Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

از سوختۀ سیستان تا تمدن بلوچستان به قلم؛ ابراهیم حسین بر

در میان جاده های بلوچستان، به 40 کیلومتری جنوب غربی بزمان ایرانشهر که می رسیم، به شهر افسانه ها و حماسه ها قدم می گذاریم، به آغازین تمدن بشری که در هزاره های دوم و سوم پیش از میلاد، شکوه و عظمت خویش را باز یافته و رفاه شهری و اجتماعی را برای مردمش به ارمغان داشته است.

مرتبط با:

آری اسپیدژ را می گویم،

اسپیدژ را می گویم که مأیوس و مهجور مانده، اسپیدژ را می گویم که در فراغ تمدن چندین هزار ساله اش به ماتم نشسته.

اینجاست که سنبل تاریخ و تمدن بلوچستان به تصویر کشیده شده، اینجاست که می بینی چه به سر تاریخ این سرزمین آمده.

گروهی از باستانشناسان دانشگاه سیستان و بلوچستان که از این منطقه دیدن می کنند، اینچنین بازگو می کنند که؛ چون به گورستان اسپیدژ رسیدیم، قاچاقچیان که مشغول حفاری بودند با دیدن ما و مأموران همراه، با گونی های پر از اشیای کشف شده از محل گریختند.

کاش "گیل گمش"، آن یگانه حماسه ساز بشری هم می دانست که فرجامش به دست نااهلان سپرده می شود و نقش خود را بر این دیار حک نمی کرد، او که بین النهرین را رها کرد و به زعم خویش به سرزمین دلاورمردان و شیرزنان بلوچ پناه آورد و گمان می برد که نام اسطوره ای اش را بلوچ، جاودانه خواهد ساخت، اما نمی دانست که پس از 4000 سال، حماسه اش در میان خروارها خاک گم خواهد شد و یا به دست غارتگران تاریخ، معامله خواهد شد.



خدایا! بر ما چه رفته است؟ بلوچ را چه گناهیست که حیاتش را گرفته اند و اکنون ماندگار تاریخش را نیز به یغما می برند؟

آیا فرجام میراث تاریخ چندین هزار سالۀ بلوچستان، باید دفینه های حفاری شده ای باشد که نگاره های باستانی اش به غارت رفته و خاک و خاشاکش بر جای مانده و یا قصرها و کلات هایی که به خرابه هایی بدل گشته؟

آیا آنچه از تاریخ و تمدن این سرزمین به نسل فردای بلوچ می سپاریم، خاطره ای تلخ باشد که هویتش به تاراج رفته و یا به سبب غفلت های عامدانه، به دست نامروت زمان سپرده شده است؟

کاش فرزند این سرزمین نبودم تا ویرانی وطنم را اینچنین نظاره گر نباشم، چه سودیست بر ما که مسئولان نالایق، بلوچستان را بهشت باستانشناسان خوانند و ما به بازی با این کلمات دل خوش کنیم؟

این کدامین عدالت حمهوری اسلامی است که از 10000 اثر تاریخی بلوچستان، فقط تعدادی انگشت شمار به ثبت برسند و دیگر فراموش شوند؟

کدام "رایحۀ خوش خدمت" دولت اصولگرا؟ که دولت شوم تبعیض و بی عدالتی اش بر این مرزها سایه افکنده و ظلم و جورش مجال سخم گفتن هم نمی دهد.

نمی دانم چه حکایتیست که شبکه هامون و به تبع آن رسانه های کشوری با آب و تاب فراوان و اغراق گویی مزیدی، سیستان و شهر سوخته اش را تبلیغ و تجلیل می کنند و بودجۀ این استان پهناور را یکجا صرف نگهداری از شنزارهای زابل!

آقای استاندار! مگر نمی بینید تمدن بلوچستان را که در کنج ایران زمین جان می دهد؟

سازمان میراث فرهنگی! این سکوت و خاموشی چه رازیست در حالیکه صاعقۀ غفلت بر میراث تاریخ بلوچستان زده؟

باستان شناسانی که دخمه های سیستان را حفاری می کنند، مگر دیدشان بر قلعه های برافراشتۀ بلوچستان تار است؟

دوربین هایی که بر تپه ای کم سطح(کوه خواجه) زوم کرده اند، مگر کوههای سر به فلک کشیدۀ بلوچستان را نمی بینند که دامنشان با جویبارها و نخلستان ها و بوستان ها آراسته است؟

چه بسا سرمایه های بی حساب و کتابی که در ریگزارهای زابل هدر می رود و در اندکی اینسوتر، طبیعتی بکر و سرزمینی با هزاران گنجینۀ تاریخی، بازمانده از فرهنگ ملت بلوچ، و اما دریغ از یک نگاه و توجهی شایسته!

می گویند تلاش برای توسعۀ سیستان،

آیا پروژه ها و تاسیسات و سرمایۀ این ملت، بر شنزارها و ریگزارهای زابلستان استوارتر است یا بر استقامت کوههای بلوچستان؟

آیا به صنعت و توسعه ای که میلیون ها دلار بودجۀ این استان را در خود می بلعد و فقط پس از چند ماه در عمق خاک و شن مدفون می شود و یا بر باد صد و بیست روزۀ سیستان فنا می شود، امید است؟

کاوشگرانی که توانستند در عمق شن های سیستان، تکه های استخوان و فلز را بیابند، چگونه از کشف بنایی چون "قلعۀ پهره" یا "قلعۀ کنت"، با آن همه عظمت عاجز مانده اند؟ یا شاید هم وجود آنها را انکار می ورزند!

نمی دانم میراث فرهنگی چگونه اسپیدژ را با قدمتی فراتر از تاریخ که مأمن آغازین حماسه ساز بشر، خدایگانی چون گیل گمش زائیدۀ ایزدبانو بوده، را نمی بیند و به تکه زمینی سوخته در طبیعت بی جان سیستان که هویتش هم در ابهام است چشم دوخته!

نمی دانم چرا شهر سوخته و برّ سیستان اینقدر اهمیت یافته و در اینجا، بحر بلوچستان و بهشت چهار بهار فراموش شده!

نمی دانم چرا قلعۀ کافرها و زرتشتی ها و آتشکدۀ کرکویه مورد توجه قرار گرفته و در اینجا، سنگر رشادت های مرزداران بلوچ مسلمان در حال تخریب و نابودیست! آتش افروختۀ تفتان در اوج بی مهری و غریبی در حال فرونشستن است و آه سوزناکش هرازگاهی برمی خیزد!

نمی دانم چرا دهانۀ غلامان ارزش یافته و زادگاه شاهان(شستون) و چهل دختران گِه(نیکشهر) تحقیر می شود!

نمی دانم چرا بیابان سیستان با صرف این همه سرمایه و بودجه ثمری نمی دهد و نیز مدام طوفان گستاخی می افروزد!

و در این سو طبیعت شگفت انگیز بلوچستان در اوج بی مهری مسئولین، دامن پرمهرش را بر همه گسترانیده است، بی هیچ منت و ادعا.

نمی دانم چرا چاه نیمه های زابل، گودال هایی که آب را از شوره زارهای اطراف در خود ذخیره می کنند، چه جذابیتی داشته که در صدر مکان های توریستی! استان قرار داده شده و چشمه های زلال بلوچستان را که از دل کوهسارها می جوشد و شاهکارهای طبیعت را در اینجا کسی نمی شناسد!

نمی دانم چرا روستای تمین با چشم انداز بی بدیلش فراموش شده، نمی دانم چرا دوربین صدا و سیمای استان معماری مسجد مکّی و مسجد نور ایرانشهر و مسجد خواجۀ گشت را به تصویر نمی کشد!

نمی دانم چرا کلگان و گشت و ناهوک از یاد رفته! نمی دانم چرا درۀ سرباز ناشناخته مانده و راز خود را با کس نمی گوید، "گاندو" در اکوسیستم بی مهری و غفلت در حال انقراض است و "سیسو" و "کوگ" بر فراز آسمان تنهایی خود بال می زنند!

نمی دانم چرا انسان هایی که مریخ را زیر پا گذاشته اند از کوههای مریخی چابهار بی خبرند، گوادر را به امواج ساحل سپرده اند و رونق تیس را از او گرفته اند!

نمی دانم چرا کسی از از گل فشان چابهار و از منظرۀ دل انگیز غروب خورشیدش و از ساحل زیبای مکران نمی گوید!

آری اسپندار هم بر هویت از یاد رفتۀ خویش نگران است و نی بر جفای رفته می زند و صدای محزون فروخفتۀ نسلی دردمند و فراموش شده را می نوازد، او که به وسعت تاریخ در چشمانش اشک غربت را فروریخته تا قلب زخمی بلوچ را که به جرم پاکی و صداقت در پنجه های تبعیض و ستم فشرده شده، التیام بخشد.

و طبیعت هم ازین همه تبعیض و غفلت به ستوه آمده و دست قهارش به نابودی میراث تاریخ برآمده است و چون باز هم غفلت ورزیم، استون و باد و باران هم آخرین رگه های این تاریخ کهن را خواهند شست و برد، پس تمدن بلوچستان را دریابید...

http://www.estoun.blogfa.com/post-8.aspx

No comments:

Post a Comment