• شواهد بیانگر همکاری سازمان های اطلاعاتی ایران و غرب در این دستگیری بوده است. این حادثه شاید نقطه عطفی در چرخش سیاست در ایران و منطقه باشد. باید ان را بررسی نمود و عواقبش را دریافت. ریگی ان قدرها بزرگ نبود که غرب از برامد بن لادن دیگری در هراس باشد، بن لادنی که ساخته و پرداخته خودشان می بود، و اتفاقا احتمال گستردگی مبارزات او نیز نمی رفت. ابزاری شده بود برای فشار در تقابل با حضور سپاه قدس در عراق و یا هر نقطه دیگر ...
عبدالمالک ریگی توسط نیروی سربازان گمنام رژیم جمهوری اسلامی دستگیر شد.
جمهوری اسلامی و رسانه های داخلی و خارجی اش از اغازین لحظات دستگیری، نمایشی از قدرت را بر پا نموده اند. دو سال پیش با ریگی کوتاه صحبتی داشتم، به نظر جوان باهوشی می امد، ادعا می نمود که دادخواهیش برای برابری و دمکراسی ست. شاید اگر در دامان مام مهربانتری پرورده میشد و شاهد نابرابری ها و ستم ها نبود راهی دیگر را می پیمود. اما بلوچستان یعقوب مهرنهاد را نیز داشت که با مبارزه مدنی و فرهنگ سازی قصد تغییر در جامعه را داشت، هر دو شاهد و قربانیان ستم قدرت حاکم بودند، هر دو می خواستند مردم سرزمینشان سربلند و سرافراز از زیست خود باشند، اما هر یک راهی برای جدال با اهریمن زمان برگزید. یعقوب را چه مظلوم بر دار مرگ اویز نمودند و عبدالمالک را خدا داند چه میکنند.
ریگی هرچند ادعایش دمکراسی برای ایران بود اما اعتناعی به شعور جمعی برای بکارگیری و شیوه مبارزه جمعی نداشت. اینکه ایا این جوان جنگجو قادر بود دمکراسی را هضم کند بسیار بعید میدانم. در جدالش از همان فرهنگ قصاص و رفتار حاکم پیروی می نمود، بی توجه به مدنیت حاکم بر اندیشه انسان مبارز امروزین تنها تصویر عریان و بیرحم انتقام را نشانه گرفته و بر بوم سیاستش می نشاند.
نامی شد که هراس را در جان هراس افرینان پدید می اورد. اما سرنوشتش از مدت ها پیش تعیین شده بود.
او جوانتر از ان بود که دریابد تکیه نمودن بر قوای جهانی از او تنها سربازی جیره خوار و عاقبت قربانی خواهد ساخت.
شواهد بیانگر همکاری سازمان های اطلاعاتی ایران و غرب در این دستگیری بوده است. این حادثه شاید نقطه عطفی در چرخش سیاست در ایران و منطقه باشد. باید ان را بررسی نمود و عواقبش را دریافت.
ریگی ان قدرها بزرگ نبود که غرب از برامد بن لادن دیگری در هراس باشد، بن لادنی که ساخته و پرداخته خودشان می بود، و اتفاقا احتمال گستردگی مبارزات او نیز نمی رفت. ابزاری شده بود برای فشار در تقابل با حضور سپاه قدس در عراق و یا هر نقطه دیگر.
یک وسیله برای مقابله به مثل.
اما از سوی دیگر وجود جندالله خود نیز مانع گسترده ای در بلوچستان برای انکشاف اندیشه های نوین و دمکراسی خواه گردیده بود.
معامله غرب با ایران بر سر ریگی می تواند زنگ خطری برای بسیاری از نیروهای سیاسی دیگر باشد.
این معامله بیشک سراغاز یک دوره از تبادلات خواهد بود.
نمی توان پذیرا بود غربی که بر کوس جنگ میکوبد و هنگامه بمباردمان را بر فراز سرزمینمان قریب الوقوع می انگارد نیرویی نظامی را به بهانه جنگ با تروریزم قربانی سازد، انهم نیرویی که با دشمن در جدال میباشد.
ایا ازمون دیگر و یا فرصت دیگری را برای تمکین به خداوندی دلار فراهم دیدند؟
ایا وعده هایی دریافت نمودند و در مقابل اسیران پنهان و اشکار خود را هزینه می کنند؟
هرچه هست غرب از حلقه های ضعیف تر زنجیر برای معامله بهره می گیرد.
شهر اشرف شاید سراغاز ان بوده باشد و اکنون ریگی، فردا کجا را نشانه خواهند گرفت؟
به خواسته های رژیم بنگریم انان چه میخواهند؟
استرداد مجاهدین، ریگی، و احزاب کردی در کردستان عراق. این خواسته ها در همه رایزنی های دیپلمات های بلندپایه ایرانی با همتایان عراقی و پاکستانی خود مطرح می گردد.
در کنار این خواسته های نامشروع باید خاموش نمودن صدای جنبش در خارج و داخل را اضافه نمود.
کماندوهای مرگ افرین رژیم هم اکنون در سفارت خانه های این رژیم در اروپا اماده عملیات بر علیه شخصیت ها می باشند تنها نیازمند صدور ویزای عبور به محل قتل از مجراهایی که میزبان بختیارها بودند هستند.
با فروکش جنبش سیاسی در ایران و سبز شدن قوای حکومتی و تقلیل یافتن سطح خواسته ها به یک انتخابات که خود بیانگر مشروعیت پذیری رژیم از رای دهندگان خواهد بود، دیپلماسی جهانی می رود تا پیوندهای دیپلماتیک خود را دوباره احیا نماید.
نق و نوق های حقوق بشری هم هرگز موضوع غرب نبوده و نخواهد بود، بلکه تنها مسئله مردمی ست که نقض ان را با شکنجه، ترور و دار مرگ هر روز تجربه می کنند. مردمی که از نگاه دیپلماسی جهانی فاقد هرگونه ارزش انسانی می باشند، همانسان که سی سال نمودند.
درست در چنین شرایطی ست که همبستگی همه نیروهای انسانی و ازاده تقاضا میشود، فرصتی برای امتداد خط سیطره این و ان اندیشه نیست، یا مخاطرات پیش روی را می پذیریم و برای برون شد از ناگزیر خاموشی دوباره و قربانی شدن، دست در دستان یکدیگر قدرتی را در یک قطب بندی اجتماعی به صحنه ملی و جهانی می اوریم و یا باید پذیرای نتایج اسف بار خودخواهی های گروهی و مسلکی خود باشیم.
دقیقا در چنین شرایطی ست که جنبش نمی تواند حرکات منفک از تصمیمات جمعی را پذیرا باشد.
در دورانی که جنبش فاقد یک رهبری مصمم می باشد و مدعیان رهبری و گماشتگان انان با فرامین و طرح های تسلیم می روند تا میرایی همین جنبش را قربانی حفظ خویش و نظام خویش نمایند، ضرورت پدیداری شورای رهبری برامده از یک پارلمان مجازی با مشارکت همه نیروهایی که دمکراسی و سکولاریزم را نشانه گرفته اند بیش از پیش خود را در الویت و دستور کار قرار داده است.
متاسفانه نیروی روشنفکری و سیاسی اپوزیسون ایرانی طی سی سال بدون برنامه و طرح استراتژیک تنها توانست به دنبال حوادث افریده شده از سوی رژِیم دخالت خود را مانند مفسر سیاستی رخ داده بیان نماید.
این بی مایگی می بایست به تغییری کیفی برسد و اپوزیسیون باید قادر باشد خود حادث افرین باشد و نه راوی حوادث.
برای رسیدن به چنین اهدافی نیازمند رسانه هایی نیز هستیم که بدین کیفیت تغییر برنامه دهند و از خلوت درونی و تکرار خویش بدر ایند و به تصویرپردازی از یک همیت جمعی تبدیل گردند.
بیش از شیش یا هفت رسانه این اپوزیسیون در اختیار دارد اما همه انرا با هم جمع ببندیم دو ساعت از یک رسانه جدی را در بر نمی گیرند.
ما همه امکانات موجود برای یک برامد شایسته و بایسته را در اختیار داریم، اما انچه در اختیار نداریم مدیریت بر صحنه مبارزه میباشد. این مشکل تنها با پذیرش نفی تک صدایی و رویکرد به یک رهبری شورایی امکان پذیر می گردد هم ابزارش را به وفور در اختیار داریم و هم شایستگان بیشمارش را.
با اتحاد خود اجازه ندهیم سوداگران نفتی و بانکی ما را در نوبت های دیگر هزینه سیاست های خود کنند.
اخبار روز
No comments:
Post a Comment