به قلم؛ ابراهیم حسین بر 2010-10-24
مرا عهدی بود با خویش، تا بر این ظلمت و جهل فایق آیم، عهد نمودم تا بر باور خویش استوار بمانم، عهد نمودم تا قلم را فقط برای حقیقت گرچه تلخ باشد بنگارم، که تلخی حقیقت از تظاهر به راستی به کام من شیرین تر است. عهد نمودم تا آن باشم که خود هستم نه آن که دیگران می خواهند و سخن از حقایق آزارشان می دهد، آری پیش تر گفتم که اندیشه طالبانی و افراط بر وطنم بلوچستان سیطره یافته و اکنون نتیجه آن در نظراتی که برای اینجانب در وبلاگ و ایمیل ارسال شده به خوبی نمایان است.
آن که یکبار هم در مدارس دینی درس خوانده و یا در مکتب آنها تعلیمشان را آموخته است، آنچنان از مقالات بنده برآشفته می شود که گویا از ازل حق را به نام آنان نوشته اند، دوستی نوشته بود که ملاها هم جایگاه زیادی در جامعه بلوچستان پیدا کرده اند، درست است، هفتاد سال فعالیت مداوم و بی وقفه مسلماً کار خودش را کرده است. با تاسف باید بگویم بعضی از نظرات توهین آمیز بود و چاره ای جز حذفشان نداشتم، گویا در درس مکتب و مدرسه دینی همه چیز را می آموزند جز منطق و انتقاد پذیری، البته نگارنده همه جامعه مولوی ها را به آتش عده ای افراطی نسوخته است، هستند مولوی هایی که بنده دستشان را هم میبوسم و به حق که واجب الاحترام هستند، دارالعلوم زاهدان به رغم اینکه نیروهای افراطی را در خود پرورش می دهد و در آن نفوذ دارند، ولی با این وجود توانسته است در سال های اخیر خود را با شرایط جهانی سازی و حداقل با حال و هوای کشورهای اسلامی مجاور سازگارتر سازد، برگزاری همایش های سالیانه دانشجویان اهلسنت و فراهم آوری تسهیلات رفاهی و خوابگاهی برای دانشجویان بلوچ و سنی شایستۀ تقدیر است. ولی به فرض آنکه دارالعلوم زاهدان را پرچم دار سنّی بلوچ میانه رو بدانیم، تا چه حد می تواند بر بلوچستانی با وسعت 180000 کیلومتر مربع تاثیر گذار باشد؟
اعتدال همیشه پاسخ مثبت و برآیند مثبت به همراه داشته و دارد و هیچ کس منکر آن نیست. نسل جوان و روشنفکر بلوچ به وجه متمایزی نسبت به نسل های پیشین، با انصاف تر، قدرشناس تر و موقعیت شناس تر است. مولوی های میانه روی بلوچ همیشه توانسته اند موفق تر عمل کنند ولی آنان که ما میانه رو و معتدل می خوانیممشان شاید کمتر از 1% مولوی های بلوچ را شامل می شوند و بیشترشان به جهت اینکه نمی توانند در بلوچستان با همکاران افراطی شان به تفاهم برسند به آن سوی مرزها پناه برده اند.
دوست عزیزی در بخش نظرات وبلاگ گفته است که فعالیت حوزه های علمیه همیشه بوده است و بنده را به مخدوش جلوه دادن وجهۀ علمای بلوچ متهم نموده است، باید بگویم که درست است، فعالیت حوزه های علمیه همیشه بوده است و انتقاد ما به شیوۀ اجرایی مدارس است، بنده ماهیت وجودی مدارس دینی را بد نمی دانم، تعلیم دین، رسالت انبیای اللهی بوده و همیشه موجب سعادت بشر است، ولی شرایط زمان و مکان می طلبد که شیوۀ اجرای احکام شریعت مطابق با زمان خویش باشد و پاسخ گوی نیازهای جامعه. به عبارت دیگر، اجتهاد در دین، لازمۀ شریعت اسلام بوده و جزئی جدایی ناپذیر از آن است، چیزی که در میان علمای بلوچستان کمتر وجود دارد و شاید نایاب است، مگر اسلام دینی پویا نیست؟ مگر اسلام برای همۀ جهانیان نیامده است؟ آیا اسلام
فرهنگ ها را منسوخ نموده یا آنها را تایید نموده و به آنها هویت اسلامی بخشیده است؟
دوست عزیز اگر شما از خواندن به قولتان "رنجنامۀ" آقای حسین بر درد روده می گیرید، من جوانانی را میشناسم که از این همه تعصب کور، اصرار بر جهالت و تحجر، قلبشان به درد می آید و در این بندی که ما خود بنا نهاده ایم جوانیشان به فنا رفته است، و به ناچار صدای ضعیفشان در این همهمه و غوغای جهل سالاران گم شده است، می شناسم دخترانی را که با شوق وصف ناپذیری به مدرسه می روند و آرزو دارند تا تحصیلاتشان را ادامه دهند، ولی خیلی زود مجبور میشوند رخت و کتاب مدرسه را کنار گذارده و خانه نشین شوند، در میان جوانان بلوچ، هستند استعدادهایی که به راحتی در زندان تعصب و جهل تلف می شوند، چندین اختراع و اکتشاف توسط جوانان بلوچ در اوج محرومیت و فقر امکانات و از سویی دیگر با بی رغبتی و بی توجهی خانواده ها، حرف کمی نیست، این مسئله معنای واقعی نبوغ فکری را میرساند. نابغه آن نیست که دانشجوی تهرانی از میان انبوه امکانات و آزمایشگاه های تجهیز شده، ربات بی مصرفی را سر هم کند، نابغه آن است که دانش آموز بلوچ در "کلّگان"، جایی که آب و برقش هم به زور به آنجا می رسد، توانسته است نرم افزارهای کاربردی کامپیوتر را طراحی کند و در چندین فستیوال جهانی جایزه کسب کند و یا جوان بلوچ در "گُشت"، شهر کوچک دور افتاده از مرکز، توانسته است هواپیمای کنترل از راه دور با قابلیت های منحصر به فرد و یا برای اولین بار در جهان، تلسکوپ جیوه ای طراحی کند و مقام دوم جشنواره خوارزمی را کسب کند. به جرات می توانم بگویم که اگر امکاناتی که برای پژوهشگران اروپایی و دیگران فراهم است، برای جوانان بلوچ هم مهیا باشد، ژاپنی ها و آمریکایی ها و... دیگر ادعای نخبگی و نبوغ نخواهند داشت.
معنای نبوغ، صدها سال پیش در سرزمین بلوچستان تجلی داشته است، در عصری که نه علم مهندسی و ریاضی وجود داشته و نه صنعت، کانال های آب در شهرهای بلوچستان، از سرچشمه آن تا محل مصرف طوری طراحی شده که شیب آن طی کیلومترها به خوبی آب را جریان می دهد و این به راستی شگفت انگیز است.
آری هستند "ورنایان" دختر و پسر بلوچ، که فکرشان نبوغ و هنر می آفریند، در عصر مدرنیته که همۀ فرهنگ ها رنگ باخته و در فرهنگ غالب غرب هضم شده اند، چگونه سوزندوزی بلوچی، نقش و نگارهای حیرت آور زاییده ی هنر و مهارت بانوان بلوچ، زیبنده لباس ستاره های سینمای هالیوود و بالیوود و ایران شده است؟ آیا خلاقیت و هنری فراتر از این هست؟
جناب رازگوی بلوچ! فرموده اند؛ منزل اول را چهار نعل تاخته ای! و به بنده توصیه نموده که با اعتدال سخن بگویم، من از توصیه ایشان سپاسگذارم و به عنوان برادر کوچکتر حرفشان را بر دیدگان می نهم، ولی با ایشان حرفی دارم؛ نمی دانم که هستید و هویتتان چیست، ولی از مقالاتتان پیداست که شخص با تجربه و آگاهی هستید، بنده نیز اکثر مقالاتتان را خوانده ام و از آنها استفاده برده ام، زیرا که نگاه خود را تا حدودی همسان با شما می بینم، بنده سن و سال و تجربه شما را ندارم و خود را در قیاس با شما قرار نمی دهم و فقط 22 سال سن دارم، ولی می توانم ادعا کنم که لااقل زمانۀ خویش را به خوبی درک کرده ام، "راز بلوچ" آن نیست که شما تحصیل کردگان بلوچ را یکدست زیر تیغ دیدگاه خود قرار داده اید و همه شان را محکوم به بی لیاقتی، فرصت طلبی و مقام پرستی نموده اید، البته خصوصیاتی که شما ذکر کرده اید در مورد بعضی از تحصیل کردگان بلوچ صدق می کند ولی نه همه آنها، همانطور که نمی توان همه علمای بلوچ را به افراط متهم کرد.
اگر نبودند تحصیل کردگان بلوچ، شاید فرهنگ بلوچ به فراموشی سپرده می شد و نابود می شد، پس باید به آنان آفرین گفت نه اینکه محکومشان کرد، اشکال ما اینست که نگاه دیگران را نمی بینیم و در هر صورت خود را حق به جانب می دانیم.
راز بلوچ آن نیست که از روی احساسات بگوییم زنان بلوچ قبل از اسلام هم حجاب داشته اند، در حالیکه حجاب زنان تا چند دهۀ قبل، مفهومی برای بلوچ نداشته است، مقنعه و "برکه" را از افغان ها گرفته و چادر را از ایرانی ها، پس چطور می توان ادعای حجاب زنان بلوچ را اثبات کرد؟
راز بلوچ آن نیست که جناب قاضی سربازی در کتاب خود "بلوچ و بلوچستان" می نویسد؛ چون ما از نمرود پادشاه بابل که رسالت ابراهیم خلیل الله را نپذیرفت خوشمان نمی آید و اسلام را بسیار دوست داریم، پس نمی توان گفت بلوچ از نسل نمرود است!! از نسل نمرود بودن برای بلوچ افتخار نیست و ما در صحت و یا کذب بودن این نظریه ادعایی نداریم ولی نویسنده که این مسئله را مورد تحلیل قرار داده می بایست بر گفتار خود دلیل عقلانی و منطقی داشته باشد و یا از رفرنس و مدرک تاریخی بهره جسته باشد.
راز بلوچ در حق و حقیقت است، حقیقتی که نسل ها در زیر خاکستر آتش فتنه و بدعت های نوظهور افراطیون و ملاهای جاهل مدفون شده است و تاب سر برآوردن ندارد، بدون شک حقیقت زن بلوچ آن نیست که امروز در پشت چادر و نقاب پنهان شده است، سیمای حقیقی زن بلوچ را می توان در دوره هایی طلایی از تاریخ بلوچستان یافت، نقش اجتماعی زن که امروز به شدت توسط ملاهای ما تقبیح می شود، در حدود پانصد سال پیش، آیینه حقیقت نمای حضور زنان بلوچ در جامعه بوده است. در زمان حکومت رندها در بلوچستان، بسیار از حضور زنان در جامعه ذکر شده است، تا جایی که در دوره هایی حتی ریاست قبیله به زنان سپرده شده است، تیراندازی و سوارکاری زنان بلوچ مرسوم بوده و از زنان در امر مشاوره در حکومت استفاده شده است، چنان که در کتاب "هانی و شی مرید"، نوشته آقای محمد انور بجارزهی نیز آمده است.
راز بلوچ را دختر نجیب و هنرمند بلوچ با خود دارد، رازی که از آزادی و احترام می گوید و اما در پس بغض های نگفته پنهان شده است،
راز بلوچ را جوان لایق بلوچ با خود دارد، که می خواهد از مرز قداست های گناه آلود عبور کند و به دنیای عدالت و انسانیت قدم گذارد و اما دیوارهای تبعیض، بی عدالتی، جهل و تعصب راه را بر او سد کرده است.
جناب رازگوی بلوچ، شما را نمی دانم ولی من در مذهبی ترین شهرستان استان، سراوان و در مذهبی ترین شهر بلوچستان، "گُشت"، که ملاها آن را قُم بلوچستان می خوانند، متولد شده ام، پس به خوبی فضای مذهبی بلوچستان را مشاهده نموده ام و آنچه می گویم از روی احساسات و یا عقده های شخصی نیست بلکه واقعیات عینی جامعه ماست، اگر شما از افراط فقط شنیده اید، من آن را لمس کرده ام و دیده ام که چگونه استعدادها را سوخته و نبوغ جوانان را فلج کرده است.
در جایی که شیخ الحدیث مولانا حسین پور، مدیر شورای هماهنگی حوزه های علمیه اهلسنت سیستان و بلوچستان و بزرگترین عالم دینی بلوچستان، که آن را استادالعلما می خوانند، همانند هم قطار خود، ملا عمر رهبر طالبان، گرفتن عکس و فیلم برداری را ممنوع قرار داده و به شدت آن را منع می کند، می توان به عمق افراط در بلوچستان پی برد.
پس اگر برآن نیستیم تا فانوس روشنگری و حقیقت برافروزیم، و یا توان آن را نداریم، بر این بیراهه ها پای نفشاریم تا گمراهی و جهالت در دیار مردمان بلوچ دامن نگستراند.
****** http://www.estoun.blogfa.com/post-4.aspx
No comments:
Post a Comment