Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

بلوچستان در سلطۀ افراط(بخش اول) تحلیل مبانی اعتقادی مردم بلوچ و نقش علمای بلوچ در جامعه بلوچستان به قلم؛ ابراهیم حسین بر

ی پروردگار من تو کجایی تا من غلامت باشم، کفش هایت را بدوزم، موهایت را شانه کنم، دستت را ببوسم و پایت را نوازش دهم، وقت خواب جایت را مرتب کنم... ای که همه بزهای من فدای تو باد، ای که با هر هی هی و هی های خود به یادت هستم...

موسای نبی علیه السلام در گذر راه وی را بدید و به او گفت؛ با که هستی ای شبان؟

شبان پاسخ داد؛ با آنکس که ما را آفریده و آنکه جهان را پدید آورده است، موسی گفت؛ دیوانه شده ای؟ مسلمان ناشده کفر می ورزی؟ اینان چه سخنان بیهوده و کفرگویی هستند که به زبان می آوری؟ دهان خود را بگیر، کفش و پاپیچ لایق توست، این ها کی در خور آفتاب حقیقت خداوندی هستند؟ اگر زبانت را ازین سخنان بازنداری آتش خشم الهی خواهد آمد و همه خلق را نابود خواهد کرد.

شبان گفت؛ ای موسی دهانم را دوختی، آنچنان از گفتۀ خویش پشیمانم که از عمق وجود، احساس ندامت می کنم. شبان، جامۀ خود را پاره کرد، آه سوزناکی برآورد و سر به بیابان نهاد و رفت...

خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود؛ ای موسی، بندۀ ما را از ما جدا نمودی،

تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی

آمده ای تا جانشین من در میان بندگانم باشی و آنها را به حق و عدالت و یکتاپرستی فراخوانی نه اینکه آنها را از درگاه من برانی، من در وجود هرکس سیرتی نهاده ام و به هر کسی شیوه ای آموخته ام تا منظور و مقصود خویش را بیان دارند. موسی چون این عتاب از حضرت حق بشنید، در پی چوپان در بیابان به راه افتاد، عاقبت او را یافت و گفت؛ مژده بده که دستوری از جانب خدا رسیده؛

هیچ آدابی و ترتیبی مجو هر چه می خواهد دل تنگت بگو

نیز از احادیث پیغامبر اسلام و آنچه در تاریخ آمده چنین بر می آید که خداوند، موسی علیه السلام را فرستاد و قوم یهود در دین افراط نمودند، سپس عیسی علیه السلام را برگزید و پیروان مسیح در دین سستی نموده و منحرف گشتند، و چون محمّد علیه السلام را مبعوث نمود، فرمود؛ ما شما را امت میانه قرار دادیم، افراط نکنید و از تفریط بپرهیزید، حق مظلومان را پاس دارید و از ظالمان نهراسید، نماز را به پا دارید؛ زکات را ادا کنید، چون توانستید؛ و به حج بروید، چون استطاعت آن را داشتید و در دین اجباری نیست.

فعالیت های مذهبیون بلوچ و جریانات فکری عامه بلوچستان قبل از انقلاب اسلامی

تاریخچه ناهنجاری های مذهبی در بلوچستان چندان هم دور نیست، طبق نظر مورخین، اقدام دوستمحمدخان بارکزایی با استخدام چندین مولوی افغان در حکومت مرکزی، آغازین جرقۀ ورود جریان مذهبی افراطی به بلوچستان بود، آنچه ازین جریانات بر می آید اینست که جامعه بلوچستان تا زمان حکومت دوستمحمدخان فاقد نیروی مذهبی بوده و در واقع تمایلی به ایدئولوژی مذهبی افراطی، آنچنان که امروز وجود دارد، وجود نداشته و هرچه بوده محدود به سلایق زندگی شخصی بوده است، بنابراین دوستمحمدخان تصمیم می گیرد اندیشه مذهبی و در واقع عقاید و باورهای فرقه نقشبندیه را به شکل دولتی به جامعه بلوچستان تزریق کند، بنابراین نتیجه اینست که موجودیت جریان افراط حداکثر به یک سده اخیر بر می گردد و تا قبل از آن نه تنها اندیشه افراطی مذهبی عمومیت نداشته بلکه نوعی جریان سکولار آمیخته با تسامح در جامعه بلوچستان رواج داشته است و مذهب تنها شکل بوروکراتیک داشته و محدود به دستگاه دولتی حاکم بوده است. چنانکه در زمان استعمار بریتانیا، مستشارهای انگلیسی از مردم بلوچ می پرسند که چگونه اختلافات خود را حل می کنند و مردم بلوچ پاسخ می دهند؛ با تبعیت از قانون "رواج" که در آن زمان مرسوم بوده است.

فعالیت مذهبی در دولت دوستمحمدخان بنیان نهاده شده همچنان پی گرفته می شود تا اینکه در سال 1358 قمری، مولانا عبدالواحدشاه گشتی، از اولین فارغ التحصیلان بلوچ مرکز دیوبند، اولین حوزه علمیه سازماندهی شده و فعال بلوچستان را در "گشت-سراوان" و چند سال بعد مدرسه دینی دیگری در "حق آباد-سراوان" تاسیس می کند و به مجرد آن چند حوزه علمیه دیگر در زنگیان سراوان، ایرانشهر و سرباز شروع به فعالیت می کنند، پس از حدود چهار دهه در اکثر شهرهای بلوچستان شعبه هایی از این مدارس ایجاد می شود.

آنچه می توان از تاریخ بلوچستان استنباط کرد اینست که در واقع جامعه بلوچستان، هیچگاه روی خوشی به دولت ها و بخصوص دولت های مذهبی نشان نداده است.

توضیح اینکه؛ دوستمحمدخان به سبب اینکه سکاندار ایدئولوژی مذهبی افراطی در بلوچستان بود از پشتوانه مردمی چندانی برخوردار نبود و همین عامل، زمینه شکست وی را فراهم ساخت و موجب شد تا دوستمحمدخان نتواند رویای اتحاد بلوچستان و تشکیل حکومت مستقل را به واقعیت مبدل سازد و عاقبت به دست رضاشاه اعدام گردید.

اگر نگاهی به حکومت پهلوی بیندازیم، با وجود آنکه نمی توان ستم رواداشته بر ملت بلوچ را در طول نیم قرن حکومت پهلوی نادیده گرفت ولی با این حال حکومت پهلوی دستاوردهای مثبت زیادی برای بلوچستان داشته است، هرچند که هدف سلطنت پهلوی از توسعه منطقه این بود که به اهداف خود دست یابد ولی بلوچستان هم در این میان بی نصیب نماند. در این دوره، بلوچستان از لحاظ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فعالیت های فرهنگی رشدی چشمگیر داشته است، استحصال معادن، اکتشاف نفت، کارخانجات فراگیر بافت بلوچ و چندین کارخانه فرآوری چرم، گالن سازی، ماکارونی و شرکت های کشت و صنعت در همین دوره ایجاد می شود که متاسفانه بعد از انقلاب همه اینها برچیده می شوند، از طرفی، بلوچ در سازمان امنیت و نیروهای انتظامی و نظامی به شکل گسترده ای نقش ایفا می کند، مسئولیت نهادهای اداری تا حدی که همه ظرفیت بلوچ بکارگرفته می شود، امنیت استان و دفاع از مرزها و حتی مسئولیت حزب سلطنتی رستاخیز در شرق کشور به فعالان سیاسی بلوچ واگذار می شود، از سویی دیگر فعالیت های فرهنگی گسترش می یابد و نشریه هایی چون "گراند" ، "ماهتاک" و... منشر می شود، رادیو بلوچی شروع به فعالیت می کند، دانشگاه بلوچستان تاسیس می شود و همچنین در دانشگاه های طراز اول کشور امتیازی با عنوان "سهمیه بلوچ" در نظر گرفته می شود.

به هر تقدیر، بلوچستان در دوره سلطنت پهلوی بسیار به شاخص های توسعه نزدیک شده است و نمی توان این اقدامات مثبت را ندید و فقط برای بدست آوردن نانی مدام از جمهوری اسلامی تعریف و تمجید کرد، فارغ از جناح بندی های سیاسی، این استقبال نسبتاً گسترده از حکومت شاهنشاهی و نیز موفقیت نسبی حکومت در ایجاد رضایت عمومی، برآمده از تطابق فرهنگی نیست، مذهب و زبان هم در آن نقشی ندارند، پس چه عاملی می تواند بلوچ را با حکومتی که اتفاقاً در بسیاری از زمینه ها در حق آن اجحاف نموده تا این اندازه نزدیک گرداند؟

در واقع سکولاریسم همان چیزی است که هم جریان حاکم به دنبال آن بوده و هم ایدئولوژی پذیرفته شده و مورد قبول جامعه بلوچستان است. در اینجا هدف ما برتری دادن حکومت پهلوی بر جمهوری اسلامی نیست، شاید جمهوری اسلامی در بسیاری از ابعاد عملکرد بهتری داشته است ولی سخن ما اینست که شیوۀ حکومتی رژیم گذشته(حکومت غیر مذهبی) توانسته است در بلوچستان موفق تر از حکومت فعلی(حکومت مذهبی) باشد و این به خوبی مرزبندی ها را در این جامعه مشخص می کند.

بلوچستان در سلطۀ افراط(بخش دوم) تحلیل مبانی اعتقادی مردم بلوچ و نقش علمای بلوچ در جامعه بلوچستان به قلم؛ ابراهیم حسین بر


بر خلاف آنچه که تصور می شود، در جمهوری اسلامی، مسئولان نظام و مولوی های بلوچ، بسیار به یکدیگر اعتماد دارند و همین اعتماد متقابل برای هر دو منفعت بسیاری داشته است،
جمهوری اسلامی با استفاده از طبقه مولوی ها می تواند نارضایتی عمومی، اعتراض و اعتصاب ناشی از ناکارامدی دولت را در بلوچستان مهار کند و در مقابل، مولوی ها هم با تکیه بر حمایت نظام توانسته اند هم فعالیت خود را گسترش دهند و هم موقعیت و جایگاه خود را ارتقا بخشند، این همکاری متقابل از آغازین روزهای انقلاب شروع شده و تا به امروز ادامه دارد، ولی آنچه که در این میان کنار گذاشته شده عامه مردم است. همه می دانیم که آزادی های مذهبی بعد از انقلاب اسلامی از جمله در بلوچستان به شدت افزایش یافت، که هم مولوی ها و هم نظام به آن اذعان دارند، و این سیاستی بود که جمهوری اسلامی دنبال می کرد تا بتواند با استفاده از این اهرم در مرحله اول ایدئولوژی سکولار حاکم بر جامعه بلوچستان را خنثی کند و سپس این نونهال جریان افراط را گسترش دهد. وقوع انقلاب اسلامی فصل جدیدی را برای روحانیت بلوچ ایجاد کرد و در واقع روح تازه ای در آنها دمید و امیدهایشان را زنده کرد، واقعات بعد از انقلاب اسلامی را می توان اینچنین تفسیر کرد؛ قشر مولوی های بلوچستان از آغار تاکنون فقط یک دغدغه داشته و آن هم مذهب، حتی اگر فرهنگ، اقتصاد و همه ساختارهای جامعه از هم پاشیده شود اهمیتی برای آنها نداشته و آنها فقط می خواهند مذهب حرف اول را در بلوچستان بزند و بس. در آستانه انقلاب 57، حزب اتحادالمسلمین با گرایشات مذهبی به رهبری مولانا عبدالعزیز ملازاده تشکیل می شود، این حزب در واقع همان دستگیرۀ نظام در بلوچستان و جریان نهادینه شده از طرف انقلابیون روحانی در مرکز بود که پس از دیدارهای متعدد مولانا عبدالعزیز با آیت الله خمینی در نجف و تهران تشکیل شد و بر آن داشت تا ازین طریق مردم بلوچ را به دفاع از انقلاب اسلامی بر علیه شاه بشوراند و اهداف سازماندهی شده در حوزه علمیه قم را توسط این حزب در بلوچستان جهت دهی کند. حزب اتحادالمسلمین در فروردین 58 از مردم بلوچ دعوت نمود تا به استقرار جمهوری اسلامی رای دهند، اما در رفراندم مربوط به قانون اساسی در آذر 58 شرکت نکرد، زیرا در آن تشیع به عنوان مذهب رسمی کشور اعلام شده بود. حزب اتحادالمسلمین بسیار به نظام اسلامی ایران خوش بین و وابسته بود و مولوی عبدالعزیز بر خلاف اکثر جریانات بلوچستان، کردستان و خوزستان و حتی برخلاف اعضای روحانیت حزب و نیز روحانیون سنی در کردستان از جمله شیخ عزالدین حسینی، رهبر اهل سنت کردستان، از گروه های مخالف جمهوری اسلامی حمایت نکرد و یک جانبه به میدان رفته و از نظام حمایت نمود [ Review of Iranian political economy and history, 4 , no.1 -1980-]. مولانا در فروردین 58 با آیت الله خمینی دیدار کرد و او به وی گفت: همه خواسته های شما پذیرفته شده است[sunni leader in Baluchistan, FBISDR, 28 march 1979]. مولوی همچنین از بلوچ ها خواست تا در انتخابات ریاست جمهوری در دی ماه 1359 شرکت کنند، با این وجود حزب او مردم بلوچ را در اعتراض به بندهای تبعیض آمیز قانون اساسی در آذر 58 در زاهدان تنها گذاشت و از آنها حمایت نکرد. با این اقدامات حرف دل مولوی ها با استفاده از تریبون حزب اتحاد المسلمین بیان گردید و نشان داد که آنها تا زمان رفع نیازهای مذهبی شان با مردم همراه هستند، همین رویکرد نابجا و ناصواب حزب اتحاد المسلمین باعث گردید تا شکاف عمیقی بین این حزب و مردم ایجاد شود، مردم بلوچستان در آغاز امیدهایشان را در این حزب می دیدند و از همین طریق مولانا عبدالعزیز به مجلس خبرگان راه پیدا کرد، ولی در ادامه به دلیل ناکارامدی آن، انحصار به بعد مذهبی و نفی ارزش های ملی و فرهنگی و سیاست های سازشکارانه باعث شد تا حمایت مردمی را از دست بدهد و حتی بخش بزرگی از اعضای آن تحت رهبری مولوی نظر محمد و مولوی امان الله از حزب جدا شدند [iran and its nationalities, Mohammad Hasan Hosseinbor]. عملکرد غلط حزب اتحادالمسلمین، نا امیدی و جدایی مردم از این حزب باعث شد تا دوام نیاورد و پس از مدت کوتاهی منحل گردید. به موازات این حزب انحصارطلب مذهبی، احزاب چپ گرای دیگری که عمدتاً گرایش فرهنگی، سیاسی و ملیت گرایی داشتند شکل گرفت[IBID]، سازمان دموکراتیک مردم بلوچستان به رهبری مهندس حسین بر، کانون سیاسی فرهنگی خلق بلوچ با مشارکت دانشجویان دانشگاه بلوچستان ایران و اتحادیه های دانشجویان بلوچستان پاکستان، سازمان بلوچ راجه زورمبش و جبهه آزادی بخش بلوچستان به رهبری رحیم زردکوهی و گروه پیشمرگ بلوچ با رهبری امان الله بارکزایی از جمله سازمان هایی بودند که در اواخر دهه شصت(1357 تا 1360) ظهور کردند، فعالیت این احزاب و سازمان ها طی مدت کوتاهی بسیار گسترش یافت و توانستند حمایت عامه مردم را جلب کنند، به طوریکه اعضای فعال یکی از این سازمان ها در اوایل فعالیت آن به بیش از 3000 عضو می رسد[iran and its nationalities, Mohammad Hasan Hosseinbor]، بر خلاف حزب اتحادالمسلمین، فعالیت این سازمان ها به جهت حمایت مردمی چنان گسترده بود که بیم آن می رفت تا به تجزیه بلوچستان منتهی شود، بنابراین از سوی حکومت به شدت سرکوب می شدند. با پایان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و در آستانه انتخابات خرداد 76، شور و شوق انتخابات همانند سایر مناطق ایران، بلوچستان را فرا می گیرد، مشارکت هفتاد درصدی و رای بیش از نود درصدی مردم بلوچ به رئیس جمهور اصلاح طلب، سید محمد خاتمی دلیل محکمی بر خواست جمعی بلوچ به تغییر در رویکرد نظام است. باز همان اصل بر می گردیم که حکومت مذهبی جوابگوی بلوچستان نیست، دولت اصلاحات در حقیقت آب گوارایی برای ملت بلوچ بود هرچند کاستی های زیادی داشت، در این دوره نهادهای فرهنگی رشد زیادی داشت، فعالیت های مذهبی و سیاسی نیز از محدودیت سابق درآمد و بر دموکراسی مدنی و شعور اجتماعی بلوچستان افزوده شد، دولت اصلاحات رویکرد انعطاف پذیرتری نسبت به خواست های ملی بلوچ داشت و تا حدودی توانست موفق عمل کند. در این دوره، بعد مذهبی جامعه نیز به موازات ابعاد دیگر آن رشد چشمگیری داشت ولی با جهت دهی این آزادی ها توسط مراکز مذهبی و حوزه های علمیه در راستای فعالیت های افراطی، تبعات منفی آن دامنگیر بلوچستان شده است، این دوران طلایی که می توانست رشد و شکوفایی جامعه بلوچ را در پی داشته باشد بلای جان مردم می شود، چنانکه چندین گروه افراطی خشونت طلب نظیر گروه ملاکمال و گروه جندالله که برگرفته از تفکر طالبانی و تروریستی هستند، زائیدۀ آزادی مذهبی حوزه های علمیه در این دوره است. دوره هشت ساله اصلاحات را بسیاری از مردم ایران از جمله خلق های اقلیت ایران، دوران طلایی خود می دانند زیرا در این دوره توانسته اند فعالیت های فرهنگی، مدنی و سیاسی خود را بسط و توسعه دهند، بسیاری از کردها و عربها در دوران اصلاحات صاحب چندین ماهواره شدند، سایت های اینترنتی و اطلاع رسانی زیادی راه اندازی کردند، ارتباطات فرا منطقه ای و بین المللی خود را گسترش دادند و انجمن ها و محیط های گفتمان زیادی ایجاد نمودند، در واقع آنها به خوبی توانستند از این امتیاز بهره کافی را ببرند، اما آزادی ایجاد شده در بلوچستان فقط صرف یک چیز شد و آن تجهیز حوزه های علمیه با اندیشۀ طالبانی و تربیت نیروهای انتحار کننده، گویا جهان بلوچ ها و روابط بین الملل ما به مدارس دینی پاکستان و طالبان و جهاد در افغانستان منتهی می شود و اندکی آنسوتر به مثابه بدعت و خروج از اسلام تلقی می شود. متاسفانه مولوی های بلوچ حتی نتوانسته اند سازماندهی مستقلی برای مدارس خود داشته باشند، ازین سو هر روز داد و فریاد می کنند که حوزه های علمیه باید مستقل باشند و از آن سو به شدت به پاکستان و عربستان وابسته هستند، حتی اگر نظام درسی حوزه های علمیه بلوچستان را مورد تحقیق قرار دهیم، طرح درسی آنها "برنامه نظامی" که همان نظام آموزشی مدارس دینی پاکستان است. و حتی حوزه های علمیه اهل سنت بر خلاف تصور عمومی تا حدودی نیز به دولت جمهوری اسلامی وابستگی دارند، تسهیلات رفاهی متعددی از طرف نهاد رهبری جهت اداره مدارس دینی در نظر گرفته می شود، اساتید و طلاب این حوزه ها بیمه رایگان هستند، همچنین طلاب در طول 12 سال تحصیل از معافیت تحصیلی برخوردار هستند و حتی اساتید و طلاب از نهاد رهبری حقوق ماهیانه دریافت می کنند. متاسفانه مولوی های ما اندیشۀ خود را از کسانی فرا می گیرند که جهل و تعصب در آنجا بیداد می کند، مدارس پاکستان افتخار دارند اشخاصی چون ملاعمر و بیت الله محسود (از رهبران طالبان) را تربیت کنند، پس قطعاً نظام آموزشی در این مدارس در راستای تفکر طالبانی جهت دهی می شود، از آنجا که اکثر مدارس دینی پاکستان زیر نظر سازمان اطلاعات این کشور (ISI) فعالیت می کنند و اتفاقاً طالبان نیز نفوذ گسترده ای در آن دارد، حکومت پاکستان پس از شورش های گسترده ای که توسط تجزیه طلبان بلوچ انجام شد تصمیم گرفت مدارس دینی را در این منطقه گسترش دهد تا بتواند بر نیروی فکری آنها فائق آید ولی این شگرد حکومت پاکستان قبل از آنکه در آنجا عملی شود تاثیرش در بلوچستان ایران نمایان شد و تاسیس صدها مدرسه بزرگ و کوچک نتیجۀ این اقدام گردید، مولوی های بلوچ هم تحصیل کرده مراکز طالبانی پاکستان هستند، مدارس بلوچستان هم شعبه هایی از همان مدارس هستند، پس نمی توان این موضوع را انکار کرد که آموزش در مدارس بلوچستان در نهایت به یک تفکر طالبانی و ذهنیت تروریسم منتهی می شود، آیا دارالعلوم زاهدان این را انکار می کند که در سال های اخیر پایگاه بسیج و اعزام طلاب به همرزمی با طالبان بوده است؟ و حتی این موضوع نیز افشا گردیده که یکی از مدیران برجسته دارالعلوم در حال مکالمه و تبادل اطلاعات با سازمان القاعده دستگیر شده است، آیا می توان واقعه چاه جمال را بدور از نقش علمای بلوچ دانست؟ جایی که یک تیم تروریستی مجهز به انواع سلاح های پیشرفته متشکل از اعضای طالبان، القاعده و جندالله تصمیم به عملیات گسترده می گیرد و این عملیات در حوزه علمیه آنجا با مشارکت فعال علمای بلوچ! سازماندهی می شود و خوشبختانه از اجرای آن ناکام می مانند، شاهدین ماجرا و آگاه به مسئله اینچنین بیان می دارند که اگر این عملیات اجرا می شد و چندین تن مواد منفجرۀ آنها بکار گرفته می شد می توانست آن منطقه را با خاک یکسان کند. آیا این افتخار برای بلوچستان و علمای بلوچ است؟ سخن آخر نمی دانم این چه دردیست که نمی خواهد بلوچ را به حال خود واگذارد، افراط، این بدتر از زهر و سم، قبل از اسلام کاهنان مذهبی آنچنان بر عقیده خود افراط نمودند که بلوچ به بت پرستی و اعتقاد به موجودات ماورایی روی آورد، در دوران تصوف نیز پیرهای مذهبی آنچان در عرفان و تصوف افراط نمودند که بلوچستان یکدست به پیرپرستی و توسل به قبور کشانده شد، اکنون نیز متاسفانه مولوی ها همان روال را پی گرفته و عقاید خشک مذهبی، خشونت، خودکشی و ترور در مدارس آنها تدریس می شود. گویا وضعیت امروز جامعه بلوچستان مصداق این شعر شاعر پارسی گوی قرار می گیرد؛ یار بد بدتر بود از مار بد مار بد تنها بر جان زند یار بد بر جان و بر ایمان زند افراط، جهل و تعصب کور، این یاران بد که متاسفانه ثمره فعالیت هفتاد ساله مدارس و مکاتب مذهبی بلوچستان هستند، چنان بر نسل های پیشین و امروز تاخته اند که مغول های وحشی را روسفید نموده و آنچنان خرابی هایی به بار آورده اند که شرحش از مثنوی هفتاد من فراتر می رود و برای جبران خساراتشان می بایست همه قوای شرق و غرب را به کار گرفت. امروز اگر توسعه انسانی در بلوچستان پایین ترین حد خود را دارد نتیجه عملکرد مذهبیون بلوچ است، البته دولت هم بی تقصیر نیست، اگر دولت نهادهای فرهنگی مکمل را در بلوچستان گسترش میداد می توانست از جذب هزاران جوان بلوچ به این مدارس و سازمان های افراطی جلوگیری نماید. اگر بلوچستان پایین ترین نرخ رشد اقتصادی و پایین ترین نرخ مشارکت اقتصادی را دارد زیرا در اینجا آنقدر در گوش مردم خوانده اند دین و دین و آنقدر تحصیلات و سواد را تحقیر و بی ارزش ساخته اند که نوجوان بلوچ از همان دوران راهنمایی و دبیرستان ترک تحصیل کرده و راهی مدرسه دینی می شود یا جذب جماعت تبلیغ می شود یا به کاروان های قاچاق سوخت و مواد می پیوندد یا به خشونت و ترور کشانده می شود و یا به اعتیاد و ... روی می آورد. اگر سازمان ملل طی چندین بیانیه در سالهای متمادی وضعیت زنان بلوچ را نگران کننده و اسف بار می خواند زیرا در اینجا دموکراسی معنایی ندارد، تحصیلات زن و خروج زن از خانه در اینجا به مثابه خروج از اسلام است و آن را بدعت و بی بند و باری می خوانند، کیست که بتواند معنای دموکراسی و آزادی اجتماعی و برابری زن و مرد و نقش اجتماعی زن را برای یک مولوی تفسیر کند و این قشر را با منطق و شریعت عقلانی آشتی دهد؟ اتفاقاً آنهایی که ادعا دارند بلوچ قبل از اسلام هم حجاب داشته از روی احساسات چنین می گویند و هیچ مدرکی دال بر اثبات آن وجود ندارد، زیرا نه تنها قبل از اسلام بلکه تا همین چند دهه پیش و قبل از شرع فعالیت مدارس دیوبندی در بلوچستان حجابی وجود نداشته است، تزئینات و آرایش خاصی که زنان بلوچ بر روی موی خود انجام می داده اند، استفاده از رنگ مش های طبیعی که در خود بلوچستان تولید می شده، استفاده از ابزارهای طلا بر روی موها و مدارک مستدل دیگر به خوبی نشان می دهد که زنان بلوچ قبل از اسلام حجاب نداشته اند، استفاده از چادر فقط چند سال است که در بلوچستان ایران مرسوم شده و هنوز هم در بلوچستان شرقی پوششی به نام چادر وجود ندارد بلکه از روسری کوتاهی به نام "سریگ" استفاده می کنند که در شهرهای ساحلی بلوچستان ایران هم فرهنگ غالب است. کاش مولوی بلوچ این را می پذیرفت که اسلام در گذاشتن ریش و پرهیز از موسیقی و ستری بودن زن خلاصه نمی شود، آیا اسلام به این عظمت و هیبت آمده است تا همین چند مورد که مولوی های ما به آن پافشاری دارند را یادآوری کند؟ این ها که قبل از اسلام و در ادیان دیگر هم بوده است، آیا یکصد و بیست و چهار هزار نبی و آخرین پیامبر اللهی و کامل کننده ادیان آسمانی برای احیای همین چند مستحب کم ارزش برانگیخته شده اند؟ بی شک که این جهالت ها بی احترامی به جایگاه والای انبیا و عظمت پیامبر عظیم الشعن می باشد و رسالت ایشان را که نه برای یک قوم و قبیله بلکه برای همه جهانیان تا روز موعود می باشد زیر سوال می برد. و امروز از کدامین کاستی ها باید گفت؟ از کدامین کجی ها و انحرافات باید سخن به میان آورد؟ کاش پیامبران عصر ما متوجه اشتباه خود می شدند و چند ده سال جامعه را به انحراف نمی کشاندند، کاش آن مولوی هایی که مدام با عصای منبر بر فرق سر نسل جوان می کوبند، اندکی احساس مسئولیت نموده و نسل جوان را در می یافتند. کاش مولوی بلوچ این را درک می کرد که اکنون در قرن 21 زندگی می کند و اندکی خود را با آب و هوای این جهان تطبیق می داد، کاش می دانست که امکانات و مدرنیته برای رفاه و سعادت بشر آمده نه آنکه هر جمعه قسمتی از خطبۀ خود را به لعن و نفرین آن اختصاص دهند!!. کاش مولوی بلوچ اندکی درک می کرد که امروز اینترنت و ماهواره و تلویزیون عضوی جدایی ناپذیر از خانوادۀ بشری شده، کاش می دانست که سواد انسان قرن 21 را با مقیاس علم و فن آوری روز می سنجند نه با الفبای قاعده آسان و یا تشخیص حدیث ضعیف و قوی، کاش مولوی بلوچ در کنار صحیح بخاری اندکی هم از علم منطق مطالعه می کرد تا بتواند با جهان امروز کنار بیاید، کاش مولوی بلوچ در کنار حدیث قدسی مقداری پزشکی هم مطالعه می کرد تا وخامت و شدت بحران به آنجا کشانده نشود که مردم تحت تاثیر تعالیم آنها ماموران بهداشت را طرد کنند و حتی از اجرای طرح واکسیناسیون ممانعت کنند!!. کاش مولوی بلوچ می دانست که همین اینترنت که تو آن را بدعت می خوانی وسیله ای برای ترویج اسلام شده و همین فضای مجازی سالیانه هزاران نفر را به اسلام فرا می خواند. کاش مولوی بلوچ می دانست که همان ماهواره که تو آن را نفرین می کنی و آن را پدیدۀ شیطانی می خوانی صدها شبکۀ اسلامی را در خود جای داده و موجی از اسلام گرایی را در جهان برانگیخته است، همین برنامه های ماهواره ای موجب شده تا بسیاری از شبهات فقهی و دینی برطرف شود، موجب شده تا بنیان های اعتقادی مستحکم تر شود، موجب شده تا فریاد تظلم خواهی مسلمانان به گوش جهانیان برسد، موجب شده تا فقر و اعتیاد و بیکاری و شیوع فساد به تصویر کشیده شود تا برای ریشه کنی آنها چاره ای اندیشیده شود، سبب شده تا آیین های اسلامی به جهان معرفی شود و همان ساختۀ دست غربی های کافر که تو مردم را از آن برحذر می داری، موجب شده تا آوای بانک الله اکبر در جهان طنین اندار شود...



http://www.estoun.blogfa.com

No comments:

Post a Comment