بلوچستان در ګذر زمان٬ جعل تاریخ با داستانهاى خیالى
توجه: بنا بر اعتراض و در خواست بعضى از دوستان عنوان این مقاله از " فتح قلعه ناصریه پهره و بیرون راندن قاجار از پهره (ایرانشهر فعلى) " به "بلوچستان در ګذر زمان٬ جعل تاریخ با داستانهاى خیالى" تعویض شد.
قبل از پرداختن به بقیه مقالات آقاى عبدالکریم بلوچ باید یک موضوع را روشن کنیم که٬ ایشان در قمست نهم تکرار کرده اند که حکومتى سرباز از طرف سردار سعید خان شیرانزهى به بهرام خان واګذار شده است. ولى شواهدى در این مورد وجود ندارد بلکه شواهدى در تاریخ کرمان وجود دارد که حکومتى سرباز از قبل متعلق به خانواده بهرام خان بوده است(سفرنامه کرمان و بلوچستان٬ یادګار و نوشته عبدالحسین میرزا فرمانفرما٬ به کوشش ایرج افشار٬ توجه داشته باشیم که ایرج افشار سیستانى با این ایرج افشار متفاوت است)٬ و شیرانزهى ها بعد از همکارى محمد على خان نارویى با آقاخان محلاتى در پهره اقتدارى نداشته اند و در این باره با مدارک و شواهد تاریخى و منابع معتبر در اولین مقاله انتقادى صحبت کرده ایم.
و همینطور کتاب فرمانفرماى عالم نوشته ابراهیم باستانى پاریزى و تاریخ کرمان٬ نوشته ابراهمی باستانى پاریزى هردو ګواه بر این موضوع هستند. همچنین٬ تاریخ کرمان وزیرى نیز منبعى معتبر است٬ آقاى عبدلاکریم اګر اعتراضى نسبت به این موضوع دارند٬ متیوانند به استاد پاریزى باستانى استاد سابق دانشګاه تهران بنویسند٬ ایشان هنوز در قید حیات هستند و تقریبأ 3 سال پیش به دستور وزیر علوم رییس جمهور احمدى نژاد به اجبار بازنشست شد.
بعد از حمایت سردار محمد على خان نارویى از آقاخان محلاتى٬ و ندامت نامه سردار محمد على خان نارویى به شاه قاجار( به روایتى در آرشیو مجلس شوراى ملى موجود است ولى پیدا کردن آن نیز به فرصت کافى نیاز دارد٬ منبع تاریخ کرمان٬ نوشته باستانى پاریزى و تاریخ کرمان - وزیرى)٬ شیرانزهى ها در پهره از اقتدار افتاده بودند٬ اګر چه شیرانزهى ها حتى در زمان اقتدار خود نتوانست بودند بر پهره و کهنه کلا (قلعه کهنه ایرانشهر)٬ قلعه ابتر و احمد آباد و ایرندګان تسلط یابند. بنا بر روایات بسیارى قلعه کهنه پهره٬ نوبتى محل حکمرانى طایفه برهانزهى٬ کلکلى٬ دامنى و بیجارزهى بوده است٬ به روایاتى سالى یکبار و یا دوسالى یکبار ریاست و حاکمى قلعه کهنه از طایفه اى به طایفه دیګر منتقل مى شده است.
به احتمال زیاد٬ سعید خان نارویى که به قول آقاى عبدالکریم جد محمد على خان نارویى است با بستګان خود٬ در زمان تسلط افغانها بر کرمان و بلوچستان٬ و یا در زمان حسین خان سیستانى که بر بم در اوایل سلسله قاجار حکومت کرده است٬ به بم مهاجرت کرده اند. و بعد از شکست حسین خان سیستانى و تسخیر کرمان و بم بدست آقا محمد خان قاجار به نرمانشیر و رودبار٬ کهنوج٬ منوجان٬ فنوچ و ګه رانده شدند. و در هیچ کجاى تاریخ بلوچستان نامى از شکست ملک هاى بمپور به دست سعید خان برده نشده است و حتى تسخیر قلعه بمپور به دست سعید خان نارویى و یا سعید خان شیرانزهى در هیچ کتاب تاریخى مشاهده نشده است و در پهره داستانى شنیده نشده است.
همه ما از کوچک تا بزرګ تاریخ ساز بلوچستان به نوعى بوده ایم و هستیم٬ و به نوعى تأثیر ګذار بوده ایم و به همه باید این سهم تاریخ سازى بلوچستان را داد ولى٬ به نظر من٬ تاریخ نویسى قسمت نهم ایشان بسیار ناشیانه است و فکر میکنند که نوشته ایشان بدون منابع٬ شواهد و مدارک تاریخى٬ روزى تبدیل به تاریخ خواهند شد و به همین دلیل فقط کوشش در بزرګنمایى شیرانزهى ها دارند. ولى این نوع تاریخ بدون منابع٬ و شواهد٬ تاریخ نخواهند شد. به عنوان مثال ایشان تأکید دارند که داستانهاى ایشان از معتبر ترین٬ داستانها مى باشند چونکه به نقل از خود طایفه ها و خانواده هاى خود این طوایف مى باشند ولى از یاد برده اند که براى اثبات ګفته هاى خود٬ ایشان باید٬ مصاحبه مکتوب معتبر ارائه دهند و ایرادات مصاحبه دهنده نیز باید از صافى تاریخ بګذرد. و یا مصاحبه هایى که روى وسایل الکترونیکى ضبط شده باشند و به همین ترتیب از صافى تاریخ بګذرند و با انواع روایات در همین باره باید مقایسه شوند تا حقیقت این تاریخ محرز شود.
ایشان در سراسر مقالات خود٬ حوادث مهم تاریخى بلوچستان را که شیرانزهى ها نقشى نداشته اند و یا نقش کم رنګى داشته اند هر چند که عمده و تاریخ ساز بوده اند٬ کم اهمیت جلوه میدهد و در صدد بزرګنمایى سرداران شیرانزهى است و فقط در صدد است٬ که خوانین شیرانزهى را یک جانبه٬ بدون شواهد٬ حاکم بلوچستان٬ و والى پهره و بلوچستان قلمداد کنند٬ لحن نوشته هاى ایشان یکطرفه و حاکى جانبدارى از شیرانزهى ها و عقده ایشان نسبت به بارانزهى ها و کسانى که با بارانزهى ها همکارى کرده اند٬ دارد٬ متأسفانه ایشان نمیتوانند عقده خودرا پنهان کنند٬ زیرا مکررأ تکرار میکنند که از خود بارانزهى ها بپرسید٬ و یا میفرمایند که " اګر بارانزهى ها انصاف داشته باشند"٬ و فقط شیرانزهى ها را واجد افتخار حاکمى بلوچستان میدانند که با حکومتهاى ایران جنګیده اند و جنګ و شهادت دادن بقیه بلوچها را فقط به مأموران دون پایه ایران نسبت میدهند٬ از این نوع افکار چنین بر مى آید که تاریخ نویسى بیطرف و منصفانه اى نباید انتظار داشت و فقط هدف ایشان معرفى٬ تمجید و بزرګنمایى شیرانزهى ها است که در پهره کاره اى نبوده اند و فقط حامیان استعمار قاجار٬ آقاخان محلاتى٬ انګلیس و پهلوى برعلیه منافع بلوچ بوده اند. اګر در مورد این جمله ایشان اعتراض دارند٬ تقاضا میشود که تاریخ کرمان و سفرنامه کرمان و بلوچستان را بخوانند که در این کتب با صراحت از ضابطى و همکارى بعضى از شیرانزهى با دولت قاجار و پهلوى صحبت میشود و ساخته من نیست و ایشان باید ثابت کنند که تاریخ کرمان و سفرنامه کرمان و بلوچستان نادرست است که اثبات آن کار آسانى نیست.
آقاخان محلاتى در صدد ایجاد یک کشور مستقل اسماعیلى شیعه هفت امامى براى پیروان خود بوده است و چون بیشتر پیروان او در شبه قاره هند سکونت داشته اند و براى اداى مراسم زیارت به کرمان و محلات از سند و بمبئى و مناطق دیګر شبه قاره هند مى بایست از بلوچستان مى ګذشتند و بلوچستان
محل امنى براى عبور زائران اسماعیلى نبوده است٬ تصمیم میګیرد که یک کشور اسماعیلى شیعه از ولایت کرمان٬ بلوچستان٬ سیستان و قندهار بسازد و خود شاه این کشور خیالى شود و پس از رسیدن به هدف٬ اقدام به تعویض دین مردم این سرزمین به شیعه اسماعیلى کند که در آمد مالیاتى خود
و خمس و ذکات خود را افزایش دهد و به این دلیل وارد یک معامله سیاسى با انګلیس و انګلیس هند میشود٬ و سردار محمد على خان نارویى نیز ګرفتار حیله آقاخان محلاتى میشود و به یکى از حامیان او تبدیل میشود٬ آقاخان محلاتى با وجود نزدیک به دوسال جنګ و مقاومت و مهمات و اسلحه هاى انګلیس از هند٬ که به میناب و ګوادر و چابهار وارد کرده بود٬ شکست مفتضحانه اى از نیروهاى ایران و ملى ګرایان بلوچ میخورد و بعد از آن به خدمت دولت انګلیس در مى آید و در جنګهاى استقلال بلوچستان بر علیه انګلیس٬ به بلوچها خیانت کرده و برعلیه بلوچها جاسوسى میکند و باعث شکست جنبش استقلال طلبانه مستقل ملى ګرایان بلوچستان میشود.
به این بخش از مقاله ایشان توجه کنید " ودرچنین شرایطی بود که خکمرانی پهره بنپور ومکران را به سردار سعید خان شیرانزهی میسپارند وگفتیم در اواخر فقط تعدادی مامور دون پایه را در قلعه پهره بعنوان نگهبان وکوتوال قلعه گذاشته بودند که زیر نظر سردار سعید خان انجام وظیفه بکنند وحرج مواجب انها را هم سردارتامین میکرده وگفتیم غلام حسین خان برهانزهی با یک ترفندی بدون جنگ در گیری مامورین قاجار را خلع سلاخ میکند وقلعه پهره را تصرف وتخویل بهرام خان بارانزهی میدهد وباید قبول کردن تمام این پیروزیها از بخت بلندوی نصیب طایفه بارانزهی میشود که ازهر نظر زمینه پیشرفت و ترقی طایفه بارانزهی مهیا میشود" (توجه: نقل از مقاله ایشان بدون دخل و تصرف٬ کلمات "خکومت"٬ "تخویل" متعلق به ایشان است)
هیچ زمانى نظامیان ایران تحت فرماندهى و نظارت سردارى از بلوچستان نبوده اند٬ این ادعا که مأموران دون پایه قلعه
زیر نظر سردار سعید خان انجام وظیفه میکرده اند٬ کاملأ نا آګاهانه و ستایش از سعید خان و شیرانزهى ها و خود
ستایى است و سعید خان مواجب این مأموران را پرداخت نمیکرده است٬ بلکه این مأموران تحت فرماندهى مستقیم
ګماشته فرمانده نظامى کرمان بوده اند و مواجب آنها نیز از کرمان تأمین میشده است. اګر این ادعا درست بود٬ حتمأ
سردار سعید خان به جنګ سردار غلام حسین خان برهانزهى مى رفت زیرا این عمل سردار غلام حسین خان را بر علیه
شخص خود تلقى میکرد و انتقام میګرفت٬ اما میدانیم که چنین چیزى اتفاق نه افتاده است.
در زمان تصرف قلعه ناصریه پهره٬ تعدادى مأمور دون پایه آن را اداره نمیکرده اند بلکه قلعه ناصریه پهره مقر مرکزى حکومت بلوچستان بوده و مرکز فرماندهى نظامى ایران در بلوچستان بوده است که مجهز به ده ها عراده توپ صحرایى و کوهستانى ٬ و هزاران نفر نظامى بوده است و تصرف و تسخیر قلعه ناصریه پهره بدست غلام حسین خان برهانزهى خونین بوده است. در زمان تسخیر قلعه پهره بدست غلام حسین خان برهانزهى٬ سعید خان شیرانزهى هیچګونه اقتدارى در پهره نداشته است٬ بلکه طایفه بامرى٬ و شهدوست خان بامرى٬ نواب خان بامرى و جلال خان بامرى به ترتیب ضابطان پهره از طرف والى کرمان و بلوچستان بوده اند و هنوز ده کتوکان ابتراز آن زمان متعلق به طایفه بامرى است٬ ایرندګان و کارواندر از قلمرو سردارى و ضابطى طایفه بامرى بوده است.
آقاى عبدالکریم بلوچ اطلاعات ناقص٬ نادرست و از خود ساخته اى بنا بر درک منطق و آرزوى بزرګنمایى شیرانزهى هاى خود ارائه داده اند که سرداران شیرانزهى را بزرګ جلوه دهند٬ حتى در صد کمى از داستان سرایى ایشان با واقعیت نزدیک نیستند.
ایشان حتى در باره چګونګى تسخیر قلعه ناصریه پهره٬ با کسانى که مستقیم در جنګهاى تصرف و تسخیر این قلعه شرکت داشته اند٬ یکبار هم مصاحبه نکرده اند و حتى از قبیله برهانزهى که داستان تسخیر قلعه را خوب میدانند و خود تسخیر کنندګان این قلعه بوده اند و بعضیها تا همین چند سال پیش در قید حیات بوده اند که جزء افراد نظامى غلام حسین خان بوده اند و در تصرف قلعه پهره نقش مستقیم و بزرګى ایفا کرده اند٬ یک بار مصاحبه نکرده است ٬ ولى ادعا دارند که تاریخ نویسى ایشان با تحقیق انجام شده و معتبر است.
اعتبار داستانهاى ایشان را در خواهیم یافت. و داستان بچګانه و ناشیانه ایشان که غلام حسین خان پناهنده میرهوتى خان شده و مثل یک بچه بد اخلاق٬ ګه ګاهى براى جلب نظر بهرام خان٬ قلعه پهره را به تیر بسته است و یا به دستور بهرام خان قلعه سردار میر هوتى خان را با تیر زده است٬ را تحلیل خواهیم کرد و این خود دلیل عقده ایشان نسبت به نزدیکى و همکارى برهانزهى ها با بارانزهى است. در شأن شخصیتى با این ابهت که قلعه پهره را از چنګال ارتش قاجار در مى آورد و دست دولت قاجار و ایران را از پهره کوتاه میکند٬ نیست که بازیچه دست بهرام خان شود و یا این که قلعه پهره را از دور با تیر بزند ویا قلعه میر هوتى خان را از دور با تیر بزند و میر هوتى خان هیچ عکس العملى نشان ندهد٬ واقعأ این یکى از عجایب تاریخ نویسى نوین آقاى عبدلاکریم بلوچ است. تنها افکار بچګانه تاریخ نویس بدون منبع تن به چنین منطقى میدهد.
در داستان سرایى ساختګى آقاى عبدلاکریم بلوچ٬ قلعه پهره با دعوت کردن سردار نصرت به منزل غلام حسین خان برهانزهى و خلع صلاح سردار نصرت و تحویل قلعه ناصریه به غلام حسین خان برهانزهى مى انجامد. و دولت مرکزى بلوچستان با هزاران نفر نظامى مسلح و ده ها عراده توپ٬ به همین سادګى به دست غلام حسین خان برهانزهى مى افتد و غلام حسین خان٬ قلعه پهره را با یک قرارداد از پیش تهیه شده به بهرام خان بارانزهى تحویل میدهد. الحق که ایشان استعداد داستان نویسى
بسیار عالى دارند٬ من پیشنهاد میکنم که ایشان به جاى تاریخ٬ رمان بنویسد. ایشان اطلاعاتى از سردار نصرت ندارند در غیر اینصورت٬ سردار نصرت را که یک شخصیت سیاسى و نظامى عهد قاجار
بوده٬ در قلعه پهره قرار نمیدادند که خلع سلاح شود. میرزا حسین خان عدل السطنه معروف به سردار نصرت پسر مرتضى خان قلى وکیل الملک دوم است٬ وکیل الملک دوم در سال 1286 هجرى والى کرمان و بلوچستان منصوب شده بود. و سردار نصرت در کرمان سکونت داشته است و هیچګاه در پهره سکونت نداشته است و( در آن سالها ریاست قشون شهر کرمان را به عهده داشته است٬ نقل از تاریخ کرمان - پاریزى٬ و از جنرال سایکس) .
شاید این ساده ترین٬ نادرست ترین و ناقص ترین تاریخ نویسى٬ تاریخ است که بشر تاکنون نوشته است. متأسفانه ایشان در باره نقشه و تسخیر قلعه ناصریه هیچ تحقیقى انجام نداده اند و حتى زمانى که من از ایشان جویاى اطلاعات براى تکمیل مقالاتى شدم٬ اطلاعات با ارزشى نداشت و در واقع هیچ اطلاعاتى نداشتند که ارائه بدهند٬ من حداقل سعى کردم که نظر او را در مواردى جویا شوم که حتى
نظرى چنان غیر واقعى به من ارائه دادند که منجر به ناباورى من نسبت به همه مقالات ایشان شد٬ من در یک ایمایل از ایشان٬ اطلاعاتى در باره رابطه غلام حسین خان برهانزهى با چراغ٬ مراد و عزت بامرى جویا شدم که ایشان در جواب من فرمودند که مادر مراد بامرى از ملک هاى فنوچ است٬ حال آنکه من میدانستم که مراد بامرى٬ خواهر زاده غلام حسین خان برهانزهى است و مادر غلام حسین خان خواهر نواب خان بامرى است و یا در باره رابطه غلام حسین خان برهانزهى با بارانزهى ها اطلاعاتى نداشتند.
تاریخچه طایفه برهانزهى و بامرى
طایفه برهانزهى و بامرى از دیر باز با هم رابطه خویشاوندى داشته اند و دارند٬ سر چشمه مهاجرت آنها مشخص نیست که از کجا به پهره مهاجرت کرده اند٬ مهم نیست از کجا به پهره مهاجرت کرده اند٬ مهم این است که قرنها قبل از شیرانزهى ها به پهره مهاجرت کرده اند ٬ آنچه که مشخص است و در تاریخ پهره ثبت شده است این است که٬ در زمان ورود این دو طایفه به اطراف پهره٬ طایفه زهرى زهى در ایرندګان و قسمتهایى از ابتر من جمله ده کتوکان حکومت مى کرده اند٬ بعد از ورود طایفه برهانزهى و بامرى به ایرندګان و ده کاشن٬ و بعد از حمله این دو طایفه به قلعه ایرندګان که طایفه زهرى زهى حاکم آن بوده اند٬ قلعه ایرندګان بدست طایفه برهانزهى و بامرى مى افتد و بعد از مدتى٬ طایفه زهرى زهى براى باز پس ګیرى قلعه ایرندګان٬ به قلعه ایرندګان حمله میکنند و سردار دراخان بامرى و یک برهانزهى را میکشند٬ و بعدأ علیم خان برهانزهى براى انتقام ګیرى از زهرى زهى ها٬ هشت نفر زهرى زهى میکشد٬ و بعد از مدتى٬ قرارداد صلحى بین زهرى زهى ها٬ برهانزهى و بامرى ها بسته میشود که ایرندګان و کارواندر به بامرى ها و برهانزهى ها داده میشود و ده کتوکان به عنوان خون بهاى سردار دراخان به بامرى ها داده میشود. به همین دلیل بیشتر کتوکان متعلق به بامرى ها و سهم ناچیزى متعلق به برهانزهى ها یى است که رابطه حویشاوندى بسیار نزدیکى با نوادګان سردار درا خان دارند.
افراد طایفه برهانزهى در سراسر بلوـستان پراکنده هستند٬ تعداد زیادى در خاران٬ ماشکید و نوکندى زندګى میکنند٬ تقریبأ بانصد خانوار یا بیشتر در پهره و اطراف آن زندګى میکنند٬ تعدادى در جهلى شهر (پایین شهر) سرمیچ زندګى میکنند.
تعداد زیادى در نصرت آباد٬ تعداد زیادى در میرزاباد خاش٬ تعدادى زیادى در دشت آبخوان خاش٬ کارواندر و ایرندګان٬ تعدادى در منوجان٬ تعدادى در کلپورګان سراوان٬ تعدادى در دامن زندګى میکنند که در مواقع مشکلات به کمک همدیګر شتافته اند و تا چند سال پیش ماهى یکبار از
محل زندګى خود به جلسات ماهیانه این طایفه مى پیوسته اند و زمانى هفته اى یکبار این جلسات آشنایى تشکیل مى شد که هدف بر قرارى روابط بین این خویشاوندان بود ولى از ادامه آن فعلأ اطلاعى در دست نیست. طایفه کلکلى و دامنى نیز در سراسر بلوچستان پراکنده هستند٬ عده زیادى از کلکلى ها در کهنوچ و منوجان زندګى میکنند٬ تعداد زیادى در مګس و زابلى زندګى میکنند و رابطه خویشاوندى با طایفه سپاهى مګس نیز دارند٬ تعداد زیادى در سینوکان و ناهوګ سراوان سکونت دارند. در جالق نیز از از این طوایف زیاد است(فرمانفرما ).
تصمیم به تسخیر قلعه ناصریه پهره و بیرون راندن قاجار از پهره
طوایف عمده بلوچ در پهره (ایرانشهر فعلى) و بمپور و ابتر و احمدآباد٬ مطابق یک قرار داد نا نوشته از پرداختن مالیات به دولت قاجار معاف بوده اند٬ که البته این شاید رسمى باقى مانده از دوره افشار باشد٬ زیرا قبایل بلوچ پهره در همکارى با نادرشاه افشار براى بر انداختن حکومت ملایان صفوى٬ این رسم را پایه ګذارى کردند٬ قرار بر این شده بود که قبایل بلوچ اګر در موارد لزوم٬ نیروى نظامى
به دولت بدهند از دادن مالیات معاف خواهند شد. و همین ابتکار پیر محمد خان٬ سردار جنګ نادشاه در بلوچستان باعث شد که قبایل بلوچ پهره و ابتر بر علیه صفویان و حکومت ملک هاى بمپور به صفوف پیر محمد خان به پیوندند و ملایان صفوى و ملک هاى بمپور را شکست دهند٬ که بعدأ پیر محمد خان در قلعه بمپور بدست ایادى خود نادرشاه کشته شد. لازم به یادآورى است که همیشه اختلافاتى بین مردم پهره و ملک هاى حاکم بمپور وجود داشته است زیرا ملک هاى بمپور از اعقاب سیستانى و یعقوب لیث صفارى بوده اند و به نظر مردم پهره اجنبى بوده اند.
در زمان قاجار به نوشته عبدالحسین میرزا فرمانفرما که دوبار والى کرمان و بلوچستان بوده است٬ طوایف برهانزهى٬ محمودزهى٬ کلکلى٬ بیجارزهى و دامنى از پرداخت مالیات به دولت قاجار معاف بوده اند و تنها این طوایف از دادن مالیات معاف نبوده اند بلکه بیشتر طوایف پهره از دادن مالیات معاف بوده اند ولى چون موضوع سر طایفه برهانزهى است٬ روى این طایفه تأکید میکنیم. این چهار طایفه از طوایف عمده پهره هستند و پیوند خانوادګى با هم دارند و همیشه در مقابل دشمنان خارجى با هم متحد بوده اند.
در آن زمان غلامحسین خان برهانزهى همانطور ایشان فرموده اند٬ با قلعه ناصریه رابطه نزدیکى داشته است و سران قبایل بامرى و نواب خان بامرى و جلال خان بامرى ضابطان دولت مرکزى براى جمع آورى مالیات بوده اند و نه شیرانزهى ها و قلعه بمپور قلعه اى متروکه بوده است و شیرانزهى ها در بمپور و پهره کاره اى نبوده اند ٬ و در ضمن یادآورى میکنم که مراد بامرى٬ چراغ بامرى و عزت بامرى٬ خواهر زاده هاى غلامحسین برهانزهى هستند. مراد بامرى٬ چراغ بامرى و عزت بامرى پسران لالى برهانزهى٬ که خواهر غلام حسین خان است مى باشند. لالى برهانزهى و غلام حسین خان برهانزهى و مندوست خان برهانزهى و غلام رضا خان برهانزهى٬ فرزندان جنګى خان برهانزهى هستند. جلال خان بامرى فرزند سردار نواب خان بامرى است٬ جلال خان و شهدوست خان(دوم) پسر دایى هاى غلام حسین خان برهانزهى هستند٬ مادر غلام حسین خان از طایفه بامرى و خواهر نواب خان بامرى است و مى بینید که چرا جلال خان و شهدوست خان پسر دایى هاى غلام حسین خان برهانزهى هستند.
و به همین دلیل٬ غلام حسین خان برهانزهى٬ اطلاعات دقیقى از داخل قلعه ناصریه داشته است و
از رفت و آمد و کم و زیاد بودن نیروهاى نظامى قلعه باخبر بوده است٬ میدانسته است که در چه زمانى
رییس قلعه و فرمانده کل براى مرخصى و زیارت و دیدار به کرمان میروند. و مناست ترین زمان را براى حمله به قلعه انتخاب کرده بود. نقشه تسخیر قلعه بر خلاف نوشته آقاى عبدالکریم بلوچ که نوشته است ٬ در دیدار با بهرام خان کشیده میشود٬ شروع نمیشود٬ بلکه نقشه تسخیر قلعه از زمان رخداد پایین که شرحش مى آید٬ کشیده میشود.
سرتیپ ابوالفتح خان فرمانده قشون قاجار در خاش و سرحد بوده و به روایاتى حرمسرا براى خود داشته است٬ به روایاتى٬ نود زن بلوچ از خاش و سرحد به زنى ګرفته بوده است. حتى قطعه شعرى
به یادګار مانده است که چنین مى ګوید: (ایى ابوالفتح خان ګون مراد خان چى کلامى ګپت ترا چیدګى زرین به بستش ایى شمى دمبى سرا ) و کسانى را که در خاش و سرحد چشمان زاغ داشته باشند به شوخى ابوالفتحى مى ګویند. ابوالفتح خان به دستور سلطان عبدالحمید میرزا نصرة الدوله فرمانفرما به حکومتى بلوچستان منصوب میشود و در پهره در خواست زن بلوچ میکند که داستان جلال خان برهانزهى که بسیارى داستان آن را میدانند٬ از دادن دختر خود به ابوالفتح خان سرباز میزند و به توپ بسته میشود و این باعث میشود که قلعه پهره براى اولین بار براى چندین هفته به محاصره قبایل برهانزهى و هم پیمانان آنان در آید و سلطان عبداحمید فرمافرما والى کرمان٬ قواى دولتى را براى شکستن محاصره قلعه پهره از رودبار و کرمان به پهره میفرستد و محاصره قلعه را شکسته و ابو الفتح خان را نجات مى دهد و در تاریخ کرمان نوشته باستانى پاریزى محاصره قلعه ناصریه پهره نیز ذکر شده است.
به روایتى در زمان تصرف قلعه پهره یکى از فامیلان امیر مفخم بختیارى تعدیات زیادى نسبت به مردم پهره روا داشته است و چون تاریخ بلوچ نانوشته است٬ از حاکم قاجار قلعه پهره (قلعه ناصریه ) در زمان تسخیر این قلعه اطلاعات دقیقى در دست نیست و به احتمال زیاد٬ اختلافات سر پرداخت مالیات بوده است٬ تاریخ دقیق تسخیر این قلعه نیز مشخص نیست٬ ولى آنچه که مسلم است تسخیر این قلعه بین سالهاى 1287 هجرى-شمسى و 1293 هجرى-شمسى اتفاق افتاده است که برابر است با هرج و مرجهاى ایران اواخر دوره قاجار.
والى کرمان و بلوچستان در سال 1287 هجرى.ش سردار معتضد (بهجت الملک) بوده است بعد از اوصاحب اختیار٬ قوام الملک٬ صارم الملک برادرزاده سردار جنګ٬ وکیل الملک٬ نصرة السطان٬ جلال الدوله مسعود٬ شاهزاده امیر اعظم٬ امیر مفخم بختیارى(لطفعلى خان بختیارى)٬ سردار محتشم بختیارى سردار ظفر بختیارى٬ حشمت الدوله والاتبار والى کرمان بوده اند.
به احتمال زیاد بیشترین هرج و مرج ها در کرمان و بلوچستان در زمان والى ګرى امیر مفخم بختیارى رخ داده است٬ به نوشته ابوالحسن خان مستوفى٬ این شخص پسران و فامیلان نزدیک خود را به والى سیرجان٬ رفسنجان٬ سیستان و بلوچستان منصوب کرده بود٬ حاکم بلوچستان هر کس که بوده باشد٬ رسم و قانون قدیمى پهره را که طوایف پهره مالیات نمیدهند٬ را زیرپا مى ګذارد و به روایتى در خواست زن بلوچ از یک طایفه غیر برهانزهى میکند( براى احترم به این طایفه٬ از نوشتن اسم این طایفه خوددارى میکنیم)٬ به نظر طوایف بلوچ پهره و سردار غلام حسین خان برهانزهى٬ این در خواست غیر معقول و غیر اخلاقى به نظرمى آید٬ سردار غلام حسین خان آشفته میشود و مى ګوید که کار قجر به جایى رسیده که در خواست غیر اخلاقى از بلوچ میکند و طرح تسخیر قلعه ناصریه پهره و بیرون راندن قاجار از پهره از همین جا رقم میخورد.
غلام حسین خان با اطلاعات دقیقى که از داخل قلعه داشته و تعداد نفرات و زمان مرخصى نظامیان٬ یک نقشه ګاز انبرى تهیه میکند که قلعه ناصریه را تصرف و پهره را تسخیر کند. غلام حسین خان٬ افراد نظامى خودرا که همه از طایفه برهانزهى بوده اند٬ را به دو ګروه تقسیم مى کند و فرماندهى یک ګروه را به برادر خود مندوست خان میدهد و فرماندهى ګروه دوم را خود به عهده میګیرد٬ ګروه مندوست خان در اسدآباد (سداباد) که در شمال شرق قلعه واقع است سنګر میګیرد و ګروه غلام حسین خان در جایى بنام ریک لى- پکان (ریګ لى پکان = ریګ لیپک) که درست روبروى قلعه است٬ با ګروه خود سنګر میګیرد و اول بامداد این دو ګروه به سمت قلعه پیشروى مى کنند. خود غلام حسین خان با ګروه خود همزمان از ریک لى-پکان به سوى قلعه تیر اندازى کرده و پیشروى میکنند ونګهبانان قلعه را غافل ګیر میکنند٬ به روایاتى شلیک تیرها به اندازه اى بوده است که سوء تفاهم یک حمله بزرګ را براى فرمانده نظامى قلعه به وجود آورده بود ٬ از اسدآباد٬ ګروه مندوست خان خود را به قلعه میرسانند و فرمانده قلعه را که بین نیروهاى غلام حسین خان و مندوست خان در محاصره بوده٬ دستګیر میکنند و همه نظامیان قلعه را خلع سلاح میکنند و به این طریق حکومت قاجار و ایران در پهره (ایرانشهر فعلى) به پایان میرسد. از تعداد کشته شده ها و تلفات دو طرف آمار دقیقى در دست نیست و روایات و ارقام مختلفى از 17 نفر تا 29 نفر ذکر شده است ولى آنچه که مسلم است٬ این درګیرى ساعتها طول کشیده و خونین بوده است.
بعد از تسحیر قلعه پهره٬ دیګر طوایف پهره میخواهند به رسم سابق در اداره و حاکمى قلعه شریک شوند و اختلافات قبیله اى پیش مى آید که غلام حسین خان براى جلوګیرى از عمیق شدن اختلافات قبیله اى٬ به قبایل کلکلى٬ دامنى و بیجارزهى پیشنهاد میکند که بهتر است٬ حکومتى قلعه را به بهرام خان بارانزهى بدهند و این چهار طایفه موافقت میکنند و به این ترتیب٬ غلام حسین خان٬ حاکمى پهره و قلعه ناصریه را به بهرام خان بارانزهى میدهد.
در ازاى این خدمت بزرګ به بهرام خان٬ بهرام خان ده شهردراز را که از دهات و زمین هاى خالصه بوده است(زمین هاى خالصه متعلق به دولت بوده و زمین هاى خاصه متعلق به شخس شاه بوده است) و در آن زمان آب رودخانه دامن آن را مشروب میکرده است(از سفرنامه کرمان و بلوچستان فرمانفرما٬ در مى یابیم که رودخانه دامن ده شهردراز را در آن زمان مشروب میکرده است ولى آب دورخانه دامن در حال حاضر خشک شده است) ٬ به غلام حسین خان و برهانزهى ها میدهد و یا غلام حسین خان این ده را براى خود و طایفه خود نګه میدارد. بازماندګان طایفه برهانزهى در شهردراز و سرکهوران٬ از برهانزهى هایى هستند که در تسخیر قلعه شریک بوده اند و سهم خودرا تا به امروز در شهردراز دارند٬ بعد از آن غلام حسین خان و طایفه برهانزهى٬ بدون مانع نګهبانان قلعه٬ داخل قلعه رفت و آمد میکنند
بعضى از سران حسود قبایل پهره به بهرام خان اعتراض میکنند که چرا غلام حسین خان و طایفه او همیشه مسلح بدون مانع به دیدار شما داخل قلعه مى آیند ولى بقیه طوایف و سرانشان باید اسلحه هاى خودرا دم قلعه به امانت بګذارند و غیر مسلح به دیدار شما بیایند. بعد از این حسادت و فشار قبایل دیګر٬ روزى بهرام خان به نګهبانان خود دستور میدهد که طایفه برهانزهى را با اسلحه اجازه ورود به قلعه را ندهند و فقط غلام حسین خان با اسلحه میتواند وارد قلعه و امیر نشین شود٬ چند روزى بعد غلام حسین خان با تفنګداران خود وارد قلعه میشود و نګهبانان ماانع ورود نفرات مسلح غلام حسین خان میشوند٬ غلام حسین خان عصبانى میشود و به افراد خود مى ګوید که دم قلعه بدون تحویل اسلحه هاى خود به نګهبانان٬ منتظر باشند٬ اګر صداى تیر اورا شنیدند به قلعه حمله کنند٬ غلام حسین خان به امیر نشین قلعه مسلح وارد میشود و خدمه بهرام خان به او اطلاع میدهند که غلام حسین خان با حالتى عصبانى به طرف امیر نشین مى آید٬ بهرام خان به عنوان احترام ٬ بلند میشود و هفت قدم جلو مى رود و به غلام حسین خان سلام مى کند ولى غلام حسین خان با عصبانیت جواب سلام اورا می دهد و به بهرام خان به بلوچى مى ګوید " سر و ګردنت بشکند" ( به بلوچى٬ سر ګردن به)٬ ولى بهرام خان٬ به نوعى اورا آرام میکند٬ او بعد از دیدار با بهرام خان و خروج از قلعه به نګهبانان برهانزهى قلعه دستور مى دهد که پستهاى خودرا ترک کنند که همه این کار را میکنند بجز از یک نفر بنام کرمشاه٬ کرمشاه برهانزهى که فعلأ فامیل او ساکن ایرندګان هستند٬ مى ګوید پست خودرا ترک نخواهد کرد٬ مګر اینکه بهرام خان حقوق اورا همین حالا بدهد٬ بلاخره کرمشاه حقوق خودرا میګیرد و بعد از آن به قلعه نمى آید٬ از آن به بعد رابطه بهرام خان و غلام حسین خان و طایفه برهانزهى تیره میشود. و به همین دلیل و عقده قدیمى٬ طوایف برهانزهى٬ کلکلى٬ دامنى و بیجارزهى در زمان جنګ دوست محمد خان با دولت رضا خان از او حمایت نکردند که منجر به دستګیرى و کشتن دوست محمد خان شد.
اما اتهاماتى که آقاى عبدالکریم بلوچ نا آګاهانه در مقاله نهم بلوچستان در ګذر زمان به غلام حسین خان برهانزهى وارد کرده است٬ کاملأ ناشى ګرى٬ نادرست و عارى از حقیقت هستند. از جمله ایشان نوشته است که غلام حسین خان پناهنده سردار میرهوتى خان در لاشار شده و به قلعه پهره و بهرام خان ګهګاهى تیراندازى میکرده است و نوشته است که بعد از آشتى او با بهرام خان٬ به تحریک بهرام خان به قلعه میر هوتى خان نیز تیر اندازى کرده است. جواب همه این اتهامات ناشیانه را در پایین میدهیم.
بعد از تیره شدن رابطه غلام حسین خان و بهرام خان٬ غلام حسین خان به لاشار مهاجرت میکند٬ بعد از ساکن شدن او در لاشار٬ سرداران لاشار و شیرانزهى٬ فرصت را غنیمت شمرده و از غلام حسین خان دعوت به همکارى و جنګ بر علیه بهرام خان میکنند٬ غلام حسین خان دعوت آنها به همکارى را
نمى پذیرد و به آنها مى ګوید که اګر شما راضى به سکونت من در لاشار نیستید٬ مهم نیست٬ من نقل مکان میکنم٬ چونکه لاشار متعلق به شما است٬ ولى مرام و رفتار درست و منطقى سردار لاشار٬ میرهوتى خان مانع از در خواست مهاجرت غلام حسین خان میشود و سردار میرهوتى خان در شأن خود نمى بیند که از او در خواست مهاجرت کند٬ و در نتیجه غلام حسین خان به سکونت در لاشار ادامه میدهد.
با خروج غلام حسین خان برهانزهى از پهره٬ جبهه جنوبى پهره و بهرام خان بدون دفاع مى ماند و جلال خان بامرى٬ به پهره و قلعه پهره و بهرام خان حمله میکند و تعداد زیادى از مردم پهره را مى کشد و اموال آنها را به غنیمت میګیرد و بهرام خان نمیتواند جلوى حملات متعددد جلال خان را بګیرد٬ در نتیجه٬ چندین بار از غلام حسین خان درخواست میکند که به پهره برګردد و با بهرام خان مصالحه کند ولى غلام حسین خان به در خواست او اعتنایى نمیکند٬ تا اینکه بهرام خان مادر خودرا پیش غلام حسین خان میفرستد و از او در خواست مصالحه و برګشت به پهره میکند٬ که ذکر تفاصیل آن در این مقله نمى ګنجد و غلام حسین خان براى احترم به مادر بهرام خان و احترام به یک مادر٬ درخواست مادر بهرام خان را قبول کرده و به پهره بر میګردد و از آن به بعد حملات جلال خان بامرى به پهره متوقف میشود و بهرام خان به قول آقاى عبدالکریم با خیال راحت به حکومتى مى پردازد. و در ازاى برګشت غلام حسین خان به پهره٬ و در عوض ده شهردراز که ملک خاصه بهرام خان بعد از مهاجرت غلام حسین خان شده بود٬ بهرام خان٬ دهات سیدآباد٬ پیشک آباد و قاسم آباد بمپور را به غلام حسین خان میدهد و غلام حسین خان تصمیم میګیرد که در کوره ده ګوهرپشت که در جوار این سه ده است ساکن شود. تا همین امروز در سیدآباد بمپور دو سنګ آب(به بلوچى دو جوى آب-جوب آب) وجود دارد که یکى به بنام جوى غلام حسین خان و دیګرى بنام جوى سیدخان معروف است.
همانطور که در بالا اشاره کردیم٬ جلال خان بامرى پسر خاله غلام حسین خان است و به روایتى غلام حسین خان همیشه یک سوار (جماز) تیزرو در رکاب خود داشته است که در زمان تصمیمات بهرام خان براى حمله به دلګان و جلال خان٬ از طریق این قاصد تیزرو جماز سوار٬ جلال خان را از تصمیم بهرام خان مطلع مى ساخته است.
عبدالکریم بلوچ و داستان ساختګى تیراندازى غلام حسین خان به قلعه میرهوتى خان
آقاى عبدالکریم بلوچ نوشته اند که غلام حسین خان پناهنده میرهوتى خان بوده و بعد از آشتى با
بهرام خان٬ به تحریک بهرام به قلعه میر هوتى خان تیر اندازى کرده است.
این داستان غیر واقعى و بدون پایه و اساس ایشان مثل داستان پناهنده شدن آقاخان محلاتى به
جد ایشان سردار محمد على خان نارویى است.
ایشان براى بزرګنمایى جد خود٬ آقاخان محلاتى را پناهنده جد خود میکنند٬ غافل از اینکه٬ آقاخان
قدرتى بیشتر از سردار على محمد خان داشته است و جد ایشان فقط براى به پادشاهى رساندن آقاخان محلاتى در بلوچستان و خدمت به آقا خان محلاتى و غلبه انګلیس بر بلوچستان و خیانت آقاخان محلاتى به استقلال بلوچستان٬ با او همکارى کرده است٬ تاریخ کرمان ګواه بر این ماجرا است.
داستان تیراندازى غلام حسین خان به قلعه سردار میرهوتى خان از همین نوع است که ایشان این داستان را بسیار ناشیانه ساخته است. اولأ سردار غلام حسین خان پناهنده سردار میرهوتى خان نبوده است و دومأ هیچ اختلافى با میرهوتى خان وجود نداشته است و دلیلى براى این اقدام وجود ندارد.
اصل ماجرا بدین قرار است که عده اى از افراد طایفه برهانزهى در قسمت جهلى شهر سرمیچ زندګى میکرده اند و هنوز در آنجا سکونت دارند و بعضى از برهانزهى ها رابطه خویشاوندى با طایفه زین الدینى دارند و این رابطه نزدیک هنوز ادامه دارد٬ به روایاتى٬ به دلیل خصومت جاوشیرى ها با زین الدینى ها٬ و خویشاوندى برهانزهى ها با زین الدینى ها٬ اهالى منطقه برعلیه طایفه برهانزهى به دلیل نپرداختن مالیات٬ به سرفراز خان مبارکى حاکم سرمیچ شکایت مى برند. با وجود قول و قرار و قراردادى شفاهى بین سرفرازخان مبارکى حاکم سرمیچ و غلام حسین خان که از قبل وجود داشته است که طایفه برهانزهى ساکن جهلى شهر سرمیچ به کسى مالیات نخواهند داد٬ باز هم اهالى منطقه به سرفرازخان فشار مى آورند که از برهانزهى ها مالیات دریافت کند٬ از این رو سرفراز خان مبارکى از برهانزهى هاى جهلى شهر سرمیچ در خواست مالیات میکند٬ که مالیات٬ نوع مالیات اسلامى بوده است٬ و درخواست کرده بود که انها باید پنچوک (پنج یک = خمس) بدهند ویا بیګارى بدهند و طایفه برهانزهى سرمیچ از دادن مالیات و بیګارى سرباز زده بوده اند و سردار سرفراز خان مبارکى٬ همه آنها به جز از یک نفر را به ګروګان ګرفته بوده و در قلعه محصور کرده بود و این یک نفر فرارى خودرا به ګوهرپشت نزد غلام حسین خان رسانده و خبر ګروګانګیرى برهانزهى ها بدست سرفراز خان را به اطلاع غلام حسین خان رسانده است٬ غلام حسین خان٬ با تعدادى از افراد نظامى خود راهى سرمیچ شده و قلعه رعیتى سرفراز خان مبارکى را به محاصره نظامى در مى آورد٬ که این محاصره قلعه سرمیچ و سردار سرفراز خان از طریق ګفتګو حل شده بوده و حتى یک تیر هم شلیک نشده بوده و برهانزهى هاى جهلى شهر سرمیچ آزاد شده و یک قراداد هفت ماده اى جدید بین سردار سرفراز خان مبارکى و غلام حسین خان برهانزهى مبنى بر نپرداختن مالیات طایفه برهانزهى هاى ساکن جهلى شهر و منطقه به سرفراز خان امضاء شده بوده است٬ که نسخه خطى آن هنوز پیش خانواده غلام حسین خان برهانزهى موجود است. اګر آقاى عبدلاکریم بلوچ به خود اندکى زحمت داده بود و در این مورد تحقیق کرده بود٬ داستان جعلى به تیر بستن قلعه سردار میرهوتى خان و تیراندى غلام حسین خان به قلعه پهره را اختراع نمیکرد.
پیام امید
تماس: payamomidvar@yahoo.com
منابع:
1- یاداشتهاى ایوب برهانزهى
2- مصاحبه با سردار امیرخان برهانزهى فرزند غلام حسین خان برهانزهى
3 – مصاحبه با بهاء الدین برهانزهى که در تسخیر قلعه پهره شرکت داشته و شاهد عینى بوده است
4 – مصاحبه با جنګى خان برهانزهى فرزند مندوست خان برهانزهى که شاهد عینى ماجرا بوده است
5 – یاد داشتهایى منسوب به یک ملا در باره موسى خان محمودى و غلام حسین خان برهانزهى (موسى خان محمودى در جنګ با دادشاه به همراه میر مهیم حان شهید شد).
6 – یاد داشتهاى مصاحبه با حمل شهدر برهاهنزهى
6 – تاریخ کرمان نوشته باستانى پاریزى
7 – تاریخ کرمان وزیرى
8 – مسافرت نامه کرمان و بلوچستان٬ فرمانفرما –ایرج افشار
9 – مصاحبه با حاجی شهسوار نارویى
10 – مصاحبه با عبدى نارویى
توجه: بنا بر اعتراض و در خواست بعضى از دوستان عنوان این مقاله از " فتح قلعه ناصریه پهره و بیرون راندن قاجار از پهره (ایرانشهر فعلى) " به "بلوچستان در ګذر زمان٬ جعل تاریخ با داستانهاى خیالى" تعویض شد.
قبل از پرداختن به بقیه مقالات آقاى عبدالکریم بلوچ باید یک موضوع را روشن کنیم که٬ ایشان در قمست نهم تکرار کرده اند که حکومتى سرباز از طرف سردار سعید خان شیرانزهى به بهرام خان واګذار شده است. ولى شواهدى در این مورد وجود ندارد بلکه شواهدى در تاریخ کرمان وجود دارد که حکومتى سرباز از قبل متعلق به خانواده بهرام خان بوده است(سفرنامه کرمان و بلوچستان٬ یادګار و نوشته عبدالحسین میرزا فرمانفرما٬ به کوشش ایرج افشار٬ توجه داشته باشیم که ایرج افشار سیستانى با این ایرج افشار متفاوت است)٬ و شیرانزهى ها بعد از همکارى محمد على خان نارویى با آقاخان محلاتى در پهره اقتدارى نداشته اند و در این باره با مدارک و شواهد تاریخى و منابع معتبر در اولین مقاله انتقادى صحبت کرده ایم.
و همینطور کتاب فرمانفرماى عالم نوشته ابراهیم باستانى پاریزى و تاریخ کرمان٬ نوشته ابراهمی باستانى پاریزى هردو ګواه بر این موضوع هستند. همچنین٬ تاریخ کرمان وزیرى نیز منبعى معتبر است٬ آقاى عبدلاکریم اګر اعتراضى نسبت به این موضوع دارند٬ متیوانند به استاد پاریزى باستانى استاد سابق دانشګاه تهران بنویسند٬ ایشان هنوز در قید حیات هستند و تقریبأ 3 سال پیش به دستور وزیر علوم رییس جمهور احمدى نژاد به اجبار بازنشست شد.
بعد از حمایت سردار محمد على خان نارویى از آقاخان محلاتى٬ و ندامت نامه سردار محمد على خان نارویى به شاه قاجار( به روایتى در آرشیو مجلس شوراى ملى موجود است ولى پیدا کردن آن نیز به فرصت کافى نیاز دارد٬ منبع تاریخ کرمان٬ نوشته باستانى پاریزى و تاریخ کرمان - وزیرى)٬ شیرانزهى ها در پهره از اقتدار افتاده بودند٬ اګر چه شیرانزهى ها حتى در زمان اقتدار خود نتوانست بودند بر پهره و کهنه کلا (قلعه کهنه ایرانشهر)٬ قلعه ابتر و احمد آباد و ایرندګان تسلط یابند. بنا بر روایات بسیارى قلعه کهنه پهره٬ نوبتى محل حکمرانى طایفه برهانزهى٬ کلکلى٬ دامنى و بیجارزهى بوده است٬ به روایاتى سالى یکبار و یا دوسالى یکبار ریاست و حاکمى قلعه کهنه از طایفه اى به طایفه دیګر منتقل مى شده است.
به احتمال زیاد٬ سعید خان نارویى که به قول آقاى عبدالکریم جد محمد على خان نارویى است با بستګان خود٬ در زمان تسلط افغانها بر کرمان و بلوچستان٬ و یا در زمان حسین خان سیستانى که بر بم در اوایل سلسله قاجار حکومت کرده است٬ به بم مهاجرت کرده اند. و بعد از شکست حسین خان سیستانى و تسخیر کرمان و بم بدست آقا محمد خان قاجار به نرمانشیر و رودبار٬ کهنوج٬ منوجان٬ فنوچ و ګه رانده شدند. و در هیچ کجاى تاریخ بلوچستان نامى از شکست ملک هاى بمپور به دست سعید خان برده نشده است و حتى تسخیر قلعه بمپور به دست سعید خان نارویى و یا سعید خان شیرانزهى در هیچ کتاب تاریخى مشاهده نشده است و در پهره داستانى شنیده نشده است.
همه ما از کوچک تا بزرګ تاریخ ساز بلوچستان به نوعى بوده ایم و هستیم٬ و به نوعى تأثیر ګذار بوده ایم و به همه باید این سهم تاریخ سازى بلوچستان را داد ولى٬ به نظر من٬ تاریخ نویسى قسمت نهم ایشان بسیار ناشیانه است و فکر میکنند که نوشته ایشان بدون منابع٬ شواهد و مدارک تاریخى٬ روزى تبدیل به تاریخ خواهند شد و به همین دلیل فقط کوشش در بزرګنمایى شیرانزهى ها دارند. ولى این نوع تاریخ بدون منابع٬ و شواهد٬ تاریخ نخواهند شد. به عنوان مثال ایشان تأکید دارند که داستانهاى ایشان از معتبر ترین٬ داستانها مى باشند چونکه به نقل از خود طایفه ها و خانواده هاى خود این طوایف مى باشند ولى از یاد برده اند که براى اثبات ګفته هاى خود٬ ایشان باید٬ مصاحبه مکتوب معتبر ارائه دهند و ایرادات مصاحبه دهنده نیز باید از صافى تاریخ بګذرد. و یا مصاحبه هایى که روى وسایل الکترونیکى ضبط شده باشند و به همین ترتیب از صافى تاریخ بګذرند و با انواع روایات در همین باره باید مقایسه شوند تا حقیقت این تاریخ محرز شود.
ایشان در سراسر مقالات خود٬ حوادث مهم تاریخى بلوچستان را که شیرانزهى ها نقشى نداشته اند و یا نقش کم رنګى داشته اند هر چند که عمده و تاریخ ساز بوده اند٬ کم اهمیت جلوه میدهد و در صدد بزرګنمایى سرداران شیرانزهى است و فقط در صدد است٬ که خوانین شیرانزهى را یک جانبه٬ بدون شواهد٬ حاکم بلوچستان٬ و والى پهره و بلوچستان قلمداد کنند٬ لحن نوشته هاى ایشان یکطرفه و حاکى جانبدارى از شیرانزهى ها و عقده ایشان نسبت به بارانزهى ها و کسانى که با بارانزهى ها همکارى کرده اند٬ دارد٬ متأسفانه ایشان نمیتوانند عقده خودرا پنهان کنند٬ زیرا مکررأ تکرار میکنند که از خود بارانزهى ها بپرسید٬ و یا میفرمایند که " اګر بارانزهى ها انصاف داشته باشند"٬ و فقط شیرانزهى ها را واجد افتخار حاکمى بلوچستان میدانند که با حکومتهاى ایران جنګیده اند و جنګ و شهادت دادن بقیه بلوچها را فقط به مأموران دون پایه ایران نسبت میدهند٬ از این نوع افکار چنین بر مى آید که تاریخ نویسى بیطرف و منصفانه اى نباید انتظار داشت و فقط هدف ایشان معرفى٬ تمجید و بزرګنمایى شیرانزهى ها است که در پهره کاره اى نبوده اند و فقط حامیان استعمار قاجار٬ آقاخان محلاتى٬ انګلیس و پهلوى برعلیه منافع بلوچ بوده اند. اګر در مورد این جمله ایشان اعتراض دارند٬ تقاضا میشود که تاریخ کرمان و سفرنامه کرمان و بلوچستان را بخوانند که در این کتب با صراحت از ضابطى و همکارى بعضى از شیرانزهى با دولت قاجار و پهلوى صحبت میشود و ساخته من نیست و ایشان باید ثابت کنند که تاریخ کرمان و سفرنامه کرمان و بلوچستان نادرست است که اثبات آن کار آسانى نیست.
آقاخان محلاتى در صدد ایجاد یک کشور مستقل اسماعیلى شیعه هفت امامى براى پیروان خود بوده است و چون بیشتر پیروان او در شبه قاره هند سکونت داشته اند و براى اداى مراسم زیارت به کرمان و محلات از سند و بمبئى و مناطق دیګر شبه قاره هند مى بایست از بلوچستان مى ګذشتند و بلوچستان
محل امنى براى عبور زائران اسماعیلى نبوده است٬ تصمیم میګیرد که یک کشور اسماعیلى شیعه از ولایت کرمان٬ بلوچستان٬ سیستان و قندهار بسازد و خود شاه این کشور خیالى شود و پس از رسیدن به هدف٬ اقدام به تعویض دین مردم این سرزمین به شیعه اسماعیلى کند که در آمد مالیاتى خود
و خمس و ذکات خود را افزایش دهد و به این دلیل وارد یک معامله سیاسى با انګلیس و انګلیس هند میشود٬ و سردار محمد على خان نارویى نیز ګرفتار حیله آقاخان محلاتى میشود و به یکى از حامیان او تبدیل میشود٬ آقاخان محلاتى با وجود نزدیک به دوسال جنګ و مقاومت و مهمات و اسلحه هاى انګلیس از هند٬ که به میناب و ګوادر و چابهار وارد کرده بود٬ شکست مفتضحانه اى از نیروهاى ایران و ملى ګرایان بلوچ میخورد و بعد از آن به خدمت دولت انګلیس در مى آید و در جنګهاى استقلال بلوچستان بر علیه انګلیس٬ به بلوچها خیانت کرده و برعلیه بلوچها جاسوسى میکند و باعث شکست جنبش استقلال طلبانه مستقل ملى ګرایان بلوچستان میشود.
به این بخش از مقاله ایشان توجه کنید " ودرچنین شرایطی بود که خکمرانی پهره بنپور ومکران را به سردار سعید خان شیرانزهی میسپارند وگفتیم در اواخر فقط تعدادی مامور دون پایه را در قلعه پهره بعنوان نگهبان وکوتوال قلعه گذاشته بودند که زیر نظر سردار سعید خان انجام وظیفه بکنند وحرج مواجب انها را هم سردارتامین میکرده وگفتیم غلام حسین خان برهانزهی با یک ترفندی بدون جنگ در گیری مامورین قاجار را خلع سلاخ میکند وقلعه پهره را تصرف وتخویل بهرام خان بارانزهی میدهد وباید قبول کردن تمام این پیروزیها از بخت بلندوی نصیب طایفه بارانزهی میشود که ازهر نظر زمینه پیشرفت و ترقی طایفه بارانزهی مهیا میشود" (توجه: نقل از مقاله ایشان بدون دخل و تصرف٬ کلمات "خکومت"٬ "تخویل" متعلق به ایشان است)
هیچ زمانى نظامیان ایران تحت فرماندهى و نظارت سردارى از بلوچستان نبوده اند٬ این ادعا که مأموران دون پایه قلعه
زیر نظر سردار سعید خان انجام وظیفه میکرده اند٬ کاملأ نا آګاهانه و ستایش از سعید خان و شیرانزهى ها و خود
ستایى است و سعید خان مواجب این مأموران را پرداخت نمیکرده است٬ بلکه این مأموران تحت فرماندهى مستقیم
ګماشته فرمانده نظامى کرمان بوده اند و مواجب آنها نیز از کرمان تأمین میشده است. اګر این ادعا درست بود٬ حتمأ
سردار سعید خان به جنګ سردار غلام حسین خان برهانزهى مى رفت زیرا این عمل سردار غلام حسین خان را بر علیه
شخص خود تلقى میکرد و انتقام میګرفت٬ اما میدانیم که چنین چیزى اتفاق نه افتاده است.
در زمان تصرف قلعه ناصریه پهره٬ تعدادى مأمور دون پایه آن را اداره نمیکرده اند بلکه قلعه ناصریه پهره مقر مرکزى حکومت بلوچستان بوده و مرکز فرماندهى نظامى ایران در بلوچستان بوده است که مجهز به ده ها عراده توپ صحرایى و کوهستانى ٬ و هزاران نفر نظامى بوده است و تصرف و تسخیر قلعه ناصریه پهره بدست غلام حسین خان برهانزهى خونین بوده است. در زمان تسخیر قلعه پهره بدست غلام حسین خان برهانزهى٬ سعید خان شیرانزهى هیچګونه اقتدارى در پهره نداشته است٬ بلکه طایفه بامرى٬ و شهدوست خان بامرى٬ نواب خان بامرى و جلال خان بامرى به ترتیب ضابطان پهره از طرف والى کرمان و بلوچستان بوده اند و هنوز ده کتوکان ابتراز آن زمان متعلق به طایفه بامرى است٬ ایرندګان و کارواندر از قلمرو سردارى و ضابطى طایفه بامرى بوده است.
آقاى عبدالکریم بلوچ اطلاعات ناقص٬ نادرست و از خود ساخته اى بنا بر درک منطق و آرزوى بزرګنمایى شیرانزهى هاى خود ارائه داده اند که سرداران شیرانزهى را بزرګ جلوه دهند٬ حتى در صد کمى از داستان سرایى ایشان با واقعیت نزدیک نیستند.
ایشان حتى در باره چګونګى تسخیر قلعه ناصریه پهره٬ با کسانى که مستقیم در جنګهاى تصرف و تسخیر این قلعه شرکت داشته اند٬ یکبار هم مصاحبه نکرده اند و حتى از قبیله برهانزهى که داستان تسخیر قلعه را خوب میدانند و خود تسخیر کنندګان این قلعه بوده اند و بعضیها تا همین چند سال پیش در قید حیات بوده اند که جزء افراد نظامى غلام حسین خان بوده اند و در تصرف قلعه پهره نقش مستقیم و بزرګى ایفا کرده اند٬ یک بار مصاحبه نکرده است ٬ ولى ادعا دارند که تاریخ نویسى ایشان با تحقیق انجام شده و معتبر است.
اعتبار داستانهاى ایشان را در خواهیم یافت. و داستان بچګانه و ناشیانه ایشان که غلام حسین خان پناهنده میرهوتى خان شده و مثل یک بچه بد اخلاق٬ ګه ګاهى براى جلب نظر بهرام خان٬ قلعه پهره را به تیر بسته است و یا به دستور بهرام خان قلعه سردار میر هوتى خان را با تیر زده است٬ را تحلیل خواهیم کرد و این خود دلیل عقده ایشان نسبت به نزدیکى و همکارى برهانزهى ها با بارانزهى است. در شأن شخصیتى با این ابهت که قلعه پهره را از چنګال ارتش قاجار در مى آورد و دست دولت قاجار و ایران را از پهره کوتاه میکند٬ نیست که بازیچه دست بهرام خان شود و یا این که قلعه پهره را از دور با تیر بزند ویا قلعه میر هوتى خان را از دور با تیر بزند و میر هوتى خان هیچ عکس العملى نشان ندهد٬ واقعأ این یکى از عجایب تاریخ نویسى نوین آقاى عبدلاکریم بلوچ است. تنها افکار بچګانه تاریخ نویس بدون منبع تن به چنین منطقى میدهد.
در داستان سرایى ساختګى آقاى عبدلاکریم بلوچ٬ قلعه پهره با دعوت کردن سردار نصرت به منزل غلام حسین خان برهانزهى و خلع صلاح سردار نصرت و تحویل قلعه ناصریه به غلام حسین خان برهانزهى مى انجامد. و دولت مرکزى بلوچستان با هزاران نفر نظامى مسلح و ده ها عراده توپ٬ به همین سادګى به دست غلام حسین خان برهانزهى مى افتد و غلام حسین خان٬ قلعه پهره را با یک قرارداد از پیش تهیه شده به بهرام خان بارانزهى تحویل میدهد. الحق که ایشان استعداد داستان نویسى
بسیار عالى دارند٬ من پیشنهاد میکنم که ایشان به جاى تاریخ٬ رمان بنویسد. ایشان اطلاعاتى از سردار نصرت ندارند در غیر اینصورت٬ سردار نصرت را که یک شخصیت سیاسى و نظامى عهد قاجار
بوده٬ در قلعه پهره قرار نمیدادند که خلع سلاح شود. میرزا حسین خان عدل السطنه معروف به سردار نصرت پسر مرتضى خان قلى وکیل الملک دوم است٬ وکیل الملک دوم در سال 1286 هجرى والى کرمان و بلوچستان منصوب شده بود. و سردار نصرت در کرمان سکونت داشته است و هیچګاه در پهره سکونت نداشته است و( در آن سالها ریاست قشون شهر کرمان را به عهده داشته است٬ نقل از تاریخ کرمان - پاریزى٬ و از جنرال سایکس) .
شاید این ساده ترین٬ نادرست ترین و ناقص ترین تاریخ نویسى٬ تاریخ است که بشر تاکنون نوشته است. متأسفانه ایشان در باره نقشه و تسخیر قلعه ناصریه هیچ تحقیقى انجام نداده اند و حتى زمانى که من از ایشان جویاى اطلاعات براى تکمیل مقالاتى شدم٬ اطلاعات با ارزشى نداشت و در واقع هیچ اطلاعاتى نداشتند که ارائه بدهند٬ من حداقل سعى کردم که نظر او را در مواردى جویا شوم که حتى
نظرى چنان غیر واقعى به من ارائه دادند که منجر به ناباورى من نسبت به همه مقالات ایشان شد٬ من در یک ایمایل از ایشان٬ اطلاعاتى در باره رابطه غلام حسین خان برهانزهى با چراغ٬ مراد و عزت بامرى جویا شدم که ایشان در جواب من فرمودند که مادر مراد بامرى از ملک هاى فنوچ است٬ حال آنکه من میدانستم که مراد بامرى٬ خواهر زاده غلام حسین خان برهانزهى است و مادر غلام حسین خان خواهر نواب خان بامرى است و یا در باره رابطه غلام حسین خان برهانزهى با بارانزهى ها اطلاعاتى نداشتند.
تاریخچه طایفه برهانزهى و بامرى
طایفه برهانزهى و بامرى از دیر باز با هم رابطه خویشاوندى داشته اند و دارند٬ سر چشمه مهاجرت آنها مشخص نیست که از کجا به پهره مهاجرت کرده اند٬ مهم نیست از کجا به پهره مهاجرت کرده اند٬ مهم این است که قرنها قبل از شیرانزهى ها به پهره مهاجرت کرده اند ٬ آنچه که مشخص است و در تاریخ پهره ثبت شده است این است که٬ در زمان ورود این دو طایفه به اطراف پهره٬ طایفه زهرى زهى در ایرندګان و قسمتهایى از ابتر من جمله ده کتوکان حکومت مى کرده اند٬ بعد از ورود طایفه برهانزهى و بامرى به ایرندګان و ده کاشن٬ و بعد از حمله این دو طایفه به قلعه ایرندګان که طایفه زهرى زهى حاکم آن بوده اند٬ قلعه ایرندګان بدست طایفه برهانزهى و بامرى مى افتد و بعد از مدتى٬ طایفه زهرى زهى براى باز پس ګیرى قلعه ایرندګان٬ به قلعه ایرندګان حمله میکنند و سردار دراخان بامرى و یک برهانزهى را میکشند٬ و بعدأ علیم خان برهانزهى براى انتقام ګیرى از زهرى زهى ها٬ هشت نفر زهرى زهى میکشد٬ و بعد از مدتى٬ قرارداد صلحى بین زهرى زهى ها٬ برهانزهى و بامرى ها بسته میشود که ایرندګان و کارواندر به بامرى ها و برهانزهى ها داده میشود و ده کتوکان به عنوان خون بهاى سردار دراخان به بامرى ها داده میشود. به همین دلیل بیشتر کتوکان متعلق به بامرى ها و سهم ناچیزى متعلق به برهانزهى ها یى است که رابطه حویشاوندى بسیار نزدیکى با نوادګان سردار درا خان دارند.
افراد طایفه برهانزهى در سراسر بلوـستان پراکنده هستند٬ تعداد زیادى در خاران٬ ماشکید و نوکندى زندګى میکنند٬ تقریبأ بانصد خانوار یا بیشتر در پهره و اطراف آن زندګى میکنند٬ تعدادى در جهلى شهر (پایین شهر) سرمیچ زندګى میکنند.
تعداد زیادى در نصرت آباد٬ تعداد زیادى در میرزاباد خاش٬ تعدادى زیادى در دشت آبخوان خاش٬ کارواندر و ایرندګان٬ تعدادى در منوجان٬ تعدادى در کلپورګان سراوان٬ تعدادى در دامن زندګى میکنند که در مواقع مشکلات به کمک همدیګر شتافته اند و تا چند سال پیش ماهى یکبار از
محل زندګى خود به جلسات ماهیانه این طایفه مى پیوسته اند و زمانى هفته اى یکبار این جلسات آشنایى تشکیل مى شد که هدف بر قرارى روابط بین این خویشاوندان بود ولى از ادامه آن فعلأ اطلاعى در دست نیست. طایفه کلکلى و دامنى نیز در سراسر بلوچستان پراکنده هستند٬ عده زیادى از کلکلى ها در کهنوچ و منوجان زندګى میکنند٬ تعداد زیادى در مګس و زابلى زندګى میکنند و رابطه خویشاوندى با طایفه سپاهى مګس نیز دارند٬ تعداد زیادى در سینوکان و ناهوګ سراوان سکونت دارند. در جالق نیز از از این طوایف زیاد است(فرمانفرما ).
تصمیم به تسخیر قلعه ناصریه پهره و بیرون راندن قاجار از پهره
طوایف عمده بلوچ در پهره (ایرانشهر فعلى) و بمپور و ابتر و احمدآباد٬ مطابق یک قرار داد نا نوشته از پرداختن مالیات به دولت قاجار معاف بوده اند٬ که البته این شاید رسمى باقى مانده از دوره افشار باشد٬ زیرا قبایل بلوچ پهره در همکارى با نادرشاه افشار براى بر انداختن حکومت ملایان صفوى٬ این رسم را پایه ګذارى کردند٬ قرار بر این شده بود که قبایل بلوچ اګر در موارد لزوم٬ نیروى نظامى
به دولت بدهند از دادن مالیات معاف خواهند شد. و همین ابتکار پیر محمد خان٬ سردار جنګ نادشاه در بلوچستان باعث شد که قبایل بلوچ پهره و ابتر بر علیه صفویان و حکومت ملک هاى بمپور به صفوف پیر محمد خان به پیوندند و ملایان صفوى و ملک هاى بمپور را شکست دهند٬ که بعدأ پیر محمد خان در قلعه بمپور بدست ایادى خود نادرشاه کشته شد. لازم به یادآورى است که همیشه اختلافاتى بین مردم پهره و ملک هاى حاکم بمپور وجود داشته است زیرا ملک هاى بمپور از اعقاب سیستانى و یعقوب لیث صفارى بوده اند و به نظر مردم پهره اجنبى بوده اند.
در زمان قاجار به نوشته عبدالحسین میرزا فرمانفرما که دوبار والى کرمان و بلوچستان بوده است٬ طوایف برهانزهى٬ محمودزهى٬ کلکلى٬ بیجارزهى و دامنى از پرداخت مالیات به دولت قاجار معاف بوده اند و تنها این طوایف از دادن مالیات معاف نبوده اند بلکه بیشتر طوایف پهره از دادن مالیات معاف بوده اند ولى چون موضوع سر طایفه برهانزهى است٬ روى این طایفه تأکید میکنیم. این چهار طایفه از طوایف عمده پهره هستند و پیوند خانوادګى با هم دارند و همیشه در مقابل دشمنان خارجى با هم متحد بوده اند.
در آن زمان غلامحسین خان برهانزهى همانطور ایشان فرموده اند٬ با قلعه ناصریه رابطه نزدیکى داشته است و سران قبایل بامرى و نواب خان بامرى و جلال خان بامرى ضابطان دولت مرکزى براى جمع آورى مالیات بوده اند و نه شیرانزهى ها و قلعه بمپور قلعه اى متروکه بوده است و شیرانزهى ها در بمپور و پهره کاره اى نبوده اند ٬ و در ضمن یادآورى میکنم که مراد بامرى٬ چراغ بامرى و عزت بامرى٬ خواهر زاده هاى غلامحسین برهانزهى هستند. مراد بامرى٬ چراغ بامرى و عزت بامرى پسران لالى برهانزهى٬ که خواهر غلام حسین خان است مى باشند. لالى برهانزهى و غلام حسین خان برهانزهى و مندوست خان برهانزهى و غلام رضا خان برهانزهى٬ فرزندان جنګى خان برهانزهى هستند. جلال خان بامرى فرزند سردار نواب خان بامرى است٬ جلال خان و شهدوست خان(دوم) پسر دایى هاى غلام حسین خان برهانزهى هستند٬ مادر غلام حسین خان از طایفه بامرى و خواهر نواب خان بامرى است و مى بینید که چرا جلال خان و شهدوست خان پسر دایى هاى غلام حسین خان برهانزهى هستند.
و به همین دلیل٬ غلام حسین خان برهانزهى٬ اطلاعات دقیقى از داخل قلعه ناصریه داشته است و
از رفت و آمد و کم و زیاد بودن نیروهاى نظامى قلعه باخبر بوده است٬ میدانسته است که در چه زمانى
رییس قلعه و فرمانده کل براى مرخصى و زیارت و دیدار به کرمان میروند. و مناست ترین زمان را براى حمله به قلعه انتخاب کرده بود. نقشه تسخیر قلعه بر خلاف نوشته آقاى عبدالکریم بلوچ که نوشته است ٬ در دیدار با بهرام خان کشیده میشود٬ شروع نمیشود٬ بلکه نقشه تسخیر قلعه از زمان رخداد پایین که شرحش مى آید٬ کشیده میشود.
سرتیپ ابوالفتح خان فرمانده قشون قاجار در خاش و سرحد بوده و به روایاتى حرمسرا براى خود داشته است٬ به روایاتى٬ نود زن بلوچ از خاش و سرحد به زنى ګرفته بوده است. حتى قطعه شعرى
به یادګار مانده است که چنین مى ګوید: (ایى ابوالفتح خان ګون مراد خان چى کلامى ګپت ترا چیدګى زرین به بستش ایى شمى دمبى سرا ) و کسانى را که در خاش و سرحد چشمان زاغ داشته باشند به شوخى ابوالفتحى مى ګویند. ابوالفتح خان به دستور سلطان عبدالحمید میرزا نصرة الدوله فرمانفرما به حکومتى بلوچستان منصوب میشود و در پهره در خواست زن بلوچ میکند که داستان جلال خان برهانزهى که بسیارى داستان آن را میدانند٬ از دادن دختر خود به ابوالفتح خان سرباز میزند و به توپ بسته میشود و این باعث میشود که قلعه پهره براى اولین بار براى چندین هفته به محاصره قبایل برهانزهى و هم پیمانان آنان در آید و سلطان عبداحمید فرمافرما والى کرمان٬ قواى دولتى را براى شکستن محاصره قلعه پهره از رودبار و کرمان به پهره میفرستد و محاصره قلعه را شکسته و ابو الفتح خان را نجات مى دهد و در تاریخ کرمان نوشته باستانى پاریزى محاصره قلعه ناصریه پهره نیز ذکر شده است.
به روایتى در زمان تصرف قلعه پهره یکى از فامیلان امیر مفخم بختیارى تعدیات زیادى نسبت به مردم پهره روا داشته است و چون تاریخ بلوچ نانوشته است٬ از حاکم قاجار قلعه پهره (قلعه ناصریه ) در زمان تسخیر این قلعه اطلاعات دقیقى در دست نیست و به احتمال زیاد٬ اختلافات سر پرداخت مالیات بوده است٬ تاریخ دقیق تسخیر این قلعه نیز مشخص نیست٬ ولى آنچه که مسلم است تسخیر این قلعه بین سالهاى 1287 هجرى-شمسى و 1293 هجرى-شمسى اتفاق افتاده است که برابر است با هرج و مرجهاى ایران اواخر دوره قاجار.
والى کرمان و بلوچستان در سال 1287 هجرى.ش سردار معتضد (بهجت الملک) بوده است بعد از اوصاحب اختیار٬ قوام الملک٬ صارم الملک برادرزاده سردار جنګ٬ وکیل الملک٬ نصرة السطان٬ جلال الدوله مسعود٬ شاهزاده امیر اعظم٬ امیر مفخم بختیارى(لطفعلى خان بختیارى)٬ سردار محتشم بختیارى سردار ظفر بختیارى٬ حشمت الدوله والاتبار والى کرمان بوده اند.
به احتمال زیاد بیشترین هرج و مرج ها در کرمان و بلوچستان در زمان والى ګرى امیر مفخم بختیارى رخ داده است٬ به نوشته ابوالحسن خان مستوفى٬ این شخص پسران و فامیلان نزدیک خود را به والى سیرجان٬ رفسنجان٬ سیستان و بلوچستان منصوب کرده بود٬ حاکم بلوچستان هر کس که بوده باشد٬ رسم و قانون قدیمى پهره را که طوایف پهره مالیات نمیدهند٬ را زیرپا مى ګذارد و به روایتى در خواست زن بلوچ از یک طایفه غیر برهانزهى میکند( براى احترم به این طایفه٬ از نوشتن اسم این طایفه خوددارى میکنیم)٬ به نظر طوایف بلوچ پهره و سردار غلام حسین خان برهانزهى٬ این در خواست غیر معقول و غیر اخلاقى به نظرمى آید٬ سردار غلام حسین خان آشفته میشود و مى ګوید که کار قجر به جایى رسیده که در خواست غیر اخلاقى از بلوچ میکند و طرح تسخیر قلعه ناصریه پهره و بیرون راندن قاجار از پهره از همین جا رقم میخورد.
غلام حسین خان با اطلاعات دقیقى که از داخل قلعه داشته و تعداد نفرات و زمان مرخصى نظامیان٬ یک نقشه ګاز انبرى تهیه میکند که قلعه ناصریه را تصرف و پهره را تسخیر کند. غلام حسین خان٬ افراد نظامى خودرا که همه از طایفه برهانزهى بوده اند٬ را به دو ګروه تقسیم مى کند و فرماندهى یک ګروه را به برادر خود مندوست خان میدهد و فرماندهى ګروه دوم را خود به عهده میګیرد٬ ګروه مندوست خان در اسدآباد (سداباد) که در شمال شرق قلعه واقع است سنګر میګیرد و ګروه غلام حسین خان در جایى بنام ریک لى- پکان (ریګ لى پکان = ریګ لیپک) که درست روبروى قلعه است٬ با ګروه خود سنګر میګیرد و اول بامداد این دو ګروه به سمت قلعه پیشروى مى کنند. خود غلام حسین خان با ګروه خود همزمان از ریک لى-پکان به سوى قلعه تیر اندازى کرده و پیشروى میکنند ونګهبانان قلعه را غافل ګیر میکنند٬ به روایاتى شلیک تیرها به اندازه اى بوده است که سوء تفاهم یک حمله بزرګ را براى فرمانده نظامى قلعه به وجود آورده بود ٬ از اسدآباد٬ ګروه مندوست خان خود را به قلعه میرسانند و فرمانده قلعه را که بین نیروهاى غلام حسین خان و مندوست خان در محاصره بوده٬ دستګیر میکنند و همه نظامیان قلعه را خلع سلاح میکنند و به این طریق حکومت قاجار و ایران در پهره (ایرانشهر فعلى) به پایان میرسد. از تعداد کشته شده ها و تلفات دو طرف آمار دقیقى در دست نیست و روایات و ارقام مختلفى از 17 نفر تا 29 نفر ذکر شده است ولى آنچه که مسلم است٬ این درګیرى ساعتها طول کشیده و خونین بوده است.
بعد از تسحیر قلعه پهره٬ دیګر طوایف پهره میخواهند به رسم سابق در اداره و حاکمى قلعه شریک شوند و اختلافات قبیله اى پیش مى آید که غلام حسین خان براى جلوګیرى از عمیق شدن اختلافات قبیله اى٬ به قبایل کلکلى٬ دامنى و بیجارزهى پیشنهاد میکند که بهتر است٬ حکومتى قلعه را به بهرام خان بارانزهى بدهند و این چهار طایفه موافقت میکنند و به این ترتیب٬ غلام حسین خان٬ حاکمى پهره و قلعه ناصریه را به بهرام خان بارانزهى میدهد.
در ازاى این خدمت بزرګ به بهرام خان٬ بهرام خان ده شهردراز را که از دهات و زمین هاى خالصه بوده است(زمین هاى خالصه متعلق به دولت بوده و زمین هاى خاصه متعلق به شخس شاه بوده است) و در آن زمان آب رودخانه دامن آن را مشروب میکرده است(از سفرنامه کرمان و بلوچستان فرمانفرما٬ در مى یابیم که رودخانه دامن ده شهردراز را در آن زمان مشروب میکرده است ولى آب دورخانه دامن در حال حاضر خشک شده است) ٬ به غلام حسین خان و برهانزهى ها میدهد و یا غلام حسین خان این ده را براى خود و طایفه خود نګه میدارد. بازماندګان طایفه برهانزهى در شهردراز و سرکهوران٬ از برهانزهى هایى هستند که در تسخیر قلعه شریک بوده اند و سهم خودرا تا به امروز در شهردراز دارند٬ بعد از آن غلام حسین خان و طایفه برهانزهى٬ بدون مانع نګهبانان قلعه٬ داخل قلعه رفت و آمد میکنند
بعضى از سران حسود قبایل پهره به بهرام خان اعتراض میکنند که چرا غلام حسین خان و طایفه او همیشه مسلح بدون مانع به دیدار شما داخل قلعه مى آیند ولى بقیه طوایف و سرانشان باید اسلحه هاى خودرا دم قلعه به امانت بګذارند و غیر مسلح به دیدار شما بیایند. بعد از این حسادت و فشار قبایل دیګر٬ روزى بهرام خان به نګهبانان خود دستور میدهد که طایفه برهانزهى را با اسلحه اجازه ورود به قلعه را ندهند و فقط غلام حسین خان با اسلحه میتواند وارد قلعه و امیر نشین شود٬ چند روزى بعد غلام حسین خان با تفنګداران خود وارد قلعه میشود و نګهبانان ماانع ورود نفرات مسلح غلام حسین خان میشوند٬ غلام حسین خان عصبانى میشود و به افراد خود مى ګوید که دم قلعه بدون تحویل اسلحه هاى خود به نګهبانان٬ منتظر باشند٬ اګر صداى تیر اورا شنیدند به قلعه حمله کنند٬ غلام حسین خان به امیر نشین قلعه مسلح وارد میشود و خدمه بهرام خان به او اطلاع میدهند که غلام حسین خان با حالتى عصبانى به طرف امیر نشین مى آید٬ بهرام خان به عنوان احترام ٬ بلند میشود و هفت قدم جلو مى رود و به غلام حسین خان سلام مى کند ولى غلام حسین خان با عصبانیت جواب سلام اورا می دهد و به بهرام خان به بلوچى مى ګوید " سر و ګردنت بشکند" ( به بلوچى٬ سر ګردن به)٬ ولى بهرام خان٬ به نوعى اورا آرام میکند٬ او بعد از دیدار با بهرام خان و خروج از قلعه به نګهبانان برهانزهى قلعه دستور مى دهد که پستهاى خودرا ترک کنند که همه این کار را میکنند بجز از یک نفر بنام کرمشاه٬ کرمشاه برهانزهى که فعلأ فامیل او ساکن ایرندګان هستند٬ مى ګوید پست خودرا ترک نخواهد کرد٬ مګر اینکه بهرام خان حقوق اورا همین حالا بدهد٬ بلاخره کرمشاه حقوق خودرا میګیرد و بعد از آن به قلعه نمى آید٬ از آن به بعد رابطه بهرام خان و غلام حسین خان و طایفه برهانزهى تیره میشود. و به همین دلیل و عقده قدیمى٬ طوایف برهانزهى٬ کلکلى٬ دامنى و بیجارزهى در زمان جنګ دوست محمد خان با دولت رضا خان از او حمایت نکردند که منجر به دستګیرى و کشتن دوست محمد خان شد.
اما اتهاماتى که آقاى عبدالکریم بلوچ نا آګاهانه در مقاله نهم بلوچستان در ګذر زمان به غلام حسین خان برهانزهى وارد کرده است٬ کاملأ ناشى ګرى٬ نادرست و عارى از حقیقت هستند. از جمله ایشان نوشته است که غلام حسین خان پناهنده سردار میرهوتى خان در لاشار شده و به قلعه پهره و بهرام خان ګهګاهى تیراندازى میکرده است و نوشته است که بعد از آشتى او با بهرام خان٬ به تحریک بهرام خان به قلعه میر هوتى خان نیز تیر اندازى کرده است. جواب همه این اتهامات ناشیانه را در پایین میدهیم.
بعد از تیره شدن رابطه غلام حسین خان و بهرام خان٬ غلام حسین خان به لاشار مهاجرت میکند٬ بعد از ساکن شدن او در لاشار٬ سرداران لاشار و شیرانزهى٬ فرصت را غنیمت شمرده و از غلام حسین خان دعوت به همکارى و جنګ بر علیه بهرام خان میکنند٬ غلام حسین خان دعوت آنها به همکارى را
نمى پذیرد و به آنها مى ګوید که اګر شما راضى به سکونت من در لاشار نیستید٬ مهم نیست٬ من نقل مکان میکنم٬ چونکه لاشار متعلق به شما است٬ ولى مرام و رفتار درست و منطقى سردار لاشار٬ میرهوتى خان مانع از در خواست مهاجرت غلام حسین خان میشود و سردار میرهوتى خان در شأن خود نمى بیند که از او در خواست مهاجرت کند٬ و در نتیجه غلام حسین خان به سکونت در لاشار ادامه میدهد.
با خروج غلام حسین خان برهانزهى از پهره٬ جبهه جنوبى پهره و بهرام خان بدون دفاع مى ماند و جلال خان بامرى٬ به پهره و قلعه پهره و بهرام خان حمله میکند و تعداد زیادى از مردم پهره را مى کشد و اموال آنها را به غنیمت میګیرد و بهرام خان نمیتواند جلوى حملات متعددد جلال خان را بګیرد٬ در نتیجه٬ چندین بار از غلام حسین خان درخواست میکند که به پهره برګردد و با بهرام خان مصالحه کند ولى غلام حسین خان به در خواست او اعتنایى نمیکند٬ تا اینکه بهرام خان مادر خودرا پیش غلام حسین خان میفرستد و از او در خواست مصالحه و برګشت به پهره میکند٬ که ذکر تفاصیل آن در این مقله نمى ګنجد و غلام حسین خان براى احترم به مادر بهرام خان و احترام به یک مادر٬ درخواست مادر بهرام خان را قبول کرده و به پهره بر میګردد و از آن به بعد حملات جلال خان بامرى به پهره متوقف میشود و بهرام خان به قول آقاى عبدالکریم با خیال راحت به حکومتى مى پردازد. و در ازاى برګشت غلام حسین خان به پهره٬ و در عوض ده شهردراز که ملک خاصه بهرام خان بعد از مهاجرت غلام حسین خان شده بود٬ بهرام خان٬ دهات سیدآباد٬ پیشک آباد و قاسم آباد بمپور را به غلام حسین خان میدهد و غلام حسین خان تصمیم میګیرد که در کوره ده ګوهرپشت که در جوار این سه ده است ساکن شود. تا همین امروز در سیدآباد بمپور دو سنګ آب(به بلوچى دو جوى آب-جوب آب) وجود دارد که یکى به بنام جوى غلام حسین خان و دیګرى بنام جوى سیدخان معروف است.
همانطور که در بالا اشاره کردیم٬ جلال خان بامرى پسر خاله غلام حسین خان است و به روایتى غلام حسین خان همیشه یک سوار (جماز) تیزرو در رکاب خود داشته است که در زمان تصمیمات بهرام خان براى حمله به دلګان و جلال خان٬ از طریق این قاصد تیزرو جماز سوار٬ جلال خان را از تصمیم بهرام خان مطلع مى ساخته است.
عبدالکریم بلوچ و داستان ساختګى تیراندازى غلام حسین خان به قلعه میرهوتى خان
آقاى عبدالکریم بلوچ نوشته اند که غلام حسین خان پناهنده میرهوتى خان بوده و بعد از آشتى با
بهرام خان٬ به تحریک بهرام به قلعه میر هوتى خان تیر اندازى کرده است.
این داستان غیر واقعى و بدون پایه و اساس ایشان مثل داستان پناهنده شدن آقاخان محلاتى به
جد ایشان سردار محمد على خان نارویى است.
ایشان براى بزرګنمایى جد خود٬ آقاخان محلاتى را پناهنده جد خود میکنند٬ غافل از اینکه٬ آقاخان
قدرتى بیشتر از سردار على محمد خان داشته است و جد ایشان فقط براى به پادشاهى رساندن آقاخان محلاتى در بلوچستان و خدمت به آقا خان محلاتى و غلبه انګلیس بر بلوچستان و خیانت آقاخان محلاتى به استقلال بلوچستان٬ با او همکارى کرده است٬ تاریخ کرمان ګواه بر این ماجرا است.
داستان تیراندازى غلام حسین خان به قلعه سردار میرهوتى خان از همین نوع است که ایشان این داستان را بسیار ناشیانه ساخته است. اولأ سردار غلام حسین خان پناهنده سردار میرهوتى خان نبوده است و دومأ هیچ اختلافى با میرهوتى خان وجود نداشته است و دلیلى براى این اقدام وجود ندارد.
اصل ماجرا بدین قرار است که عده اى از افراد طایفه برهانزهى در قسمت جهلى شهر سرمیچ زندګى میکرده اند و هنوز در آنجا سکونت دارند و بعضى از برهانزهى ها رابطه خویشاوندى با طایفه زین الدینى دارند و این رابطه نزدیک هنوز ادامه دارد٬ به روایاتى٬ به دلیل خصومت جاوشیرى ها با زین الدینى ها٬ و خویشاوندى برهانزهى ها با زین الدینى ها٬ اهالى منطقه برعلیه طایفه برهانزهى به دلیل نپرداختن مالیات٬ به سرفراز خان مبارکى حاکم سرمیچ شکایت مى برند. با وجود قول و قرار و قراردادى شفاهى بین سرفرازخان مبارکى حاکم سرمیچ و غلام حسین خان که از قبل وجود داشته است که طایفه برهانزهى ساکن جهلى شهر سرمیچ به کسى مالیات نخواهند داد٬ باز هم اهالى منطقه به سرفرازخان فشار مى آورند که از برهانزهى ها مالیات دریافت کند٬ از این رو سرفراز خان مبارکى از برهانزهى هاى جهلى شهر سرمیچ در خواست مالیات میکند٬ که مالیات٬ نوع مالیات اسلامى بوده است٬ و درخواست کرده بود که انها باید پنچوک (پنج یک = خمس) بدهند ویا بیګارى بدهند و طایفه برهانزهى سرمیچ از دادن مالیات و بیګارى سرباز زده بوده اند و سردار سرفراز خان مبارکى٬ همه آنها به جز از یک نفر را به ګروګان ګرفته بوده و در قلعه محصور کرده بود و این یک نفر فرارى خودرا به ګوهرپشت نزد غلام حسین خان رسانده و خبر ګروګانګیرى برهانزهى ها بدست سرفراز خان را به اطلاع غلام حسین خان رسانده است٬ غلام حسین خان٬ با تعدادى از افراد نظامى خود راهى سرمیچ شده و قلعه رعیتى سرفراز خان مبارکى را به محاصره نظامى در مى آورد٬ که این محاصره قلعه سرمیچ و سردار سرفراز خان از طریق ګفتګو حل شده بوده و حتى یک تیر هم شلیک نشده بوده و برهانزهى هاى جهلى شهر سرمیچ آزاد شده و یک قراداد هفت ماده اى جدید بین سردار سرفراز خان مبارکى و غلام حسین خان برهانزهى مبنى بر نپرداختن مالیات طایفه برهانزهى هاى ساکن جهلى شهر و منطقه به سرفراز خان امضاء شده بوده است٬ که نسخه خطى آن هنوز پیش خانواده غلام حسین خان برهانزهى موجود است. اګر آقاى عبدلاکریم بلوچ به خود اندکى زحمت داده بود و در این مورد تحقیق کرده بود٬ داستان جعلى به تیر بستن قلعه سردار میرهوتى خان و تیراندى غلام حسین خان به قلعه پهره را اختراع نمیکرد.
پیام امید
تماس: payamomidvar@yahoo.com
منابع:
1- یاداشتهاى ایوب برهانزهى
2- مصاحبه با سردار امیرخان برهانزهى فرزند غلام حسین خان برهانزهى
3 – مصاحبه با بهاء الدین برهانزهى که در تسخیر قلعه پهره شرکت داشته و شاهد عینى بوده است
4 – مصاحبه با جنګى خان برهانزهى فرزند مندوست خان برهانزهى که شاهد عینى ماجرا بوده است
5 – یاد داشتهایى منسوب به یک ملا در باره موسى خان محمودى و غلام حسین خان برهانزهى (موسى خان محمودى در جنګ با دادشاه به همراه میر مهیم حان شهید شد).
6 – یاد داشتهاى مصاحبه با حمل شهدر برهاهنزهى
6 – تاریخ کرمان نوشته باستانى پاریزى
7 – تاریخ کرمان وزیرى
8 – مسافرت نامه کرمان و بلوچستان٬ فرمانفرما –ایرج افشار
9 – مصاحبه با حاجی شهسوار نارویى
10 – مصاحبه با عبدى نارویى
No comments:
Post a Comment