Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

تهران ریگی دیگری آبستن است!


تهران ریگی دیگری آبستن است
داود میرشکار ـ زابل
سنی نیوز

قصه‫ی طالبانی که چون قارچ به یک آن در سرزمین افغان روئید؛ افرادی از متن جامعه به سرکردگی ملایی گمنام به نام ملا عمر به فکر تنبیه مردی ظالم و ستمگر که بر گردن مردم در قندهار شهری پسمانده در جنوب افغانستان ، سوار بود می‫افتند. کار به سادگی غیر قابل تصوری انجام می‫گیرد. و این پیروزی گروه ماجراجوی مزبور را تشویق به ادامه برنامه‫ی پاکسازی
جامعه از فساد زورگویان چیره دست مسلح می‫اندازد.
در این دنیایی که حرف اول از آن برنامه‫ریزی و پروژه‫های مدروس و دراز مدت و میزانیه‫های سنگین است، نتیجه دادن فعالیتهایی مردمی چون طالبان که بعدها به شکل شبه نظامی تشکل یافتند برای من حکایتی بسیار جذاب بود، و توانست مرا به کویته شهر مرزی پاکستان با قندهار پایتخت طالبان برساند.
قرار بود همراه بلوچم مرا به یکی از مراکز جذب نیروی طالبان در کویته ببرد تا برای اولین بار با این چهره‫هایی که رسانه‫های غرب از آنها هیولاهایی وحشی به تصویر می‫کشند آشنا شوم.
پایگاه جذب نیرو بسیار شلوغ و پررفت و آمد بود. محوطه‫ی گسترده‫ای که در هر سوی آن مجموعه‫ای از جوانان گرد هم جمع شده‫اند. همراهم در عین حالیکه فعالیت طالبان را در این مرکز برایم شرح می‫داد به گوشه‫ای اشاره کرد و گفت: آن عده از جوانان "طالبان ایران" هستند!!مصطلح طالبان ایران برایم تازگی داشت. با تعجب پرسیدم: طالبان ایرانی دیگر چیست؟ خودم را به گروه طالبان ایرانیها رسانیدم.
با وجودی که شکل و شمایلم با آنها به کلی متفاوت و شاید هم متضاد بود با آغوشی باز و لبخندهایی صمیمانه از من استقبال و پذیرایی کردند. چهره‫هایی کاملا خلاف آنچه در رسانه‫هاست.به آنها گفتم: خبرنگارم و برای اولین بار می‫شنوم در ایران نیز گروهی بنام طالبان وجود دارد. می‫شود این مصطلح جدید را برایم روشن سازید.
شانه‫های جوانان شاد و خوش برخورد همراه با لبها و ابروهایشان به علامت تعجب کج شد.
ادامه دادم؛ به نظر من وجود یک تفکر تک بعدی با دیدی بسیار سنتی و تقلیدی در مقابل هجوم گسترده‫ی فرهنگی و ثقافتی و دینی غرب به افغانستان نیاز مبرم جامعه‫ی افغان است.
افغانستان با وضعی که دارد تنها تفکری تندرو و خودخواه ـ به تعبیر غرب ـ چون طالبان می‫تواند آنرا از خطری که کیان فرهنگی و دینی و بافت سنتی آنرا تهدید می‫کند حفظ نماید.
اما در ظاهر امر وضع ایران بکلی با افغانستان تفاوت دارد. و در حقیقت ملاهای شیعه که حکومت را در کشور بدست گرفتند گروهی تندرو و افراطی و در عین حال تکفیری تشنه‫ی خون و جاه بودند. و پس از سالها خونریزی و ضربه‫های مهلک بر کشور و ویران نمودن بسیاری از زمینه‫های رشد و ترقی، تازه به مرحله‫ای رسیده‫اند که برخی از آنها توان درک زندگی شهری را یافته‫اند. حالا در این جامعه‫ای که اساسا تک بعدی است بروز چیزی بنام طالبان برایم غیر قابل هضم است.
نمی‫دانم جوانهای خوش برخوردی که ظاهرا با حرفهایما لبخند از لبهایشان فرار کرده بود چیزی از تحلیلاتم را متوجه شدند یا خیر، ولی یکی از آنها قیافه‫ای جدی به خود گرفته گفت: آقای محترم! اگر کسی به مادر شما فحش و ناسزا گوید، چه خواهید کرد؟!
فورا دریافتم که منظورش از این حرف دشنان دادن و تهمت زدن شیعه به مادر مؤمنان عائشه‫ی صدیقه همسر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) و اهانت و ناسزا و تکفیر آنها به شاگردان و دست‫پرورده‫های پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) است.
به آرامی گفتم: برادر عزیز! ابوبکر و عمر و عائشه و حفصه و سایر افرادی که شیعه به آنها توهین می‫کند.
شخصیتهایی ساختگی در تاریخ تشیع هستند، تاریخ برای آنها تحریف شده، آخوندهای مذهب فروش از سرداران اسلام مجسمه‫هایی از طغیان و ظلم به تصویر کشیده‫اند، و در حقیقت ملت شیعه ایران ملتی است بسیار مظلوم و گول خورده. شما باید آنها را از خواب غفلت بیدار کنید و از چنگ آخوندهای دروغ پرداز و مذهب فروش نجات دهید. نه اینکه با شمشیرتان سرهایشان را قلم زنید. ملت شیعه ایران به شفقت و مهربانی و ارشاد و هدایت شما و شمعی که بر فراز راهشان روشن کنید نیاز دارد نه به تیغ برانتان!..
حرفهایم چون از قلب برمی‫خواست بر قلبهایشان می‫نشست...
اشکها برگونه‫ی سرخ جوانی که روبرویم نشسته بود جاری شده بود. و از غصه بشدت بخود می‫لرزید. نگاهی بس عمیق به من انداخت و آهی سرد سرداده گفت: برادراز پیاده خبر نداری!آهی سرد سرداده گفت: آقای محترم! که بر فراز راهشان روشن کنید نیاز دارد نه به تیغ برانتان!..
ذاب بود و توا محترم! سواره‫ای و از پیاده خبر نداری! زندگی دیگر برای ما معنا و مفهومی ندارد. من و این آقایی که در کنار شما نشسته و آن برادری که در آن گوشه سر بزیر انداخته اهل یک دهکده‫ایم. ده ما در بین کوههای مرزی با پاکستان است. ما به شهر رفته‫ بودیم تا کپسولهای گازمان را پر کنیم.
وقتی برگشتیم متوجه شدیم نیروهای نظامی ایران با هلیکوپترها افرادشان را روی دهکده‫ی ما پیاده می‫کنند.
ما از پشت سنگها و صخره‫ها شاهد بودیم چگونه پدر و مادر، فرزندان و همسران، خواهران و برادرانمان را به رگبار گلوله بستند. من با چشمان خودم دیدم مادر بزرگ پیرم را جلوی اتاق با آرپیجی زدند.
غصه گلویش را بشدت می‫فشرد. اشک در چشمانش بکلی خشیده بود. بدنش بشدت می‫لرزید. اشک از چشمان من و اطرافیان سرازیر شده بود.
جوان خودش را کنترل کرد و آهی سرد سرداد و در ادامه گفت: دوست عزیز! حکایت دوستان دیگرم از آنچه من چشیده‫ام بسیار تلختر و دردناکتر است. حالا آیا به ما حق نمی‫دهی انتقام خود را از این ددمنشان خونخوار بگیریم.
شما را به خدا گناه ما چیست؟! با فقر و فلاکت زیر بار ظلم و ستم نظام سالهای متمادی صبر کردیم. دین و آئین و مذهبمان را به باد مسخره گرفته‫اند، حق زندگی را از ما سلب کرده‫اند، ما این راه را انتخاب نکرده‫ایم، ما را مجبور ساخته‫اند در این تنها راهی که جلویمان مانده قدم بگذاریم...».
این حکایت دردناکی که خبرنگاری خارجی از طالبان ایرانی در صفحات تاریخ ثبت کرده تفسیری است گویا از علل و اسباب بحران امنیت در مناطق اهل سنت ایران.در این روزهایی که جشن شادی دستگیری عبدالمالک ریگی رسانه‫های گروهی کشور را به رقص و طرب انداخته، شایسته است بزرگان نظام به این نقطه نیز بیندیشند که مشکل نظام و کشور به شاخ یک نوجوانی که اطلاعات کشور از او به عنوان عامل استکبار جهانی نام می‫برد بسته نیست.
قبل از عبدالمالک ریگی منطقه شاهد افرادی دیگر چون؛ مولوی عبدالملک ملازاده، عبدالمنعم عریش، عبدالحمید نوتانی، ابو شهید، ملا کمال، و غیره و غیره با شعارهای کاملا مشابه ـ دفاع از حقوق اهل سنت ایران ـ بوده است.
و این سلسله تا ریشه کن نشدن اسباب و عللی که باعث تزریق روح انتقام جویی در جوانان منطقه می‫شود همچنان ادامه خواهد داشت.
برخورد خشن نظام با اهل سنت کشور بشکل عام، و برخورد غیرحکیمانه و ناشایست آن با اقلیتهای قومی مناطق مرزی نشانه‫گر این است که زایشگاه جور و ستم تهران ریگی‫های دیگری را بزودی برای جامعه‫ی ایرانی خواهد زائید. و این سیاستهای نابخردانه سیر نزولی کشور را شدت خواهد بخشید و ایران زمین را روز بروز بجای ترقی و تقدم و پیشرفت بسوی ویرانه‫ای که بومهای وحشت بر تارهای عنکبوتهای شوم آن تخم گذاشته‫اند نزدیکتر می‫سازد.
نمانیم کین بوم ویران کنند همی غارت از شهر ایران کنند
نخوانند بر ما کسی آفرین چو ویران بود بوم ایران زمین
دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود

No comments:

Post a Comment