Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

دموکراسی و تمامیت ارضی - کامنت برگزیده ( تبریزلی سیامک)

کامنت برگزیده ( تبریزلی سیامک)

دموکراسی و تمامیت ارضی
دلیل اینکه تجزیه طلب نیستم این است که اعتقاد دارم این مشی و رویه، اولاً باعث میشود که ملیتهای غیر فارس ایران که در مناطقی بجز منطقه بومی خود ساکنند عموماً و ترکان ساکن پایتخت خصوصاً نتوانند با مبارزه ملی همگام شوند. ثانیاً بلوغ سیاسی ملت ایران (از هر ملیتی) به آن درجه نرسیده که بتواند مرحله جدایی را با هزینه های حداقلی بگذراند و برعکس رد کردن این مرحله بسیار دردآور و خونبار خواهد بود. ثالثاً معتقدم که درد آن چنان حاد نشده که به روشهای کم هزینه تر قابل درمان نباشد. مشی تبلیغ استقلال خواهی مثل آن است که برای یک بیماری سخت، اما قابل درمان با روشهایی غیر از جراحی، یک جراحی بسیار پر ریسکی پیشنهاد شود. طبعاً پزشک حاذق هرگز چنین تجویزی نخواهد کرد...دموکراسی را در ایران پیاده بکنید،تمامیت ارضی هم سر جای خود باقی خواهد ماند.

آقای سامان عزیز و گرامی؛ من این روزها سرم خیلی شلوغ است و واقعاً فرصت زیادی ندارم. این توضیح را دادم که اگر به این کامنت پاسخی دادید و جوابی دریافت نکردید، از همین حالا عذرخواهی کرده باشم.
ما ببینید، یک استاد دانشگاهی به نام آقای دکتر نراقی که شخصاً ایشان را دو سه بار بیشتر در برنامه های تلویزیون بی بی سی ندیده ام و نمی دانم که کرد است یا ترک است یا فارس است یا هر ملیت دیگر و احتمالاً هیچ تعلق سیاسی به هیچ یک از جریانات سیاسی دخیل در مبارزات ملی دموکراتیک ملیتهای غیر فارس ایران ندارد، آمده یک تحلیلی کرده راجع به مبانی اخلاقی حق جدایی طلبی و وجود چنین حقی را از دیدگاه خود تأیید کرده و من نیز تحلیل ایشان را در این جا منعکس کردم. حالا این چه ربطی داشت به کامنتی که شما گذاشتید و چه ربطی به نظامی گنجوی و سنگ نوشته مزارش داشت و کجای مقاله شما نقدی بود بر مقاله آقای نراقی؟.
من فکر میکنم که اگر کسی یا کسانی بتوانند این ارتباط بی ربط و به عبارت بهتر این گیر و دست انداز را پیدا کنند، به بسیاری از مسائلی که شما و همفکران شما دچارش هستند جواب داده میشود. شخصاً اما تصور میکنم که ربطش این باشد که شما استدلال می کنید که چون در ایامی بسیار قدیم، بنا به آنچه شما می اندیشید مناطقی فارس زبان و متعلق به کشوری که امروزه ایران نامیده میشود بوده، پس حالا هم باید فارس زبان باشد و به این تمامیت سیاسی برگردانده شود.
من هم می گویم که اولاً شما تصور می کنید که آن مناطق فارس زبان بوده و عده ای دلایل و استدلالات دیگری دارند. قرار هم نیست که همه مردم استدلالات شما بپذیرند. ثانیاً چه کسی گفته که اگر مناطقی در زمانی متعلق به فلان کشور و امپراطوری بوده، باید تا ابد تحت لوای آن اقتدار سیاسی بماند؟. مثلاً با استدلال شما باید تمام اوروپای کنونی به ایتالیا و لهستان به روسیه و آمریکا و کانادا به سرخ پوستها و کردستان عراق با وارثین امپراطوری آشور (یعنی اعراب امروزی) و ... برگردانده شود و ضمناً درباره حدود و ثغور این امپراطوریهای جدیدالتأسیس هم منازعات بی پایانی در بگیرد. ثالثاً این وسط دموکراسی و حق تعیین سرنوشت ملتها و دستاوردهای دیگر دنیای مدرن چه جایگاهی دارند؟. پس کی و چه زمانی و چگونه قرار است ملت مدرن مبتنی بر دموکراسی و برابر حقوقی شکل بگیرد؟. آیا شما تصور می کنید با ساختار سنتی حکومت و پدرسالاری، بشر می تواند به سعادت و رفاه برسد؟. من که فکر نمی کنم و جامعه ایران (البته اگر قرار است ایرانی باقی بماند) بایستی لاجرم در همان مسیر جهانی و به رسمیت شناختن حقوق بشر و حقوق ملی به عنوان پیوستی بر حقوق بشر حرکت نماید. وگرنه تناقضات به حدی رشد خواهند کرد که دیگر برای همیشه قابل کنترل نخواهند بود. رابعاً مگر شما ادعا نمی کنید که تجزیه طلبان قومگرا در اقلیت مطلق قرار دارند؟. پس دیگر این همه ولوله و نگرانی از برای چیست؟. چرا شما با آزادی آن قبیله گرایان متوهم مخالفید تا هر تبلیغی خواستند بکنند و احزاب آزاد و قانونی خود را داشته باشند و برای استقلال فلان منطقه رفراندوم بگذارند؟. مگر ایمان ندارید که مردم به واسطه عشق و علاقه وافر به تمامیت ایران، توی دهان آنها خواهند زد؟. پس دیگر مشکل شما چیست؟. چرا اجازه نمی دهید تا این پانهای بی جایگاه و پایگاه توسط خود مردم رسوا شوند؟
خامساً من تجزیه طلب نیستم اما به حق دموکراتیک یک استقلال طلب برای تبلیغ مشی و مرام خود نیز ایمان کامل دارم. همچنان که به حق جنابعالی برای عزیز شمردن ایران، حتی بالاتر و فراتر از جانتان هم اعتقاد دارم. دلیل اینکه تجزیه طلب نیستم این است که اعتقاد دارم این مشی و رویه، اولاً باعث میشود که ملیتهای غیر فارس ایران که در مناطقی بجز منطقه بومی خود ساکنند عموماً و ترکان ساکن پایتخت خصوصاً نتوانند با مبارزه ملی همگام شوند. ثانیاً بلوغ سیاسی ملت ایران (از هر ملیتی) به آن درجه نرسیده که بتواند مرحله جدایی را با هزینه های حداقلی بگذراند و برعکس رد کردن این مرحله بسیار دردآور و خونبار خواهد بود. ثالثاً معتقدم که درد آن چنان حاد نشده که به روشهای کم هزینه تر قابل درمان نباشد. مشی تبلیغ استقلال خواهی مثل آن است که برای یک بیماری سخت، اما قابل درمان با روشهایی غیر از جراحی، یک جراحی بسیار پر ریسکی پیشنهاد شود. طبعاً پزشک حاذق هرگز چنین تجویزی نخواهد کرد. اما اگر بیماری از درجه معینی بگذرد، به قول معروف باید گفت که مرگ یک بار و شیون هم یک بارکه بنده معتقدم که ما هنوز در یک چنین مرحله ای نیستیم. اما هرگز هم معتقد نیستم و نخواهم بود که یک نقشه جغرافیایی یا خاک سیاه بالاتر و ارزشمندتر از حریت و سعادت انسان است.
سادساً جناب سامان؛ اعتقاد شما مبنی بر اینکه جمهوری آذربایجان (یا به قول شما آران و شیروان) باید جزء خاک ایران شود، بسیار قابل احترام!. اما راهکار شما برای تحقق چنین آرزویی چیست؟. اگر فقط قضیه لجبازی و دهن کجی به استقلال طلبان در میان است که هیچ. لیکن اگر در این اعتقاد سیاسی جدی هستید، آنگاه راهکار مشخص شما چیست؟. راهکارتان که یقیناً نمی تواند نظامی باشد چون نه نوبت به شما می رسد و نه چنین اجازه ای به شما داده میشود. مثلاً روسیه با آن همه امکانات نظامی چنین جرأتی به خود نمیدهد.
پس راهکارتان بایستی لزوماً مدنی باشد.حال آیا انتظاردارید که با وضعیت فعلی حکومت و اقتصاد و آزادی کشور شما ایران، دیگرانی هم پیدا بشوند که برای رفتن به زیر اقتدار سیاسی آن سر و دست بشکنند؟. آن هم در زمانی که گروههایی از این ملت سیاسی، سودای جدایی دارند؟. من فکر میکنم که اگر در حال حاضر بشریت چند مشکل بسیار حاد و گلوبال در سطح مسائل مربوط گرم شدن کره زمین و اتمام سوختهای فسیلی و بحران انرژی داشته باشد، یکیش حتماً همین جمهوری اسلامی ایران است که مبلغ و مروج رادیکالیسم اسلامی، تروریسم و انواع و اقسام اندیشه های مرتجع است. دشمن آزادی بیان و روزنامه نگار و مشوق چاقوکش و اوباش است. دشمن روشنفکری و علوم انسانی و مبتکر و مخترع انواع خرافات رنگارنگ است. قاچاقچی بزرگ و دولتی مواد مخدر و سلاح و زنان بدکاره است... . وضعیت جوری است که دانشجوی ایرانی وارد دانشگاه نشده، به فکر فوق لیسانس و مدرک تافل است تا به سرعت پذیرشی از یکی از دانشگاههای خارجی بگیرد و در برود. دهها مورد تکراری دیگر می توان بر این سیاهه افزود. حال آیا شما چنین می اندیشید که دیگرانی پیدا شوند که خودخواسته خودشان را داخل این جهنم اهورایی آریایی بیاندازند؟.
آقای سامان عزیز! حق تعیین سرنوشت یک حق دو طرفه است. یعنی هم ملیتهایی می توانند از یک واحد سیاسی جدا شوند و هم ملتهایی می توانند به میل و اراده خود یک واحد سیاسی جدید بسازند. یعنی واقعاً هم ممکن است که روزی جمهوری آذربایجان و ارمنستان و گرجستان و افغانستان و ... یک واحد سیاسی تشکیل دهند و تحت لوای یک حکومت واحد زندگی کنند. اما چه موقع؟. زمانی که اولاً ملتهای آنها برای تعیین سرنوشت سیاسی خود آزاد باشند و ثانیاً چنان جذابیت و رفاهی در کشوری (مثلاًایران) وجود داشته باشد که دیگران برای شهروندی آن سر و دست بشکنند. نه اینکه در وضعیت فعلی که شهروندان خود ایران به فکر بر داشتن جان و گریختن از آن هستند. شما چرا نمی آیید به جای این همه تاریخ سازی و آویزان شدن به قبر فلان شاعر و بهمان فیلسوف، چنان احترام و رفاه و آزادی و عدالت اجتماعی بوجود آورید که دیگران به طیب خاطر تقاضای شهروندی ایران را بنمایند؟. با ادعاهای گنده که کاری از پیش نمیرود!. گروههای ملی گرایی هم در افغانستان فعالیت می کنند که خواهان الحاق خراسان به افغانستانند و منطقاً نقشی جز تنش آفرینی و اتلاف انرژی و دلخوریهای بی مورد ندارند. شما حقوق ملیتها و اصلاً خود ملیتها را به رسمیت بشناسید، حقوق شهروندی را به رسمیت بشناسید، دموکراسی را در ایران پیاده بکنید، آن هنگام من به شما اطمینان میدهم که تمامیت ارضی ایران هم سر جای خود باقی خواهد ماند و احزاب مبلغ استقلال پایگاه مردمی عمده ای نخواهند داشت. تمام این مشکلاتی که امروزه شما با تمامیت ارضی خود دارید، ناشی است از سؤمدیریت اشخاصی با طرز فکر جنابعالی در مدیریت صحیح تنوع ملی ایران. نه تقصیر ترکیه است، نه کویت، نه پاکستان، نه ترکمنستان و کردستان عراق. اشخاصی با طرز تفکر جنابعالی که وحدت را در یکدست بودن می بینند و می فهمند مسبب همه مظالم به ملیتها و تنشهای ناشی از آن مظالم هستند. همچنانی که اشخاص دیگری با همین طرز فکر (اما در بعد مذهبی آمیخته با شوونیسم آریایی آن) مسبب تمام مشکلات زاییده شده از حکومت توتالیتر جمهوری اسلامی می باشند. همچنانکه همین افراد نعمت نفت را به لعنت اقتصاد ایران تبدیل کرده اند، می ترسم اشخاصی با ماهیت فکری توتالیتر مثل جنابعالی نیز نعمت تنوع ملی را به جهنمی مثل قضیه یوگوسلاوی و سودان تبدیل کنید. شما اگر جربزه دارید، یک کاری بکنید که مردم به میل خود در تمام دنیا فارسی یاد بگیرند نه با زور و اجبار تا دافعه امروزی نسبت به این زبان بوجود نیاید. ضمناً ملانصرالدین راجع به این قضیه (تغییر اجباری زبان) مطالب بسیار زیبایی دارد که اگر فرصت کردم لینکش را پیدا می کنم و اینجا انعکاس میدهم. مثلاً کاریکاتوری دارد که یک نفر می خواهد زبانی را به زور توی دهان مردم بچپاند. یکی از مردم هم می گوید: "آ بالام، منیم اؤزومون دیلیم وار آخی!". یعنی عزیز من؛ آخر من خودم زبان دارم. اما گویا نویسنده مقاله شما از آن مطالب زیاد خوشش نیامده!.
به هر حال موفق باشید.
کامنت آقای سامان:http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=3401
برگرفته از : ایران گلوبال: انتشار از آ. ائلیار

No comments:

Post a Comment