مقاله ای تحت عنوان "حق حاکمیت ملى مردم بلوچ و رابطه آن با دموکراس در ایران" بقلم آقای رحیم بلوچستانى دراکثرسايتهای بلوچی منتشرشده است. ازآنجائی که دراين نوشته نکات جديدی مطرح گشته، لازم ديدم به مسائلی بپردازم.
ظاهراً نويسنده مقاله ياد شده، وقت زيادی را صرف تهيه وتنظيم آن نموده وعمدتاً ازکتب ومقالات " استادان بزرگوارفارس"( رجوع شود به زيرنويس مقاله) نيزبی بهره نبوده است، اما با وجود اين همه زحمت وتلاش، نوشته مذکوربه قول بلوچها به " پکيرءِ کچکول" شباهت دارد ودرآن همه چيزيافت ميشود.
ظاهراً نويسنده مقاله ياد شده، وقت زيادی را صرف تهيه وتنظيم آن نموده وعمدتاً ازکتب ومقالات " استادان بزرگوارفارس"( رجوع شود به زيرنويس مقاله) نيزبی بهره نبوده است، اما با وجود اين همه زحمت وتلاش، نوشته مذکوربه قول بلوچها به " پکيرءِ کچکول" شباهت دارد ودرآن همه چيزيافت ميشود.
وی براين واقعيت که "بلوچستان اشغال شده" صحه می گذارد که به نوبه خود جای بسی خوشحالی است.
او ميگويد" بدست آوردن حق حاکمیت ملى موضوع و معضل سیاسى مردم بلوچستان است۰ حقى که با زور سرنیزه و توپ و تانک از آنان سلب شده است۰ ھمه ما کما بیش از چگونگى اشغال بلوچستان در بخش غربى آن تحت دسیه ھاى استعمار انگلیس و دولت قاجار و پس از آن باز ھم با ھمکارى و رھبرى انگلیس و دولت رضا شاه پھلوى آگاھى داريم. "
اما تعبيرنادرستی از"حق حاکميت ملی" دارد ومينويسد " تأمین حاکمیت ملى مردم بلوچ بر سرزمین تاریخى شان، با توجه به شرایط حاکم کنونى بر آن، ضرورتاً حتمى نیست که از مسیر شعار استقلال بگذرد۰"
علاج بيمار، بقول معروف کشتن بيمارنيست. بلوچستان توسط بيگانگان اشغال شده وتمامی مصيبتهائی که ملت بلوچ با آنها دست به گريبان است، نتيجه ادامه سياست اشغالگرايانه دربلوچستان ميباشند. آنان همه امکانات ومنابع طبيعی بلوچستان را برای خود ميخواهند وبه نسل کشی ملت بلوچ مشغولند. زمانی که بيماری را دريافته ايم، بايد درراستای علاج آن به شکل واقعی برآئيم، يعنی مبارزه درجهت کسب " حق حاکميت ملی" ملت بلوچ ازاشغالگران. نبايد ازياد برد که "حق حاکميت ملی" با آنچه درچارچوب يک "حکومت فدرال" درايران بدست می آيد، يکی نيست. درحکومت فدرال( درصورتيکه نمايندگان ملت فارس تحت فشارنيروهائی وشرائط خاصی، اين جام زهررا بنوشند)، احتمالاً جوی فراهم آيد تا مردم بلوچ خود را برای کسب "حق حاکميت ملی"، سازماندهی کنند ولی يقيناً به اين حق نخواهند رسيد.
آقای بلوچستانی، معتقد است تا مردم بلوچ به شيوه ای"مدرن" مبارزه کنند وتئوری خويش را چنين تدوين ميکند "... ما در دوران مدرنى زندگى میکنیم که ابزارھاى مدرن و روش ھاى مدرن مبارزاتى متناسب با زمان خود را میطلبد۰ " کاربرد شيوه های مدرن مبارزاتی را ميتوان درمبارزه با رژيمها وسيستمهای مدرن بکارگرفت. ملت بلوچ برعليه کسانی مبارزه ميکند که " چاه جمکران" دارند وازانجام هيچ جنايتی فروگذارنميکنند تا شرائط ظهورامام زمان فراهم گردد و.... با اين دشمن نميتوان به شيوه ای مدرن درافتاد. تاکتيکهائی که دراروپا رايج اند، شايد دربلوچستان کاربرد نداشته باشند. بلوچستان شرائط خاص خويش را دارد وروشهای مبارزاتی خويش را می طلبد. چه زيبا بود که مردم بلوچ دشمنان متمدنی ميداشتند وبا نشستن پشت ميزمذاکره همه مسائل حل ميشد وملت بلوچ رهائی خويش را بازمی يافت و قطره ای خون برزمين نمی ريخت. اما هيهات که چنين نيست.
درادامه ميخوانيم " آن دوران که با جنگھاى چریکى حکومت ھاى مرکزى از پاى درآورده میشدند، دیر زمانى است که سپرى شده و... " و بدينترتيب برمبارزه مسلحانه ای که هم اکنون دربلوچستان جريان دارد، خط بطلان ميکشد. مردم بلوچ ۳۰ سال است که کشتارميشوند وهم اکنون برعليه ستم وبيعدالتی های رژيم حاکم ومزدوران محلی اش دست به اسلحه برده وازخود دفاع ميکنند. واين مبارزه صرفاً به جنگ چريکی ختم نميشود. همزمان با عمليات تدافعی، به کارسياسی نيزبا توجه به جوخفقان حاکم، پرداخته ميشود. اينرا مطمئن باشيم که ملت بلوچ بدون يک بازوی قدرتمند نظامی هيچ است واگردست آوردی داشته باشد، قادربه دفاع ازآن نخواهد بود.
تفکرات آقای بلوچستانی، هنوزهم بطورکامل ازتاروپودهای "ايرانی بودن" رها نشده وسعی ميکند به شيوه های گوناگون، مرزهای به قول خودش انگليس ساخته را، تحت پوشش " ھمزیستى مسالمت آمیز و حقوق برابرملتھا در ایران" حفظ کند. مردم بلوچ طبيعتاً به حقوق همه ملل جهان، بخصوص ملتهای ستمديده ای که درايران بسرميبرند، احترام ميگذارند ولی آنطور که فدراليسم خواهان بلوچ تبليغ ميکنند که " منافع ملی ملت بلوچ درايران با منافع ديگرملل ساکن اين کشور گره خورده است، نه با منافع ملت بلوچ درآنسوی خط ترسيمی اجانب"، نيست. بلوچ منافع مشترکی دارد چه اينطرف خط باشد وچه آنطرف. زبان، فرهنگ ومذهب مشترکی دارند. وسرزمينشان يکی است. بلوچ با آذربايجان هم مرزنيست. بلوچها با ترکها رابطه تجاری واقتصادی ندارند. با زبانی مشترک سخن نمی گويند. مذهبشان يکی نيست. لباس، آداب ورسوم و.... همه وهمه مواردی هستند که منافع ملی بلوچ را با سايرملل ايرانی پيوند نميدهد. پيش ازاينکه فاشيستهای ايرانی بين دو بلوچستان ديواربکشند، اکثربلوچها بيماران خود را جهت مداوا به آنسوی مرز(!) ميبردند، به جای اينکه راهی تهران ويا سايرشهرهای ايران شوند.
وی دوراه حل مبارزاتی را طرح کرده ومبارزه دربرقراری فدراليسم را شيوه ای اصولی ومنطبق با شرائط ايران ومنطقه وجهان ميداند وروشی را که استقلال را تنها راه رهائی ملت بلوچ عنوان ميکند "احساسی وعاطفی" قلمداد کرده وبعنوان روشی غلط رد ميکند. ازسوئی ديگر، مبارزات ملت بلوچ را دربلوچستان شرقی جهت آزادی واستقلال ميستايد وبه آنها حق ميدهد تا کشورخويش را داشته باشند.
همه ميدانيم که پاکستان بعنوان کشوری فدرال شناخته ميشود و در آنجا دمکراسی نيم بندی نيزوجود دارد. با گذشت ۶۲ سال ازعمراين کشور، ملت بلوچ هيچ نفعی ازسيستم فدرالی آنجا نبرده است. واينرا نيزميدانيم که ملت فارس در ايران به خودی خود تن به پذيرفتن فدراليسم نخواهد داد. گيريم که قدرتهای خارجی بلائی سر آن بياورند وسيستمی فدرالی پياده کنند. سرانجام اوضاعی شبيه پاکستان پديد خواهد آمد، با اين تفاوت که فارسها با دمکراسی بيگانه اند وشايد مدتها زمان ببرد تا دمکراسی را تمرين کرده وبه سطح پاکستان برسند. پس ازسپری شدن دهها سال ديگر، به جائی خواهيم رسيد که امروزآنجا هستيم.
کريم بلوچ
۲۶ دسامبر۲۰۰۹
http://www.balochetawaar.com
No comments:
Post a Comment