Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

ادداشتی بر: ممالکِ محروسه و ملوک الطوایفِ، دکتر رضا حسین بُر <ناصر کرمی> تحلیل گرسیاسی

حسین برثابت میکنند که سرزمین ایران هیچگاه یکپارچه نبوده و همبستگیِ ملّی در بین ساکنانِ این بخش از جغرافیایِ جهان هرگز وجود نداشته است و در این جغرافیا شماری از ملّتها و حکومتهای شناخته شدهء تاریخی بودند که امروز دوباره سر بر آورده اند.

ترساندن ایرانیان از تجزیه ایران و دادن شعارهای تحقیر کنندهء دیگر باعث رشدِ فراگیرِ ناسیونالیسم ِایرانی در منطقه شده و هر روز عمیقتر خواهد شد، از سویی دیگر به وحدتِ ملّی ایراینان استحکام ویژه ای بخشیده است. ناسیونالیسم خود آگاه امروز ایرانیان در مقابل هیچ قدرتی زانو نخواهد زد و با چنگ دندان از خانهء مشترک ایران پاسداری خواهند داد، ایرانیان فقط در مقابل دمکراسی، منطق و شناخت، در مقابل پندار، گفتار، و کردار نیک. سر و گردن خم کرده اند و خم خواهند کرد.

◄ آقای دکتر حسین بُر که در نوشتارهایِ قبلیِ خویش ادبیّات، ساختارهایِ فئودالی وابسته به مذهب، راوبطِ اجتماعیِ عمودی و افقی در دورانِ قبل از مدرنیته، تاریخ نگاری، و در مجموع به نکوهش جهان بینی و فرهنگِ قرونِ وسطای واپسگرا میپرداختند، این بار در نوشتار "ممالک محروسه و ملوک الطویفیِ" جدیدِ خود تمامیِ فاکتورهایِ در بالا مذکور را که خود بارها بر آنها خطِ بُطلان کشیده بودند، لباس مدرنیته و لیبرال دمکراسی به تن آنها میکنند و با سپر قرار دادن و تبدیل کردنِ آنها به مدارک مستند و زنده ثابت میکنند که سرزمین ایران هیچگاه یکپارچه نبوده و همبستگیِ ملّی در بین ساکنانِ این بخش از جغرافیایِ جهان هرگز وجود نداشته است و در این جغرافیا شماری از ملّتها و حکومتهای شناخته شدهء تاریخی بودند که امروز دوباره سر بر آورده اند.

▬ غافل از اینکه در دوران فئودالیته حتّی در بین یک تیره قومی خاص که از نظر نژادی، زبانی، و فرهنگیِ یکدستِ بدونِ آمیختگی با دیگر نژادها هم، پراکندگی، استقلالِ خانواده ای، خاندانی تیره ای، و طایفه ای وجود داشته است. به عبارتی دیگر اگر متمرکز بودنِ قدرتِ سیاسی از شاخصهایِ برجستهءِ حکومتهایِ ملّی است، پراگندکی، استقلال در واحدهایِ کوچکِ و محدود جغرافیای کشاورزی و دامداری سنتّیِ مدار بسته از فاکتورهایِ نمادینِ مرحلهءِ ملوک الطوایفی هست. فرق نمیکند که از یک نژاد و یا از چند نژاد باشند. حتّی قبیله ای از یک نژاد در عصر ملوک الطوایفی در ایران با رنگ گوسفندان خود ( گوسفندانِ سفید و سیاه)با همدیگر مرزبندی داشتند و هر دسته در پرچم خود گوسفند با رنگ مخصوص بخود را طراحی کرده اند. یکی از علل تقسیم بندی و حدایی ملوک الطوایفی، کمبود شناخت فراگیر جهان بینی، عدم رشد در ابعاد مختلف بوده است که گاهی رشته کوهی و یا رودخانه و دریایی و حـتّی مسافت چند کیلومتری ارتباطات را قطع کرده است و جدایی و استقلال در مجموعه واحدی از جامعهء انسانی را باعث شده است.

◄ زیر بنایِ تحلیل جدیدآقای دکتر حسین بُر و دیگر پیشوایانِ قومی این هست که چون زمانی ایران در دست بیگانگان قاجار بوده و این قوم برای حفظ تاج و تخت خود سرزمین و ملّت ایران را تحت الحمایه روسیه تزاری (ممالک محروسه) در آورده است، چون ساکنان فلات ایران از نژاد ایرانی گرفته تا عرب و تُرک و غیره زمانی بصورت خاندانی و عشیره ای در ساختار اجتماعی و فرهنگی سیاسی برده داری و خان خانی(ملوک الطوایفی) بسر برده اند، امروز هم این ساختارها و روابط گوناگون آنها بدون هیچگونه تغییری همچنان وجود دارند و هر کدام برای خود از همان آغاز ملّت و ملیّتی بودند و باید امروز و فردا با همین شاخصها نامیده شوند و مینویسند که این تیره های قومی برای خود حکومت و دولت منطقه ای مخصوص بخود و مستقل را داشته اند و هرگز حکومتهایِ مرکزی حتّی نماینده ای در آن مناطق هم نداشته است. با این برداشت پس دلیل و مقصر اصلیِ عقب ماندگیِ جامعهء بلوچستان حکومتهایِ مرکزیِ وقت نبوده اند، بلکه خودِ مردم بلوچ بودند و هستند !.

◄ آقای حسین بُر بدونِ اینکه یک لحظه بیندیشند که در چه قرنی و در چه عصری دارند بسر میبرند، پیش فرضها و پله های دلایل خود برای رسیدن به مقصود را بر دو اصطلاح که از یک سو به مراحل تاریخی گذشتهءِ بسیار دور تعلق دارد و از سویی دیگر این اصطلاحات در ایران اصلأ پشتوانهء تاریخی مستند ندارد استوار میکنند: 1- ممالکِ محروسه 2- ملوک الطوایفی. که به نظر ایشان این دو عبارت سرنوشت ایران را زا آغاز تاریخ تعیین کرده و آیندهءِ این سرزمین را هم همین دو اصطلاح رقم خواهند زد و جهانِ بدونِ این دو اصطلاح، سرنوشت ایران را انکار و آنرا به تباهی خواهد کشاند و اضافه میکنند که نادیده گرفتن این دو اصطلاح خودمختاری، جدایی، حقِ تعیین سرنوشت را با خود خواهد آورد که آذربایجان و کردستان بعد از جنگِ دوّم جهانی جمهوریهای خود را تشکیل دادند و تا دوباره آنها را برپا نکنند از پای نخواهند نشست. در واقع موضع گیری آقای دکتر در جبههءِ جنگ و دستور حمله دادن به لشکر قبیله گرایان به ایران مرکزی و جنوبی است و نه در فضای دیالوگ و در جستجوی راه حلّی مناسب برای جایگزینی دمکراسی و پیاده کردن حقوق شهروندی و فرهنگی.

▬ کوتاه سخن: جوهر اندیشه و سخن ایشان این هست که یا ایرانیان میپذیرند که ساختار حکومتهایِ حاکم بر ایران پیوسته ملوک الطوایفی بوده و همچنان هم باید بماند، و دوّمأ ایران تا بوده و هست ممالکِ محروسهءِ کشورها از جمله روسیه تزاری بوده و ممالک هم جمع مملکت هست و مملکت هم کشور معنی میشود، در نتیجه "ممالک محروسه" یعنی مجموعه ای از کشورها، که بلوچستان و آذربایجان دو تا از آنها بودند و امروز هم میخواهند کشور های نامبرده را داشته باشند و اگر ایرانیان نپذیرند زمین و زمان را بهم میریزند،

◄ از بیانات آقای حسین بُر در بالا چنین بر میآید که ایشان علیرغم جهاندیدیگی هنوز بر وجود و نفس خویش تسلطِ کامل را ندارد از این گذشته جهان بینی آقای دکتر یک نگاهِ تک محوریِ مطلق گراییِ ایده آلیستیِ دینی و مذهبی جاودانه است که خداوندِ ماوراءِ الطبیعه ای هست که زمین و آسمان، خورشید و ستارگان، ممالک محروسه و ملوک الطوایفی، موجودات جاندار و بیجان ،بهشت و جهنم، فرشتگان و شیاطینی را آفریده که هرچه بر ما و طبیعت بگذرد قدرت تغییر ناپذیر و بی چون و چرایِ همین رحمتِ خداوندی است. از سویی دیگر بطور کامل آشکار هست که آقای دکتر حسین بُر از مراحل تاریخی، جبر دیالکتیک، ماتریالیسم تاریخی، راسیونالیسم، و مراحل گذار دوران در دیدگاه مدرنیته لیبرالیسم، تأثیر تولیدات کالایی بر تغییر جوامع، رشد فنأوریهای گوناگون در تکامل فرد و روابط اجتماعی هر جامعه ای، سیستمها و مناسباتِ اقتصادی، آمیزش جهانِ بهم پیوستهءِ گلوبال، یا از اساس بیگانه هستند و یا هدفمند به دورانِ تاریخیِ قرونِ وسطی سفر میکنند تا دو باره خیمهءِ حکومتِ خان خانی طایفه ای و ملوک الطوایفی را در چهار دیواریهای چهار درخت و تپه ای و کوهکی در نوارهایِ مرزی کشور بر پا بدارند.


◄ ساختار و جایگاهِ مرحلهءِ ملوک الطوایفی در پروسهء تاریخی،

جایگاه اصلی اصطلاح "ملوک الطوایفی" به عنوان یک ساختار اجتماعی سیاسی در دورانِ تکاملیِ جوامع در هر سه دیدگاه: ایده آلیسم، سوسیالیسم علمی، و لیبرالیسم با شکل گیریِ طبقات و قانونِ مالکیّت، بعد از مرحلهءِ برده داری و قبل از پادشاهاهی مطلق گرای دینی بوده است. دو ساختار ملوک الطوایفی و پادشاهی مطلق، ادامهء سیستم برده داری کلاسیک میباشد، با این تفاوت که مالکیّتِ افراد و یا طبقات زیر دست دیگر مانند در سیستم برده داری به فرد و یا طبقات بالادست یعنی خان و فئودال و یا پادشاه تعلق ندارد. به عبارتی دیگر در سیستم ملوک الطوایفی، رابطهءِ برده و برده دار به رعیّت و مالک و یا زمین دار تبدیل میشود. در سیستمهای ملکوک الطوایفی و پادشاهی مطلق گرای دینی فقط نیروی کار رعیّت هست که به مالک و پادشاه تعلق دارد،

▬ در مجموع هر سه سیستم برده داری، ملوک الطوایفی و پادشاهی مطلق گرای دینی، واپسگرا، غیر انسانی، ضدِ آزادی و غیر دمکراتیک، و ضد حقوق بشر بودند و هستند و با ساختارهای قانونمند و با اصطلاحات: حکومت، ملّت، ملیّت، و کشور هماهنگ نیست. امّا جناب آقای دکتر حسین بُر، از آنها به عنوان ساختارهایِ پیشرفته برداشت میکنند و به دیگران هم آنرا توصیه مینمایند تا آنرا به ابزار مبارزاتی در قرن 21 بکار بگیرند. از زمان پیدایش طبقات و قانون مالکیّتِ خصوصی ارگانِ سیاسیِ حاکم، نمایندگی و پاسداریِ از منافعِ طبقات را بر عهده داشت و چه بسا بطور ناخواسته در تاریخ و بویژه در ایران چنین بوده است که فرمانروایان محلّی خود به آن جغرافیا و به گروه قومی ساکن در آنجا هم تعلق نداشته اند. و یا زیردستان همه از یک نژاد و یکرنگ نبوده اند.


◄ اصطلاح سیاسی ممالکِ محروسه:

▬ واژهء "محروسه" نگهداری و حِراسَت شده معنی شده است، حِراسَت هم به مفهوم: نگهبانی، نگهداری، حفظ کردن و یا محافظت از چیزی میباشد. این اصطلاح برای اوّلین بار در دورانِ خاندان قاجار که با بخشیدنِ بخشی مهّمی از جغرافیایِ سرزمین ایران در دو سویِ دریای مازندران از جمله قفقاز صورت گرفت و قاجاریان گماشتگی و سرسپردگی به تزار روس را به شرط حفاظت و حمایت روسیه از تاج شاهی در خاندان خود، پذیرفتند، در زبان روزمرهءِ آن زمان و به ادبیّات سیاسی بین روسیه و سلسلهءِ قاجار رایج گشت که در حوزهءِ ادبیّات، تاریخ، و قراردادهایِ رسمی و معتبر ایرانیان نبوده و نیست. ایرانیان هیچگاه قراردادِ محروسه بودن و یا فرمانبری هیچ کشوری را نپذیرفته اند و نخواهند پذیرفت. مثل این هست که ایالات متحدهءِ آمریکا امروز در جایگاه قاجار آنزمان، بدون داشتن وکالت ملّت و مجلس کشور عراق، بنام آنها با روسیه قرارداد نفتی و گازی صادر و امضاء کند.

▬ سیاست تقسیم کردن ایران از سوی کشورهای روسیه و انگلستان بر کسی پوشیده نیست. صفویّان با دیوان سالاری ایرانی در یکپارچگی ایران تلاش کردند، بر عکس صفویان سلسلهء قاجار شانس ماندن خود در قدرت را در تقسیم کردنِ هرچه بیشتر جغرافیا بر اساس عشیره ای و فئودالیتهء سنّتی و از بین بردن پیشوایان آنها میدیدند. از این گذشته چون این سلسله هنوز خود در فاز تکاملی قبیله ای و خان خانی ابتدایی( آقا محمد خان) بودند و شناختی هم به سیستمهای دیگر نداشتند، در نتیجه همان سیستم فئودالیته و به عبارت شرقی آن "ملوک الطوایفی" را پیاده کردند و هر خان و رئیسِ خاندانی بر قوم و قبیلهء خود به شیوه ای غیر دمکراتیکِ "ارباب و رعیّت" حکومت میکرد، خان و فئودال صاحب زمین و املاک بود و زیردستان به عنوان رعیّت برای مالک کار میکردند.

▬ بر همین اساس حکمرانیِ مالکان(زمین داران) را ساختار "ملوک الطوایفی" مینامند و تنها مختص جغرافیایِ کُرد، بلوچ، ترکمن، تُرک، عرب، نیست. در ایران مرکزی و جنوبی، از جمله در استان فارس، اصفهان، تهران، خراسان، شمال و غرب کشور، این سیستم ملوک الطوایفی بسیار محکم تر از بلوچستان و آذربایجان بوده است. همین طبقهء اشرافی خوانین و زمینداران و مالکان هستند که بورژوازی ملّی ایران را رونق میدهند و با انقلاب مشروطیّت پایه گذار دولت ملّی میشوند. خانواده های اصیل و سرمایه داران بزرگ اوّلیه شهرهای ایران مرکزی و جنوبی از جمله شیراز از چنین طبقه ای هستند که فرهنگ شهری و شهرسازی با فاز اوّلیّهءِ صنعتی را بنیاد میگذارند و گردش اقتصاد و سیاست را بدست گرفته اند. شما در ایران حتّی در مرحلهء صنعتی شدنِ فرد و یا خاندانِ سرمایه داری را نمی بینید که مالک و زمین دار نبوده باشد. اصطلاح ملوک الطوایفی یا فئودالیته یکی از مراحلِ مهم دورانِ تاریخی تکاملی و بین المللی هست و تنها ایران و یا قاره ای را شامل نمیشود، در کشورهای اروپایی و غربی به آن فئوذالیسم میگویند که با کمک بورژوای انقلابی در اواخر قرن چهارده پایان دادن به این سیستم سنتّی آغاز میگردد. در اروپا فئودالها اشرافی در جغرافیای خود موفق به ایجاد ساختار حکومت قانونمند شدند و خود را شاه و شاهک نامیدند، امّا در ایران چنین مرحله ای طی نشد، و هیچ شاه و شاهکی در کردستان، بلوچستان، آذربایجان، بوجود نیامد، اگر هم شاهی از این مناطق پا گرفته باشد شرایطی بوده است که خانهای دیگر سراسری را سرکوب و به اطاعت واداشته است،


▬ آقای دکتر حسین بُر در نوشتهءِ خود با مطرح کردن سئوال: ممالک محروسه چه معنای دارد ؟ با کمک گرفتن از واژه نامه ها اصطلاح "مَلِک" را عوام گونه پادشاه مینامند، آنهم شاید به مفهوم سیاسی مقتدر آن، و نه در ردیف سیستمهای پادشاهی تشریفاتی امروز مانند در کشورهای: هلند، انگلستان، سوئد، دانمارک، نروژ و اسپانیا، و غیره. از جمع مَلِک "ملوک" یعنی پادشاهان در نتیجه "ملوک الطوایفی" را هم حاکمیّت پادشاهان در ممالک( کشورهای) با مرزهای شناخته شدهءِ بین المللی خود تصور و بیان داشته اند. این حقِ طبیعی آقای دکتر هست که برای دست یابی به حقوق قومی همنوعان خود از ابزارها و شیوه هایِ مختلف کمک بگیرند، امّا این چنین امروز با کلمات و ساختارهایِ متعلق به عصر قرون وسطی به میدان آمدن و تازه با تعریف نادرست از آنها در جایگاه و ماهیّتِ یک فرد بدون شناخت، حداقل برای ما که ایشان را به عنوانِ فردی وارستهءِ ملّی و پیشتاز در مسائلِ کشور ارزیابی میگردیم مایه تأسف و سرخوردگی است.

◄ معنی اصلی و اوّلیه " مَلِک" یعنی صاحب مُلک، صاحب زمین، دارایِ قدرت و سلطه، و دست آخر سلطان و پادشاه ( چون پادشاه هم زمین دار و صاحب مُلک و سلطه بوده است) میباشد. در واقع پادشاه یعنی خان بزرگ، خانِ خانها، زمین دار بزرگ، کسی که بر چند فئودال و خان تسلط داشته است. جمع" مَلِک" "مُلوک" هست که به مفهوم مالکان، زمینداران بزرگ، قدرت و تسلط داران هست و "ملوک الوایفی" [ یعنی ساختاری که زمین داران و مالکین بر طوایف خود حکومت میکنند ].

▬ اصلأ در فرهنگ لغات یک جلدی «حسن عمید»، در صفحهءِ 1119 ( اوّلین کلمه یا اصطلاح در سمت راست همین صفحه) " ملوک الطوایف" را چنین معنی کرده است" : [مالکان و سران عشایر که بر رعایا و طوایف زیردست خود فرمانروایی کنند]. از قرون وسطی به این طرف فقط میتوان سلسلهء پهلوی را سیستم پادشاهی نامید، قبل از آن یک آنارشیسم عشیره ای بدون ساختار و بدون قانونمندی با حاکمیّتِ چماقِ بدونِ شناخت حاکم بوده است، البته اگر فاز کوتاه مشروطیّت را که خود در نهایت به آنارشیسم تبدیل شد را از آن بیرون بیندازیم.

◄ در نوشتارهای دیگر بارها آوردیم که ممالک محروسه ساخته و پرداختهءِ هدفمند بیگانگان روسیه تزاری و سلسلهء قاجار بوده است. در تاریخ اروپا برجسته هست که سرزمین روسیه پروسهء مدرنیته و عصر روشنگری را مانند سایر کشورهای اروپای مرکزی طی نکرد و در همان ساختار فئودالیتهء سنتّی تزاری ماند. سرزمین روسیّهءِ امروز 30 تا 40 برابر مساحت جغرافیای اولیّهء مردم روسی میباشد که همهء این مساحت را ساختار فئودالیتهء تزار روسیه از سایر ملل دیگر با چماق تصرف کرده است. بقیّه جغرافیایی را که بطور کلی سیاست گذاری با رهبران آنرا، همچنین مالکیّتِ سرزمینهای آنها را پشتِ پرده در کنترل خود داشت،"ممالک محروسهءِ روسیّهءِ تزاری" مینامیدند که اغلب این ممالکِ محروسه با انقلاب سوسیالیستی 1917 میلادی، در همان ساختار فئودالیته فقط در ظاهر به اتحّاد جماهیر شوروی تبدیل گشت و امروز هم فدراسیون روسیه نامیده میشوند. که خودِ ساختار سیاسی روسیه شوروی و سایر جمهوری های وابسته به آن بویی از ساختار سیاسی و حکومتی "جمهوری" را در ذاتِ خود نداشت. بنا براین وقتی صحبت از "ممالک محروسه" میشود، منظور کشورهای تحت الحمایه آنزمان روسیّه تزاری بوده است، مانند امروز آمریکا و کشورهایی را که زیر چتر حفاظتی خود قرار داده است. از این گذشته در آن زمان و در زبان عامیانه امروز هم، واژهءِ مملکت معانی مختلفی دارد که هیچکدام مفهوم حکومت، دولت، ملّت، و ملیّتِ مدرن را نمیدهند.

▬ جالب اینجاست که آقای دکتر حسین بُر در نوشتار و تحلیل خود برای نمونه آورده اند که امروز هم اسم کشور عربستان سعودی هم "مملکت سعودی" میباشد. بدون اینکه یک لحظه فکر کنند که ساختار سیاسیِ حکومتیِ حاکمِ بر شبه جزیرهءِ عربستان، شیخی و یا فئودالیته و به تمام معنا یک ساختار ملوک الطوایفیِ قرونِ وسطایی در قرن 21 هست که خانواده و خاندان سعودی بر این قوم و طایفه حکم میرانند و تازه نام این سرزمین را هم بنام خانواده و خاندان خود« اَل سعود» نامگذاری کرده اند. در واقع ساختار حکومت عربستان ماقبل فئودالیتهء ملوک الطوایفیِ پدرسالاری است.

▬ واقعیّت هست که من وقتی با چنین تجزیه و تحلیل هایی مانند دکتر حسین بُر و سفسطه بازیهای روشنفکران دینی و اصلاح طلبانِ دینی ایران به عنوان فلسفهء مدرن و انتقادی بر خورد میکنم، این احساس بر من غالب میشود که ما و کشور ما چقدر بدبخت و بدون سرمایهءِ نیرویِ انسانی سازنده و خلاق هستیم. وقتی پیشتازان کشور ما چنین اند، دیگر چه انتظاری از تودهءِ عوام جامعه میتوان داشت !.

▬ تشکیل حکومتهای آذربایجان و کردستان بعد از جنگ دوّم جهانی تحت فرماندهی روسیّه افزودن دو ممالک محروسهءِ دیگر با نام جمهوریهای سوسیالیستی آذربایجان و کردستان بود. بعد از فروپاشی شوروی هنوز کشور روسیّه با عصر مدرنیته همسو نشده است است و دو باره همان ساختار تزاری روسیّه را پیش میبرد،● و محمد علیشاهِ قاجار دوّم یعنی علی خامنه ای، ایران ما را ممالک محروسهء روسیه، ترکیه، و چین کرده است، تا آنها از عمامهء ولایت فقیه اش پاسداری کنند.

◄ آقای دکتر حسین بُر در صفحهء دوّم نوشتار خود باز به چندین موضع اشاره کرده اند که[ تاریخ نگاری اشکانیان،و ملّتی بنام فارس] در آن برجسته هستند گرچه باز دوباره اینجا هم از شاهنامهءِ فردوسی برداشتهای نادرست شده است که پرداختن به آنها خود به نوشتاری جداگانه احتیاج هست ولی بطور خلاصه:

1● - جغرافیای اصلی و زیستی اشکانیان هرگز جغرافیای بلوچهای امروز نبوده است 2●- اشکانیان شاخه ای از پارتهای ایرانی هستند 3●- ساختار ملوک الطوایفی اختراعی نیست که اشکانیان بلوچ نژاد آنرا اختراع کرده باشند، بلکه یک دورهء تاریخی تکاملی هست که همهء جوامع در مقطعی خاص به آن خواهند رسید و باید از آن گذر کنند 4 ●- اوّل که ما ملّتی بنام فارس در ایران نداریم، امّا این فارسها و یا ایرانیان نبودند و نیستند که پیوسته حکومتها را متمرکز و مذهبی کرده اند، بلکه ساختارهای حکومتی بیگانهء بعد از اسلام در ایران بوده که به چنین روشی اقدام ورزیده اند و ایرانیان کمتر از همه در آن سهیم بوده اند. 5●- اگر اشکانیان بلوچ هستند و اشکانیان شاخه ای از پارتهای ایرانی، پس مردم بلوچ بعد از مادها و هخامنشیان، پایه سوم ایرانی و ایرانیّت هستند حال چرا آقای دکتر حسین بُر تلاش بر آن دارند تا با استفاده از مفاهیم، ممالک محروسه و ملوک الطوایفی، و با کمک گرفتن از شاهنامهء فردوسی از مردم بلوچستان نژادی غیر ایرانی بیرون بیاورند ؟ !.

◄ آقای دکتر حسین بُر در پایان نوشتهءِ خود بعد از اینکه با استفاده از ممالک محروسه و ساختار ملوک الطوایفی و با بکار گیری تجربیات درازمدت خود هفت ملّت تاریخی در ایران که یکی از آنها ملّتی بنام فارس هست بر شمردند. اینگونه ملّت سازی در چهار چوب قانونمندی ساختار و مردم شناسی امروز مطابقت ندارد. آفریدن ملّتی بنام فارس یکی از همان شگردهای، ممالک محروسه و ملوک الطوایفی است، تا بر نام و مفهوم واقعی « ایران» {که به معنی سرزمین آریایی ها، یا آنجا که آریایی ها و یا ایرانیها زندگی میکنند} پرده بگذارند. ساکنان اصلی جغرافیا یا ساتراپ پارس در غرب کشور (به لینک نقشه های پانویس توجه شود)، زیر مجموعه و عضوی از خانواده بزرگ ایرانی هستند. هدف از فارس نامیدن ملّتِ ایران تنها کوچک کردن جغرافیا و تجزیهءِ و تفرقه انداختن در بین ملّتِ واحدّ ایران و برجسته کردن اندیشه و جغرافیایی قومگرایی پسامدرن هست. که هیچ ایرانی بویژه نسل جوان آن آنرا هرگز نخواهد پذیرفت.

◄ اگر قرار باشد آقای دکتر حسین بُر بر اساس تقسیمات ملوک الطوایی خویش هفت ملّت بیافرینند، در خراسان، در گیلان، مازندران، در استان تهران، اصفهان، قم، استان بوشهر، و سایر استانهای بزرگ ایران در شرق و غرب، شمال و جنوب و مرکز ایران شدت فئودالی و تقسیمات ملوک الطوایفی بسیار بوده است که خانواده های آنها هنوز هم وجود دارند و عده ای از آنها ادعای بازگشت به عصر فئودالیته را هم دارند. در نظام ملوک الطوایفی آخوندی جمهوری اسلامی عده ای از آنها املاک خود را دوباره پس گرفتند، در همین رژیم اسلامی چندی از خوانین اعدام شده در سال 1342 را شهید مینامند و برایشان مجالس ختم و قدردانی میگیرند. بنابر این آقای دکتر حسین بُر باید حداقل 20 ملّت دیگر به ملتهای نامبرده اضافه کنند. مثلأ ایل بزرگ سنجابی کُرد، که هویّتِ جدید خود را از دیلمان فارس میدانند. و یا خانواده ای چند نفری که بنا درستی با حضور و نامنویسی در "کنگرهءِ ملیّتهای ایران فدرال" خود را نمایندهءِ بخش بزرگی از مردمانِ دو استان غرب کشور معرفی میکند.

◄ مایه شگفت انگیز دیگری این هست که آقای دکتر مینویسند که انقلاب مشروطه با نام "ممالک محروسه" امضاء شد، در صورتکیه انگیزه و نیروی محرکهء اصلیِ انقلاب مشروطه بر ضدِ سیاست و حاکمیّتِ ممالکِ محروسه قراردادیِ بین قاجار و روسیه تزاری بوده است. من از آقای حسین بُر میپرسم که در نهایت محمدعلیشاه و اطرافیان و مسئولین درجه یک دستگاه قاجار ممالک محروسه در ایران به کجا پناهنده شدند و به کجا رفتند. ● در ماهیّتِ سیاسی انقلاب مشروطه رقابت بین انگلستان و روسیه تزاری بود که انگلستان برندهء این بازی بود و روسیه را بیرون انداخت.

▬ آقای دکتر در پایان نوشتار خود با تأکید برای چندمین بار بر همین دو واژهء [ممالک محروسه و ملوک الطوایفی] و با مژده دادن به اینکه این ساختارها صدها سال در زمان خود خوب عمل کرده اند و در کار خود موفق بوده است و فقط لازم هست که اینک به عنوان فدرالیسم مورد بحث قرار گیرند، تا از تجزیه ایران جلوگیری شود. آخر آقای دکتر مگر میشود یک ساختار قرون وسطایی را با مناسبات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی در قرن 21 جایگزین کرد، مگر همین جمهوری اسلامی ساختار ملوک الطوایفی را ندارد ! مگر میشود بر تن یک فرد 50 ساله با زور پیراهن دوسالگی آنرا به تنش کنند !!!. در پایان حضور آقای دکتر حسین بُر و سایر پیشوایان قومگرا گفته میشود که:

◄ 1 ▬ با ماهیّت واقعی اندیشه خویش وارد میدان مباحث سیاسی و ملّی شوند، اینکه یک روز ایرندوست هستند و روز دیگر نه، اینکه یک ماه سلطنت طلب و چند روز بعد مشروطه خواه و یا جمهوری خواه، یک روز لیبرال دمکرات و ساعتی بعد پارتیکورالیسم تجزیه طلب، یک روز فدرالیسم و روز بعد کنفدراسیون، یک روز در لباس دمکراسی ملّی و روز دیگر در لباس محلّی اسلحه بردوش، و سایر مثالی این چنین ما را بجایی نخواهد برد، در سیاست ورزی امروز صداقت در گفتار و شفافیّت در عمل از ضرورتهاست 2▬ اگر کسی میخواهد با ایرانیان در سرزمین ایران بماند و یا میخواهد جدا شود به صراحت روشن اعلام کنند 3▬ سرزمین بلوچستان تحت نامهای مختلف عضوی از سرزمین ایران بوده و خواهد بود 4▬ جغرافیای سیاسی ایران سرزمینی تاریخی یکپارچه است که در آن تیرهای ایرانی و در گذر تاریخ مردمانی دیگر به آن مهاجرت کرده اند و امروز به همهء شهروندان ایرانی با حقوق مساوی ساکن این جغرافیا تعلق دارد، مالکیّت خصوصی کردن و تعیین مرز قومی مجاز نیست و تازه در قدم اوّل به ضرر قومگرایان تمام خواهد شد. 5▬ در ایران ما ملّتی بنام فارس نداریم، جغرافیای سیاسی ایران مانند سایر کشورهای دیگر بنام مردمانی که در آن بسر برده اند و میبرند (ملّتِ ایران) نامیده میشود، نام کشور ایران به معنای چند نژادی، چند زبانی، چند فرهنگی، و چند ملیّتی نیست، ایران یک سرزمین شناخته شدهءِ بین المللی باستانی هست، بنا بر این یک ملّت داشته و خواهد داشت، کلیه ساکنان آن ایران چه در درون و چه در همهء جهان یک ملیّت دارند و آنهم ملیّتِ ایرانی است امّا شاخص های ویژه و گویشهای زبان مادری هر منطقه خصوصی و قابل احترام میباشد و حکومتهای وقت باید در شکوفایی آنها برنامه ریزی جدی عرضه بدارند

6 ▬ بحث و مشکل امروز ما این نیست که آیا ایران یکپارجه بوده و یا نبوده و یا بیاییم اثبات کنیم که چند ملّت و قوم داشته و دارد، مشکل اساسی و مبرم ما وجود رژیم جمهوری اسلامی است و کمبودِ دمکراسی با نبودِ حکومتی سکولار و دمکرات است که فقط با دیدگاههای امروز و با کمک گرفتن از دست آوردهای دمکراسی های چند گانه قابل حلّ هست 7▬ در این شکی نیست که اقوام و پیشوایانِ قومگرایِ آنها، از پتانسیلِ خراب کردن، تفرقه و آفریدن آنارشیسم قومی، رواج فرهنگ قومی عشیره ای فئودالیته، به خطر انداختن تمامیّتِ ارضی و امنیّت ملّی، دخالت دادن کشورهای و نیروهای خارجی در مسائل درونی کشور، باز داشتن کشور از رشد فراگیر، برخوردار هستند، براستی آیا برخورداری اقوام مرز نشین کشور از چنین پتانسیلهایی و داشتن امکان اهرمهای این چنین مخرب، در قرن 21 در واقع قدرت و توان به حساب می آید و شایستهء صفات دیگری هستند ؟ 8 ▬ ترساندن ایرانیان از تجزیه ایران و دادن شعارهای تحقیر کنندهء دیگر باعث رشدِ فراگیرِ ناسیونالیسم ِایرانی در منطقه شده و هر روز عمیقتر خواهد شد، از سویی دیگر به وحدتِ ملّی ایراینان استحکام ویژه ای بخشیده است. ناسیونالیسم خود آگاه امروز ایرانیان در مقابل هیچ قدرتی زانو نخواهد زد و با چنگ دندان از خانهء مشترک ایران پاسداری خواهند داد، ایرانیان فقط در مقابل دمکراسی، منطق و شناخت، در مقابل پندار، گفتار، و کردار نیک. سر و گردن خم کرده اند و خم خواهند کرد.

به علّت طولانی بودن این نوشتار، با حذف کردن بخشی از آن دونکتهءِ مهم هم از قلم افتاده است که بطور بسیار کوتاه به آن میپرذازم: ....



- امروز بر کسی پوشیده نیست، منافع مردمان کُرد؛ ترکمن تُرک آذری، بلوچ، و عرب، در یک در جهت هماهنگ نیست، و از یک کانال نمیگذرد، تُرک تباری خود را با کشورهای ترکیه و جمهوری آذربایجان و ناسیونالیسم تُرکی هماهنگ میکند، عربها با اعراب و بلوچستان هم با پشتوانهء نیروهای خارجی و کشور پاکستان، مردمان ایرانی تبار کُرد در هرکجا بدونِ ایراینان به تنهایی هم باشد مجبورند به رشد ناسیونالیسم ایرانی بپردازند، پتانسیل و نقطهء مشترک این 5 گروه قومی فقط میتواند در فروپاشی منفی جغرافیای ایران باشد که در آینده به ضرر صد در صد مردمان کُرد خواهد بود. همکاری تُرک آذری و اعراب قابل در ک هست، امّا پیوستن مردمان کُرد به آنها تحت هر شرایطی کاملأ اشتباه تاریخی جبران برای خودشان خواهد بود.

2- بنیادگذاران انقلاب اسلامی خود در ریشه در فئودالیسم ایران داشتند، آخوندهای و زمین داران و مالکان پیوسته دو نیروی متحد بوده اند، که در نقاط مختلف ایران با سیاستی همسو باهم زمینهای مشترک داشتند از جمله در اطراف قم. خانوادهء خمینی با سران عشایر و فئودالیته در ایران مرکزی و در غرب زمینهای وسیع مشترک داشتند، و باهم آمد و رفت خانوادگی داشتند و دارند. اهرم اصلی انقلاب اسلامی 57 هم روحانیّت سنتی و خوانین و مالکین بودند. اصلاحات ارضی 1963 شاه ایران این نیرو را بیشتر بهم پیوست و نقطهء آغاز انقلاب اسلامی در ایران هست. امروز هم بسیاری از فرزندان خوانین بزرگ سفارت های جمهوری اسلامی در خارج را نمایندگی میکنند.این بحث طولانی هست و به نوشتاری دیگر لازم دارد. با سپاس.




در لینکهای زیر بی اساسیِ "ملّت ایران" را "ملّت فارس" نامیدن کاملأ نمایان هست

http://www.facebook.com/photo.php?pid=352491&l=92530649c1&id=100000661872107

http://www.facebook.com/photo.php?pid=352493&l=43f884a412&id=100000661872107

http://www.facebook.com/photo.php?pid=109524&l=722b6353c7&id=100000661872107


|نوامبر| 2010 میلادی آلمان|

Nasser.karami@gmx.de


Source: http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid

No comments:

Post a Comment