Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

ماجراى دادشاه و نقش سرداران و خوانین پیام امید

دادشاه قھرمان ننگ و نابودى این مقاله تحلیلى در باره ماجراى دادشاه و نقش سرداران و خوانین در تحکیم دیکتاتورى پھلوى نیست بلکه جواب کوتاھى به مقاله قھرمانى دادشاه و سرداران بلوچ است.
 
اجتماع بلوچستان در زمان حیات دادشاه یک اجتماع فئودالى بوده وھنوز ھم در بیشتر مناطق به شکل قبایل کنفدرات و فئودالى اداره میشود که در کل اجتماع بلوچستان مجموعه اى از قبایل کنفدرات است٬ به این معنى که ھر قبیله٬ ایل و طایفه مستقل بوده و ھنوز ھم ھست که این خود نوعى از فدرالیسم سنتى است. اجتماع بلوچستان٬ اجتماعى است که ھر قبیله مستقل به رسمیت شناخته شده و احترام شایسته استقلال محلى خودرا نیز دارا است.
سرزمین بلوچستان سرزمین قبایل کنفدرات است که ھر سردار برزگ رھبرى چندین قبیله کنفدرات را به عھده داشته و در بعضى مناطق ھنوزھم دارد. این قبایل براى بقاى خود و بقاى نوع زندگى٬ فرھنگ٬ تاریخ٬ اقتصاد خود قوانین خاص کنفدرات و خاص بلوچستان را دارند٬ و ھمین قوانین قبیله اى است که به بقاى بلوچ و بلوچستان بدون استقلال سیاسى٬ ملى و کشورى کمک کرده است٬ اگر چه در بعضى موارد قبایل با ھم دیگر دشمنىدارند ولى در مقابل دشمن مشترک بلوچ متحد میشوند و از سرزمین بلوچستان و ملت بلوچ دفاع میکرده اند و ھنوز این اتحاد در بعضى از مناطق بلوچستان راوج دارد. به این دلیل است که ھر خانواده٬ یک قھرمان که از خانواده دفاع کند دارد و به آن افتخار میکند٬ و در سطح طایفه نیز چندین قھرمانان طایفه اى وجود دارند که از منافع طایفه دفاع میکنند٬ و این روش مدیریت اجتماع و این قھرمانان در سطح قبیله وایل تکرار میشود که شمار آنھا در سطح قبیله بیشتر میشوند. و به ھمین دلیل است که این نوع قبیله ھا براى قرنھا دوام پیدا میکنند٬ و این خود نوعى خود کنترل و خود حکومت کردن است که یک قبیله به قبیله اى دیگر حمله نمیکند و اگر حمله کند مورد انتقام قرار خواھد گرفت.

این شیوه زندگى قبیله اى ھنوز در بلوچستان رواج دارد٬ و به ھمین دلیل است که قھرمان پرورى در ما خیلى ریشه دار است و یاغى گرى یک سنت دیرینه شده است و اجتماع بلوچ به کشتن انسان بھاى خاص میکند و احترام خاصى براى قاتل قائل است٬ آنھایى که میکشند جایگاه قھرمانى دارند٬و مایه احترام خانواده و الگوى کوچکتران ھستند که وقتى این کودکان بزرگ مى شوند٬ میخواھند مٽل الگوھاى خود به قول معروف اشرار شوند٬ زیرا اشرار بودن مایه افتخار است. این یک فرھنگ سنتى است که ما نمى توانیم آن را انکار کنیم٬ در جوامع دیگر ھمیشه بر علیه خشونت تبلیغ میشود و به کودکان از سنین کودکى مى آموزند که کشتن انسان و حیوان گناھى نا بخشیدنى است و نباید کشت٬ باید دوست داشت و باید به زندگى خود٬ دیگران٬ حیوانات و جانوران عشق ورزید ولى فرھنگ ما مى گوید که باید کشت٬ و باید کشت و به افتخار قاتل نایل شد. شاید یکى از دلایل عدم افزایش جمعیت بلوچ ھمین فرھنگ کشتن باشد ولى آمار و مطالعات علمى وجود ندارد که این تئورى را ٽابت کند. حتا در فرھنگھاى غربى فیلمھاى سینمایى و تلویزیونى طبقه بندى شده اند که کدام فیلم براى بچه ھاى زیر ۱۴ سال خوب است و کدام بد٬ بعضى از فیلمھا براى مشاھده افراد زیر ۱۸ سال ممنوع است. اما نه تنھا در بلوچستان ما بلکه در تمام کشورھاى مسلمان تبلیغ کشتن٬ شھید شدن٬ عدم مھر ورزیدن به زندگى انسان نیز تبلیغ میشود. ولى صحبتى از مھربانى٬ دوست داشتن٬ عشق به زندگى نمیشود. و این یک معضل اجتماعى خیلی بغرنجى است که حل آن تنھا و تنھا به دست پدران٬ مادران و معلمان مى باشد که این فرھنگ خشن کشتن را تبدیل به یک فرھنگ مھر و دوستى بکنند زیرا دولتھاى حاکم بنا به طبیعت دیکتاتورى خود مھر ورزیدن به مردم نمى آموزند. اما چرا این فرھنگ کشتن در ما نھادینه شده است٬ به نظر مى آید که علت وجودى این معضل٬ قبیله گرایى و زیر سلطه بودن بلوچ طى قرون متمادى باشد که فرھنگ پر افتخار بلوچ حاضر به محو شدن به دست بیگانگان نبوده و نیست و در تنیجه کشتن براى بقاى فرھنگ بلوچ تبدیل به یک ضرورت تاریخى شده است که طبیعت جنگجوى بلوچ٬ خصلت نا سازگار بلوچ با سلطه گرى بیگانگان٬ آزادگى و آزادى کنفدراتى قبایل بلوچ با فرھنگ بیگانگان ھمیشه در جدال بوده است و از این نظر ھر اشرار که جمع شر است الگو و سرمشق جوانان بلوچ بوده و ھست. در اینجا اشرار اگرچه جمع شر است ولى به شکل مفرد استفاده میشود. ھر" اشرارى" که بیشتر بکشد مقام بالاترى دارد و ھر اشرارى که بیشتر بکشد و بیشتر دوام پیدا کند قھرمان بھترى است٬ کمبود قھرمان و رھبر در بلوچستان که در مقابل بیگانگان به ایستد نیز یکى دیگر از دلایل قھرمان پرورى ما بلوچھاست. و دلیل دیگر سیستم کنفدرات سنتى است که با دیکتاتورى سازگارى ندارد٬ در نتیجه سنت کنفدراتى بلوچ با دیکتاتورى در مى افتد و ھر از گاھى جنبشھاى خودجوش بلوچ در بلوچستان بدون برنامه ریزى و رھبرى سیاسى براه مى افتند. بدین جھت است که دادشاه تبدیل به یک قھرمان ملى نو ظھور در اجتماع بلوچستان بعد از انقلاب بھمن ۱۳۵۷ شده است و یکى از دلایل قھرمان شدن دادشاه تبلیغات شوم جمھورى اسلامى ایران است که با ساختن فیلم٬ و نوشتن کتاب قھرمانى دادشاه را توسعه میدھد که از آن به عنوان یک ابزار تبلیغاتى بر علیه به قول جمھورى اسلامى ایران ضد انقلاب استفاده کند.

اینجاست که جمھورى اسلامى از توھمات ما استفاده ابزارى میکند که بین بلوچھا تخاصم ایجاد کند و مانع اتحاد بلوچ به دور منافع مشترک خود که ھمان مبارزه با دیکتاتورى مذھبى جمھورى اسلامى ایران و گرفتن خودمختارى است٬ بشود. اما دادشاه چگونه قھرمانى بود و آیا دادشاه شایسته چنین لقب و احترامى است؟ یکى از مشکلات اساسى ما عدم تدوین تاریخ مان است٬ که نسل آینده را از واقعیات ماجراھا آگاه کند٬ آنچه که ما یاد میگیریم از جانب رژریم حاکم است و یا از طرف پدر٬ مادر٬ فامیل و اقوام است که اطلاعات آنھا٬ اطلاعات دست پنجم٬ و ششم یا بیستم است و نه از وقایع نگارى و تاریخ نگارى ما بلوچھا است بنا بر این واقیعات بلوچستان بنا به منافع سلطه گران وارونه جلوه داده میشوند که ما را و نسل جوان مارا گمراه کنند که به گمان من در مورد دادشاه اینطور شده است. به قول اندیشمندی، تاریخ حادثه ایست که اتفاق نیافتاده است و به قلم نویسنده ای که آنجا نبوده است ٬ آنچه که ما و دکترا ھاى ما مٽل دکتر محمد حسن حسین بر بدون تحقیق مى نویسیم٬ نھایت سطحى نگرى به وقایع تاریخى٬ و خالى از ارزش علمى تاریخ نویسى و وقایع نگارى و تحلیل اجتماعى٬ تاریخى است. و به این دلیل است که بحث بر سر قھرمان بودن دادشاه براى ملت بلوچ بسیار داغ شده است و این جرقه آتش از طرف فرھیختگان وPhD داران بلوچ ما زده شد٬و انتظارى که ما (ملت بلوچ بدون پی اچ دى) از تحلیل گران سیاسى٬ اتقصادى و اجتماعى( پی اچ دى دار) خود داشتیم و داریم به نظر من بسیار بالاتر از آن بوده که مشاھده کرده ایم و این کمال مأیوسى ما نسبت به آینده تحلیل گران سیاسى٬ تاریخى٬ اجتماعى و اقتصادى بلوچ است. انتظار ما این بوده است که این تحصیل کردگان و دکترا داران ما٬ ارزش و مقام سیاسى٬ اجتماعى و فرھنگى مارا بین ملل پیش کسوت ارتقاء دھند و ھمراه با دلیل٬ مدرک٬ شھود و اثبات به ملل پیش کسوت بفھمانند که ما ھم ملتى در سطح درک سیاسى٬ اجتماعى٬ فرھنگى با آنھا ھستیم.

ما نیز روشھاى علمى تحقیق را یاد گرفته ایم و با تحقیقھاى علمى در ھر زمینه اى با آنھا برابرى خواھیم کرد و بنا بر این شایسته برسمیت شناختن برابر با ملل پیش کسوت ھستیم. متأسفانه پیش کسوتان پی اچ دى دار ما در تحلیلھاى خود عجله کرده و بى آنکه زحمتى به خود بدھند و تحقیق وقایع را پیگیرى کنند٬ وقایع را آنطور که از خانواده و یا افراد بئ اطلاع شنیده اند٬ یا در کتابھاى و تبلیغات جمھورى اسلامى خوانده اند و یا از تماشاى فیلم یاد گرفته اند و یا در اینترنت خوانده اند٬ باور کرده اند و این داستان سرایى غیر علمى را به عنوان سند٬ مدرک و حقیقت به خورد ما مى دھند. به نظر میرسد٬ اینھا دکترا ھایى ھستند که با فدرالیسم مخالفت میکنند به دلیل اینکه بنا به درک آنھا یوگوسلاوى یک فدرالیسم بود که باعث نابودى آن کشور گردید٬ اینھم سھم درک دکتراھاى ما از فدرالیسم و علم تخصصى و تحلیل علمى آنھا.

دراینجا ناگزیر مطلب بالا و دلیل قھرمانى را باید تکرار کنم. اجتماع بلوچستان به دلیل کمبود قھرمان و به دلیل زیر سلطه بودن از قرنھا پیش٬ ھمیشه امید یک ناجى و یک قھرمان را داشته است٬ به این دلیل برادر کشى٬ ھمیشه نشانى از مردانگى براى بلوچ بوده است حال آنکه برادر کشى یکى از نا پسندترین اعمال انسان است که مورد تحقیر ھمه ملتھا است به جز از ملت بلوچ که کشتن برادر خود را افتخار میداند٬ زیرا زیر سلطه بودن بیگانگان غرور این ملت پر افتخار را شکسته است و اجتماع بلوچستان براى حفظ غرور خود برادرکشى را به یک افتخار تبدیل کرده است و با گذشت زمان تبدیل به یک فرھنگ شده است که قابل قبول ھمه بلوچھا قرار گرفته است٬ تا جایى که کشتن برادر خودرا یکى از افتخارات ملى میداند. بسیارى از ھموطنان بلوچ به مقاله آقاى عبدالکریم بلوچ اعتراض کرده اند و بد و بیراه ھایى را نیز نثار ایشان کرده اند. ولى این جماعت ارزش تاریخى این مقاله را درک نکرده اند که اگر چه تاریخچه اى از خوانین و سرداران بلوچ را بیان کرده است و آنھا را قھرمان قلمداد کرده است٬ ولى بیشترین ارزش این مقاله در آشکار کردن حقایق ماجراى دادشاه و جنایات این قھرمان ننگ و نابودى بلوچ است و تاریخچه اى از بلوچستان معاصر است. دوستان معترض درک نکرده اند که قھرمانى دادشاه از طرف رژیم جمھورى اسلامى ایران الم شده و وجھه سیاسى به آن داده شده است و در غیر اینصورت ماجرا جویى ھاى آقاى دادشاه و عطش کشتن بلوچھاى بیگناه در او٬ بجز از ننگ٬ نفرت و کینه ارمغان دیگرى براى بلوچ نداشته است و ندارد. دادشاه نه تنھا یک انسان نا آگاه به حقوق سیاسى٬ اجتماعى و مسائل و مشکلات سیاسى و غیر سیاسى بلوچستان بود٬ بلکه درک درستى از انسان و انسانیت نیز نداشته است٬ از شواھد چنین بر مى آید که دادشاه فقط از کشتن بلوچھاى بیدفاع و بیگناه٬ زن و بچه ھاى بلوچ لذت میبرده است و کسى بوده است که تنھا راه امرار معاش را شاید از تنبلى مفرط از طریق راه زنى و گردنه بگیرى میدانسته است. ماجراى کشتن پسر عموھاى خود٬ دزدى و غارت مردم بیگناه٬ گواه بر این مدعاست. در آن زمان که فئودالیسم بر اجتماع بلوچستان حاکم بوده است ھیچ نوع جنبش ضد فئودالى وجود نداشته است٬ و دادشاه اصلأ انگیزه سیاسى چه در سطح محلى٬ چه در سطح منطقه اى و چه در سطح ملى نداشته است که به توان نام مبارز را به او داد چه رسد به لقب قھرمان. شھیدان راستین بلوچ٬ این فرزندان خلف و افتخار آفرین بلوچ نظیر رحیم زردکوھى٬ بىبکر زردکوھى(برادر رحیم) خسرو مبارکى٬ مھندس اشکانى٬ عبدالرحیم رییسى٬ شفیع٬ حمید از جمله قھرمانان راستین بلوچ ھستند که شایسته این مقام والاى قھرمانى ھستند٬ نه دادشاه و نه آن خوانینى که براى حفظ منافع و موقعیت خویش دست به اسلحه بردند و اقدام به خلع سلاح چندتا پاسگاه نمودند.

ھمه قھرمانیھاى سرداران و خوانین بلوچ فقط براى حفظ موقعیت و منافع خود بوده اند و نه براى احقاق حقوق ملى بلوچ در ایران بوده است. اما سرداران چه کسانى ھستند؟ سردار کسى است که به دلیل طبیعت شخصى خود٬ در جنگھا و حفاظت قبایل و مناطق متعلق به قبایل خود٬ از خود شایستگى نشان داده اند و در نتیجه از طرف قبایل براى تقدیر از رشادت و رھبرى آنھا به عنوان رییس قبیله شناخته شده اند. و این مقام رییسى به روش موروثى به فرزندان آنھا متنقل شده است٬ حتى به فرزندانى که شایسته این مقام نبوده اند. روش حکومتى این سرداران جالب تر از قھرمانیھاى آنھاست. ھر سردارى از اعضاء قبایل خود به عنوان مالیات یک گوسفند٬ بز٬ گاو٬ الاغ٬ مرغ و شتر یا در اواخر پول دریافت میکرده است٬ در نتیچه ھر سردارى که ادعاى مالکیت قبیله ھاى بیشترى را کرده است٬ گوسفند٬ بز٬ گاو٬ الاغ٬ مرغ و شتر بیشترى دریافت میکرده است٬ بدین دلیل است که ھرکدام از سرداران بلوچ متخصص نژاد شناسى و قوم شناسى بلوچستان ھستند و سعى میکنند که حتى افراد و قبایلى را که به آنھا ھیچ تعلقى ندارند از آن خود کنند و بسیارى از جنگھاى قبایلى بلوچ بر سر مالکیت قبایل بوده است. ھر منطقه اى که قبایل کوچ نشین بلوچ در آن زندگى میکنند٬ سرداران آن قبایل٬ زمین محل چراگاه آنھا را ملک خود میدانند. بعضى از افراد اسیر شده در جنگھاى محلى و قبایلى نیز به عنوان برده در زمین سردار یا قبایل بکار بردگى گرفته شده بودند. سرداران در مواقعى نوکران و افراد قبیله خودرا به بیگارى میگرفته اند٬ افراد قبایل خودرا بدون ھیچ گناھى ھم می کشته اند٬ اموال آنھا را غارت میکرده اند. اما در اینجا ھدف تحلیل از ظلم سرداران به بلوچ نیست و ھدف تحلیل قھرمانى سرداران براى بلوچ است که به آن ادامه میدھیم.

چرا و چگونه منافع سرداران بلوچ در مقابل منافع دولت ایران قرار گرفت؟ بعد از اعلام آزاد کردن برده ھا و از بین بردن بردگى در ایران در سال 1929 میلادى٬ منافع سرداران بلوچ در مقابل اولین اقدام انسان دوستانه دولت ایران قرار گرفت و بعد از آن تصمیم رضا شاه براى یکپارچه کردن ایران و تشکیل یک دولت مرکزى که حاکمیت امور را در بلوچستان به دست بگیرد٬ منافع خوانین را به خطر انداخت که باعث اصطکاک بین سرداران محلى و نمایندگان دولت ایران شد و یکى از اولین مقاومتھاى بلوچ بر علیه آزادى بردگان در پھره بدست چراغ خان بامرى بود که بعد از دستگیرى و اعدام چراغ خان بامرى بدست برادران او مراد خان بامرى و عزت بامرى ادامه یافت٬ دیگرى مقاومت موسى میربل برھانزھى (موسى خان میربل برھانزھى) که در آن زمان یک درجه دار ارتش ایران در خاش بود٬ اتفاق افتاد که مرحوم موسى خان میربل برھانزھى طى جنگ و گریزھاى مختلف تعداد زیادى برده را از پھره به طرف آھوران و سرمیچ کوچ داده بود ولى در حین در گیرى با مأموران دولتى در چندین ھفته و چندین محل بیشتر آنھا فرار کرده و به پھره باز گشته بودند و ھمین آقاى موسى خان میربل برھانزھى باعٽ اغتشاشات و شورشھاى بعضى از ارتشیان بلوچ در خاش شده بود که بیشتر از دویست نفر از ارتشیان بلوچ پھره از ارتش اخراج شدند ولى نمیشود این واقعه را قھرمانى به نفع بلوچ و بر علیه دولت ایران نامید زیرا این شورش انگیزه سیاسى به نفع منافع عمومى بلوچ نداشته است بلکه این حرکت بر علیه منافع بلوچ بوده است.

آقاى عبدالکریم بلوچ از آنھا به عنوان قھرمان نام برده است٬ آنھا شاید قھرمان باشند ولى قھرمان حفظ منافع شخصى خودشان ھستند و نه قھرمان منافع ملى بلوچ٬ زیرا منافع ملى بلوچ با منافع شخصى این قھرمانان در تضاد کامل است زیر سرداران نمیخواستند که قدرت سیاسى٬ مالى و جایگاه اجتماعى خودرا از دست بدھند٬ نمیخواسته اند که دولت ایران را در قدرت خود شریک کنند٬ نمیخواسته اند که جمع آورى مالیات از مردم بلوچ را از دست بدھند که به زندگى تجملى آنھا لطمه بزند٬ در نتیجه از قدرت نظامى خود بلوچھا بر علیه منافع خود بلوچھا استفاده کردند٬ ھزاران بلوچ را بدست نظامیان ایران بکشتن دادند که منافع شخصى و موقعیت سیاسى و اجتماعى خودر حفظ کنند٬ ولى زمانى که نتوانستند در مقابل قدرت نظامى ایران مقاومت کنند٬ زندگى ھمان بلوچھایى را که از سرداران قھرمانانه دفاع کردند٬ براى پایین ترین پست سیاسى که ھمان بخشدارى است٬ فروختند٬ و وارد معامله سیاسى با دیکتاورى رضا شاه و محمد رضا شاه شدند و باعٽ کشتن و به زندان رفتن صدھا تن از رشیدترین فرزاندان بلوچ شدند٬ اگر این حرکت سراداران را به خاطر اخلاق سیاسى خیانت ننامیم ٬ به آن خدمت به بلوچ و قھرمانى نمیشود نامید٬ ھمین سرداران قھرمان دیکتاتورى پھلوى ھا را در بلوچستان نھادینه کردند٬ توسعه انسانى٬ سیاسى٬ اجتماعى و فرھنگى بلوچ را متوقف کردند٬ و باعٽ اضمحلال فرھنگ سیاسى بلوچ و فرھنگ کنفدراتى بلوچ شدند.

این سرداران که مالیات از قبایل جمع میکرده اند٬ این مالیات را صرف چه توسعه ھاى در بلوچستان کرده اند٬ و آثار ین توسعه ھا کجاست و چرا این آثار نامرئى است. آیا مرحوم سردار میر مھیم خان و مرحوم عیسى خان که این ھمه مالیات از مردم میگرفتند٬ یک مدرسه براى بچه ھاى بلوچ تأسیس کردند اولین مدرسه براى بلوچھا بدست تاجران ھندى در زاھدان تأسیس شد و نه بدست سرداران به اصطلاح قھرمان بلوچ٬ ﭐیا براى بلوچھایى که از آنھا مالیات میگرفتند راه سازى کردند؟ آیا در توسعه تجارت بلوچستان و در راه صنعتى شدن بلوچستان گامى بر داشتند؟ آیا آنھا شغل براى این بلوچھایى که از آنھا مالیات میگرفتند٬ ایجاد کردند؟ آیا این سرداران درمانگاه پزشکى براى این ستمدیدگان مالیات بده درست کردند؟ آیا این سرداران دادگاه براى حل اختلافات خانوادگى٬ تجارى٬ مدنى درست کردند؟ تنھا دادگاه حل اختلاف سرداران مصادره زمینھاى بلوچھاى مظلوم بوده است٬ آیا این سرداران در بلوچستان سرمایه گذارى چه نوع انسانى آن و چه نوع اقتصادى آن کردند؟ اگر این سرداران قھرمانان بلوچ بودند پس چرا با دولت ایران سر منافع بلوچ معامله سیاسى کردند؟ چرا منافع ملى بلوچھا را براى بھره بیشتر و منافع بیشتر براى شخص خود به دولت ایران فروختند؟ رقابتھاى سران طوایف شیرانی٬ بارکزهی٬ سردارزهی وبلیده ای که در یک جبهه بودند وطایفه مبارکی ولاشاری در جبهه مقابل جهت تقسیم و کنترل قبایل بلوچ براى جمع آورى مالیات بوده است و نه براى حفظ منافع ملى بلوچ. وظیفه ھر نماینده مجلس گرفتن اعتبار پولى براى توسعه محل نمایندگى خود است٬ مجلس جاى گفتگو٬ تدوین قانون و اختصاص بودجه براى دولت و براى شھرھا٬ شھرستانھا و غیره است٬ که بودجه ھاى گرفتن شده از مجلس٬ که سر چشمه این بودجه ھا نیز مالیات مردم است براى توسعه انسانى٬ نظیر مدارس و تحصیل٬ راه سازى٬ گسترش تجارت و ایجاد کار استفاده میشوند.

حالا که میدانیم نمایندگى مجلس براى چى ھست٬ آفرین بر مرحوم عیسی خان مبارکى و میر مھیم خان که نمایندگى وکالت مجلس براى بلوچستان را از دست آقاى کیکاووسى گرفتند٬ آفرین بر مرحوم عیسی خان مبارکى که اولین بخشدار و فرماندار سرباز و پھره شد٬ آفرین به ھمه سرداران بلوچ که نماینده٬ شھردار٬ و بخشدار شدند٬ ولى این آقایان نماینده و وکیل مجلس٬ شھردار٬ فرماندار٬ بخشدار چه کار مٽبتى براى بلوچ و منافع ملى بلوچ در زمان وکلات٬ فرماندارى و غیره خود انجام دادند؟ این بخشداران و فرمانداران٬ بلوچ و حقوق بلوچ را با کمترین قیمت به دیکتاتورى پھلوى فروختند. آقاى محمد خان میرلاشارى که نماینده مجلس از پھره بود٬ آقاى بھمن خان که مدتى نماینده سراوان بود٬ چند مدرسه در پھره و شستون ایجاد کردند؟٬ چند کارخانه ایجاد کردند٬ چند نفر بلوچ کارمند این شرکتھاى و بنگاھھاى تأسیس شده بدست این آقایان شدند؟ چقدر بودجه تحصیلى بلوچستان را افزایش دادند. معمولأ فرھنگ سیاسى نمایندگان مجلس است که با رأى دھندگان خود ملاقات میکنند٬ دیدار و سخنرانى براى شنیدن مشکلات و نیازھاى جامعه خود ترتیب مدھند٬ طرح و راه کار ارائه میدھند. آقاى میرلاشارى براى وکالت پھره در کارنامه خود چه دارند؟ چرا کارنامه خودرا منتشر نمیکنند؟ شایسته است آقاى میرلاشارى که در قید حیات است کارنامه خودرا و یا حداقل خاطرات خودرا از وکالت خود منتشر کنند که ھمه بدانند و یاد بگیرند و حداقل با اینکار تجربیات خودرا به ما بلوچ ھا منتقل کنند که ما نا آگاھانه ایشان را مقصر مشکلات بلوچ ندانیم٬ تا زمانى که سرداران ما٬ کارنامه خود را منتشر نکنند٬ نسل جوان بلوچ ھمیشه آنھا را مقصر مشکلات گذشته میداند. اگر ایشان سرمایه انشتار کتاب را ندارند ولى انتشار در اینترنت خیلی ارزان و ساده است. ھمه آنھایى که براى استقلال بلوچستان در زمان شاه مبارزه کرده اند نظیر آقاى موسى خان مبارکى٬ ھیچ برنامه و طرح سیاسى ارائه نداده اند٬ استقلال نیاز به طرح نوع سیستم یا نظام حکومتى دارد٬ و مبارزه آنھا بى برنامه بوده است٬ به ھمین دلیل موفق در بیدارى بلوچ براى استقلال نشدند و شاید مبارزه آنھا نیز براى ادامه بردگى بلوچھا بوده است و شاید بدین دلیل است که حرکت آنھا منجر به شکست شد٬ ولى ما به حتم نخواھیم دانست زیرا ھیچکدام از آنھا با گذشته خود برخورد نکرده اند٬ مبارزات گذشته خود را تحلیل نکرده اند که علل شکست خودرا بیابند٬ که درس تاریخ براى جنبشھاى آینده بلوچھا شوند. زیرا در ھر کدام از این جنبشھا درسى تاریخى نھفته است که ارزش یادگیرى را دارد و براى آینده بلوچ و نسل جوان و آینده بلوچ حتمأ مفید خواھند بود.

پیام امید اکتبر ۲٠٠۷



No comments:

Post a Comment