نویسنده مقاله سیری در فرهنگ مردم سرباز استاد عبدالستار ملک رئیسی از روستای ایتک
مردمان سرباز را بلوچها تشكيل مى دهند بنابراين براى شناسايى آنها ابتدا بايد عادات و اخلاق بلوچها را كه در ميان تمامى آنها يكسان است مورد شناسايى و بررسى قرار بدهيم .بعضى ازنویسندگان واقعاً صفاتى را براى بلوچ برشمرده اند كه برازنده و شايسته قوم بلوچ است. مثلاً على اكبر دهخدا به نقل از معجم البلدان در ذيل واژه بلوص آورده است: »طايفه اى باشند چون اَكراد، آنان را بلاد وسيع باشد، ميان فارس و كرمان و... آنان را شوكت و قوّت و عدد بسيار باشد و قوم قفص (كوچ) را كه طايفه اى ديگرند، با همه قوّت از هيچ كس بيم ندارند و بلوچ صاحبان نعمت و چادرهاى موئين باشند و مردمان از بلوچ ايمنند و مردم نكشند و اذيت آنها به كسى نمى رسد، برخلاف قفص. آقاى جعفرى در مقاله اى كه در مجله سخن انتشار داده، بلوچ را چنين توصيف كرده است: بلوچ مردى است آزاده، جنگجو، دلير، مهمان نواز، ديندار، راستگو، درستكار، كاركن.
صفاتى كه آقاى عبدالستار ملک رئیسی براى قوم بلوچ برشمرده است صحيح و مطابق واقع است و بيشتر طوايف چادرنشين و نميه متمدن داراى اين خصوصيات مى باشند. بلوچ انسانى ناموس پرست، دلير، سخت كوش است. مردم بلوچستان تحت تاثير شرايط خاص محيط خويش، پردوام و بردبار هستند و با حداقل امكانات زندگى مىكنند. تحمل آنها در برابر سختى ها و مشكلات شايد در هيچ يك از طوايف ايران وجود نداشته باشد. اينان، در دوستى ثابت قدم و وفا دارند، ولى در دشمنى سرسخت و انتقامجو هستند.از خصايص بلوچان زود خشمى ايشان است. سخت دلى و تندخوئى بلوچها بدين سبب است كه براى فراهم كردن حداقل زندگى بايد مداوم با دشواريها بستيزند و دايم در تلاش و مبارزه باشند.
بطور كلى بلوچها مردمى مبتكر، شجاع، درستكار و فرمانبردارند و همواره در برابر حملات اجانب با رشادت فوقالعاده اى ايستادگى مى نمايند. اين طايفه هنگامى كه خطر مهمى امنيت مملكت را به خطر انداخته، با رهبران بزرگ ملت همكارى نموده اند.
بلوچها نه فقط انسانهايى آزاده، مهمان نواز، راستگو، پراستقامت و دليرند، عليرغم زندگى ماديشان كه به قول اخوان ثالث از تهى سرشار است، استغنايى عجيب آنها را وارسته مى دارد.
مردان بلوچ به ازدواجهاى مكرر علاقهاى وافر دارند و اغلب ديده مى شود كه مردى دو تا سه زن اختيار كرده است، با اينحال نسبت به همسر و فرزندان خود علاقه اى فراوان دارند. طلاق را امرى زشت مى دانند و به ندرت اتفاق مى افتد كه همسر خود را طلاق بدهند. بعضى از نكات برجسته در اخلاق بلوچها عبارتند از:
ميار: ميار به معنى پناهنده است. اگر كسى به مرد بلوچ پناه ببرد، به او پناه مى دهد و تا آخرين قطره خون خودش از او مواظبت و مراقبت خواهد كرد و در اين راه تعصب خاصى به خرج مى دهد. هرچند كه كسى كه به او پناه برده، جرمى را مرتكب شده باشد، ولى جرم برايش مهم نيست، آنچه در نزد او مهم است كسى است كه به او پناه برده است. در ميان بلوچها بدترين فرد آن كسى است كه به ميار خودش خيانت كند و او را پس بدهد.
حشر و مَدد: يكى ديگر از صفات برجسته بلوچها، همكارى با كسى است كه به كار مشكلى دست زده باشد مثلاً در امر خانه سازى و ساختن مساجد و مدارس، در امور كشاورزى خصوصاً كاشت و برداشت برنج و... به همكارى با يكديگر مى پردازند، بدون اينكه در اين همكارى منافع شخصى آنها در ميان باشد.
بجّار: اين صفت فقط در ميان بلوچها وجود دارد و نظير آن را در هيچ قوم و طايفهاى نمى توان پيدا كرد و هدف از آن گرفتن دست جوان و كمك به او در زمان عروسى است تا در حين عروسى احساس حقارت نكند و در واقع نوعى پشت گرمى محسوب مى شود. البته در منطقه سرباز به دو طريق به داماد بجار مى دهند: يكى آنكه پيش از مراسم عروسى داماد و يا پدر و عموى وى به نزد خويشان و نزديكان رفته و قصد خود را اعلام مى كند و بدينترتيب هر كسى به فراخور مالى خودش به او مبلغى پول يا گوسفند و... كمك مى كند و ديگرى آنكه در مراسم آخرين شب عروسى بعد از خوردن وليمه و شام، مبلغى پول به عنوان بجار (نات) به داماد مى دهند. البته جوانى كه عروسى مىكند و جامعه هزينه عروسى او را مىپردازد، مكلّف است به نوبه خود، در بجّار جوانان آينده شركت كند و دين خود را به اجتماع بپردازد مبلغ و ميزان بجار به توان مالى و ثروت و همّت هر فرد بستگى دارد.
قول: چنانچه بلوچها جهت انجام كارى به كسى قول بدهند، هيچگاه به قول خودشان پشت نمى كنند و بى اندازه به قول خودشان پايدار هستند و پايبندى بلوچها نسبت به قول و قرارشان آنقدر زياد است كه اين كار به صورت يك ضرب المثل درآمده كه معنى آن به فارسى اين است كه: «سر انسان برود، ولى قولش نرود».
قسم: بلوچها براى اعلام تعهد، وفاى به عهد و پيمان، اعلام برائت خويش از جرمى كه به آنها نسبت داده شده است و همچنين براى ازدياد كينه خود و حتمى ساختن انتقام از شخص يا طايفه اى، قسم مى خورند. و از آنجا كه در ناموس پرسى مبالغه مى كنند، اغلب قسم «زن طلاق» ياد مى كنند و اگر چنانچه اين قسم را ياد كنند، تا آخرين نفس براى عملى كردن قسم خودشان كوشش و تلاش مىكنند زيرا در غير اين صورت طلاقهاى زنش را مى دهد. در واقع مى توان گفت كه مهمترين قسم بلوچها، همين قسم «زن طلاق» است و ريشه بسيارى از برادركشى ها در ميان بلوچها، نشأت گرفته از همين قسم مى باشد.
پتّر: پتّر را مى توان به معنى صلح يا خون بس تلقى كرد. بدينصورت كه اگر چنانچه در يك درگيرى و يا جنگ، يكى كشته شود و يا اينكه زخمى گردد، در چنين مواردى جهت جلوگيرى از گسترش دامنه زد و خوردها و كشت و كشتارها، بزرگان طايفه مجرم به همراه بزرگان ديگر طوايف (در صورت امكان) با موافقت طرف مقابل خود، براى خون بس و اظهار ندامت و پشيمانى و پذيرفتن اشتباه خود، به منزل مضروب يا مقتول مى روند و آمادگى خود را جهت جبران خسارات اعلام مى كنند. در اين جلسه توسط بزرگان قوم، ميزان خونبها و جرم به صورت نقدى و جنسى و ملكى تعيين مى شود و اغلب در زمينه قتل و كشتار، اگر چنانچه فرد قاتل دخترى داشته باشد، دختر خويش را به عنوان خونبها به پسر مقتول مى دهد و آندو با هم ازدواج مى كنند. و نقطه جالب اينكه بعد از اين جلسه، بزرگان طايفه مقتول و مضروب نيز به نوبه خود، يك روز به خانه فرد قاتل يا ضارب مى روند و حتى جرائم تعيين شده را مى بخشند و اين نشان بزرگى شخصيت مردم بلوچ است.
با توجه به مطالب بالا به اين نتيجه مى رسيم كه بلوچ يك قوم وحشى و خونخوار نبوده و نيست، بلكه او را در بعضى از مواقع خونخوار به بار آورده اند. زيرا كليه صفات بالا نشان از برازندگى وشايستگى مردم بلوچ است.
زناشويى: در منطقه سرباز و بطوركلى در كل بلوچستان، معمولاً پدر و مادر دخترى را به عنوان همسر فرزند خود انتخاب مى كنند كه هم ذات آنها باشد يعنى از نظر قومى از نزديكان و خويشاوندان آنها باشد بنابراين مى توان گفت كه در اين بخش درون همسرى خويشاوندى عموميت دارد. و از طرفى ديگر، از آنجا كه بلوچها نسبت به مذهب تعصب بسيارى دارند، به شيعيان دختر نمىدهند ولى معمولاً از آنها زن مى گيرند. در زناشويى ويژگيهاى جسمانى نظير رنگ پوست، قد، سن نقش تعيين كنندهاى در گزينش همسر ندارند و ازدواجها معمولاً در سنين پايين صورت مىگيرند.
ناف برى: اين شيوه در گذشته هاى بسيار دور در ميان بلوچها رواج داشته و هنوز هم بطور محدود خصوصاً در ميان عشاير رايج است و آن بدين صورت است كه اگر نوزاد دخترى باشد، يكى از اقوام (معمولاً عمو يا دايى) كه داراى پسرى همسال يا بزرگتر از نوزاد باشد، پيشدستى نموده و به ماما يا به اصطلاح محلى «جَنبوگ» دستور مى دهد كه ناف دختر را بنام پسرش ببرد. و اگر چنانچه پدر و مادر نوزاد و دختر قبول كنند، يكدست لباس نوزاد و گاهى چند مثقال طلا كه اغلب به صورت گوشواره است، به مادر نوزاد داده مى شود و بدين ترتيب نوزاد دختر با پسر عمو يا پسر دايى از همان دوران كودكى، نامزد يكديگر به حساب مى آيند. از آن پس پدر و مادر دختر حق ندارند فرد ديگرى را به دامادى قبول كنند، مگر اينكه داماد كوچك فوت كند.
طلاق: بلوچها معمولاً به ندرت اقدام به طلاق دادن زنهاى خود مى كنند و طلاق را يك امرى زشت مى پندارند و حتى در صورت ناسازگارى با زن خود او را طلاق نمى دهند بلكه در چنين مواردى يك زن ديگرى اختيار مى كنند. مهمترين سوگندى كه بلوچ ياد مى كند، سوگند زن طلاق است. خيلى عصبانى كه مى شود، مى گويد: زنم طلاق، اگر فلان كار را نكنم. فلان كار ممكن است يك كار معمولى يا كشتن يك فرد باشد. بنابراين اين كار را انجام خواهد داد. حال اگر برحسب شرايطى موفق به اين كار نشود، ديگر نمى تواند در جامعه يا روستاى خودش زندگى كند. لذا زنش را طلاق مى دهد. بدينترتيب كه سه عدد سنگ يا سه اسكناس و .. پشت سر خود مى اندازد و به زنش مى گويد كه از اين به بعد، بجاى مادر و خواهرم هستى و به همين صورت زنش را طلاق مى دهد.
نقش زنان در خانواده: در بخش سرباز اكثر زنان خانه نشين هستند و در جامعه چندان نقشى ندارند و كار مهم آنان تربيت فرزندان و درست كردن غذا و بطور كلى ايفاى نقش مادرى است. بعضى از زنان، خصوصاً زنان مولوى ها و خان ها و در مجموع افراد طبقات بالاى جامعه «سِترى» هستند يعنى در مقابل هيچ بيگانه اى ظاهر نمى شوند و از خانه بيرون نمى آيند. رابطه زن و شوهر بر اساس محبت متقابل استوار است. تهيه لوازم معيشت بر عهده مرد است و اداره خانه و نگهدارى مال شوهر، بر عهده زن مىباشد. در خانه تصميم نهائى را شوهر مى گيرد و زن بطور صددر صد مطيع شوهرش مى باشد. البته لازم به توضيح است كه اين روحيه اطاعت پذيرى از شوهر، از يكطرف ناشى از تربيتى است كه در اوان كودكى پدر و مادرش به او داده اند و از طرف ديگر ناشى از عدم آگاهى زن نسبت به حقوقش مى باشد.
چند همسرى: همانطور كه قبلاً اشاره شد، مردان بلوچ به ازدواجهاى مكرر علاقه مندند ولى با اين وجود به زن و فرزندان خود علاقه اى فراوان دارند. در حقيقت همين كه بلوچها به نان و نوايى برسند و پول و ثروتى بدست آورند، اولين هوسى كه به سرشان مى زند، اين است كه يك زن ديگرى نيز اختيار كنند. ولى با اينحال، زنهاى متعدد يك شوهر بدون جنگ و نزاع و درگيرى و زدوخورد، با يكديگر در يك خانه زندگى مى كنند. مثل اينكه زنهاى بلوچ تعدد زوجات را براى مرد يك امر ضرورى مىپندارند، و از اين بابت ناراحت و نگران نمىشوند. بطوركلى طلاق در ميان بلوچها كم است. زيرا آن را امرى ناشايست و زشت مى دانند. در صورتيكه شوهرى زنش را طلاق بدهد، تمامى حق و حقوق او را ، موظف است كه بپردازد. بنابراين تعدد زوجات در نظر زنان بلوچ نشانهاى از بى علاقگى شوهرشان نسبت به آنها نيست، بلكه نشانه احتياج و نياز است. لازم به ذكر است كه چند همسرى مشكلات فراوانى به دنبال دارد، از جمله آنها: ازدياد جمعيت كشور براثر توليدمثل زياد، عدم تربيت صحيح فرزندان توسط والدين و در نتيجه بزهكار و نابهنجار درآمدن آنها مى باشد.
روابط فرزندان با والدين: در هر جامعه پدر و مادر، فرزندان خود را دوست دارند و اين يك امر طبيعى است، ولى در مجموع محبت والدين بلوچ نسبت به فرزندان بيشتر از محبتى است كه شهرنشينان به اولاد خود دارند و به همان نسبت نيز روحيه اطاعت پذيرى فرزندان بلوچ از والدين، بيشتر از فرزندان شهرى مى باشد و معمولاً هيچ كارى را بر خلاف نظر والدين خود انجام نمى دهند. بلوچها به دختران عنايت بيشترى دارند، زيرا اگر ميزان توجه پدر و مادر نسبت به دختر كم شود، او در جامعه مطرود خواهد ماند و كسى از او خواستگارى نخواهد كرد. بلوچها با نهايت محبت فرزندان خود را سرپرستى مى كنند و زمانى كه به سن بلوغ رسيدند با حرص و ولع تمام به فكر تأمين سعادت و رفاه آنان در آينده بر مى آيند، براى پسر نامزدى انتخاب مى كنند و تمام هزينه عروسى را متقبل مى شوند. پدران نهايت توجه را مبذول مى دارند كه فرزندان آنها واجبات دينى را بجاى آورند و مسلمانى تمام عيار و كامل باشند. هم اكنون تا حدودى بر اثر ارتباطات، فرهنگ شهرى بر روستاها رخنه كرده است و به موازات آن نيز روابط والدين و فرزندان را تحت الشعاع قرار داده است.
مراسم تولد و شب شش كودك (شِشِگان):در بخش سرباز معمولاً زايمان زنان بدون حضور ماما و پزشك و توسط يك ماماى محلى كه در اصطلاح محلى به او «جَنْبُوگْ» مى گويند، صورت مى گيرد. بعد از زايمان معمولاً در داخل يك كاسه مقدارى روغن موى خوشبو مى ريزند و آن را به دست يك دختر كوچك مى دهند و اين دخترك روغن را به تمامى خانه هاى روستا مى برد. اين كار دو دليل دارد: اولاً آنكه تمامى زنهاى روستااز زايمان باخبر مى شوند. ثانياً زنهايى كه حامله هستند مقدارى از اين روغن را به سر خود مى مالند و اعتقاد دارند كه از اين طريق از سقط جنين آنها جلوگيرى مى شود. بعد از تولد، مولوى محل يا پدر و برادر نوزاد، در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه مى خواند تا از همان روزهاى اول زندگى با اسم خداوند متعال آشنا شود. تا شش شب زنهاى روستا به ديدار زائو مى آيند و در شب شعرهايى در وصف نوزاد و سلامتى او و مادرش مى خوانند كه در اصطلاح محلى به آن «چوگان» مى گويند. و در شب ششم مقدارى شيرينى به زنها مى دهند كه به آن «شِشِگان» مى گويند و در ضمن در ابتداى تولد نوزاد، معمولاً يك يا دو رأس بز مى كشند و در راه خدا خيرات مى كنند.
نامگذارى كودك: بلوچها معمولاً نوزاد اول را اگر دختر باشد به نام مادربزرگش و اگر پسر باشد به نام پدربزرگش نامگذارى مى كنند. برخى روزهاى هفته مانند شنبه، دوشنبه، چهارشنبه، جمعه كه خجسته شمرده مى شوند، براى پسران، رواج دارد، نامهاى دختران معمولاً مركب است. نام خانوادگى بلوچها اغلب مركب و مختوم به «زائى و زهى» (به معنى زاده) است مثل حسين زائى - گمشادزهى و ... در بعضى از روستاها رسم بر اين است كه مادر يا پدر نوزاد، نزد مولوى محل رفته و از او مى خواهند كه اسم نوزاد آنها را انتخاب كند و مولوى نيز قرآن را ورق زده و اسمى براى فرزند آنها انتخاب مى كند. بطور كلى مى توان گفت كه هم اكنون تمامى اسمهاى رايج در ايران و بطور اندك اسمهاى خارجى خصوصاً هندى در سرباز رايج و متداول است. بعضى از اسمهاى رايج عبارتند از:
اسامى مردان: آهرداد - بهادين - بىبگر - پكيرداد (فقيرداد) - چاكر - چراگ خان - دادشاه - داهدا - دوستك - سوالى - شابان - مهراب - نگدى - وشدل - و ....
اسامى زنان: بىبى گل - دربىبى - درى ملك - روزاتون - زربانو - گراناز - گل ستون - لال بىبى (لعل بىبى) - ماهاتون - نازاتون - عايشه - خديجه - زرى - صنم و ....
مراسم ختنه (بُرُّك):در گذشته معمولاً رسم بر اين بوده است كه كودكى را كه ختنه مى كردند، برايش مثل عروسى، جشن و پايكوبى مىكردند و حتى در برخى از جاها بجار دريافت مىكردند ولى در حال حاضر چنين رسمى وجود ندارد و يا بسيار كمرنگ است. در برخى از جاها هنوز ختنه كودكان در داخل روستا و توسط يك فرد محلى با وسايل غيربهداشتى و ابتدايى صورت مى گيرد. ولى امروزه اكثراً كودكان را جهت ختنه به خانه بهداشت مى برند و توسط بهيار و يا پزشك آنها را ختنه مى كنند.
مراسم سوگوارى يا پُرسان: زمانيكه بيمار در حال احتضار يا سكرات باشد، او را رو به قبله مى خوابانند و در حاليكه جان مى دهد، چشمهاى او را مى بندند، پاهاى او را جفت مى كنند، دستهايش را در كنارش مى گذارند، روى او را با چادر يا لحافى مى پوشانند. پس از فوت بيمار يك نفر را براى خبركردن مولوى محل و اقوام و فاميل و همسايگان مى فرستند و اهالى ده براى همكارى در دفن و كفن مرده حاضر مى شوند. در اين حال فرزندان و افراد فاميل گريه و زارى مى كنند. ولى مردان گريه نمى كنند. گريه براى مرد در برابر ديگران بسيار زننده است و ارزش و احترام مرد به خويشتن دارى در برابر ناملايمات است. در هنگام غسل، مرده را در داخل يك پشه بند، بر روى يك تخت مى خوابانند. در غسل دادن مرد را بايد مرد و زن را بايد زن بشويد. بعد از شستشو، بدن ميت را با ادكلن و كافور خوشبو مىكنند و در كفن مى پيچند و آنگاه ميت را در داخل تابوت مى گذارند. در موقع حمل تابوت چهارنفر، چهارپايه تابوت را بر دوش خود مىگذارند و به طرف قبرستان مى برند. معمولاً بعد از هر ده قدم، افراد ديگرى تابوت را بر دوش خود مىگيرند و اين افراد تا محل قبرستان به همين منوال عوض مى شوند. در قبرستان مرده را در يك زمين مسطح، در حاليكه سر او به سمت شمال و پاهاى او به سمت جنوب است، مىگذارند. آنگاه مولوى مقابل جنازه رو به قبله مىايستد و ساير افراد در پشت سر او به صف مىايستند و دو ركعت نماز ميت را كه ايستاده برگزار مى شود و ركوع و سجود و تشهد ندارد، مىخوانند. در بلوچستان لحد را «كج گورى» مى گويند. بعد از نماز جنازه، مرده را در داخل قبر مى گذارند و بعد از آن روى لحد را با تخته سنگهاى كوچك و گل مىپوشانند تا مانع ريزش خاك در درون لحد شود. سپس بقيه گودى قبر را با خاك پر مى كنند.
اگر فردى شهيد شده باشد، او را غسل و كفن نمى كنند و با همان لباسهايى كه بر تن داشته است ، دفن مى كنند. بعد از دفن دو تكه سنگ در بالا و پايين قبر نصب مى كنند كه به بلوچى (شَك) ناميده مىشوند و آنگاه حاضران براى مرده دعا مىكنند. محل سوگوارى زنان از مردان جدا است. در حال حاضر سوگوارى معمولاً تا سه روز ادامه دارد در اين هنگام آشنايان براى گفتن تسليت به خانه متوفى مى روند. اين افراد در موقع ورود به محل سوگوارى با صاحب عزا و افراد ديگر سلام و احوالپرسى نمى كنند، بلكه مىنشينند و دستهاى خود را بالا مى برند و سوره حمد را مى خوانند و براى تازه در گذشته، طلب مغفرت مىكنند و بعد از آن احوال پرسى مى كنند. در گذشته سوگوارى تا يكسال ادامه داشته است. افرادى كه براى تسليت مىآيند، معمولاً كمكهايى را به خانواده متوفى مى كنند. در مدت سه روز اول مراسم سوگوارى، هزينه پذيرايى خانواده و بازماندگان فوت شده توسط اقوام پرداخت مىشود. در طى مدت سوگوارى، زنانى كه عزا دارند، لباس تيره بر تن مى كنند و تمام زيور و آلات خود را دور مىكنند و هيچگونه آرايشى نمى كنند و در هيچ مراسمى شركت نمى كنند و مردان نيز معمولاً شال يا لنگى را به دور سر و گوشهاى خودشان مى پيچند و بدينترتيب ناراحتى خود را اظهار مى كنند.
No comments:
Post a Comment