سياست شوروي درباره ايران كه به وسيله عمال خود، رهبران حزب توده و فرقه دموكرات آذربايجان تعقيب مي گرديد تجزيه آذربايجان از ايران بود. بعد از فروپاشي شوروي اين سياست را گردانندگان آذربايجان قفقاز و ايادي آنان در خارج دنبال مي كنند. در اين مورد قبلاً جا دارد ياد آودي شود كه مسئله اساسي در ايران امروزي رهايي از بندها و ظلمت عقب ماندگي و قرون وسطايي است. در جهان سوم چيزي كه كم و نارسا است نه وسعت خاك است، و نه تعداد جمعيت و نه ثروت هاي طبيعي و غيره، چيزي كه اكنون در جهان سوم واقعاً كم و نارسا است و خلق هاي در حال رشد احتياج حياتي به آن دارند همانا رشد لازم است، خلق ها بدون رشد لازم مانند بچه هاي خردسالي هستند كه قادر به حل مسايل خود نمي باشند. علت العلل تمام دشواري ها در جهان سوم يك چيز بيشتر نيست، آن هم عدم رشد كافي است، به اين دليل هم قبل از آنكه مردم ما سرنوشت خود را به خود بگيرند و در كشور مردم سالاري پايدار و پيگيري به وجود بياورد اصولاً طرح مسايل ايالتي و قومي در ايران، عملي خواهد بود ضدملي كه غير از ايجاد تفرقه و جلوگيري از رشت ملت و كشور ثمر ديگري نمي تواند داشته باشد.
ملت فرانسه صدها سال رشت يافته تر از مردم ايران است، در فرانسه مسئله قومي تنها در سال هاي اخير شروع به مطرح شدن نموده است. ما ايراني ها در شرايط امروزي ايران تنها به طرح مسايل و اقداماتي در وطن خود نيازمند هستيم كه منحصراً در راستاي رسيدن به مردم سالاري و منافع و ملاحظات ملي ما بوده باشد. حال طرح مسئله قومي و ايالتي در ايران چيزي است كه دشمنان ملت و مهين ما در آرزوي آن هستند، بعد از نجات از اسارت بيماري هاي عقب ماندگي بدون «كمك» باكو و مهاجرين قفقازي مقيم ايران، ما قادر به حل مسايل داخلي ميهن خود خواهيم بود، همانگونه كه ملل رشد يافته بدون دخالت از خارج قادر شده اند.
ايران از نظر تاريخ و سنن ملي و ويژگي هاي اهالي ايالات مختلف خود قابل مقايسه با هيچيك از كشورهاي ديگر جهان نيست. بدين جهت نيز هيچ كدام از راه حل هاي مسئله قومي در كشورهاي ديگر در مورد ملت و ميهن ما نمي تواند صادق باشد. دخالت بيگانگان در امور داخلي ايران از هر كشوري و به هر نحوي از انحاء كه بوده باشد از سويي هدف ديگر غير از برآورده ساختن منافع خود آنها نخواهد داشت، و از سوي ديگر اصولاً هيچ بيگانه اي قادر نيست با تاريخ و روحيات و سنن ملي و خصوصيات وطن ما بهتر از خود ما ايراني ها آشنا باشد و در مورد مسايل ايران از جمله مسئله قومي براي ما راه حل نشان بدهد.
ما ايرانيان ساكن آذربايجان موقعي كه مثلاً به تهران يا مشهد و اصفهان و شيراز و جاهاي ديگر مي رويم خود را در خانه حس مي كنيم، به آساني مي توانيم دوست و آشنا و رفيق و آمد و رفت و معاشرت و پيوند فاميلي با هموطنان ايالات ديگر ايران پيدا كنيم و عيناً مثل آن است كه از آذربايجان خارج نشده ايم، در حالي كه در باكو و تركيه خود را بيگانه مي يابيم، دوستي و آمد و رفت، حتي زبان مشترك و غيره با آنها يا اصلاٌ نداريم و يا خيلي محدود است.
كلمه «آذربايجاني» براي قفقازي ها به معني ملتي است، در حالي كه براي مان نماينده بخشي از مردم ايران است كه در قسمتي از خاك ايران به نام آذربايجان بسر مي برند. اين جدايي و عدم يگانگي در بين ما و اهالي آذربايجان قفقاز واقعيتي است كه براي مشاهده آن كافي است يك نفر از آذربايجان ايران سري به باكو بزند. ساكنين آذربايجان قفقاز در مدت تقريباً دو قرن جدايي از ايران نه تنها ايرانيت خود را از دست داده اند، بلكه تاريخ خود را نيز در اثر تبليغات تحريف آميز روس ها فراموش كرده اند، معمولاً نمي دانند كه آنها را روسيه تزاري در تعقيب سياست اشغال زمين هاي ديگران در حدود دويست سال قبل از ايران جدا كرده است.
در هر صورت تئوري بافي درباره زبان مادري و مليت و وابستگي يكي به ديگري، چنانكه قبلاً نيز اشاره شده تشبث مغرضانه و بي اساسي است، موقعي كه يك نفر روستايي ساده آذربايجاني كه بعضاً فارسي هم بلد نيست مثلاً به مشهد و يا شهر ديگر فارس نشين مي رود هيچ وقت حس نمي كند كه از خانه خود خارج شده است، و يا هيچگونه فرقي بين خود و هموطنان فارس زبانش مشاهده نمي كند، هيچ نوع تبعيضي نمي بيند، چهارشنبه سوري و نوروز و سيزده بدرش يكي است، كسي از تركي حرف زدن او نه ناراحت مي شود و نه ايرادي مي گيرد، يعي اينكه اين روستايي ساده آذربايجان با اهالي مثلاً اصفهان يا تهران ملت واحدي را تشكيل مي دهد و زبان فارسي را زبان فرهنگي و ملي خود مي داند.
اينگونه مثال ها فراوان هستند، مثلاً در شمال شرق فرانسه اهالي آلزاس ولرن در خانه آلماني صحبت مي كنند ولي با آلماني ها ملت واحدي را تشكيل نمي دهند. پيش از جنگ در اثر تبليغات آلمان نازي در استان هاي نامبرده جنبش هاي تجزيه طلبي و پيوستن به آلمان به وجود آمده بود، بعد از اشغال فرانسه دولت آلمان، آلزاس ولرن را به خود ملحق نمود، پس از اين الحاق اهالي آلزاس ولرن بزودي دريافتند كه به رغم زبان مادري مشترك، آلماني نبوده، بلكه فرانسوي هستند. و يا همچنين در اتريش كه بعد از پيوستن به آلمان بلافاصله برايشان روشن شد كه با وجود زبان و نژاد و مذهب واحد، ملت كاملاً جداگانه اي مي باشند، تا جايي كه بعد از جنگ جهاني دوم عدم اعتماد فراواني نسبت به آلماني ها پيدا كرده اند.
بدين ترتيب زبان مادري واحد نمي توانند مانند قالب و يا فرمول رياضيات بطور چشم بسته در هر جامعه اي بكار برد و براي خلق ها ملت سازي نمود، عامل تعيين كننده براي آنكه شماري از انسان ها بتوانند در يك واحد جغرافيايي باهم زندگي و ملت واحدي را تشكيل بدهند تاريخ و روحيات و سنن و مانتاليته و امثال آن است، ما ايرانيان مقيم آذبايجان با اهالي استان هاي ديگر ايران مانند دو برادر تني هستيم كه در خانه مشتركي به نام ايران با برادي و برابري مطلق زندگي مي كنيم، به شهادت تاريخ چه در گذشته دور و چه در قرون اخير در هيچ زماني و در هيچ موردي در بين آذربايجان و ايالات ديگر ايران كوچكترين اختلاف و تضاد و تبعيض و دوگانگي و سوء تفاهم و غيره ديده نشده است، واقعيتي كه مويد وجود ملت واحد در ايران است.
در آذربايجان نژاد ترك وجود ندارد، براي تاييد و يا تكذيب آن ابداً لازم نيست كه يك نفر نژادشناس باشد، از همان سرحد ايران به طرف تركستان قيافه ها شروع مي كنند به عوض شدن، چشم ها باريك مي شوند و استخوان هاي صورت برجسته مي كردند، تركمن ها بيش از ترك هاي ديگر به ايران نزديك هستند و كمتر قيافه مغولي و چيني دارند، معهذا تشخيص آنها از آذربايجاني ها اشكالي ندارد، در حالي كه تشخيص آذربايجاني ها از اهالي استان هاي ديگر ايران محال است.
در ضمن در خود تركيه نيز قيافه تركستاني به چشم نمي خورد، اهالي تركيه شباهتي به ساكنين تركستان ندارند، علاوه بر آنكه با محملي ها مخلوط شده اند، طي صدها سال هم بچه ها را از كشورهاي تحت تسلط خود به تركيه آورده و سرباز مي كردند، يعني هر چه بيشتر خود را به تحليل مي بردند بطوري كه اگر گفته شود در تركيه نژاد ترك وجود ندارد، چيزي هست كه زبان تركي مخلوط به عربي و فارسي است، اشتباه بزرگي نخواهد بود.
چيزي كه مربوط به زبان محلي ما تركي باشد، بگونه اي كه بر كسي پوشيده نيست، آذربايجاني ها در استعمال و نوشتن آن آزادي كامل دارند، اشخاص فراواني در آذربايجان هستند كه به تركي شعر مي گويند و آن را با آزادي تمام چاپ و پخش مي كنند، در آينده نيز اهالي آذربايجان در جوار زبان رسمي و فرهنگي خود فارسي، هر محل و جايي كه براي بكار بردن زبان تركي در ايران لازم بدانند نه كسي مخالف آن خواهد بود و نه امكان مخالفت خواهد داشت، در هر حال موضوعي است كه فقط مربوط به خود ما ايرانيان ساكن آذربايجان مي باشد، در اين مورد نيازي به درس ياد گرفتن از همسايه هاي خود داريم.
به هر صورت، عنوان «آذربايجان بزرگ» به وسيله ملت سازان باكو علل مختلف دارد، يكي همان ناسيناليسم معروف است كه هدفش توطئه و تئوري بافي به منظور گمراه ساختن ساده لوحان و زودباوران در راستاي تجزيه كشورهاي ديگر مي باشد، ديگري رهايي از خردي و ضعف است، باكو به علت خردي و ضعف خود در تلاش يافتن قدرت و وسعت است، وسيله يافتن قدرت و وسعت با پيوستن آذربايجان قفقاز به مادر وطن يعني ايران است و يا الحاق بخشي از خاك ايران به باكو.
ماها نه دليلي براي تجزيه وطن خود داريم و نه ترك تاريخ و سنن ملي و زبان فرهنگي خويش و نه تعويض نژاد و مليت خود به منظور همبستگي و يگانگي با تركان آسيايه ميانه، چيزي كه گردانندگان باكو در صدد آن هستند، لذا تنها راه حل ممكن براي نجات از حقارت و ضعف، وحدت آذربايجان قفقاز به اصل خود و پيوستن به ايران مي باشد.
دست اندر كاران آذربايجان قفقاز از سويي افتخارات فراواني به شاهان صفوي دارند و از سوي ديگر با فراموش كردن تاريخ و نژاد و گذشته خود نبردهاي شاهان صفوي را بر عليه ترك ها براي خفظ و نگهداري ايران و ايرانيت و زبان فارسي و سنن ملي ما ناديده گرفته و با دنباله روي از تركيه در فكر پان تركيسم و وحدت ملل ترك زبان مي باشند، در حالي كه خون هاي ريخته شده پدران ما در آن نبردها هنوز خشك نشده است.
بالاخره صرفنظر از همه چيز پدران ما خود را ايرانيان ساكن آذربايجان مي دانستند، حالا چه اتفاق افتاده است و به چه دليلي ما ها بايد هويت خود را عوض كنيم و برخلاف اسلاف خود و بطور مصنوعي تبديل شويم به ترك هاي مقيم ايران و يا ترك هاي آذري، آنگونه كه ملت سازان در تركيه و باكو مي گويند؟! در صورتي كه در حقيقت امر ترك نبوده و بلكه ايراني هستيم كه به علت حوادث تاريخ در خانه به تركي مخلوط به فارسي صحبت مي كنيم. ماها از پدر و مادر خود ايراني به دنيا آمده ايم، اكنون چگونه مي توانيم مليت ذاتي و طبيعي خود را تغيير داده و با تئوري بافي همسايگان خود مبدل به ترك بشويم؟!! در اينجا عبارت «مليت ايراني» در معناي داشتن نژاد و تاريخ و سنن ملي و زبان فرهنگي واحد و غيره با اهالي ايالات ديگر ايران به كار رفته است و نه در واقع مثلا ً داشتن شناسنامه ايراني و يا تبعيت ايراني، ما آذربايجاني ها در واقع بخشي و يا عضوي از ملت ايران هستيم و نه اينكه ترك هايي مي باشيم كه در ايران زندگي مي كنيم و تبعه ايران شده ايم!
اي هم زبان و هم ولايتي و هم وطن گرامي، با توجه به صدها دليل و مدرك و تجارب تلخ گذشته، فكر نميفرماييد كه به آذربايجاني ترك گفتن، افزون بر تحريف تاريخ و قلب واقعيت، به نحوي آب در آسياب دشمنان ايران و ايراني ريختن است. آيا تصور ميكنيد كه ايجاد تفرقه ميان مردم آذربايجان با ساير اقوام ايراني كه داراي فرهنگ و تاريخ مشترك بوده و قرنهاست با يكديگر زندگي كردهاند، به هر صورت و دليلي كه باشد، نهايتا در جهت خواست و نظر بيگانگان و به نفع آنها نيست؟ آيا آتشهايي كه در گوشه و كنار جهان تحت عناوين اختلاف قومي و نژادي و زباني و مذهبي برافروخته شده و يا برافروخته ميشود، نبايد براي ما هشداردهنده و آموزنده و درس عبرتي باشد؟!
نويسنده در قسمتي از نوشته خود چنين بيان فرموده:
« اگر هويت اصلي مردم و يا ملتي را جعل كنيم، خطر تجزيه و فروپاشي بوجود خواهد آمد.»
برادر واقعا گل گفتي، نه تنها من آذربايجاني بلكه اكثريت قريب به اتفاق ملت ايران با اين نظر شما صددرصد موافقيم. بنا به همين گفته و استدلال شما، گروهي به آذربايجاني، به نادرست و به غلط و سوء نظر « ترك» ميگويند. چون، جعل هويت اصلي است، پس خيانت به ايران است، چطور بيگانگان و يا عدهاي دانسته و عمدا و عدهاي ندانسته و سهوا به آذربايجاني نسبت نژاد ترك و يا اسم ترك را ميدهند، آن حرفها « نژادپرستانه خالص» نيست! ولي وقتي يك آذربايجاني به دفاع از اسم و هويت و مليت خود برميخيزد، سخن او « نژادپرستانه خالص» ميشود !! به او القاب شوونيست و فاشيست و نژادپرست و نوكر فارس داده ميشود !!
نويسنده، در جاي ديگر چنين مرقوم فرموده:
« شايد برخي را عقيده بر اين باشد كه به جاي تركان ايران از لفظ آذربايجانيهاي ايران و يا آذريهاي ايران استفاده بكنيم بهتر باشد، در اين صورت اولا ترك زبانان ساير نقاط ايران را از ياد ميبريم، ثانيا كردهاي ايراني ساكن آذربايجان را كه در نقاط گوناگون آذربايجان زندگي ميكنند جزو تركان ايران حساب كردهايم.»
استدلال عجيب و قياس و مثال غريبي است!!
اولا در تمام اسناد و كتابهاي تاريخي نام منطقه آذربايجان با نامهاي ماد كوچك، آتورپاتكان، آذربايگان و بالاخره آذربايجان ثبت شده.
ثانيا طبق آن چه قرنها معمول بوده مردم ساكن يك منطقه را يا با اسم آن منطقه ناميدهاند، مانند خراساني، كرماني، يزدي و يا اسم قوم به آن منطقه داده شده مثل (بلوچ) بلوچستان، (كرد) كردستان، (گيلك) گيلان و غيره ولي در هيچ زماني و تحت هيچ شرايطي چنين نامگذاري باعث فراموش شدن گروهها و اقوامي كه در نقاط ديگر ايران زندگي ميكردهاند نشده است، معلوم نيست به چه سبب اگر مردم آذربايجان را با انتساب به سرزمين خودشان آذربايجاني بناميم، اين مردم به مرض فراموشي گرفتار ميشوند؟!
ثالثا كدام استان و منطقه را در ايران و يا در ساير نقاط جهان سراغ داريد كه اقوام ديگر در آن منطقه زندگي نكنند؟ در آذربايجان تنها كردها نيستند كه زندگي ميكنند . بلكه گيلاني، آسوري، شيرازي،ارمني، تهراني و غيره هم در آن جا ساكن ميباشند و همچنين در همه استانهاي ايران از جمله در تهران عده كثيري آذربايجاني ساكناند و اين امر هم تاكنون هيچ مشكلي براي هيچكس و يا گروه و يا قومي ايجاد نكرده است …
از صدها نويسنده و اديب و شاعر آذربايجاني مثل نظامي گنجوي، اوحدي مراغهاي، خاقاني شرواني، طرزي افشار ارومي، قطران و همام و صائب تبريزي، عبدالحريم طالبوف، زينالعابدين تقياوف، ميرزا عبدالرحيم خلخالي، ميرزا يحيا ارومي، ميرزا فتحعلي آخوندزاده و … چند نفر را سرغ داريد كه آثارشان را به زبان تركي نوشته باشند؟ از هزاران كتاب و نشريه كه قبل از حكومت رضاشاه در آذربايجان منتشر شده، چند عدد به زبان تركي است؟
چه عاملي باعث شده كه آذربايجاني هميشه خود را ايراني و زبان فارسي را زبان ملي و زبان مشترك بين خود با ساير اقوام ايراني دانسته و ميداند؟
هم ولايتي گرامي، من هم مثل شما آذربايجانيم كه با تمام وجودم به زبان مادريم (تركي) و به تمام سنن و عادات و آداب قومي و محليام عشق مي ورزم، و اگر علاقه و وابستگي من به زادگاهم و زبان مادريم، بيشتر از شما نباشد به تحقيق كمتر از شما نيست. ولي فراموش نكنيم قبل از اين كه من و شما ترك زبان بشويم، آذري زبان بوديم و تقريبا تا پنج قرن قبل، زبان رايج مردم آذربايجان زبان آذري بود كه ريشه فارسي و سابقه تاريخي دارد و هنوز هم در بعضي نقاط آذربايجان نشانههاي آن وجود دارد.
ما ملتي بوديم كه در محدوده فلات ايران متشكل از اقوام مختلف كه از زمان تشكيل دولتهاي ماد و پارس تا حمله تازيان و اقوام ترك و مغول، حداقل 1500 سال داراي سابقه فرهنگ و تمدن بوديم. نياكان ما با برپايي دولت بزرگي از رود سيحون تا مصر و از جبال ارال تا اقيانوس هند و درياي عمان وخليجفارس با اعتقاد به انديشه نيك، گفتار نيك، رفتار نيك و صدور منشور حقوق بشر بر صدها ملت و قوم و قبيله از نژادها و اديان مختلف حكومت كردهاند. آيا چنان ملتي با آن همه كثرت نفوس و تاريخ و تمدن، با هجوم اقوام چادرنشين بيابانگرد ترك و مغول، تماما از صحنهي تاريخ نيست و نابود شدند؟!
منبع: asghar-joudi.com
Inaham bod nezaraate yek azari bi howviat!
No comments:
Post a Comment