تارنمای طاهرزئی وبلاگی است که از حقوق قبیله طاهرزئی(گرگیج)،مردم گیاوان،منطقه و ملت بلوچ دفاع می کند

بعد از کشته شدن مهدلی تنگسیری ( محمد علی دشتی )به دست یلان طاهرزئی ،قاسم دشتی معروف به قاسمو و منو عبدالرضا با قشون دولتی در کوهستک مستقر می شوند وافراد طاهرزئی در این زمان در روستاهای دودر،زمین ملا،گنومی ،مهمانی وکلنگی سکنی می گزینند ومیر برکت عبدالنبی انوشیروانی در سرزه مستقر می شود و رفت وامد افراد طاهرزئی و میر به سوی کوهستک ومیناب محدود می گردد در همین زمان سردار حسن یارمحمد که به تجارت و دادوستد مشغول بود برای حصول طلب خویش ازشخصی به نام عبدالله اسماعیل معروف به عبدالله ارزن به روستای سرگلم در نزدیکی کوهستک رفته ودر نخلستان بصره سرگلم باهمراهانش اتراق می کنند در این سفر یوسف دادمحمد ،عیسی دادمحمد ، ماری تاج محمد ، محمد حسن دلمراد ،غلام کرمشاه و چند تن از نوکران سردار حسن یارمحمد ایشان را همراهی می کردند
بعد از استقرار سردار حسن یارمحمد وهمراهانشان در نخلستان بصره منو عبدالرضا از امدنشان مطلع می شود وهمان شب افرادش را اماده حمله به افراد طاهرزئی می کنند در همین حال بستگان نزدیک سردار حسن یارمحمد در کوهستک قاصدی را به سوی ایشان روانه می سازند وایشان را ازماجرا مطلع می نمایند و از ایشان مصرانه می خواهند که به گیاوان بازگردند . سردار حسن یارمحمد ضمن تشکر از انها ، می گوید که به گیاوان بر می گردم .
و بعد از رفتن فرستاده اهالی کوهستک به یارانش اماده باش می دهد و خود را مهیای جنگ با قشون دولتی می نمایند . قبل از ظهر همان روز نیروهای دولتی خود را به سرگلم می رسانند و در مکانی بنام دَرَ گَنوغ بین نخلستان بصره و مُغ حاجی جنگ بین طرفین اغاز می گردد . که می توان این نبرد را جنگی نا برابر توصیف نمود .
دادمحمد نیکخواه به نقل از مرحوم عبدالکریم حسن موسی ترکمانی می گفت : مرحوم عبدالکریم که انزمان نوجوان بوده بیاد اورده که بعد از شنیدن صدای گلوله ها اهالی بمانی برای پیروزی افراد طاهرزئی دست به دعا بر می دارند .
بعد از ساعتی از اغاز درگیری دلاورمردان طاهرزئی نیروهای دولتی را علی رغم تعداد زیادشان وادار به عقب نشینی می کنند تنگسیری ها ابتدا به کلیسون بعد به طرف بمانی عقب می روند ولی جنگجویان طاهرزئی دست از تعقیب بر نمی دارند و از بمانی به پاتل انها را به عقب می رانند. با تاریک شدن هوا سلحشوران طاهرزئی دست از تعقیب نیروهای دولتی بر می دارند و به مقر خود در سرگلم باز می گردند .
سردار حسن یارمحمد همان شب پیکی را به نزد سلطان بهادر و سردار دوست محمد کرمداد روانه می سازند و ضمن شرح ماجرای پیش امده از انها تقاضای فشنگ می نماید . قاصد سردار حسن یارمحمد اول صبح خود را به روستای سرزه می رساند و ماجرا را به میر برکت و سردار دوست محمد کرمداد بازگو می نماید . بعد از اینکه سخنان فرستاده رئیس حسن بپایان می رسد ، سردار دوست محمد کرمداد اماده رفتن به سوی سرگلم می شوند که سلطان بهادر ضمن فرستادن فشنگ و تجهیزات به سردار دوست محمد کرمداد می گویند که فردا ما هم به شما ملحق می شویم .
قبل غروب همان روز رئیس دوست محمد به اتفاق بزرگمردان طاهرزئی : سردار حسن علی کرمشاه ، الله بخش علی کرمشاه (عامیانه ایشان را لَه بخش می خواندند ) ، هاشم عیسی ، محمد زهری ، حسین مهرو ، محمد علی پیرداد ،جهانشاه احمد ،.....خود را به سرگلم می رسانند و فردای انروز سلطان بهادر برکت انوشیروانی و بزرگان طاهرزئی کرمداد علی و یارمحمد موسی و جلال پیرداد به انها ملحق می شوند و در پالور منزل می نمایند . ........ ادامه دارد
منبع :وبلاگ گروهی گیاوان زمین
و بعد از رفتن فرستاده اهالی کوهستک به یارانش اماده باش می دهد و خود را مهیای جنگ با قشون دولتی می نمایند . قبل از ظهر همان روز نیروهای دولتی خود را به سرگلم می رسانند و در مکانی بنام دَرَ گَنوغ بین نخلستان بصره و مُغ حاجی جنگ بین طرفین اغاز می گردد . که می توان این نبرد را جنگی نا برابر توصیف نمود .
دادمحمد نیکخواه به نقل از مرحوم عبدالکریم حسن موسی ترکمانی می گفت : مرحوم عبدالکریم که انزمان نوجوان بوده بیاد اورده که بعد از شنیدن صدای گلوله ها اهالی بمانی برای پیروزی افراد طاهرزئی دست به دعا بر می دارند .
بعد از ساعتی از اغاز درگیری دلاورمردان طاهرزئی نیروهای دولتی را علی رغم تعداد زیادشان وادار به عقب نشینی می کنند تنگسیری ها ابتدا به کلیسون بعد به طرف بمانی عقب می روند ولی جنگجویان طاهرزئی دست از تعقیب بر نمی دارند و از بمانی به پاتل انها را به عقب می رانند. با تاریک شدن هوا سلحشوران طاهرزئی دست از تعقیب نیروهای دولتی بر می دارند و به مقر خود در سرگلم باز می گردند .
سردار حسن یارمحمد همان شب پیکی را به نزد سلطان بهادر و سردار دوست محمد کرمداد روانه می سازند و ضمن شرح ماجرای پیش امده از انها تقاضای فشنگ می نماید . قاصد سردار حسن یارمحمد اول صبح خود را به روستای سرزه می رساند و ماجرا را به میر برکت و سردار دوست محمد کرمداد بازگو می نماید . بعد از اینکه سخنان فرستاده رئیس حسن بپایان می رسد ، سردار دوست محمد کرمداد اماده رفتن به سوی سرگلم می شوند که سلطان بهادر ضمن فرستادن فشنگ و تجهیزات به سردار دوست محمد کرمداد می گویند که فردا ما هم به شما ملحق می شویم .
قبل غروب همان روز رئیس دوست محمد به اتفاق بزرگمردان طاهرزئی : سردار حسن علی کرمشاه ، الله بخش علی کرمشاه (عامیانه ایشان را لَه بخش می خواندند ) ، هاشم عیسی ، محمد زهری ، حسین مهرو ، محمد علی پیرداد ،جهانشاه احمد ،.....خود را به سرگلم می رسانند و فردای انروز سلطان بهادر برکت انوشیروانی و بزرگان طاهرزئی کرمداد علی و یارمحمد موسی و جلال پیرداد به انها ملحق می شوند و در پالور منزل می نمایند . ........ ادامه دارد
منبع :وبلاگ گروهی گیاوان زمین

جنگ طاهرزئی با کهندل خان (قسمت دوم)
کیومرث افسری می نویسد:
بعد از کشته شدن مهدلی تنگسیری ( محمد علی دشتی )به دست یلان طاهرزئی ،قاسم دشتی معروف به قاسمو و منو عبدالرضا با قشون دولتی در کوهستک مستقر می شوند وافراد طاهرزئی در این زمان در روستاهای دودر،زمین ملا،گنومی ،مهمانی وکلنگی سکنی می گزینند ومیر برکت عبدالنبی انوشیروانی در سرزه مستقر می شود و رفت وامد افراد طاهرزئی و میر به سوی کوهستک ومیناب محدود می گردد در همین زمان سردار حسن یارمحمد که به تجارت و دادوستد مشغول بود برای حصول طلب خویش ازشخصی به نام عبدالله اسماعیل معروف به عبدالله ارزن به روستای سرگلم در نزدیکی کوهستک رفته ودر نخلستان بصره سرگلم باهمراهانش اتراق می کنند در این سفر یوسف دادمحمد ،عیسی دادمحمد ، ماری تاج محمد ، محمد حسن دلمراد ،غلام کرمشاه و چند تن از نوکران سردار حسن یارمحمد ایشان را همراهی می کردند
از ان طرف نیز بعد از طلب کمک قاسم دشتی عده زیادی سرباز به دستور کهندل خان از میناب روانه کوهستک می گردد . بعد از چند روز دوست محمد کرمداد و حسن یارمحمد دو نفره بقصد شناسائی و زیر نظر گرفتن تحرکات افراد قاسم دشتی بسوی کلاوی می روند و در منطقه نُه میدغی رد پای اسبهای زیادی را می بینند . و می فهمند قاسم دشتی با حرکت اسب سواران در اطراف روستاها می خواهد وانمود کند که افراد مستقر در کوهستک بیشتر از تعداد موجود هستند و اینجا دست قاسم دشتی را می خوانند و ان دو بزرگوار تصمیم می گیرند به کندال بروند و نیمه شب برای کمین گرفتن به نه میدغی برگردند .
چند ساعتی در کندال می مانند وبعد به نه میدغی باز می گردند. دم دمای صبح می بینند که دو سواره در مسیری که جولانگاه اسب سواران تنگسیری بود در حرکت هستند و بسوی انها می ایند . تا به تیر رس انها می رسند با شلیک ان دو سردار یکی از انها نقش بر زمین می شود و دومی پای به فرار می گذارد .
انها سریع به پالور می ایند و خود را اماده دفاع در مقابل حمله تلافی جویانه قاسم دشتی و منو عبدالرضا می کنند . بعد از اینکه ان شب و روز بعد خبری از تنگسیریها نشد فردی را به کوهستک می فرستند تا ازاوضاع و احوال انجا باخبر شوند . فرستاده انها در بعد از مراجعت گفت : فردی که روز گذشته کشته شده منو عبدالرضا بوده و نفر بعدی که فرار کرده قاسم دشتی بوده و بعد از ان قاسم دشتی و نیروهای دولتی پایگاه خود را در کوهستک رها کرده و همه به میناب رفته اند . بعد از این در تصمیمی جمعی از سوی میر برکت و بزرگان طاهرزئی تصمیم گرفته می شود قلعه کردر میناب و بعد از ان شهر میناب را تصرف کنند . و همان شب بسوی کردر حرکت می کنند و روز بعد بدون درگیری قلعه کردر را تصرف می کنند و اماده حمله به میناب می شوند . اهالی میناب با مطلع شدن از تصمیم یلان گیاوان مبنی بر تصرف میناب به وحشت می افتند و دست به دامان بزرگان میناب ، سید هاشم ، میر عبدالله و محمد امین یزدانی معروف به اخوند اوزی شده و خواستار مانع شدن حمله احتمالی بلوچ های گیاوان به میناب می شوند . در همان روز به اخوند اوزی خبر می رسد که کهندل خان بعد از اینکه فرار افرادش از کوهستک خشمگین شده با شناورهای جنگی انزمان بنام ببر و پلنگ قصد حمله به گیاوان را دارد و در ملاقاتی که اخوند اوزی با میر برکت و بزرگان طاهرزئی داشت به انها گفت که احتمالآ شناورهای کهندل خان در سیریک لنگر بیندازند و اینجا بود که از تصرف میناب منصرف می شوند و برای دفاع از خاک گیاوان همان روز به سمت گیاوان حرکت می کنند . انها شب در سرمست می مانند و فردایش بسوی کلاوی حرکت می کنند . از انطرف کهندل خان و افرادش در تیاب لنگر می اندازند و به میناب می ایند وقتی سلحشوران گیاوان سرمست را ترک می کنند او از میناب حرکت می کند و در کلاوی افراد میر و طاهرزئی و مطلع می شوند که کهندل خان از راه میناب در تعقیب انهاست و تا جومهلد رسیده . عصر همان روز سردار دوست محمد کرمداد که عملآ فرماندهی جنگ را عهده می شوند تنفگداران و جنگجویان را به پیشواز کهندل خان در داهی کند هدایت می کنند و در انجا به انتظار کهندل خان که بقول قدیمی ها با توپ و گَل گل و مسلسل به جنگ انها امده بود می نشینند . و در کلاوی فقط میر برکت و کرمداد و یارمحمد و جلال پیرداد و رئیس علی جلال که ان زمان خردسال بود می مانند و بقیه به داهی کند می روند .
در نیمه شب که دشت داهی کند ارام و بی صدا بود صفیر گلولها سرود جنگ را سردادند و ارامش و سکوت با غرش تنفگها خواب را از چشم همه دور کرد . بعد از ساعتی از اغاز درگیری محمد علی پیرداد که اشنائی کامل به منطقه داشت افراد کهندل خان را دور زد و با چند نفر دیگر از ضلع شرقی افراد کهندل خان را زیر اتش گرفت این حرکت تاکتیکی محمد علی پیرداد باعث هراس کهندل خانی شد که اصلآ انتظار این مقاومت سرسختانه را ازجنگجویان گیاوان زمین نداشت . در همین حال به توپچی خود دستور اتش را داد و با شلیک اولین گلوله توپ حسن علی کرمشاه بسوی توپچی حمله می کند که بردارش له بخش علی که با هم در یک سنگر بودند به بردارش می گوید بازهم دوست داری مثل پشت شخ ترکش بخوری ، مگر با توپ جنگی حساسیت داری که باید خود را جلوی ان بی اندازی . دومین شلیک توپ و غرشهای مسلسل کهندل خان در روحیه دلاورمردان گیاوان کوچکترین تاپیری نداشت و فقط باعث شد که محمد علی پیرداد و حسن علی کرمشاه و دوست محمد کرمداد هر سه توپچی را زیر اتش بگیرند و طولی نکشید که یکی از توپچی ها کشته می شود و نفر بعدی فرار می کند با کشته شدن توپچی و یک مسلسل زن مسلسل زن بعدی نیز فرار می کند و اینجا بود که کهندل خان نیز اسب تازی خود را رها می کند و پای بفرار می گذارد . و بقیه نیز با دیدن فرار کهندل خان حتی اسلحه های خود را به زمین گذاشته و فرار را بر قرار ترجیح می دهند . و کهندل خان با دادن تلفات سنگین و بجای گذاشتن اسلحه و مهمات شکست را می پذیرد و راهی بندرعباس می شود .
ای کهندل خان اسب تازیت چه شد ؟
اسب تازی را تو بگذار ، توپ شاهی ماند بجا
اگر دوست محمد نمی زد تیر کاری
کهندل خان کی بودی فراری
کیومرث افسری : تمام فتوحات و جنگهای طاهرزئی همت و رزمی گروهی بوده که تک تک دلاورمردان طاهرزئی و مردم گیاوان ایفاگر نقش اساسی در همه حماسه ها بودند و همه اینها برای حفظ ناموس و دفاع از مردم گیاوان بوده . و اگر افتخاری هست متعلق به همه گیاوان می باشد
طاهو : باتشکر از سرور گرامی کیومرث افسری بخاطر این مطلب تاریخی ، حماسه ای غرور افرین که به نظر من همه اهالی گیاوان باید به ان افتخار کنند . در ضمن شعری که اقای افسری ارسال داشتند با اینکه کامل نیست ولی بسیار زیباست . از دوستانی که به این شعر دسترسی دارند خواهشمندم ان را به ما ارسال نمایند تا همه از ان استفاده کنند . با سپاس
چند ساعتی در کندال می مانند وبعد به نه میدغی باز می گردند. دم دمای صبح می بینند که دو سواره در مسیری که جولانگاه اسب سواران تنگسیری بود در حرکت هستند و بسوی انها می ایند . تا به تیر رس انها می رسند با شلیک ان دو سردار یکی از انها نقش بر زمین می شود و دومی پای به فرار می گذارد .
انها سریع به پالور می ایند و خود را اماده دفاع در مقابل حمله تلافی جویانه قاسم دشتی و منو عبدالرضا می کنند . بعد از اینکه ان شب و روز بعد خبری از تنگسیریها نشد فردی را به کوهستک می فرستند تا ازاوضاع و احوال انجا باخبر شوند . فرستاده انها در بعد از مراجعت گفت : فردی که روز گذشته کشته شده منو عبدالرضا بوده و نفر بعدی که فرار کرده قاسم دشتی بوده و بعد از ان قاسم دشتی و نیروهای دولتی پایگاه خود را در کوهستک رها کرده و همه به میناب رفته اند . بعد از این در تصمیمی جمعی از سوی میر برکت و بزرگان طاهرزئی تصمیم گرفته می شود قلعه کردر میناب و بعد از ان شهر میناب را تصرف کنند . و همان شب بسوی کردر حرکت می کنند و روز بعد بدون درگیری قلعه کردر را تصرف می کنند و اماده حمله به میناب می شوند . اهالی میناب با مطلع شدن از تصمیم یلان گیاوان مبنی بر تصرف میناب به وحشت می افتند و دست به دامان بزرگان میناب ، سید هاشم ، میر عبدالله و محمد امین یزدانی معروف به اخوند اوزی شده و خواستار مانع شدن حمله احتمالی بلوچ های گیاوان به میناب می شوند . در همان روز به اخوند اوزی خبر می رسد که کهندل خان بعد از اینکه فرار افرادش از کوهستک خشمگین شده با شناورهای جنگی انزمان بنام ببر و پلنگ قصد حمله به گیاوان را دارد و در ملاقاتی که اخوند اوزی با میر برکت و بزرگان طاهرزئی داشت به انها گفت که احتمالآ شناورهای کهندل خان در سیریک لنگر بیندازند و اینجا بود که از تصرف میناب منصرف می شوند و برای دفاع از خاک گیاوان همان روز به سمت گیاوان حرکت می کنند . انها شب در سرمست می مانند و فردایش بسوی کلاوی حرکت می کنند . از انطرف کهندل خان و افرادش در تیاب لنگر می اندازند و به میناب می ایند وقتی سلحشوران گیاوان سرمست را ترک می کنند او از میناب حرکت می کند و در کلاوی افراد میر و طاهرزئی و مطلع می شوند که کهندل خان از راه میناب در تعقیب انهاست و تا جومهلد رسیده . عصر همان روز سردار دوست محمد کرمداد که عملآ فرماندهی جنگ را عهده می شوند تنفگداران و جنگجویان را به پیشواز کهندل خان در داهی کند هدایت می کنند و در انجا به انتظار کهندل خان که بقول قدیمی ها با توپ و گَل گل و مسلسل به جنگ انها امده بود می نشینند . و در کلاوی فقط میر برکت و کرمداد و یارمحمد و جلال پیرداد و رئیس علی جلال که ان زمان خردسال بود می مانند و بقیه به داهی کند می روند .
در نیمه شب که دشت داهی کند ارام و بی صدا بود صفیر گلولها سرود جنگ را سردادند و ارامش و سکوت با غرش تنفگها خواب را از چشم همه دور کرد . بعد از ساعتی از اغاز درگیری محمد علی پیرداد که اشنائی کامل به منطقه داشت افراد کهندل خان را دور زد و با چند نفر دیگر از ضلع شرقی افراد کهندل خان را زیر اتش گرفت این حرکت تاکتیکی محمد علی پیرداد باعث هراس کهندل خانی شد که اصلآ انتظار این مقاومت سرسختانه را ازجنگجویان گیاوان زمین نداشت . در همین حال به توپچی خود دستور اتش را داد و با شلیک اولین گلوله توپ حسن علی کرمشاه بسوی توپچی حمله می کند که بردارش له بخش علی که با هم در یک سنگر بودند به بردارش می گوید بازهم دوست داری مثل پشت شخ ترکش بخوری ، مگر با توپ جنگی حساسیت داری که باید خود را جلوی ان بی اندازی . دومین شلیک توپ و غرشهای مسلسل کهندل خان در روحیه دلاورمردان گیاوان کوچکترین تاپیری نداشت و فقط باعث شد که محمد علی پیرداد و حسن علی کرمشاه و دوست محمد کرمداد هر سه توپچی را زیر اتش بگیرند و طولی نکشید که یکی از توپچی ها کشته می شود و نفر بعدی فرار می کند با کشته شدن توپچی و یک مسلسل زن مسلسل زن بعدی نیز فرار می کند و اینجا بود که کهندل خان نیز اسب تازی خود را رها می کند و پای بفرار می گذارد . و بقیه نیز با دیدن فرار کهندل خان حتی اسلحه های خود را به زمین گذاشته و فرار را بر قرار ترجیح می دهند . و کهندل خان با دادن تلفات سنگین و بجای گذاشتن اسلحه و مهمات شکست را می پذیرد و راهی بندرعباس می شود .
ای کهندل خان اسب تازیت چه شد ؟
اسب تازی را تو بگذار ، توپ شاهی ماند بجا
اگر دوست محمد نمی زد تیر کاری
کهندل خان کی بودی فراری
کیومرث افسری : تمام فتوحات و جنگهای طاهرزئی همت و رزمی گروهی بوده که تک تک دلاورمردان طاهرزئی و مردم گیاوان ایفاگر نقش اساسی در همه حماسه ها بودند و همه اینها برای حفظ ناموس و دفاع از مردم گیاوان بوده . و اگر افتخاری هست متعلق به همه گیاوان می باشد
طاهو : باتشکر از سرور گرامی کیومرث افسری بخاطر این مطلب تاریخی ، حماسه ای غرور افرین که به نظر من همه اهالی گیاوان باید به ان افتخار کنند . در ضمن شعری که اقای افسری ارسال داشتند با اینکه کامل نیست ولی بسیار زیباست . از دوستانی که به این شعر دسترسی دارند خواهشمندم ان را به ما ارسال نمایند تا همه از ان استفاده کنند . با سپاس
No comments:
Post a Comment