«ياكوب ادوراد پولاك» (1818 – 1891) پزشك يهودي اتريشي دربار ناصرالدين شاه از سال 1851 تا 1860 در ايران زيسته است و در اين سال ها ضمن طبابت در دربار، به عنوان اولين مدرس پزشكي مدرن در دارالفنون به فعاليت پرداخت. او پس از ده سال اقامت در ايران و سفر به شهرها و مناطق مختلف ايران، به وطن خود بازگشت و با استعانت از هوش و ذهن تحليلي خود كتابي دربارهي ايران نوشت به نام «ايران، سرزمين و مردم آن». علاوه بر اين كتاب، مقالات و رسالههاي مفيد ديگري نير راجع به ايران انتشار داده است. مترجم وي «محمدحسين خان قاجار» بوده است.
به گزارش پايگاه خبري تحليلي پارسينه، اين كتاب كه در ايران با نامه «سفرنامهي پولاك» به ترجمهي «كيكاووس جهانداري» و توسط نشر خوارزمي در سال 1361 هـ.ش منتشر شده است، حاوي يادداشتها و وقايعنگاريهاي دستهبنديشدهي دكتر پولاك است كه دربارهي جنبههاي گوناگون زندگي ايراني در عصر قاجاري ناصري نگاشته شده است. او در 24 فصل، وجوه مختلف فرهنگ جامعهي ايران را همچون: غذاها و طرز تهيهي آنها، لباس، ورزش، تفريح، ازدواج، تربيت، علوم و فنون، دين و قانون و -نيز به خاطر نفوذ خود- ناگفتهها و ناشنيدههايي از اندرون دربار ناصرالدين شاه بازگو كرده است.
اين جامعيت نسبي، مطالعهي اين اثر را كه توسط يك فرنگي اما آشنا و دمخور با فرهنگ ايراني و مسلط به زبان فارسي به قلم درآمده، براي هر ايراني خواندني و آموزنده ميكند. اگر اين سفرنامه را به مثابه آينهاي كم زنگار در مقابل يك دهه از فرهنگ و جامعهي ايراني در نظر بگيريم، نظاره در آن از وراي يك قرن و نيم و تأمل در شباهتها و تفاوتهاي موجود با فرهنگ كنوني، ميتواند راهگشاي حل ابهامات و گرههاي اجتماعي حاضر باشد.
نظر به اهميت و حساسيت شبه بحراني امر ازدواج در كشورمان و نيز برخي موضعگيريهاي مربوط به آن در روزهاي اخير از سوي بعضي مسئولين، تحريريهي سايت پارسينه گزيدهاي از فصل 6 كتاب «سفرنامهي پولاك» را با عنوان «زندگي خانوادگي و فعاليت جنسي» منتشر ميكند:
***
درست است كه نزد تمام قبائل و امم عالم، روابط جنسي از اهميت زيادي برخوردار است، اما اين امر نزد مسلمانان ارج و قرب بيشتري دارد و آنان به روابط جنسي به چشم پيش درآمد و منبع پايان ناپذير لذت و سرمستي مي نگرند كه در جهان ديگر نيز ادامه خواهد يافت.
***********************************
... يك دختر خوش بروبالا براي پدر و مادرش در حكم سرمايه اي است، زيرا كسي كه بخواهد اين دختر را به زني بگيرد، بايد «شيربها»يي در عوض بپردازد و از آن گذشته به نسبت زيبايي و رشد جسمي آن دختر بايد مبلغ معتنابهي هم به عنوان «مهريه» تعهد كند. شيربها معمولا به حدود پانصد تومان بالغ مي شود. به همين دليل پدر و مادر در مواظبت، تغذيه و تهيه ي رخت و لباس دختران از هيچ دقت و كوششي فروگذار نمي كنند، حتي اگر ساير اهل خانه از اين لحاظ دچار مضيقه بشوند؛ دليل آن هم واضح است، چون تقريبا اطمينان دارند كه همه ي اين مخارج روزي جبران مي شود.
... طبق قوانين و مقررات، دختر بايد بعد از رسيدن به سن بلوغ شوهر كند، يعني با شروع حيض و هنگامي كه موي زير بغل و زهار شروع به روييدن كرده باشد، عينا مانند مقررات آيين يهود... دختراني شوهر مي كنند كه هنوز حيض در آن ها كامل نشده و سينه هايي صاف دارند، اما هر دو اين عقب ماندگي در زمان ازدواج جبران مي شود. حيض در شمال ايران تازه در حدود سيزده سالگي و در جنوب مقارن نه يا ده سالگي آغاز مي شود... در شيراز ديدم زناني را كه با دوازده سال قمري صاحب اولاد بودند، در حالي كه در تهران به ندرت زني قبل از چهارده سالگي وضع حمل مي كند... زنان مشرق زمين بهتر از زنان اروپايي حساب عادت ماهانه ي خود را نگه مي دارند، زيرا بناي گاه شماري آن ها قمري است، روز دقيق شروع قاعدگي خود را مي دانند.
...در مشرق زمين كار ازدواج براي هركس سهل است. با نياز اندك به پوشاك و مسكن، ارزاني خواربار، لطف و مساعدت طبيعت، اعتقاد به قضا و قدر، با دگرگوني هميشگي احوالات روزگار كه تحصيل ثروت و از دست دادن آن را كلا در اثر تصادف وانمود مي كند، ديگر پر كردن شكم بر و بچه ها راي يك نفر شرقي ايجاد ناراحتي خيال و نگراني نمي كند. اين ديگر از جمله بديهيات است كه دختري كه به سن معيني رسيد بايد شوهر كند و به همان نسبت مسائل مربوط به ثروت و وضع طبقاتي كمتر مورد توجه قرار مي گيرد. از آن گذشته سهولت طلاق ديگر اقدام به ازدواج را در ديده ي مردم مانند اروپا كاري چنان صعب و مشكل جلوه نمي دهد. پس مي توان فهميد چرا از پير دختران و پير عزب ها كه اين روزها در كشورهاي متمدن گروه گروه از آنان ديده مي شود، در ايران خبري نيست و به ندرت دختر بي عيب و نقص و خوشنامي در اين مملكت وجود دارد كه به علت توقعات و خودخواهي هاي محتمل پدرومادر، پس از بيست سالگي بدون شوهر مانده باشد... مرد شرقي اصلاً نمي فهمد وقتي امكان زن گرفتن هست چرا بايد عزب بماند. به كرات شاهد اين بودم كه دختران خانواده هاي كم درآمد پس از آنكه بر اثر ازدواج به نان و نوايي رسيدند دست بالا كرده اند و براي پدر تنهاي خود زن گرفته اند يا اصلاً كوشيده اند حرمسراي او را تكميل كنند.
از آنجا كه مرد قبل از ازدواج نمي تواند همسر آينده خود را ببيند و دختر، حتي بدون ديدن شوهر هم حق انتخاب ندارد بلكه فقط بزرگترها اختيار وي را دارند، اغلب ازدواجها در اثر وساطت زنان خويشاوند يا دلاله ها عملي مي گردد. دلاله به مردي كه قصد ازدواج دارد رجوع كرده و از خصوصيات ممتاز بدني و جسمي زني كه برايش در نظر گرفته است داد سخن مي دهد و در اين باره معمولاً مبالغه مي كند و مي گويد: پوستش سفيد، چشمانش درشت، صورتش گرد و همچون ماه، ابروانش كماني و قامتش مانند سرو است. از آنجا كه پوست زنان ايراني هيچوقت مانند زنان مغرب زمين سفيد و شفاف نيست اين خصلت خيلي مورد پسند قرار مي گيرد. پس از آن دلاله به خانه پدر و مادر دختر مي رود و از نظر مالي وضع را روشن مي كند... مرداني كه در آستانه 70 سالگي اند دختر بچه 10 ساله اي را به زني مي گيرند، بي آنكه اين عمل آنها جلب توجه خاصي بكند يا ياوه گويي را باعث شود.
تصوري كه ما غربيها از عشق داريم به سهولت با طرز تلقي شرقيها از دلدادگي قابل تطبيق نيست؛ عشقي كه شاعران در آثار خود آن را مي ستايند يا رمزي و كنايه اي است و يا كاملاً جسماني زيرا هميشه به دنبال كلمه عشق لفظ وصل مي آيد كه به معناي آميزش بدني است.
پسر بچه در 14 سالگي بالغ شده و اگر از خانواده معتبري باشد در حدود 16 و يا 17 سالگي و گاهي نيز حتي در 10 سالگي بزرگترها برايش يك زن قراردادي كه صيغه ناميده مي شود مي گيرند؛ تازه هنگامي كه كسب و كاري پيدا كرد و به سن رشد واقعي رسيد وي به ازدواج واقعي(عقدي) با دختري از خانواده اي محترم، يا دختر عمويش، يا يكي از شاهزاده خانمها تن در مي دهد. پيرو اين ازدواج بلافاصله زن صيغه اي قبلي يا پي كار خود مي رود و يا در خانه اي ديگر سكني مي گزيند.
زود ازدواج كردن يا اميد به ازدواج در آينده نزديك داشتن توأم با اين رسم كه لذت جنسي مجاز را بي جهت مكتوم نمي دارند و حتي بدون هيچ كراهتي در حضور كودكان از آن بحث مي كنند اين حسن عمده را باعث شده كه از صرع، گرفتگي عضلات، فقدان عادت ماهانه، دردهاي قاعدگي و استشهاء در زنان جوان به هيچ وجه موردي مشاهده نمي شود و فقط نزد بيوه زنان و زناني كه سخت تحت مراقبت قرار دارند و شوهرانشان از آنها غفلت مي ورزند گاه و بيگاه رؤيت شده است.
...رسم است كه مرد ايراني در سفر، جنگ يا ماموريت هرگز زن خود را به همراه نمي برد و تقريباً در هر جايي كه مدت زيادي درنگ مي كند زن صيغه اي مي گيرد. در شهر كرمان هستند كساني كه براي هر تازه واردي كه تنها قصد چند روز اقامت داشته باشد زني را براي صيغه عرضه مي دارند!
***************
هرگاه در مورد مقدمات، خواستگار و والدين دختر به توافق رسيدند ديگر به كار عروسي مي پردازند. عقد نكاح طبق قوانين اسلامي -مانند دين يهود- بسيار ساده است. كافي است مرد از دختري كه به سن بلوغ رسيده است تقاضاي ازدواج بكند و زن در پاسخ بگويد «بله». گفتن اين كلمات حتي بدون حضور گواهان كفايت مي كند كه عقد قانوني بسته شود. اما از ترس و نگراني اينكه مبادا بعد ترديدي درباره اعتبار چنين عقدي ايجاد شود و از آنجا كه طبق قانون اين كلمات بايد با لهجه عربي درست ادا شود و اين كاري است كه كمتر از عهده يك نفر ايراني عادي بر مي آيد معمولاً ملايي را به هنگام عقد عروسي حاضر مي كنند.
در خانواده هاي ثروتمند عروسي با جلال و شكوه بسيار برگزار مي شود و اغلب هفت تا هشت روز طول مي كشد. در تمام اين مدت هم در خانه داماد و هم در منزل پدر و مادر عروس ميهماني ها و سور و سرورها برپا مي گردد. در خانه هاي ثروتمندان و اعيان معمولاً عروس را با داماد شب هفتم يا هشتم بعد از عقد دست به دست مي دهند... تا مدتي كه اين جشن و سرور برپاست، مرد حق ندارد به سراغ زن خود برود و حتي نمي تواند او را ببيند. با اين همه بسيار اتفاق مي افتد كه عليرغم تمام مراقبتهاي خدمه، خواجه ها و كنيزها، داماد مخفيانه بدون آن كه ديده شود (!) دزدانه به نزد زن خود برود و در اين مورد از مساعدتهاي مادر زن خود هم برخوردار مي شود به اين كار نامزد بازي مي گويند.
...ديگر مقارن نيمه شب عروس را بر اسب مي نشانند و در هياهوي صداي طبل و تير تفنگ و با مشعلهايي كه به دست دوستان عروس حمل مي شوند وي را تا خانه داماد بدرقه مي كنند و وي بالآخره در اينجا چشمش به جمال عروس روشن مي شود. نزاكت و آداب حاكي از اين است كه وي به خشونت حجاب را از رخ عروس برگيرد و او نيز در برابر اين اقدام مخالفت و مقاومت كند. در آن لحظه كه حجاب به كنار مي رود شوهر به صداي بلند مي گويد «بسم الله الرحمن الرحيم». مطابق با يك عقيده رايج خرافي هركس بتواند پيش دستي كند و زودتر پايش را روي پاي طرف بگذارد در خانه حكمش روان مي شود و دست بالا را احراز مي كند و در نتيجه طرفين به يك مسابقه جدي در اين زمينه مي پردازند. در حالي كه كوشش و تلاش براي گذاردن پا به روي پاي ديگري در جريان است، زن هايي كه در اطاق مجاور هستند فرياد مي زنند:«زود باش».
************
... هرگاه دختر شوهر نكرده، زني بيوه يا مطلقه بخواهد وضع حمل كند مرگش حتمي است. اما چنين مطلبي اصلاً مصداق ندارد و شنيده نشده؛ بچه غير شرعي كه به آن «حرام زاده» مي گويند اصلاً بين شيعيان وجود ندارد و اين كلمه را فقط در حال دشنام دادن به زبان مي آورند. تمام آبستني هاي غير قانوني به سقط منجر مي شود و پوست نطفه را به كمك قلابي مي تركانند. ظاهراً قابله ها با مهارت چنين عملي را انجام مي دهند؛ به هرحال در تهران بسياري هستند كه چنين ادعايي دارند و بازارشان گرم است. ديگر اينكه اين عمل تقريباً علني و عمومي انجام مي گيرد و در راه آن رادع و مانعي وجود ندارد. فقط بعضي از موجودات بيچاره و شوربخت هستند كه خود دست به سقط جنين مي زنند: برخي زالو مي اندازند و برخي ديگر پاي خود را رگ مي زنند، داروهاي تهوع آور، مسهل هاي قوي و يا هسته خرما مي خورند؛ هرگاه اين تمهيدات بي فايده باشند شكم زن حامله را مشت و مال مي دهند و لگدكوب مي كنند. بسياري از زنان در اثر عواقب سخت اين گونه كارها جان مي سپارند.
...زن ايراني متوسط القامه است، نه لاغر و نه فربه، چشماني دارد درشت، گشاده، بادامي شكل و مست و مخمور. همان چشم خمار غزلسرايان. ابروان آن ها كماني و در بالاي بيني به هم پيوسته است. چهره ي گرد سخت مورد ستايش است، و شعرا آن را ماهرو اصطلاح مي كنند... سعي مي كنند با توسل به وسائل مصنوعي بر زيبايي بدن بيفزايند؛ صورت را با رنگ هاي سرخ و سفيد (سرخاب و سفيداب) بزك مي كنند. موها و ابروها را مشكي مي كنند و كف دست ها، ناخن ها و كف پا را به رنگ پرتقالي در مي آورند... طرز رفتار و حركت زن ايراني مليح است و دل ربا، در راه رفتن آزاد است و نرم و سبك پا. بسيار كنجكاو است و طناز و پايبند آرايش،... مخارج آرايه و پيرايه اغلب موجب ورشكستگي خانواده ها مي شود. علاوه بر اين ها، بسياري از زنان مي كوشند كه در روزهاي خوش، هرچه مي تواند براي آينده ي خود كنار بگذارند و جمع كنند. بدين طريق تمام ثروت مكتسب مرد در اثر فريب و تهديد، در مدت كوتاهي به باد مي رود. زن ايراني ماجرا را دوست دارد، و در ماجراسازي بسيار ماهر است؛ وي كه زياد خرافاتي است بسيار به سحر و جادو، بخت، چشم بد، به خصوص در امور عشقي، پايبند است...
...زن فقط حق دارد در برابر شوهر و چند از نزديكترين خويشاوندانش كه به او محرمند بدون حجاب ظاهر شود؛ هرگاه در كوچه بر اثر تصادف حجاب زني از صورتش بيفتد، رسم چنين است كه مردي كه با او روبرو است روي بگرداند تا آن زن دوباره حجاب خود را مرتب كند. حتي زن پير گداي كوچه و بازار نيز بدون نقاب ديده نمي شود. زن هاي اروپايي كه بدون حجاب در خيابان ها ظاهر بشوند، خود موجب تحريك حس كنجكاوي عمومي مي شوند و حتي مردم بر آن ها دل مي سوزانند.
*****************
... بالاترين چيزي كه ممكن است بيمار به طبيبش نشان بدهد، صورت است. وي مي پندارد كه با اين كار به فحشا دست زده است؛ اما دختر واقعي حوا در اين مورد نيز چاره اي پيدا كرده است؛ اول مي گويد دندان هايش معالجه لازم دارند و حجاب را تا بيني خود بالا مي زند؛ بعد لكه اي روي پيشاني خود كشف مي كند و قسمت بالاي پيچه را پايين مي كشد به صورتي كه طبيب بايد با افزودن اين اجزا به هم، پي به كل ببرد!
...عنواني كه به زن محترم مي دهند «خانم» است؛ زن هاي درجه دوم را «بيگم» و «باجي» مي گويند، عنوان زنان پايين ترين مرتبه و درجه «ضعيفه» است. عنوان «بي بي» به معني سركار خانم سابقا سخت رواج داشته است اما فعلا استعمالي ندارد.
...زن ايراني در خروج از منزل آزادي بسيار دارد. زنان طبقه ي متوسط يا حتي زنان محترم به صورت ناشناس به تنهايي به بازار و پيش طبيب مي روند و غيره... رفتن به زيارت امامزاده ها يكي از سرگرمي هاي مورد علاقه ي زنان است و البته خيلي مي شود كه سواي زيارت به انجام كارهاي عادي و دنيوي هم مي پردازند.
علي العموم مي توان گفت كه مردان با همسران خود خوب رفتار مي كنند؛ تنبيهات بدني به هيچ وجه مورد ندارد؛ زنان علي رغم جدا و مستور بودن خود بر همه ي امور اعمال نفوذ مي كنند؛ حتي در كارهاي سياسي و سقوط بعضي از حكام يا وزرا نيز سرنخ را بايد در اندرون جست. سوزنده ترين دردي كه آتش به جان زن ايراني مي زند، زن جديد گرفتن شوهرش يا مهر ورزيدن بيشتر به هووي ديگري است؛ در چنين موردي ديگر تسلي نمي پذيرد... زن ايراني زود پير مي شود؛ در سي و پنج سالگي ديگر عجوزه به حساب مي آيد. در نتيجه اغلب شنيده مي شود كه مي گويند: «اي واي جواني رفت.»
...ايراني تا آن اندازه در خانواده ريشه دارد كه هركاري از دستش برآيد براي آن مي كند، كارش با خانواده بالا مي گيرد، و با آن سقوط مي كند و كاملا در احساس افتخار و سرافكندگي هريك از افراد فاميل خود شريك است، درست مانند اينكه ماجرا بر خود وي رفته باشد.
No comments:
Post a Comment