک رشته قنات آب شيرين و مزارع مختصری می باشد اهالی اين قلعه از خوف متواری شده بودند. ستون مشهد يک شبانه روز در آنجا متوقف شد....»۰
جهانبانی از سبعيـت اردوی اشغالگر پارس که آذوقه اش از مشهد و بيرجند تا بلوچستان فقط « نان خشک سمنانی » بـود و اينکه پس از اشغال آباديها و قلعه های غنی چه بلايی سر مردم بيدفاع بلوچ و اموال آنان می آوردند چندان اشاره ای نکرده است. اما با اعتراف به اينکه « اهالی قلعه شيروان از خوف متواری شده بودند » وحشيگری لشکرش را که با کشتار مردم و ايجـاد رعب و وحشـت برای اشغال گلزمين هجوم آورده بود بقلم آورده است. آواره کردن مردم بی دفاع و غارت اموال و احشام وذخاير آذوقه اهالی گشت، پسکوه و شيـروان و ماندن ستون غارتگر مشهــد در آنجا و متعاقبا به آتش کشاندن خانه های محقر مردم در شيــروان يعنی اشغالگـری به شيوه پارسيـان۰
جنايات جهانبانی وسبعيت مهاجمين پارس در حافظه مشترک مردم  بلوچستـان و تاريخ مبارزات بلوچ حک شده ۰ خاطرات اجداد ما از وحشيگريهای اشغالگران که سينه به سينه منتقل شده و به نسل کنونی رسيده اند به همراه خاطرات خونين هشتاد و شش سال گذشته تا ابد در تاريخ بشريت خواهند مانـد۰
 جنگ هــُشـَک
جهانبانی و لشکرش درجنگ هــُشـَک متحمل « تلفات سنگين » شده روز هيجدهم آبانماه ۱۳۰۷ هجری شمسی در مقابل سرمچاران بلوچستـان شکســت خوردنـد۰ اردوی شکسـت خورده پارس با فرار از مواضـع خود درهــُشـَک و ترک اجساد مهاجمين کشته شـده در حال عقب نشينی بطرف خواش بـود۰ اما حاکمِ بخت برگشته « سـِب » محمد شاه مير مراد زهی در بيست و پنج کيلومتری هــُشـَک در محلی بنام « کهـن داوود » خودش را با سراسيمگی به جهانبانی رساند و توانست با همکاری سرهنگ نخجوان وی را متقاعـد سازد تا قوای سرخورده اش را تجديد سازماندهی کرده يکبارديگر به قلعه هُشَک حمله کند۰
 بدينگونه محمد شـاه ميرمرادزهی با توطئه ای جديد بر عليه سرمچاران بلوچستـان مانع شکست کامل لشکرپارس شده از تار ومارشدن آن جلوگيری کـرد۰
جهانبانی در مورد « تصـرف هــُشـَک » در کتابش می نويسـد: « راپُرت سرهنگ خان نخجوان در قضيه محاربه«ها شک»:
ـ ۱تعداد بلوچهای مسلح زياد و اغلب دارای اسلحه فلـزی هستند۰۰۰
ـ ۲در مقابل کوشش و جديتی که از طرف قـوا برای تسخير قلعه بعمل آمده نسبتا تلفات سنگين به ستون وارد گرديده ولی متاسفانه نتيجه بدست نيامده است ۰۰۰صاحب منصبان و نفرات از نظر قوای جسمی خسته شده اند۰۰۰»
۳ـ  بمباردمان طيارات و توپخانه کافی نيست بدين لحاظ مقتضی است توپخانه صحرايی به کمک اين ستون بيايد۰۰۰بنابر اين تصميم اتخاذ گرديد که قشون مشهد باستمداد ستون بيرجند بطرف قلعه هشک عزيمت نموده ۰۰۰»
 حمله هم زمان قشـون مشهـد و بيرجند با سلاحهای انگليسی، دو فروند طياره بمب افکن ، شرکت « چريکهای مسلح سرحد» بر عليه لشکـر بلوچستـان و نقش محمد شـاه ميرمراد زهی اشغال قلعه های گشت، پسکوه و سپس تصرف قلعه هــُشـَک را برای اشغالگران پارس ممکـن ساخت۰
 سرمچار ميرعيسی هيدوچی و سرمچاران تحت فرماندهی وی تا آخرين نفس در مقابل حملات اشغالگران ازهـُشَک دفاع کرده و در نهايت با سربلندی به کاروان شهــدای بلوچستــان پيوستنـد۰ اردوی اشغالگـر پارس پس از اشغال هــُشـَک درنده تر از قبل به اقـلاع سرجو، شستون و دزک هجوم برد۰
پس از اشغال وحشيانه « هـُشک »  جهانبانی سه تن ازسـران سرحد و حاکم بخت برگشته « سـِب » محمدشاه ميرمراد زهی را همـراه خود به طرف « دِزَّک » برد تا در حمله به مدافعان گلزمین درنزديکی وی باشنـد۰ او با اين کار شيادانه چند هـدف را دنبال می کرد۰ يکی اينکه اگرخودش درجنگ کشته می شد محافظانش سرداران بلوچ را سر به نيست کنند۰بنابراين حضور سردار جيند خان ياراحمد زهی، سردار جمعه خان اسمعيل زهی و سردار عيدوخان ريگی ضمانتی برای حفظ جان جهانبانی مکار بـود۰
دوم اينکه سرداران سرحد را بعنوان قاصد و ميانجگر استفاده کند واز طريق آنها  که مورد احترام فرماندهان بلــوچ بودند خواهان تسليم لشکر بلوچستــان و واگذاری قلعه دِزک به قشون اشغالگر شـود۰
در نهايت اينکه اختلافات درونی بلوچستــان را  ناجوانمردانه دامن زده و برای اشغال سرزمين غنی بلوچستــان سیاست اربابان انگليسی خود را مکارانه ادامه دهـد۰
ترفند ديگری که جهانبانی پيش از آغاز جنک « دِزَّک »  بکار برد اشغال مسجد جامع دِزَّک در شبانگاه بيستم آبانماه و استقرار يکدسته ازفرماندهان اشغالگران در خانه خـدا بود. مهاجمين خدانشناس و در راس آنان جهانبانی می دانستند که مسجد شهـرامن ترين جاست و آن مکان مقدس مورد حمله سرمچاران بلوچ قرار نمی گيرد بهمين دليل در اوج حرمت شکنی آنجا را به مقر فرماندهی لشکر خود در آوردند۰
جنگ دِزَّک و سبعیت اشغالگران
پـس از اشغـال « هـُشَّک » لشکربيگانه پارس  ديوانه وار بطرف دِزَّک هجوم برد. فرمانده قوای مشهد باقرداورپناه سرکردگی مهاجمان را در حمله به قلعه دِزَّک بعهده داشت. محمدشاه مير مرادزهی که هم سنگر جهانبانی شده بود در حمله به دِزَّک مشاور جنگی وی نیز بـود۰
 هم زمان با پيشروی قشون مشهد و بيرجند بطرف شهردِزَّک جهانبانی مکاردو تن از ريش سفيدان سرحد سردار جمعه خان اسماعيل زهی و جيند خان ياراحمدزهی را با پيامی به قلعه فرستاده و خواهان تسليم مدافعان قلعه می شـود۰ اما سر مچاران بلــوچ که برای دفاع از گلزمين و دِزَّک آماده بودند قاطعانه به جهانبانی نــه می گويند۰ لشکراشغالگر پارس با حمله وحشيانه به دِزّک و کشتار مردم عادی جناياتی آفريد که تا ابد مايه شرمساری پارسيان خواهـد بود۰
لشکر بلوچستــان از شهر دِزَّک قهرمانانه دفاع  کرد تا اينکه سردار برام هانِ ميرزا هان در اثر اصابت گلوله جهنمی توپ انگليسی « شراپنل » به سنگر وی شديدا زخمی شده به شهادت می رسد۰ هنگام شهادت برام هان تعدادی از سرمچاران نيـز درميدان جنگ زخمی شده بودند۰ ساعاتی پس از شهادت سرداربرام هان فرمانـده قـوای مشهـد باقـرداورپناه که فرماندهی اشغالگران را در اطراف قلعه دزک بعهـده داشت با تيراندازی دقيق سرمچار کادربکش خـداداد ( کادربکش جوانسال ) به هلاکت رسید۰
جهانبانی جلاد در صفحه ۷۶ کتابش می نويسد «۰۰۰۰ سرهنگ فقيد و نفرات رشيدی از گروهان اول فوج شاهپور و بهادران اول سوار و تيپ سيستان بطرز نامطلوبی کشته شدند۰۰۰از بين بردن نفرات بلوچی که در ميدان محاربه و در پست و بلندی هايی که دراطراف دزک فراوان است مخفی شده تيراندازی می کردند مشکل بــود۰۰۰»۰
استفاده از حربه مذاکره
با طولانی شدن جنگ و افزايش تلفات اشغالگران جهانبانی مکار بفکر مذاکره افتاد و  توانست با ادای سوگند دروغين و همکاری محمد شاه ميرمرادزهی و سرداران سرحد دو تن ازفرماندهان بلوچ يعنی يوسف هان بزرگزاده و برام هان اعظم هان را به مذاکره دعـوت کند۰ جهانبانی جلاد آن دو فرمانده بيباک را باتفاق همراهان شان درحين مذاکره فجيعانه به قتل رساند۰
 او با تکرار ناجوانمردی و جنايت جدش ناصرالدين شاه گجـردر مذاکره با سرداران بلـوچ ثابت کرد که اشغالگـران تمـدن ستيز چنان مکار و عقب مانده هستند که صلاحيت مذاکره و گفتگو را ندارند۰
شهردزک به جبهه جنگی وسيع و خونين تبديل شده بود۰۰ اشغالگران پارس قلعــه دِزَّک را از چند ناحيه با توپهای « شراپنل » انگليسی هدف قرار داده تخريـب کردند و دست به کشتاری هولناک زدند. نه از زخمي ها و اسرای جنگی گذشتند و نه ازمردم عادی ۰
به قول جـلاد بلوچستـان جهانبانی « ۰۰۰ تا کليه مدافعين کشته نشدنـد آتـش جنـگ خاموش نشــد۰۰۰»  ( صفحه ۷۶ سند جنايات قشون اشغالگر پارس ) در اينجا خاطرنشان می کنم که اگرچه اشغالگران پارس در تهاجـم به بلوچستـانِ از حمايت همه جانبه نيروهای استعمارگر انگليسی برخوردار بـودند اما بدون همکاری محمدشاه مير مراد زهـی و « چريکهای مسلح سرحـد » هرگز نمی توانستند لشکـرِ مدافع بلوچستـان را شکسـت داده و بلـوچ گلزميـن را اشغال کننــد۰
در جنگ حماسه ای دزک ۴۹ نفر از سرمچاران بلوچستان در مقابل اشغالگران پارس قهرمانانه مقاومت کرده به شهادت رسيدند. دليرمردانی چون گل محمد پيری، برام هان ميرزاهان، مرادبکش رند، دُراهان، محمد هان، دهکان رمضان، يوسف هان، برام هان اعظم هان، کادربکش هـداداد، گل محمد جان بيک، رسول بکش و سرمچاران همرزم شان با فـدا کردن جان خويش در تاريخ پرافتخاربلوچستـان جاودان شدنــد۰
 پس از سقـوط قـلاع گشت، پسـکوه، هشـک، شستون، سرجـوو دزک و به شهـادت رسیـدن و زخمی شدن صدها مدافـع قهرمان بلوچستـان لشـکر اشغالگر فارس به فرماندهی جهانبانی به کلیه سرداران بلوچستان پیغام فرستاد و آنها را دعوت به مذاکره کرد۰ درنتیجه شماری چند از آنان دعوت جهانبانی را پذیرفته فرمان عقب نشینی نفرات خود را ازصفوف مدافعان در کارواندر، سوراپ و پهره دادند که این کار به فروپاشی تدریجی لشکر بلوچستـان وتضعیف خطوط دفاعی حکومت بلوچستان انجامید۰
شخص رضا میرپنج پیامی بظاهـر دوستانه  به میر دوست محمد خان فرستاد واو را همانند شیخ خزعل به بهانه مذاکره به تهران دعوت کرد۰ حاکم بلوچستان بهمراه قاصد رضا میرپنج از منطقه سرباز عازم طهران می شود۰ اما به محض رسیدن به آنجا همانند شیخ خزعل به اسارت گرفته می شود۰
رضا میرپنج از میردوست محمد خان تقاضا می کند تا حکم الحاقِ بلوچستان را به پرشیا امضاءِ کنـد۰۰ اما حاکم بلوچستان غربی تن به چنان رذالتی نداد و با قبول شهادت رؤیای رضا میرپنج و طرح ضدبشری فاشیسم فارس را نقش بر آب کرد ۰
پروشــت ءُ پــروش باتنــت ايران ءُ پاکستـان
آزات ءُ آبــاد بــات گنجيـــــں بلـوچستـــــان
محمـد کريم بلـوچ
ماه مارس  ۲۰۱۷


بلوچستــان غربـی چگونه اشغال شـــد؟ کتاب « عمليـات قشـون در بلوچستــان ـ ۱۳۰۷هجـری شمسی » نوشته امان الله جهانبانی سنـدی خونيـن ...
BALUCHISTAN47.BLOGSPOT.COM

بيست و هفتم مارس روزی سياه در تاريــخ بلوچستــــان

Wednesday, March 22, 2017




بيست و هفتم مارس
 روزی سياه در تاريــخ بلوچستــــان
پـس از جنــگ جهـانی دوم و پیروزی مبــارزات ضـداستعمـاری مـردم آزاديخـواه هندوستـان به رهبــری مدبرانـه مهاتمــا گانــدی ( مهانــداس کارامچانــد گانــدی ) برای نيروهای استعمارگـر انگليسی راهــی بجـز ترک شبه قـاره هنـد  نمانده بود۰
در سال ۱۹۴۶میلادی احمديـارخان بعنـوان بالاتريــن رهبر سياســی بلوچستـــان با استـدلال  به اينکه سرزميـن بلوچستــــان قبل از اشغـال ( ۱۸۳۹ ميـلادی) کشـوری مستقـــل بود و از نظــر تاريخی درقلمــروی کشــور هندوستـان نبـوده است وبا استنـاد به قـرارداد۱۸۷۶ ميــلادی ( بين حکومت بلوچستــان و استعمارگران انگليسی ) استقــــلال بلوچستــان را با کنگره ملــی هنــد واشغالگــران انگليسـی مطــرح کرد۰  آزادی و استقــلال بلوچستــان درتاريخ يازدهـــم اوت ۱۹۴۷ميلادی رسما در دهلی اعــلام شـــد۰ پرچم بلوچستـــان در کلات برافراشته شـد و سياستمــداران بلوچستـــان که درشهـر کلات گردهمايی داشتند فعاليتهای خود را برای تشکيل مجالـس خاص و عام آغاز کردنـد تا با رهبری خان احمديارخـان پروسـه تدويـن قانون اساســی بلـوچستــان را شروع کننـد۰ امـا محمد علی جناح  که  در بخشی از مذاکرات حکومـت کــلات با انگليسي ها متاسفانـه وکيـل خان کـلات بود، جريان مسلـم ليـگ و بخشی از استعمارگران انگليسی سياستی مخـرب و برنامه ای فاجعــه آور در مورد مردم بلـــوچ و سرزميـــن غنـی بلوچستـــان داشتنـد۰

زمانيـکه موضوع استقــلال بلوچستـــان در دهلـی مطرح شــد بحـث بر سر تاسيس کشوری بنام « پاکستـان » نيز با استـدلال به تفـاوت مذهبـی بيـن مسلمانان و هندوهـا درميـان بــود! 
استـدلالــی که جريان مسلم ليگ، محمد علی جناح توطئه گر و بخشـی از نيروهای شکست خورده انگليس بخاطر منافـع پنجابی ها ومهاجرين نومسلمــان هنــدی و برای انتقام گيری از کنگــره ملـی هنــد و تقسيـم هندوستــان آنرا بسيار بزرگ جلـوه داده و در نتيجه توانستنــد مردم بنـگال، بخشی از کشميـر، سنـد و پشتونستـان را به اسارت پنجـاب، مهاجرين نومسلمان هندی و ارتش خون آشـام پنجابی ها در آورنـد۰
قابل توجه است که سرزميـن بلـوچستـــان قبل ازتاسیس کشور پاکستان به استقلال رسیده بود۰ بلوچستان متعلــق به مــردم بلـــوچ است و تاريخــی طولانـی دارد،  تاريخی که علی رغم تلاش اشغالگران برای تحریف آن،  توسط محققيــن و مورخيــن بلــــوچ به رشتـه تحرير در آمده است۰ 
تحريف نگاران پار س و پنجابی وقيحانه دسـت به تحريف تاريخ ما زده و آنچه را که طبق منافع شان اســت در سياهه هايی بی ارزش بعنوان تاريـخ بلـوچستـــان عرضه کرده انـد۰  «مورخيــن » قلابـی پاکستانی روز يازدهـم اوت را در تحاريف خـود فوق العــاده بی رنگ جلــوه داده انـد و تحريف نگاران تنـگ نظــر ايرانـی هيـــچ وقــت يازده اوت ۱۹۴۷ يعنـی روز آزادی بلوچستـــان شرقی را ذکـر نمی کننــد۰ 
هر ملتی در تاريخ خويش روزهای تاريخی  دارد۰  روزهايی که سرنوشت ملت را رقم زده يا بر آن تأثير گذاشتـه است۰  بيست و هفتم ماه مارس ۱۹۴۸ يکی از سياهتريــن روزهای تاريخ بلوچستــان است يعنی روزی که حکومـت تازه تاسيس و مورد حمايت انگليس ( پاکستان   توانست با دسيسه چينی های مشترک محمـد علـی جناح ( مسلم ليـگ ) و مستشاران نظامی انگليسی بر نيروهای بلــوچ و حکومت مستقــل بلوچستــان شرقی غلبه کرده و آنرا پس از جنگی وحشیانه به اشغال خـود درآورنـد۰ 
در روز  بيست و هفتم ماه مارس ۱۹۴۸  بر خلاف رای ملت بلــوچ بلوچستــان شرقی به پاکستان الحاق شد۰  در اين روز سياه محمد علی جناح ، مسلـم ليگ  و حکام  پاکستان با زور و تزويـر بر بلــوچ گلزميــن چنگ انداختنـد۰ 
در اينجا به رويدادهايی نظرخواهيم افکنــد که به روز سياه بيست و هفـت مارس انجاميد۰ در روز يازدهم اگست ۱۹۴۷ آزادی و استقــلال  بلوچستـــان شرقـی رسمــا اعلام شد۰ همانطور که در بالا ذکر شـد در بخـشـی عمـده از مذاکـرات خان کلات با انگليــس متاسفانـه محمد علی جناح وکيل بلوچستــان بود۰ 
وی که قبل از ۱۹۴۶ ميــلادی بارهــا به کلات مسافرت کرده بود و ماهها مهمــان خان کـلات بود از نزديک با خان احمديارخان آشنايی داشت و توانسته بود با تظاهــر و توســل به ديـن مبيــن اسلام و قســم های دروغيــن اعتماد خان را جلـب کرده و بعنوان وکيــل بلوچستـــان با هنــد و انگلستـان وارد مذاکره شـود!  نوشتــن از مهمان نــوازی خان کلات و هدايای بسيار گران قيمتی که علی جناح و همراهانش در پايان هر سفــر به بلـوچستــان با چاپلوســی از خان دريافت می کردنـد شايـد حاشيه روی باشــد امـا در تاريخ ما ثبت شده اســت که محمــد علـی جناحِ  نمک نشناس تريـن مهمــانِ بلوچستان شرقی و خـان کــلات بـود۰ 
اوآگاهانــه بر استقــلال وهويـت ملــی مـا، پيکـر استــوار بلــوچ و بر وطــــن ما خنجــر زد۰ محمـد علی جناح مکار نه دوسـت خان کــلات بلکه ماری سمّــی در آستيــن وی بود۰ ناگفته نماند که جنـاح عامل مستقيــم انگليس نيـز بود و به کنگره ملی هنـد، مهاتما گاندی و جواهر لعل نهرو کينه ای عميق داشت۰  با مشـورت انگليسيها توانست خودش را به رهبری مسلـم ليگ برسانـد و با هـم  نقشه ابلیسی  تشکيل حکومتی بنام « پاکستان » را عملـی کننــد۰
محمـد علی جناح فرصت طلب از اعتماد و صداقـت خان کلات صد در صد سوءِ استفاده کرده در ابتـدا با تفرقه افکنی های پشت پرده به بلوچ و بلوچستـــان خيانت کرد ودر نهايت با حمایت ژنرالهای انگلیسی  برنامه الحـاق بلوچستان  را به پاکستــان جلـوی  احمديارخان و سياستمداران بلوچستـــان گذاشت۰

پـس از الحـاق بلوچستـــان شرقـی به کشور جديدالتاسيـس پاکستـان سياستمداران بلوچستـــان من جمله مير غوث بخش بيزنجـو، ميرگل خان نصيـر، عبدالعزيـــز کـرد، محمــد حسین عنقـا، سيد ملک دهــوار، قادربخـش نظامانـــی، نواب خيربخش مـــری و  آقاعبدالکريـم برادر خان کـلات به مخالفـت با الحاق برخاستنـد۰ آقا عبدالکريـم خان برای دفاع از استقــلال بلوچستـــان بهمراه صدهـا چريک بلوچ دسـت به قيام مسلحـانـه زد۰ وی از حکومت شـوروی و کابل نيز کمـک خواسـت امـا هيچـکدام به تقاضای خان جواب مثبـت ندادنـد۰ 

قابل ذکر است که قبـل از الحاق بلوچستــان مخالفـت سياستمداران بلوچستــــان با طرح ضدبلوچــی علی جناح چنان به اوج خود رسيده بود که زنده ياد ميرغوث بخـش بيزنجـو در يکی از نطق های مهـم خود در مجلـس بلوچستان (  دسامبـر ۱۹۴۷ ) خطاب به خان کلات و ۵۲ نماينده مردم بلـوچ، الحاق بلوچستــان را برابر با امضـای حکـم اعــدام ميليونهـا بلـوچ دانسـت۰  هردو مجلـس بلوچستــان يعنی مجلس عـام که متشکل از نمايندگان مردم بلـوچ بود و مجلـس خاص ( خوانين و سر قبيله ها) به طرح الحاق بلوچستــان به پاکستـان رای منفی دادنـد۰ در نتيجـه م.علی جناح با کمک مشاوران انگليســی خود به تفرقه افکنی بين سران بلوچ پرداخـت۰

او توانست با تفرقـه اندازی  حاکـم  (جـام ) لس بيلـه ، ســرداری از گچکـی ها و حاکم خاران را از خـان کـلات جدا کنــد و با همکاری مشاوران انگلیسی  توانسته بـود تا بخشـی ازکادر مديريت اداری انگليسيهـا را که بيکار شده بود با کـادر اداری ودولـت تازه تاسيـس پاکستان ادغــام کـرده و جمعی ازارتش ورشکستـه استعمار پيـر را برای  اشغالگـری و تهاجم به بلـوچستــان تجديد سازماندهـی کنــد۰ 

در روزسياه بيست و هفتـم مارس ۱۹۴۸ ميـلادی احمديار خان به امضـای قراردادی تن داد که به اشغــال بلوچستـــان انجاميـد۰  بر خلاف رای ملت بلــوچ و در نتيجه شگردهای محمد علی جناح بلوچستــان شرقـی به پاکستان الحاق شـد و سپس ارتش خون آشام پنجاب چنـان بر خاک بلوچستـان چنگ انداخت که عواقـب خونيــن و مخرب آن بزرگترين ضربه را بر پيکـر استــوار ملت بلـوچ  در بلوچستان شرقی وارد آورده اســت۰
ارتش ددمنش پنجاب، حکام مستبـد اسلام آباد و بقايای مسلم ليگ همگـام با فاشيستهـای بدور از تمـدن فارس به حق مالکيت مردم بلــوچ بر سرزميــن  بلوچستــان و سرمايه های ملی بلوچستـــان ذره ای احترام قائل نيستنـد و شتابــزده درحال غارت هرچه بيشتر بــلوچ گلزميــن هستنـد۰ 
ژنرالهای خون آشـام ارتش پاکستـان و حکام تروريست اسلام آباد در شصت و نُـه سال گذشته ثابت کرده اند که پايبند هيچ گونه اصول اخلاقی و موازين بين المللی نيستند۰ به قراردادهای امضا شده با خان کـلات مبنی براصول و پرنسيپ يک سيستـم کنفدراسيــون پشيـزی ارزش قائل نيستنـد۰ اسلحه بدسـت و ديوانه وار به اشغــال بلوچستــان ادامه داده و با زور و جنـون به غارت منابـع طبيعــی، معـادن و سرمايه های ملـی بلــوچ مشغــول هستنـد۰ هم اکنون حربه هایی  ضدانسانی چون آتش زدن به خانه و کاشانه مردم بیدفاع، ربودن زنان و کودکان را برشیوه های سرکوب قبلی افزوده انـد۰ 
لازم به ذکر است که در تاريـخ چنـدهزارسالـه بلوچستـــان بـرای اوليــن بارفاشيستهـای تماميـت خـواه پارس و  پنجابی ها هم زمان مـردم بلـوچ را تحت ستــم گرفتـه وديوانـه وار  بروطــن ما چنگ انداخته کشور چین و صدها شرکت خارجی را نيزبا حمايـت مستقيــم نيروهای نظامی خود به جان و مال مــردم بلــوچ انداخته اند۰ 
 مـردم بلــوچ وسرزميــن بلوچستــــان هيـچ وقــت در معــرض خطـری بزرگتــر و غارتِ بدتر از اينکــه شاهــد آن هستيـــم،  نبــوده اســت۰ خطـری بسيار جـدی و برنامه ريزی شده که هويت ملی و منافع ملـت بلـوچ را مورد هدف قرار داده و سرزميـن اجــدادی ما را با حـرص و آزغـارت کرده و به ويرانــی کشانده اسـت۰

در ايـن شرايــط حســاس تاريخــی اتحاد گستــرده مردم بـلــوچ بـرای رسيــدن به استقــلال و آزادی مناسب تريـن راه بـرای رفع ايـن خطـربزرگ و تهديـد جـدی اسـت۰

پروشــت ءُ پــروش باتنــت ايران ءُ پاکستـان

آزات ءُ آبــاد بــات گنجيــــــں بلـوچستـــــــان

 محمــد کـريــم بلــوچ

 ماه مارس  ۲۰۱۷

http://baluchistan47.blogspot.se/2017/03/blog-post_22.html