Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

مرزهائی برای بلوچستان نوشته شده توسط دکتر عظیم شه بخش

پنجشنبه, 12 دی 1387

مهم ترین عامل عامل تشخیص و جدایی یک واحد متشکل سیاسی از واحدهای دیگر، مرزهای سیاسی آن است به عبارت دیگر ، در درون همین خطوط مرزی است که وحدت یک کشور علیرغم آن که از یک وحدت طبیعی یا انسانی برخوردار باشد یا نباشد ، شکل میگرد. خطوط مرزی ، خطوطی اعتباری و قراردادی هستند که در مناسبات سیاسی و اقتصادی کشورها اهمیت فراوانی دارند.

خطوط مرزی ایده آل ، یک خط مرزی است که دو ملت و ملت مختلف را از یکدیگر جدا ساخته و بدین وسیله زمینه بروز هرگونه تنش احتمالی را نیز میان آن دو کاهش می دهد. ولی این وضعیت به ندرت صورت واقع به خود می گیرد . در بسیاری از موارد حضور اقوام و ملیتهایی دارای زبان و فرهنگ و حتی مذهب مشترک در دو سوی یک خط مشترک مرزی به لحاظ تاریخی خطوط مرزی این کشورها را در مقابل مسائل ملی آسیب پذیر می نماید. مرزهای ایران با توجه به حضور شمار کثیری از اقلیتهای ملی و مذهبی چنین وضعیتی دارند.

ملیتهای مختلف ساکن در ایران یکی از آماج های بالقوه هر کشوری است که خواستار ثبات کردن ایران باشد . یکی از این مرزها نیز مرزهای جنوب شرقی ایران است که با توجه به تقسیم بلوچ ها بین سه کشور ایران ، افغانستان و پاکستان ، دارای چنین شرایطی است .

در مرزهای جنوب شرقی ایران عواملی چون سیاستهای استعماری بیگانگان و به ویژه خط مشی حکومت استعماری بریتانیا در هندوستان ، برای اعمال تسلط آنها بر مناطق افغان نشین و همچنین خط مرزهای غربی امپراطوری هند بریتانیا از حملات و رقابتهای احتمالی دولت اروپایی نقش تعیین کننده ای در شکل گیری مرزهای جنوب شرقی ایران ایفا کردند. دولت انگلستان با دامن زدن به تنش های منطقه ای در آغاز توسعه نفوذ خود به مناطق شرقی ایران و بهره برداری از این تنش ها در مراحل بعد ، ضمن اعمال چیرگی و حاکمیت مستقیم و غیر مستقیم خود در منطقه ، خطوط مرزی باب میل خویش را نیز ایجاد کرد ، که در نتیجه بخش اعظم سیستان و بلوچستان از پیکره سرزمین اصلی جدا و به دو کشور ایران محسوب می شدند و انبوهی از داده ها مؤید پیوستگی فرهنگی و تاریخی دیرینه میان این مناطق و سایر نقاط ایران هستند.

پیش از پرداختن به نقش عامل انسانی در مزرهی جنوب شرقی ، تذکر نقطه ای حائز اهمیت است ، این که اصولا مفهوم مرز در بین دولتمردان و ساکنان سرزمینهای مرکزی کشورها با آنچه که در ذهن مرزنشینان وجود دارد متفاوت است ؛ یعنی دولتمردان و مرکز نشینان همواره ساکنان آن سوی مرزها را بیگانه و اغلب دارای فرهنگ و علایق سیاسی متفاوت تصور می کنند ، در صورتی که مرزنشینان ، ساکنان کشورهای همسایه را همخوان و هم فرهنگ خویش می دانند که دارای مشترکات تاخریخی و فرهنگی هستند . و تنها وجه متمایز کننده آنها مرزهای سیاسی است ، مرزهایی که می دانیم اصولا ماهیتی قراردادی و غیر طبیعی دارند. اختلاف نظر بر سر مضامینی چون چگونگی اعمال نظارت و کنترل بر مرزها بین دولتمردان و مرکز نشینان از یک سو و مرزنشینان از سوی دیگر ، دقیقا بر اساس یک چنین تفاوت دیدگاه هایی است که بروز می کند.

پس از به رسمیت شناختن این مرزها ، طبیعی بود که کشورهای ذینفع برای کنترل رمزها ، سیاست هایی را اعمال نمایند که با توجه به تقسیم یک ملت به چند بخش سیاسی ، همواره با تنشهای بسیاری توأم بوده و به شکل مسأله ای درآمده باشد که این کشورها را پیوسته به خود مشغول داشته است .

در رژیم گذشته دولت ایران برای کنترل مردم دو سوی مرزهای جنوب شرقی سیاست داخلی و خارجی متفاوتی را اتخاذ کرده بود. دولت برای جلوگیری از هرگونه وسوسه استقلال طلبی احتمالی بلوچهای دو سر مرز ، سیاست مدارا و مشارکت محدود و در مقاطعی همراه با سرکوب بلوچها را در داخل پیش گرفت. هرچند که دولت پهلوی در طول حکمروایی همراه برای کنترل مناطق مرزی بلوچستان به نیروهای نظامی چون ارتش متکی بود ولی نقش سران طوایف و قایل بلوچ نیز در این امر غیر قابل انکار است . به عنوان مثال ، در قشون کشی سال 1307 شمسی دولت علیه دوست محمد خان بارکزایی چنانکه سپهبد جهانبانی فرمانده لشکر شرق اذعان دارد نقش سرداران بلوچ بسیار با اهمیت بود . وی می نویسد : « روز جمعه ششم مهرماه مقام سرداران بلوچ سرحدی با اتفاق فرمانده تیپ خاش حرکت کرده ، و برای ملاقات اینجانب به دزدآب ( زاهدان ) وارد شدند . اظهار اطاعت و خدمتگذاری کلیه سرداران بلوچ سرحدی را در این موقع ، می توان از موفقیت های بزرگ در بلوچستان محسوب داشت . زیرا طوایف سرحدی سلحشور ، اگر قصد مخالفت داشتند اشکالات مهمی فراهم می گردید و اردوکشیس ممکن بود به زودی خاتمه یابد.

در رأس خوانین و سرداران مذکور ، عیدوخان ریگی راهنمای نیروهای نظامی انگلیس در منطقه در سالهای جنگ جهانی اول قرار داشت که این بار به خدمت رضا شاه درآمده بود .همچنین در همین مورد می توان به سردارانی چون زمان خان بامری ، سردار حسین خان دوم شیرانی و میرشاه جهان کرد نیز اشاره کرد ، که در همان ایام به عنوان مشاور دوست محمد می آمدند ، عمل کردند.

میدانیم که نظام مزبور تا جایی برای دوستان خود ارزش قائل بود که در خدمت اهدافش باشند. بنابراین بعد از تثبیت قدرت نظامی ها در بلوچستان در رویه مزبور در مورد سرداران بلوچ تغییراتی ایجاد شد ، یعنی بسیاری از سرداران جداسر و به اصطلاح یاغی را توسط سرداران دیگر ، سرکوب می شدند. به عنوان مثال ، سردار عیدوخان ریگی مهم ترین عامل تثبیت حاکمیت رضا شاه در بلوچستان وهمراه اصلی سرهنگ نخجوان باانتقال این افسر از بلوچستان پشتوانه محکمی را از دست داد و رقبای محلی نیز فرصت یافتند تا علیه او اقدام نمایند ، یکی از مخالفان خانگی وی سروان حبیب الله ریگی ( سرهنگ بعدی) فرزند سردار محمد رضا خان و برادر سردار تاج محمد ریگی که عیدوخان را غاصب مقام سرداری می دانست ، با سرتیب البرز فرمانده جدید تیپ خاش کنار آمده و پس از پرونده سازی بر ضد او عیدوخان ریگی دستگیر و اندکی بعد به شیراز تبعید شد . جمعه خان اسماعیل زهی( شه بخش بعدی) نیز سرنوشتی مشابه یافت . جیهند خان یار محمد زهی ( شهنوازی بعدی) در این میان به بدترین سرنوشت دچار گردید ، وی پس از مدت ها درگیری با قوای دولتی دستگیر و در مشهد زندانی شد و مدتی بعد در زندان جان سپرد .

به نظر می رسد که رژیم پهلوی پس از این و به ویژه در دوره دوم ، سوای سیاست سرکوب هر کجا و هر زمان که لازم بود به نیروهای سران سنتی منطقه این بار نوعی روشنفکری محدود و وابسته نیز از درون آها ظهور کرده بود تکیه داشت، رژیم با جذب خوانین بلوچ و برخی تحصیلکردگان ، از آنها برای حفظ منافع خود در منطقه سود جست . بحرانهای سیستان و بلوچستان در بسیاری از موارد با کمک آنها پایان یافت . مانند ختم ماجرای دادشاه که به کمک خوانینی چون عیسی خان مبارکی ، مهیم خان میرلاشاری ، سرگرد خداداد ریگی و دیگران به نفع رژیم پایان یافت.

از سوی دیرگر ، در دوران محمد رضا شاه برای جلوگیری از رشد هر گونه حرکتهای ملی گرایانه بلوچ که در بلوچستان پاکستان و تحت تأثیر شوروی سابق در حال تکوین بود، در زمینه های فرهنگی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی سیاستهای محدود
کننده ای دنبال می شد . بطوری که نیروهای روشنفکری مستقل بلوچ بیش از دیگران در معرض تهدید قرار داشتند ، توسعه آموزش و پرورش بلوچستان به شدت کند بود ، استفاده از زبان و لباس بلوچی در ادارات و معدود مدارس بلوچستان ممنوع بود ، که در نهایت به کمرنگ شدن هر نوع هویت فرهنگی و ملتی بلوچ ها منجر می گشت .

از نظر اقتصادی نیز هزینه های عمرانی فقط به اندازه ای بود که بتوان چرخ دنده های دستگاه کنترل بلوچستان را توسط سرداران واسطه و دلال روغن کاری کرده ولی از برنامه های منطقی عمرانی که توسعه همه جانبه را باعث شود ، خبری نبود.

در سیاست خارجی رژیم محمدرضا شاه نیز سیاست کمکهای اقتصادی و نظامی با هدف کنترل و سرکوب جنبشهای پاکستان و خطر احتمالی آن در این سوی مرز نگران بود ، برآن شد تا دولت پاکستان را در مبارزه علیه حکومت ایالتی بلوچستان و جنبش های ملی گرایانه آنان رایاری کند. این موضوع به ویژه در سال 1973 بالا گرفت که دولت بوتو در سال 1977 در مصاحبه ای گفت : شاه خیلی مصر بوده است و حتی تهدید نموده و قول هر نوع کمکی ، اقتصادی و نظامی به ما داده است . ...شاه عمیقا احساس می کند که ایجاد حکومت خودمختار نه تنها خطری بالقوه برای پاکستان است ، بلکه به بلوچ ها عقاید خطرناکی را می دهد.

همچنین دولت ایران برای نشان دادن آمادگی نظامی در برابر بحران های احتمالی ، یک مانور مشترک دو هفته ای را با همکاری واحدهای نیروهای ویژه ایران و گردان کلاه سبز آمریکایی در نزدیکی چابهار در مارس 1978 اجرا کرد.

با تمام این اوصاف ، بلوچستان در دوران محمدرضا پهلوی به لحاظ فرهنگی ، سیاسی، اقتصادی واجتماعی یکی از توسعه نیافته ترین بخش های کشور محسوب می شد. بطور کلی دولتمردان رژِیم گذشته به اکثریت بلوچ ها اعتماد لازم را داشتند ، و دراین میان که تحریکات ملی گرایانه بلوچ های پاکستان توسط شوروی و تحریک برخی از بلوچ ها توسط عراق نیز در دامن زدن به این جو بی اعتمادی بی تأثیر نبود . به خصوص آن افرادی از سران سنتی و روشنفکران ناسیونالیست بلوچ، مانند جمعه خان بلوچ و میرعبدی سردار زهی و عده ای دیگر با حمایت عراق سعی در ایجاد جنبشهایی علیه رژیم شاه در داخل کشور داشتند . جو بی اعتمادی نسبت به بلوچها به حدی بود که هویدا نخست وزیر وقت بر این نظر بود که « اگر به خاطر شوروی و دوستانش در عراق نبود ما به این بخش کوچک از کشورمان این قدر اهمیت نمی دادیم. » و نیز خلعتبری وزیر امور خارجه نیز اظهار داشت چون ما همیشه در سنوتو چنین می پنداشت که سرانجام روزی بلوچ ها با حمایت شوروی سعید در به وجود آوردن کشوری مستقل خواهند نمود . بنابراین بهتر است که آنان را از نظر سیاسی تا حد امکان ضعیف ، بیگاننه و عقب مانده مانده نگه داریم .

با این حال امنیت مرزهای جنوب شرقی تا حدود زیادی در گرو مشارکت سران سنتی و روشنفکران محلی با دستگاه بود که می کوشیدند وفاداری یک جانبه ای بین بلوچ ها و دولت مرکزی ایجاد کنند. با توجه به ساختارهای اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی بلوچستان که مبتنی بر روابط قبیله ای وعشیره ای است دولت سعی داشت تا از میان همین سرداران و وابستگان آنها به عنوان صاحب منصبان سیاسی و حتی نظامی استفاده کند ، به عنوان نمونه میتوان از سرهنگ حبیب الله ریگی ، سرگرد خداداد خان ریگی یاد کرد و عیسی خان مبارکی که سالها فرماندار ایرانشهر بود ، سپس نماینده ایرانشهر در مجلس شورای ملی شد و بعدا به مراتب بالای وزارت دربار ارتقا یافت و همچنین بهمن خان بارکزایی ، نماینده سراوان در مجلس شوران ملی . جالب توجه است که بدانیم او نوه دوستمحمد خان بود. دولت پس از شکست قدرت بارکزایی ها سعی نکرد آنها را به کلی از صحنه بیرون راند و حتی پیش از این نیز محمد عمر خان بارکزایی پدر بهمن خان بارکزایی سالها شهردار ایرانشهر بود . در این زمینه حتی میتوان از روشنفکرانی مانند غلامرضا حسین خان بر ، دبیر کل حزب رستاخیز در استان ودیگر نام بردکه در مقام حلقه واسطه میان مرکز و مردم عمل می کردند. به عنوان مثال از این اظهار نظر غلامرضا حسین بر می توان یاد کرد در مصاحبه با هاریسون در اوت 1978 گفت :

« ایران کنونی محدودتر از همیشه است . ما از یاد نمی بریم که افغانستان و نیمی از پاکستان جزئی از ایران بوده اند. رود سند مرز طبیعی میان ایران و هند بوده است. البته بلوچها دارای فرهنگ جداگانه هستند ولی مایل به پیوند با سایر ایرانیان بر اساس احترام متقابل می باشند. نمی توان گفت آنها احساسات ملی گرایانه به خصوصی دارند ، فرهنگ ایرانی حاکم بر وجدان ناخود آگاه بلوچ هاست. و از آن چاره ای نیست ... دولت آموزگار فرصت های جدید و توسعه همه جانبه ای برای بلوچها به وجود خواهد آورد ... دولت به این حقیقت معترف است که سالها بلوچ ها را فراموش کرده است ، به همین دلیل دولت آموزگار تا برای بلوچستان کار بیشتری انجام دهد.»

بعد از سرنگونی رژیم پهلوی و به دنبال به وجود آمدن فضای باز سیاسی ، بلوچ ها در ابتدای کار در امور سیاسی واداری منطقه مشارکت فعالی یافتند . به طوری که در آغاز این مرحله دکتر دانش نارویی استاد ریاضی دانشگاه بلوچستان به سمت استانداری دست یافت و دکتر گمشادزهی به عنوان مدیر کل بهداری برگزیده شده و بسیاری دیگر از روشنفکران بلوچ به پستها و مشاغل مهمی دست یافتند. اما این اوضاع دیری نپائید و به دنبال حوادث و تحولات بعدی در کشور یعنی شروع جنگ تحمیلی ، گسترش تبعیضات مذهبی در منطقه ، و همچنین مهاجرت و همگامی پاره ای از افراد وابسته به رژیم گذشته با نیروهای بیگانه و تجهیز آنها برای ایجاد ناامنی در بلوچستان و مرزهای جنوب شرقی ، شناسایی و تفکیک دوست و دشمن از یکدیگر توسط مسئولین روال نابسامانی یافته و نتیجه آن که به تدریج بلوچ ها از دیوانسالاری استان کاملا حذف شدند. علاوه بر موارد فوق ، بی ثباتی اقتصادی ناشی از جنگ ، باعث شد که مبادلات غیر قانونی کالا به عنوان راهی برای کسب درآمد گسترش روز افزونی یابد. خروج و ورود کالاهای داخلی و خارجی درمرزها با توجه به سقوط ریال در مقابل ارزهای خارجی برای برخی از مرز نشینان و از جمله بلوچ ها بسیار سود آور شد . از سوی دیگر یک رشته تدابیر اقتصادی مناسب چون توسعه شرکتهای تعاونی مرزنشینان و بازارچه های مرزی ... در تشدید این مسائل مؤثر بوده و هنوز هم مرزنشینان از این بی ثباتی ها و عوارض آن رنج می برند.

از دیرباز ایران به عنوان پلی برای حمل و نقل مواد مخدر به سوی دیگر کشورها و از جمله کشورهای اروپایی مطرح بوده است اما این بار به نظر می رسد که سیاست دیگری از سوی باندهای مافیایی اتخاذ شده است . یعنی سیاست دامن زدن به مصرف این مواد مخدر در کشور . استان سیستان و بلوچستان به طور کلی مرزهای شرقی کشور مبادی ورود مواد مخدر به داخل کشور چه به منظور مصرف داخلی و چه ترانزیت به سایر کشورها هستند. با توجه به بی ثباتی در کشورهای همسایه مسئولیتهای ایران در برخورد با قاچاقچیان افزایش بسیار یافته است. اما به دلیل سیاستهای مقطعی و هماهنگ نبودن بسیاری از ارگان ها و نیروهای مسئول با یکدیگر و نیز عدم مشارکت دادن مردم منطقه در این مبارزه ، این پدیده هنوز به عنوان یک معضل حل نشده برای جای است . تا دوران جنگ ، سیاستگذاران نظام به دلیل درگیریهایی که در غرب کشور داشتند ، به نوعی کوشیدند تا نیروهای مذهبی منطقه را جایگزین سران سنتی و روشنفکران بلوچ کنند ، ولی پس از پایان جنگ ، سیاستگذاران نظام از نیروهای مذهبی نیز تا حدودی فاصله گرفتند . نتیجه تمام این تحولات حذف مردم در امور مختلف استان بوده است.

چنین به نظر میرسد که نامحرم دانستن مردم و سوء ظنهای قومی و مذهبی بر بسیاری تصمیم گیری ها و سیاستگذاریها غلبه دارد حال آن که چنین خط مشی ای برای قوانین موجود کشور و حتی نظیر سیاستگذاران کلان نظام و ساخته دشمنان دانا و دوستان نادان نظام به نظر می رسد تا حاصل سیاستی حساب شده .

مباحث خاصی که در توصیف وجوه افراق و جدایی عنوان می شود مضامینی چون علائق مذهبی ، افکار ملی گرایانه و قاچاق مواد مخدر و کالا بیشرت معلول به نظر میرسند تا علت. چرا که پس از انقلاب با وجود طرح های عمرانی و فرهنگی فراوان در بلوچستان مانند ایجاد واحدهای صنعتی و تولیدی از بافت بلوچ گرفته تا ده ها واحد تولیدی دیگر ، ایجاد و تأسیس نیروگاه های مهم در استان ، برق رسانی و آبرسانی به نقاط دور افتاده ، تکمیل سد پیشین و به طور کلی توسعه کشاورزی ، ایجاد منطقه آزاد تجاری چابهار و بازارچه های مرزی و همچنین توسعه بهداشت و درمان ، اموزش و پرورش عالی به دلیل عدم توجه به نقش اجتماعی مشارکت ، با حذف بلوچ ها از بطن تحولات و عملکرد امور سیاسی و اداری استان شرایطی به وجود آمده است تا نوعی سوء ظن و بی اعتمادی در منطقه رواج یابد.

جالب توجه است که دولتمردان فعلی نظام به خوبی از این مسئله آگاهند ، طی سفر اخیر رئیس جمهور به سیستان و بلوچستان ، آقای دولتی نماینده سراوان در مجلس شورای اسلامی در سخنرانی خود در شورای اداری استان گفت : « به جز ما چهار نفر نماینده مردم آیا در این جمع مدیر بلوچ و سنی دیگری هم وجود دارد ؟ » به نظر می رسد که دولت هنوز بر سر نحوه حضور و مشارکت بلوچ ها در اداره امور خودشان تصویر روشنی ندارد. در صورتی که اگر در راستای توسعه همه جانبه منطقی سعی شود به نقش مشارکت بلوچ ها توجه بیشتری شود این موضوع می تواند به نقش مهمی در تضمین امنیت پایدار مرزهای جنوب شرقی ایفا کند.

اکنون با تغییرات و تحولات سیاسی در کشورهای همسایه به ویژه هماهنگی پاکستان با گروه طالبان به نظر می رسد موقعیت سیاسی منطقه در حال دگرگونی است . از طرفی ایران دیگر مانند گذشته نمی تواند از مسأله جنبش های ملی گرایانه بلوچ های پاکستان استفاده کند. و همچنین باتوجه به ساختار حکومتی فدراتیو پاکستان و پیامدهای سیاسی و اقتصادی آن دیگر بلوچ های پاکستان تهدیدی جدی برای وحدت سیاسی پاکستان به شمار نمی روند. مضاف بر اینکه عجالتا از تحریکات شوروی در بلوچستان پاکستان نیز نشانه ای به چشم نمی خورد .

مسئله دیگری که پیش از این باعث می شد تا پاکستان و ایران روابط نزدیک تری با یکدیگر داشته باشند خطر جدایی طالبات پشتون برای پاکستان بود. حال انکه با حمایت پاکستان از گروه طالبان به حفظ منافع ایران باقی می ماند این است که به نقش مشارکت سیاسی و اداری بلوچ ها برای تأمین امنیت پایدار و توسعه همه جانبه منطقه توجه بیشتری داشته باشد . ایران می تواند با یکسان نگری به بلوچ ها مانند سایر ایرانیان و تقویت پیوندهای فرهنگی اصیل قوم بلوچ با سایر ایرانیان و به طور کلی فرهنگ ملی ، بلوچ ها را به عنوان عاملی مهم در حفظ مرزهای جنوب شرقی مشارکت دهد.

یادداشت ها :

1. میر حیدر مهاجرانی ، دره ، مبانی جغرافیای سیاسی ، انتشارات سمت ، صفحه 14

2. گراهام فولر ، قبله عالم ، ژئوپلتیک ایران ، عباس مخبر ، نشر مرکز ، ص197.

3. امان الله جهانبانی ، «عملیات قشون در بلوچستان » ، مهنامه ارتش ، شماره 11 ، بهمن 1336 . ص 11 .

4. برای آگاهی بشتر از اوضاع سیاسی بلوچستان در دوران مورد بحث و ماجرای دادشاه مراجعه کنید به عظیم شه بخش ، مجرای دادشاه بلوچ ، انتشارات نوید ، شیران 1373 .

5. Selog S. Harrison, In Afghanistan's Shadow: Balouch Nationalism and Soviet Temptations. Carnegie Endowment for International Peace, New Yourk, 1981, P.96.

6. Ibid. p.97

7. Ibid, pp. 158-159

8. Ibid. p.100


http://pahra.blogsky.com/1388/11/19/post-15065/


2 comments:

  1. واجہاں سلامت باتے۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔۔
    من شمے منتاں گیراں کہ شمے عظیم شہ بخش ءِ مقالہ دیما آرتگ۔من مقالہ ونت باز وشیں۔من گوں عظیم تماس گیرگ و گپ رپ کنگ لوٹاں پہ وتی تلویزیونی مصاحبہ اگں گوں شما شمارہ است گڈا منا بدیتی ۔من شمے منت واروں۔
    رزاق سربازی
    سینئر نیوز ایڈیٹر
    وش نیوز کراچی

    ReplyDelete
  2. Vajah Mehr jan shomaa vati email adress:aa yanke phone numbaraa pa Baloch Community - Sweden:i emailaa raah dayeit. Maa shohaaz kanein ke Vajah Shahbakhsi phone naumbara pa shomaa raah dayeen, Menatvaar M. Baloch

    ReplyDelete