Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

جایگاه کنگره ملیتهای ایران فدرال کجاست؟

دنیز ایشچی در لابلای نوشته خود چندین بار عنوان می کند که گویا من، و دوستانم در جنبش فدرال دمکرات آذربایجان، "کنگره ملّیتهای ایران فدرال" را جایگزین سازمانهای سیاسی سرتاسری ایران کرده ایم.

چندی پیش مقاله ایی تحت عنوان " یونس شاملی واستراتژی دو پهلوی فدرال دموکراسی" در دنیای مجازی به قلم آقای دنیز ایشچی منتشر شد. از آنجا که این نوشته خطاب به من و در نقد نظرات من تحریر شده بود، توضیحاتی درباره بعضی از مفاهیم مورد استفاده در آن را لازم می دانم.
...
دنیز ایشچی در لابلای نوشته خود چندین بار عنوان می کند که گویا من، و دوستانم در جنبش فدرال دمکرات آذربایجان، "کنگره ملّیتهای ایران فدرال" را جایگزین سازمانهای سیاسی سرتاسری ایران کرده ایم.

نمی توانم حدس بزنم که این اشتباه فاحش که گویا من و یا دوستانم، "کنگره ملیتهای ایران فدرال" را جایگزین سازمانها سیاسی سراسری کرده ایم، از کجا در ذهن دنیز ایشچی رسوخ کرده است؟ چه سازمانهای به اصطلاح سراسری، احزاب و سازمانها متعلق به ملت فارس و سازمانها و احزاب موجود در کنگره ملیتهای ایران فدرال، احزاب و سازمانهای متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران هستند. با این حساب چگونه میتوان یکی از این دو را جایگزین آن دیگری کرد؟

حوادث و رویداد های 15 سال گذشته، بویژه از زمانیکه آذربایجان به مثابه یک هویت مستقل در طول سالهای اخیر وارد گود تاثیرگذاری در ایران شده، چشم انداز تحولات و دگرگونیهاسی سیاسی ایران بکلی دگرگون گردیده است. این تحولات و دگرگونیها را بایستی در ترکیب و آرایش نیروهای جدید در صحنه سیاسی ایران مشاهده کرد. پیش از انقلاب 57 تمامی چشمها به مرکز دوخته می شد و دگرگونیهای سیاسی با عجز و لابه و یا خشم و نفرت از آنجا طلب می شد. اینک اما مرکز تحولات سیاسی در حال تغییر از مرکز به مناطق ملی در ایران است. این ابدا بدان معنی نیست که تغییر حاکمیت در ایران به عهده این یا آن ملیت به تنهایی قرار خواهد داشت. چه تغییر حاکمیت با تلاش یک ملیت و یا هر ملیتی غیرممکن است. این آرمان تنها و تنها با اتحاد عمل نیروهای سیاسی تمامی مناطق، البته با حفظ استقلال خود، قابل حصول است.

بنابراین جایگزین کردن این نیرو با نیرویی دیگر اصلا موضوع بحث هم نیست. بلکه موضوع بحث ایجاد تعامل و تعادل قوا برای نزدیکی و اتحاد عمل است. شاید این پرسش پیش بیاید که آن توازن و تعادل چیست که امکان نزدیکی و اتحاد عمل را فراهم می کند؟

در هشتاد سال گذشته، هم دولت و هم اپوزیسیون آن عمداً به ملیت فارس و عموما در تقویت آن بخش از نیروهای سیاسی تعلق داشته است. حضور سیاسی ملیتهای دیگر در صحنه سیاسی ایران، بویژه در آذربایجان، اگر یک بار بیش از 60 سال پیش ظهور کرد، اما با سرعت به دلیل بدشانسی هایش در آرایش قوای بین المللی مجبور به عقب نشینی شد و به خاموش، گرایید. اما اینک دو دهه بعد از گسترش جنبش هویت خواهی در میان ترکان ایران، میتوان حضور سنگین یک جنبش سیاسی متعلق به ترکان را در تغییر ترکیب مولفه های سیاسی در ایران به عینه دید. این حقیقت را هم باید دید و هم باید نهال آن را آبیاری کرد.

آرایش قوای سیاسی در برخورد با جمهوری اسلامی بسیار دگرگون شده است. در یک سو اپوزیسیون فارس، با احزاب و سازمانهای سیاسی خود و با تمامی امکانات و کادرهایی که با تکیه بر تجربه هشتاد سال در میدان حضور دارند. ذهنیت عمومی جامعه با حضور سنگین این اپوزیسیون آشنا بوده و عادت کرده است. در سوی دیگر اپوزیسیون متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران است، با امکاناتی نسبتا ضعیفتر و ذهنیت جامعه ایی که عموما با آن بیگانه است. اما تفاوت این دو نیرو بسیار است. عمده ترین تفاوت در آنجاست که احزاب و سازمانهای متعلق به اپوزیسیون جامعه فارس در حال رکور و پس رفت است و هیچ جنبش موازی با این اپوزیسیون در ایران وجود ندارد تا بتواند به پالایش، خلاقیت و سرزندگی این جنبش یاری کند. گرایش عمومی در این نیرو به ناسیونالیسم افراطی فارس است. اما اپوزیسیون متعلق به ملیتهای غیرفارس، جوان، خلاق و پیشر رونده است و حرفی برای گفتن دارد. مهمترین فاکت پیشروندگی این اپوزیسیون داشتن یک جنبش مردمی موازی با آن در میان ملیتهای غیرفارس ایران است که سرزندگی و شادابی و سرعت گستردگی آن را هر روز بیشتر می کند.

بنابراین با گذشت هر روز تعادل و آرایش نیروهای سیاسی دستخوش تغییرات جدی می شود. به همین سبب امروز که احزاب و سازمانهای سیاسی متعلق به اپوزیسیون فارس دارای امکانات و توانایی بیشتری است، نیروهای متعلق به ملیتهای غیرفارس برای همطرازی و نشاندن خود در میدان مباحثات و مذاکرات و حتی اتحاد عملهای سیاسی خود را در هیبت کنگره ملیتهای ایران فدرال به میدان آورده است تا بتواند در میدان رقابت در میان نیروهای سیاسی اپوزیسیون، نیروی نسبتا متمرکزی داشته باشد. این اتحاد تا عقب راندن استبداد سیاسی و هیولای آپارتاید در ایران بایستی دنبال شود. به نظرم این فلسفه وجودی کنگره ملیتهای ایران فدرال است. بخش دیگر این فلسفه، اعتقاد به رسالت و رهبری تغییرات و دگرگونیها در جامعه ایران است که نیروهای سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران آن را بر گرده خویش احساس می کنند. برگ دیگری از این فلسفه به حضور فعال در میدان سیاست و ارائه یک آلترناتیو سیاسی برای فردای ایران است. آلترناتیو کنگره ملیتهای ایران فدرال، یک جمهوری سکولار، فمنیستی، دمکراتیک و فدرالیستی بر بنیادهای فکری اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای الحاقی آن، برای فردای ایران است.

با تمامی نارسائیهای که میتوان در "کنگره ملیتهای ایران فدرال" یافت، اما جنبه های مثبت این تشکل غیرقابل انکار است. اتحاد عمل سازمانهای و احزاب سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس تحت یک پلاتفرم مدرن برای برپایی دولت دمکراتیک و فدرال و در عین حال تاکید به دیالوگ و فرهنگ گفتگو برای ایجاد پلی مستحکم و دمکراتیک میان تمامی احزاب و گروههای سیاسی متعلق تمامی ملیتهای ایران است. این مقدماتی ترین گام برای برداشتن گامهای بزرگ بعدی است.
yunes.shameli@gmail.com آدرس ایمیل جهت جلوگیری از رباتهای هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نیاز به فعال ساختن جاوا اسكریپت دارید
2009-11-04

No comments:

Post a Comment