بلوچها، مردمان جنوبشرق ایران، قوانینی در فرهنگ خود دارند که بر اساس آن به پناهندگان تعرض نمیکنند و آنها را از هر خطری دور نگاه میدارد. این رسم منشا بسیاری از رفتارهای اجتماعی این قوم در کنش و واکنش به آسیبهای اجتماعی در گذشته به ویژه در خونخواهیها و تظلمخواهیها بوده است. «میارداری» در زبانبلوچی به معنای پناهندگی و پناهجویی است. «میارجلی» و «میارداری» قوانینی در زندگی بلوچهاست که بدون شناخت این ویژگی نمیتوان به درستی درباره این قوم قضاوت کرد.
شاید هنوز هم کسی به درستی نداند بسیار پیشتر از آنکه تجارب جنگ جهانی دوم به کمک کشورهای جهان بیاید و «کمیساریای عالی پناهنگان سازمان ملل متحد» شکل بگیرد در بلوچستان ایران زیر عنوان «میارداری» قوانینی وجود داشته که پناهندگان را از هر تعرضی مصون میداشته است. بر اساس گزارش وبسایت اینترنتی «ویکیپدیا»، کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل (با سر نام یو ان اچ سی آر) یکی از آژانسهای تخصصی سازمان ملل است که در ژنو سوئیس واقع شدهاست. این دفتر در ۱۴ دسامبر سال ۱۹۵۰ جهت محافظت و حمایت از پناهندگان و یاری رساندن در امر بازگشت یا اسکان مجدد آنها تاسیس شد. گرچه از تاریخ شکلگیری رسم میارداری در بلوچها سررسیدی در دست نیست و یا کسی نمیداند نخستین بار از واژه «میارداری» کجا و چگونه استفاده شد اما بیتردید داستانها و روایتهای بسیاری در میان بلوچها نقل میشود که نشان میدهد این رسم بسیار قبلاز تر تاریخ شکلگیری کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در زندگی بلوچستانیها جاری بوده است. شاید این گزارش بتواند نیاز به مطالعهای عمیق درباره رفتار ایرانیان گذشته در مورد پناهندگان را برجسته کند.
بلوچها سرشان میرود میارشان نمیرود!
فرهاد انصاری،یکی از اهالی چابهار درباره میارداری در بلوچستان میگوید:«این عبارت فقط حکم ضربالمثل را ندارد. توصیفی است از روش زندگی بلوچها؛ بلوچها سرشان میرود ولی میارشان نمیرود.»
این مرد بلوچ از رسم میارداری به عنوان وجه ممیزه این قوم در میان اقوام ایرانی یاد میکند و میافزاید:«در همه نقاط کشور ویژگیهای رفتاری مثبتی زبان به زبان نقل میشود. حتی خصوصیت میهماننوازی در بسیاری از استانهای جنوبی کشور زبانزد است اما در مورد میارداری این ویژگی منحصر به بلوچهاست».
خانم «حمیرا ریگی» که از سال 80 تا 85 بخشدار یکی از بخشهای شهرستان چابهار بوده در تعریف این ارزش و معیار اجتماعی نزد بلوچها میگوید:« پناهجویی و پناهدادن به عنوان یک رفتار اجتماعی در میان بلوچها مرسوم بوده و از آن به عنوان شاخص و ممیز افراد و معرفی آنها استفاده میشده است. یعنی ویژگی خاصی به شمار میآمده و میآید.»
او متخصص فیزیوتراپی است ولی به سبب تجربه و تخصصش در میان مردم به عنوان مسئولی معتمد شناخته شدهاست و درباره کیفیت این رسم میافزاید:« معمولا به دو صورت افراد میار دیگران میشدند. یا نزد طایفه و تیرهای پناه میبردند که آنها از شاکی قویتر بودند. یا آنکه مستقیم و بیواسطه به سراغ خود شاکی میرفتند و با تکیه بر صداقت در گفتار و رفتار اظهار ندامت کرده و خواستار بخشش میشدند. نمونه دیگر هم برای کسی رخ میدهد که اساسا در وقوع اتفاقی نیت و تقصیری نداشته و در لحظه وقوع خطا کار دیگری از او برنمیآمده است و به همین دلیل پشیمان و نادم است. یا اینکه اساسا نتوانسته از خود دفاع کند و به خوبی استدلال کند و طرف مقابل قویتر از او بوده و در مواجهه حتما شکست میخورده بدون آنکه گناهی مرتکب شده باشد؛ پس به فرد یا طایفه دیگر پناه میبرده تا بتواند در آرامش حاصله به دفاع از خود بپردازد».
ریگی در تشریح جایگاه میارداری نزد بلوچها توضیحمیدهد:« کسی که میار دیگری میشود آنچنان نادم و پشیمان است که حتی اگر او عمل نادرست و از نظر اجتماعی سنگینی را مرتکب شده باشد که قتل و تعرض ناموسی باشد باز هم به حرمت این پشیمانی و تقاضای بخشش میاردار یا صاحب حق از این موضوع صرفنظر میکند و دیگر خونخواه و در پی مجازات او نخواهد بود.»
این زن فعال در بلوچستان تاکید میکند:« میارداری کاملا بر پایه صداقت و درستکاری و اخلاق استوار بوده و اینگونه نبوده و نیست که فردی به عنوان ترفند برای نجات جان خود از آن سوءاستفاده کند بلکه به آن معناست که فرد آنچنان صادق و پایبند به اصول اخلاقی است که از کرده خود پشیمان و در صدد جبران این نقص بوده است.»
جغرافیای میارداری
میارداری رسمی عام در میان بلوچهاست و برخلاف آنکه بلوچستان را به مکران( بخش مرکزی و جنوبی بلوچستان کنونی) و سرحدات( بخش شمالی شامل خاش و زاهدان و میرجاوه) تقسیمبندی میکنند که به تناسب آب و هوا تغییراتی در نحوه پخت و پز و مشاغل آنها نظیر دامداری و کشاورزی رخ میدهد در این رفتار اجتماعی مرز و محدوده ای نیست و همه مردمان بلوچ از میارداری به عنوان شاخص و معیار تمایز خود یاد میکنند.
«حمیرا ریگی» بخشدار سابق چابهار و از زنان فعال منطقه دراینباره میگوید:« پناهچویی و پناهدادن نزد بلوچها به عنوان یک رفتار اجتماعی عام بودن و خاص منطقه و شهر خاصی نیست. به عبارت دیگر این رفتار بیشتر ارزشی برای معرفی خود به عنوان بلوچ بوده تا خصیصهای برای معرفی مرز و جغرافیا.»
جایگاه زنان و میار آنها
در وصف کیفیت میارداری قواعد متعددی از مردم این منطقه میتوان شنید. برای نمونه «حمیدرضا پشنگ» نماینده مردم خاش، میرجاوه و نصرتآباد در مجلس شورای اسلامی درباره اهمیت رسم میارداری میگوید:« در کیفیت این رسم و جایگاه زنان نقل است که اگر فردی که سنگینترین جرمها نظیر قتل را مرتکب شده و به چادر زنی با ندامت پناه ببرد و آن زن به او پناه دهد مرتکب جرم از هر تعرضی مصون است و مادام که در مقام میار آن زن باشد نمیتوان به او آسیبی رساند».
اسطوره میرکمبر در وصف میارداری
رحیمصلاحزهی، رییس شورای شهر بمپور در وصف رسم میارداری در میان بلوچها به داستانی اشاره میکند که در «لیکو»های بلوچی روایت میشود و خوانندهای چون «کمالخان»* نیز آنها را خوانده است. در این روایت «میرکمبر» یا همان «میرقنبر» مردی از بلوچها بوده که عدهای از طایفهای دیگر از بلوچستان به نزد او پناه برده بودند. اما در زمانی که میرکمبر در منطقه حضور نداشته متعرضین به سراغ پناهندگان میرکمبر آمده و آنها را به اسیری میبرند.
صلاحزهی به شعری اشاره میکند که در آن مادر میرکمبر از او میخواهد که آبروی رفته را بازستاند زیرا در میان قوم بلوچ مباد کسی که میارش را آزار و اذیت کنند و او ساکت بماند. در این روایت آمده است:« مادر میرکمبر به او تاکید میکند که من جوان میشوم اگر بشنوم که تو در راه حمایت و بازپسگیری میارانت کشته شده باشی. مادر میرکمبر به او میگوید برو و میارانت را نجات بده و اگر بشنوم که راه نجات میارانت جان دادهای خود را آرایش میکنم و جشن میگیرم که پسرم جان خود را برای نجات میارانش داده ولی زیر بار بدنامی نرفته که میارش اذیت و آزار شده باشد.»
این قبیل روایتها که معمولا در قالب «لیکو»هایی به شعر درآمده و معمولا سینهبه سینه در آهنگها و نواهای بلوچی به نسل کنونی انتقال یافته تعدد و تنوع خاصی دارد ولی همگی بر این ویژگی مهم و منحصر به فرد بلوچها تکیه دارد که بلوچها از جان و دل برای کسانی که به آنها پناه میبردند مایه میگذاشتند.
میهماننوازی و داستانی که هنوز زبان به زبان نقل میشود
در وصف میارداری بلوچها داستانهای زیادی میتوان جست. گرچه اینک نقل و قصهخوانی و قصهگویی در میان ما کمرنگ شده اما هنوز میتوان در ردپای باقیمانده از این سنت اوصافی درباره میارداری بلوچها یافت. داستانی که اهالی ایرانشهر و بمپور در بلوچستان ایران نقل میکنند زیاد به گذشته بازنمیگردد. رحیمصلاحزهی درباره این داستان که مربوط به خونخواهی دو مرد اهل توابع ایرانشهر است میگوید که آنها تا همین مدتی قبل در این خطه زندگی میکردند و داستان آنها شهره عام و خاص شده بود.
او در روایتی که از این دو مرد نقل میشود میگوید:« در سالهایی نه چندان دور در دوره معاصر میان دو مرد حادثهای رخ داد و درگیری میان آنها به کشته شدن پدر یکی از آنها انجامید. نتیجه این شد که پسر مقتول و مرد ماجرای ما خونخواه پدر شد و پیغام فرستاد برای قاتل که خودت یا پدرت را به خونخواهی خواهم کشت.»
صلاحزهی به خونخواهی و رسوم و سنتهایی از این دست اشاره میکند که در اکثر طوایف دیده میشود ولی رسم پناهدادن و میهماننوازی بلوچها آنها را در خونخواهی نیز دستخوش مقرراتی خاص کرده است. او در ادامه داستان معاصر این خطه میافزاید:« در شرایطی که ماجرای این خونخواهی به نقاط مختلف منطقه رسیده بود روزی قاتل در حالی که با شتر خود در مسیری راه میپیمود گرفتار طوفان شن شد و راه گم کرد. در مسیری که گمشده بود به سرمنزلی رسید و خوشحال از این که آبادیای برای اقامت یافته شتر را نشاند. همینکه شتر نشست و مرد از آن پایین میآمد صاحب آن سکونتگاه یا آن آبادی پیش آمد. هر دو مرد همدیگر را شناختند ولی فرصت برای هر اقدامی اندک بود. راهگم کرده دریافت که درست به خانه کسی آمده که از او خونخواه پدرش است. صاحب آن آبادی نیز دریافت که چه فرصتی دستگیرش شده است. با این حال پسر مقتول بانگ برآورد که ای فلانی آمدهای عذربخواهی یا آمدهای تا من مجازاتت کنم یا اینکه راهگمکردهای؟ قاتل نیز پاسخ داد که واقعیت این است که من راه گمکردهام. برای عذرخواهی هم نیامدهام.»
رییس شورای شهر بمپور در شرح ماجرای این داستان معاصر و واقعی توضیح میدهد:« در وصف این واقعه و این دو مرد گفتهاند که پسر مقتول خطاب به قاتل پدرش گفت بسیار خب با این حساب تو میهمان من هستی. میهمان در امان است. پس فعلا بیا و استراحت کن.»
صلاحزهی از قول قاتل میگوید:« در تمام مدت میترسیدم که همهاش نقشه باشد تا با این روش مرا به داخل بکشاند و بکشد. اما پسر مقتول مرا به کتوک( کپری که بلوچها با برگ و ساقه نخل درست میکنند) خود برد و حتی خانواده خود را برای احترام فراخواند و آنها با من احوالپرسی کردند. شب جای خواب هردویمان در یک منزل بود. تا صبح گمان میکردم که او مرا میکشد. صبح صدایم کرد و بعد از دادن صبحانه شترم را آماده کرد و وقتی من سوارش شدم گفت برو؛ تا غروب هنوز هم میهمان من هستی ولی بعد از غروب هرجا پیدایت کنم تو را به خونخواهی پدرم خواهم کشت!»
اهالی بمپور و ایرانشهر در تایید این داستان میگویند که این دو مرد تا چندی قبل در منطقه ایرانشهر زندگی میکردند و هر دو به مرگ طبیعی مردند.
بلوچهای ایرانشهر و بمپور از این داستان به عنوان تاییدی بر جایگاه رفیع میهمان و میار نزد خود بهره میبرند و تاکید دارند که کسی که نزد بلوچی میهمان یا میار شود از هر آسیبی در امان است.
اگر این رسم به نسل جدید انتقال یافته بود
«رحیمبخش درازهی»، یکی از فرهنگیان آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان در سیب و سوران در منطقه سراوان است. او عضو شورای عالی استانها نیز هست. درازهی درباره این رسم کهنه بلوچها میگوید:«به نظر من اگر همین رسم و آیین کهن بلوچها بازتولید و آموزش داده شده بود هیچگاه شاهد وقوع حادثه تلخ تاسوعا در چابهار نبودیم زیرا اکثر کسانی که در چابهار قربانی این اقدام ناشایست شدند میهمان بودند و بلوچها هیچگاه چنین چیزی را برنمیتابند. البته باید تاکید کنم که تروریستها اتفاقا قوم بلوچ را هدف قرار گرفتهاند و آنها از این قوم نیستند. اما به هر حال این رسم و آیین امروز میتوانست عامل بازدارندهای باشد برای بسیاری رفتارهای نابهنجار زندگی دنیای ناآرام کنونی».
حمیدرضا پشنگ، نماینده مردم خاش و میرجاوه نیز در تحلیل کم رنگ شدن رسوم ریشهدار و غنی نظیر میارداری میگوید:« راستی، صداقت و جوانمردی از خصوصیات بارز قوم بلوچ بوده و در منطقه شاخص است اما الان رو به کمرنگ شدن دارد زیرا به تناسبی که تهاجم فرهنگی با انواعی از ابزار و ادوات خود به فعالیت مشغول است ما نتوانستهایم به بازتولید ارزشها و اصول غنی خود بپردازیم.»
او که پیشتر دبیرهنرستان بوده میافزاید:« هر نوع فعالیتی و هر نوع تصمیمی در منطقه سیستان و بلوچستان به ویژه در جنوب استان اعم از بحث های توسعهای گرفته تا مسائلی از قبیل امنیت و سیاست یا حتی مسائل فرهنگی بدون شناخت ویژگیهای فرهنگی این قوم و این خطه محکوم به شکست خواهد بود.»
آیینهای دیرین و نیاز باتولید آنها
خانم ریگی با توجه به آنچه بر تغییر و تحول در اسلام تاکید شده و میگویند مسلمان نباید امروز و دیروزش باهم تفاوتی نکند توضیح می دهد:« سنتهای گذشته و اصول سنتی و قومی را باید با توجه به مقتضیات زمانی و شرایط روز تغییر داد و به روز کرد. اما سنت و رویه میارداری در میان بلوچها کمرنگ شده است و این نتیجه تغییر و تحولاتی است که در سالهای اخیر در همه جوامع رخ داده است.»
این کارشناس سازمان بهزیستی کشور میافزاید:« میارداری در دنیای امروز شاید نقاط ضعفی از نظر نهادهای توسعهای و مولفههای مدرن جامعه داشته باشد اما مزایای احیا و بازتولید آن بسیار زیاد است. برای نمونه اینکه میارداری و احیای آن از انتقامجوییهای متعدد و کور جلوگیری خواهد کرد و فرهنگ بخشش را رواج میدهد.»
خانم ریگی از توضیح محاسن احیای این سنت و ترویجآن در سطح ملی میگوید:« این رسم رفتاری پیشگیرانه دارد زیرا راه را بر کسی که خطایی مرتکب شده و در شرایطی نابسامان مرتکب عملی ناشایست شده نمیبندد و به او این امکان را میدهد که اگر واقعا درمانده و وامانده به راستی نادم و پشیمان شد بتواند گذشته خود را بگذارد و سایه رسم میارداری فرد جدیدی بشود. همه این رسم بر پایه اخلاق و راستگویی و صداقت پیش رفته و میرود».
این زن فعال منطقه تصریح میکند:« همانگونه که در حدیث هم آمده است که لذتی که در عفو هست در انتقام نیست احیای این رسم در برابر قصاص و خونخواهی راهی دیگر قرار میدهد و مروج فرهنگ راستگویی و بخشش است.»
ثبت این رسم و تلنگری به ایرانیان
ثبت ملی رسم میارداری در جنوبشرقی ایران به عنوان یک میراثمعنوی از سوی سازمان میراثفرهنگی، صنایعدستی و گردشگری میتواند زمینهساز احیای رسم و آیینی شود که از دیرباز نزد ایرانیان مرسوم بوده و نشان از فرهنگی بودنآنان دارد. علاوه بر این میتواند زمینه ساز تحولات مثبتی در منطقه بلوچستان و رفتارهای اجتماعی کشور از جمله بازتولید ارزشهایی که به همافزایی مولفههای اخلاقی بینجامد باشد.
حمیدرضا پشنگ نماینده مردم خاض، میرجاوه و نصرتآباد در اینباره تاکید میکند که ما از رییس سازمان میراثفرهنگی، صنایعدستی و گردشگری و سایر مسئولان مرتبط میخواهیم تا با توجه به این مقوله زمینه مطالعه و پژوهش در سیستان و بلوچستان فراهم آورده و موجب افزایش شناخت از مردم بلوچستان شود.
حمیرا ریگی نیز تایید میکند که ثبت ملی این رسم و توجه به آن سبب تلنگری به مردم منطقه و خود بلوچها شده و آنها را ترغیب میکند تا یکی از رسمها و آیینهای مثبت خود را برای زندگی سخت کنونی احیا کرده و به کار گیرند.
پینوشت:
*بر اساس تعریف وبسایت اینترنتی ویکیپدیا، لیکو یکی از فرمهای موسیقی بلوچستان است. در ایران لیکو شاخصترین و مهمترین مقام در موسیقی شمالی بلوچستان ( سرحد) و تا حدودی مترادف با ذهیروک (آواز بنیادی نواحی مرکزی و جنوبی بلوچستان - مکران) است . محتوای موسیقیایی مقام لیکو و اشعار مورد استفاده در آن بیانگر غم و هجران است. «کمالخان هوت » یکی از مشهورترین خوانندههای معاصر بلوچستان بود که در اسفندماه 1388 دارفانی را وداع گفت. او فرزند مراد ، در سال ۱۳۲۰ خورشدی در روستای «لایران» از توابع بخش دشتیاری چابهار، در یک خانواده کشاورز به دنیا آمده بود.
http://anthropology.ir/node/8191
..
No comments:
Post a Comment