دولت اسلامی فشار بر مسلمانان اهل سنت را به جائی رسانده که کاسه ی صبرشان را لبریز کرده است. بیان این اعتراض، یک هفته پس از آن که سپاه پاسداران و دست اندرکاران دولت اسلامی در بلوچستان قصد داشتند با تشکیل همایش های وحدت قبایل و طوایف شیعه و سنی، خود را منادی وحدت و همکاری میان شیعیان و اهل سنت در بلوچستان بنامند، نشان می دهد که آن طرح تا چه حد، بر پایه های لرزانی بنا شده بود.
در خبرها آمده بود که مولوی عبدالحمید، امام جمعه زاهدان، در خطبه ی دوم نماز جمعه هشتم آبان، شرح کاملی از فشارهای دولت اسلامی بر مسلمانان اهل سنت، بیان کرده بود. سخنان امام جمعه اهل سنت بلوچستان، صریح ترین اعتراضی است که از سوی یک روحانی ُسنی تاکنون ایراد شده است. دولت اسلامی فشار بر مسلمانان اهل سنت را به جائی رسانده که کاسه ی صبرشان را لبریز کرده است. بیان این اعتراض، یک هفته پس از آن که سپاه پاسداران و دست اندرکاران دولت اسلامی در بلوچستان قصد داشتند با تشکیل همایش های وحدت قبایل و طوایف شیعه و سنی، خود را منادی وحدت و همکاری میان شیعیان و اهل سنت در بلوچستان بنامند، نشان می دهد که آن طرح تا چه حد، بر پایه های لرزانی بنا شده بود. اعتراض مهمترین روحانی اهل سنت بلوچستان، و احضار و دستگیری تعدادی از روحانیون دیگر شهرهای بلوچستان، نشان می دهد که روحانیت اهل سنت، با همایش های وحدت و شعارهای وحدت طلبانه و در واقع با طرح های سرکوب تحت نام وحدت شیعه و سنی، همراهی نکرده است.
آن چه در سخنان امام جمعه زاهدان آمده است، تنها گوشه ای از فشارهای مذهبی است. اما استبداد حاکم و نیروهای سرکوبگرش در بلوچستان به همین حد بسنده نکرده اند. بی حقی در اینجا بیداد می کند. حاکم کردن شیعیان منتظرالمهدی بر ادارات و مناصب دولتی و بی توجهی به نقش تحصیل کرده های بلوچ و بلوچستانی برای بدست گرفتن کارهای اداری، نشان از بی اعتمادی دولت مرکزی به مردم محلی دارد. در کنار آن، سیاست سرکوب خشن، که هر جوان بلوچ را به دیده ی مجرم می نگرد، زمینه دستگیری های وسیع را فراهم آورده است. صدها تن از جوانان بلوچ به جرم کارهای نکرده و یه اتهامات واهی، در زندان های استان اسیر هستند. هر مدت یک بار بیدادگاه های رژیم تعدادی از این جوانان را به چوبه های دار می آویزند. اعدام و حلق آویز کردن جوانان بلوچ در سال گذشته ابعاد بیسابقه ای بخود گرفته بود. شکار جوانان و به رگبار بستن آن ها به جرم قاچاقچی در جاده ها و گذرگاه ها نیز نباید از یاد برد. دیدگاه امنیتی دولتیان در برخورد به مسائل بلوچستان، نشان از آن دارد که گویا بلوچستان جزئی از ایران نیست و یا آن ها ایرانی تر از بلوچ ها هستند. کاری کرده اند که مردم بلوچ در سرزمین آبا و اجدادی خود، بیگانه به حساب آیند. و حتی وقتی که کاری برای استان می کنند، آن را نه از وظایف دولت بلکه به مثابه کمک به مردم این دیار تلقی می کنند. همانطور که به مردم لبنان و غزه کمک می کنند. چنین سیاست نفرت انگیزی نمی تواند از چشم مردم پنهان بماند.
فشار مذهبی بر اهل سنت، به همراه سرکوب خشن خواست های ملی، فضائی انفجاری در بلوچستان بوجود آورده است. ستم ملی و ستم مذهبی، در کنار وضعیت بد اقتصادی ، بیکاری گسترده، اعتیاد نگران کننده، فقر فلج کننده و بی آیندگی جوانان، وضعیت کاملأ خطرناکی به وجود آورده است. ارتش گسترده ی جوانان بیکار و بی آینده، اکنون به ذخیره ی سرباز گیری جریانات گوناگون ارتجاعی تبدیل شده است. این جوانان برای فرار از وضعیت فلج کننده و بی آیندگی خود، و برای بدست آوردن لقمه ی نانی برای امرار معاش خود و خانواده شان، و یا برای بدست آوردن هویتی ملی و کسب جایگاه اجتماعی، مورد سوءاستفاده نیروهای ارتجاعی و مخرب قرار می گیرند. خوانینِ سازمانده کاروان های قاچاق، از این جوانان نیرو می گیرند؛ سپاه و طوایف همسوی و همکار آن ، برای سازماندهی بسیج عشایر و نیروی بومی سرکوب از آن ها نیرو می گیرند، باندهای آدم ربا و گروگان گیر، از آن ها نیرو می گیرند، و جندالله که خود را یک سازمان نظامی ـ مذهبی معرفی می کند نیز، نیروهای خود را از این ارتش بیکاران بی آینده، جذب می کند و پس از آموزش در راه اهداف خود آن ها را سازمان می دهد و تلاش می کند به آن ها هویت کاذب ملی ـ مذهبی بدهد و به نیروی معتقد طرفدار خود تبدیل کند.
در چنین فضایی، فشار دولت مذهبی شیعه، بر مسلمان اهل سنت در بلوچستان، زمینه ی همکاری و ائتلاف های مثبت و منفی جریانات گوناگون ارتجاعی را بوجود می آورد. در این جاست که جندالله خود را پرچمدار دفاع از مسلمانان اهل سنت و روحانیت تحت فشار اعلام می کند و به نام دفاع از آن ها و یا انتقام گیری از خون روحانیون اعدام شده، عملیات تروریستی و انتحاری سازمان می دهد، از این جاست که همکاری برخی از خوانین چه با روحانیت سُنی معترض و چه با جندالله، شکل می گیرد، بر این پایه هست که حتی خوانین سازمانده کاروان های قاچاق مواد مخدرکه ارتباطات گسترده ای با خوانین و سران طوایف افغانستان دارند از این مخالفت ها برای در هم شکستن سد های حکومتی و باز کردن راه پیشروی کاروان های خود استفاده می کنند.
در چنین شرایطی، کار جوانان آگاه بلوچستان و روشنفکران این دیار، بویژه بخش سکولار آن، با مشکلات زیادی روبرو است. مبارزه در شرایط پلیسی که دولت اسلامی ایجاد کرده است و حتی مبارزان مدنی هم چون یعقوب مهرنهاد را نیز بر نمی تابد و به چوبه ی دار می آویزد و درگیر شدن با هر یک از این جریانات صاحب نفوذ در منطقه، کاری است بس دشوار و حساس. بی جهت نیست که در شرایط کنونی، صدای روشنفکران مستقل، هنوز نقش موثری ایفا نمی کند. بسیاری از روشنفکران بلوچ، زیرفشار فضای کنونی، حتی در محکوم کردن اقدامات تروریستی جندالله، با مشکلات جدی ای روبرویند. ابعاد خشونت دولت اسلامی، سرکوب شدید خواست های ملی، فشار شدید مذهبی، دستگیری ها و اعدام های بی حساب وکتاب، کار را به جایی رسانده است که حتی انفجارهای کور مساجد و مراسم، سربریدن گروگان ها جلو دوربین های فیلم برداری، بکارگیری شیوه های القاعده و طالبان از سوی جندالله را، عاملی برای فرونشاندن خشم جوشان جوانان این مرز و بوم تلقی می شود. و این عمق فاجعه را نشان می دهد.
بلوچستان اگر منفجر شود، دامنه ی انفجار آن تنها به درگیری میان مردم و دولت مرکزی خلاصه نخواهد شد. درگیری میان فارس ها و بلوچ ها، میان زابلی ها و بلوچ ها، میان شیعیان و سنیان، میان خوانین و طوایف بر سر کسب هژمونی، میان باند های گوناگون قاچاق و گروگان گیر، نیز شعله ور خواهد شد. و چنین امری در منطقه ی حساس بلوچستان در همجواری افغانستان و پاکستان که مسائل و مشکلات سیاسی و منطقه ای خود را دارند و حضور نیروهای سلطه گر خارجی، فاجعه ای غیرقابل کنترل ایجاد خواهد کرد.
جنبش مردمی بلوچستان، برای این که بتواند مانع این انفجار شود، بیش از هر چیز به آن نیاز دارد که در همبستگی با جنبش سراسری و ضد استبداد دینی و دولتیِ مردم ایران خود را سازمان دهد. شعارهای آزادی، برابری، همبستگی و حق تعیین سرنوشت ملی و جدائی دین از دولت را به شعارهای خود تبدیل کند و زمینه های اتحاد داوطلبانه ی در کنار دیگر خلق های ساکن کشور را فراهم آورد. این امر در آستانه ی سیزده آبان، روزی که مردم سراسر کشور قصد دارند یک بار دیگر اعتراض خود علیه استبداد دینی و دولتی حاکم بر کشور را فریاد کنند، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
مَی مَکُران
http://maymakoran.wordpress.com/
11 آبان 1388ـ 2 نوامبر2009
Source: http://maymakoran.wordpress.com
در خبرها آمده بود که مولوی عبدالحمید، امام جمعه زاهدان، در خطبه ی دوم نماز جمعه هشتم آبان، شرح کاملی از فشارهای دولت اسلامی بر مسلمانان اهل سنت، بیان کرده بود. سخنان امام جمعه اهل سنت بلوچستان، صریح ترین اعتراضی است که از سوی یک روحانی ُسنی تاکنون ایراد شده است. دولت اسلامی فشار بر مسلمانان اهل سنت را به جائی رسانده که کاسه ی صبرشان را لبریز کرده است. بیان این اعتراض، یک هفته پس از آن که سپاه پاسداران و دست اندرکاران دولت اسلامی در بلوچستان قصد داشتند با تشکیل همایش های وحدت قبایل و طوایف شیعه و سنی، خود را منادی وحدت و همکاری میان شیعیان و اهل سنت در بلوچستان بنامند، نشان می دهد که آن طرح تا چه حد، بر پایه های لرزانی بنا شده بود. اعتراض مهمترین روحانی اهل سنت بلوچستان، و احضار و دستگیری تعدادی از روحانیون دیگر شهرهای بلوچستان، نشان می دهد که روحانیت اهل سنت، با همایش های وحدت و شعارهای وحدت طلبانه و در واقع با طرح های سرکوب تحت نام وحدت شیعه و سنی، همراهی نکرده است.
آن چه در سخنان امام جمعه زاهدان آمده است، تنها گوشه ای از فشارهای مذهبی است. اما استبداد حاکم و نیروهای سرکوبگرش در بلوچستان به همین حد بسنده نکرده اند. بی حقی در اینجا بیداد می کند. حاکم کردن شیعیان منتظرالمهدی بر ادارات و مناصب دولتی و بی توجهی به نقش تحصیل کرده های بلوچ و بلوچستانی برای بدست گرفتن کارهای اداری، نشان از بی اعتمادی دولت مرکزی به مردم محلی دارد. در کنار آن، سیاست سرکوب خشن، که هر جوان بلوچ را به دیده ی مجرم می نگرد، زمینه دستگیری های وسیع را فراهم آورده است. صدها تن از جوانان بلوچ به جرم کارهای نکرده و یه اتهامات واهی، در زندان های استان اسیر هستند. هر مدت یک بار بیدادگاه های رژیم تعدادی از این جوانان را به چوبه های دار می آویزند. اعدام و حلق آویز کردن جوانان بلوچ در سال گذشته ابعاد بیسابقه ای بخود گرفته بود. شکار جوانان و به رگبار بستن آن ها به جرم قاچاقچی در جاده ها و گذرگاه ها نیز نباید از یاد برد. دیدگاه امنیتی دولتیان در برخورد به مسائل بلوچستان، نشان از آن دارد که گویا بلوچستان جزئی از ایران نیست و یا آن ها ایرانی تر از بلوچ ها هستند. کاری کرده اند که مردم بلوچ در سرزمین آبا و اجدادی خود، بیگانه به حساب آیند. و حتی وقتی که کاری برای استان می کنند، آن را نه از وظایف دولت بلکه به مثابه کمک به مردم این دیار تلقی می کنند. همانطور که به مردم لبنان و غزه کمک می کنند. چنین سیاست نفرت انگیزی نمی تواند از چشم مردم پنهان بماند.
فشار مذهبی بر اهل سنت، به همراه سرکوب خشن خواست های ملی، فضائی انفجاری در بلوچستان بوجود آورده است. ستم ملی و ستم مذهبی، در کنار وضعیت بد اقتصادی ، بیکاری گسترده، اعتیاد نگران کننده، فقر فلج کننده و بی آیندگی جوانان، وضعیت کاملأ خطرناکی به وجود آورده است. ارتش گسترده ی جوانان بیکار و بی آینده، اکنون به ذخیره ی سرباز گیری جریانات گوناگون ارتجاعی تبدیل شده است. این جوانان برای فرار از وضعیت فلج کننده و بی آیندگی خود، و برای بدست آوردن لقمه ی نانی برای امرار معاش خود و خانواده شان، و یا برای بدست آوردن هویتی ملی و کسب جایگاه اجتماعی، مورد سوءاستفاده نیروهای ارتجاعی و مخرب قرار می گیرند. خوانینِ سازمانده کاروان های قاچاق، از این جوانان نیرو می گیرند؛ سپاه و طوایف همسوی و همکار آن ، برای سازماندهی بسیج عشایر و نیروی بومی سرکوب از آن ها نیرو می گیرند، باندهای آدم ربا و گروگان گیر، از آن ها نیرو می گیرند، و جندالله که خود را یک سازمان نظامی ـ مذهبی معرفی می کند نیز، نیروهای خود را از این ارتش بیکاران بی آینده، جذب می کند و پس از آموزش در راه اهداف خود آن ها را سازمان می دهد و تلاش می کند به آن ها هویت کاذب ملی ـ مذهبی بدهد و به نیروی معتقد طرفدار خود تبدیل کند.
در چنین فضایی، فشار دولت مذهبی شیعه، بر مسلمان اهل سنت در بلوچستان، زمینه ی همکاری و ائتلاف های مثبت و منفی جریانات گوناگون ارتجاعی را بوجود می آورد. در این جاست که جندالله خود را پرچمدار دفاع از مسلمانان اهل سنت و روحانیت تحت فشار اعلام می کند و به نام دفاع از آن ها و یا انتقام گیری از خون روحانیون اعدام شده، عملیات تروریستی و انتحاری سازمان می دهد، از این جاست که همکاری برخی از خوانین چه با روحانیت سُنی معترض و چه با جندالله، شکل می گیرد، بر این پایه هست که حتی خوانین سازمانده کاروان های قاچاق مواد مخدرکه ارتباطات گسترده ای با خوانین و سران طوایف افغانستان دارند از این مخالفت ها برای در هم شکستن سد های حکومتی و باز کردن راه پیشروی کاروان های خود استفاده می کنند.
در چنین شرایطی، کار جوانان آگاه بلوچستان و روشنفکران این دیار، بویژه بخش سکولار آن، با مشکلات زیادی روبرو است. مبارزه در شرایط پلیسی که دولت اسلامی ایجاد کرده است و حتی مبارزان مدنی هم چون یعقوب مهرنهاد را نیز بر نمی تابد و به چوبه ی دار می آویزد و درگیر شدن با هر یک از این جریانات صاحب نفوذ در منطقه، کاری است بس دشوار و حساس. بی جهت نیست که در شرایط کنونی، صدای روشنفکران مستقل، هنوز نقش موثری ایفا نمی کند. بسیاری از روشنفکران بلوچ، زیرفشار فضای کنونی، حتی در محکوم کردن اقدامات تروریستی جندالله، با مشکلات جدی ای روبرویند. ابعاد خشونت دولت اسلامی، سرکوب شدید خواست های ملی، فشار شدید مذهبی، دستگیری ها و اعدام های بی حساب وکتاب، کار را به جایی رسانده است که حتی انفجارهای کور مساجد و مراسم، سربریدن گروگان ها جلو دوربین های فیلم برداری، بکارگیری شیوه های القاعده و طالبان از سوی جندالله را، عاملی برای فرونشاندن خشم جوشان جوانان این مرز و بوم تلقی می شود. و این عمق فاجعه را نشان می دهد.
بلوچستان اگر منفجر شود، دامنه ی انفجار آن تنها به درگیری میان مردم و دولت مرکزی خلاصه نخواهد شد. درگیری میان فارس ها و بلوچ ها، میان زابلی ها و بلوچ ها، میان شیعیان و سنیان، میان خوانین و طوایف بر سر کسب هژمونی، میان باند های گوناگون قاچاق و گروگان گیر، نیز شعله ور خواهد شد. و چنین امری در منطقه ی حساس بلوچستان در همجواری افغانستان و پاکستان که مسائل و مشکلات سیاسی و منطقه ای خود را دارند و حضور نیروهای سلطه گر خارجی، فاجعه ای غیرقابل کنترل ایجاد خواهد کرد.
جنبش مردمی بلوچستان، برای این که بتواند مانع این انفجار شود، بیش از هر چیز به آن نیاز دارد که در همبستگی با جنبش سراسری و ضد استبداد دینی و دولتیِ مردم ایران خود را سازمان دهد. شعارهای آزادی، برابری، همبستگی و حق تعیین سرنوشت ملی و جدائی دین از دولت را به شعارهای خود تبدیل کند و زمینه های اتحاد داوطلبانه ی در کنار دیگر خلق های ساکن کشور را فراهم آورد. این امر در آستانه ی سیزده آبان، روزی که مردم سراسر کشور قصد دارند یک بار دیگر اعتراض خود علیه استبداد دینی و دولتی حاکم بر کشور را فریاد کنند، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
مَی مَکُران
http://maymakoran.wordpress.com/
11 آبان 1388ـ 2 نوامبر2009
Source: http://maymakoran.wordpress.com
No comments:
Post a Comment