حبییب حسینی فرد
کارشناس مسائل بین الملل
بلژیک بیش از پیش با بحران وحدت و هویت روبروست
بلژیک در زمینه بحران تشکیل دولت در سطح بینالمللی رکوردار شده است.
اختلافات دیرینه میان دو بخش کشور عمیق تر شده و این که بلژیک ۱۸۰ ساله بتواند موجودیت خود را ادامه دهد با تردید بیشتری مواجه شده است.
اخبار مرتبط
فراخوان 'اعتصاب جنسی' برای پایان بن بست سیاسی بلژیک
موضوعات مرتبط
اروپا
در روزهای پایانی سال ۲۰۰۶ تلویزیون ملی بلژیک در یکی از پربینندهترین ساعات خود فیلمی را به نمایش گذاشت که موجی از اعتراض و حیرت، به ویژه در سطح رسمی برانگیخت.
سازندگان فیلم درصدد برآمده بودند بر بستر گرایشهای فزاینده جداییخواهی میان دو بخش والونی و فلاندر بلژیک، به گونهای تخیلی وقایع آغاز تجزیه این کشور را به تصویر بکشند.
در فیلم تصاویری از پادشاه بلژیک دیده میشد که با هواپیما در حال ترک کشور در حال تجزیه است. ۲۰ چهره معروف هنری به علاوه ۲۰۰ نفر از مردم عادی در برابر نهادهای دولتی گردآمده بودند تا علیه جدایی اعتراض کنند و در مرزهای مناطق تجزیهشده هم ماموران در ایستگاههای بازرسی جدید مشغول کنترل رفتوآمدها بودند.
این فیلم اقتباسی بود از یک برنامه رادیویی تکاندهنده در سال ۱۹۳۸ در آمریکا که اورسن ولز با اقتباس از جنگ دنیاها ( War Of The Worlds ) اثر اچ.جی.ولز (H.G.Wells) به اجرا در آورد.
ولز این برنامه را که به حمله موجوداتی عجیب و ویرانگر به کره زمین میپرداخت در شب هالووین و در آغاز جنگ جهانی دوم، به شیوهای مستند به اجرا در آورد. این برنامه درآن شرایط روحی که بر آمریکا حاکم بود، مردم این کشور را به وحشتی توصیفناپذیر انداخت و تاثیری شگرف بر آنها بر جا گذاشت.
فیلمی که ۶۹ سال بعد، با اقتباس از اثر ولز در ارتباط با مسایل سیاسی بلژیک پخش شد گرچه بیم و نگرانی شدیدی در میان محافل حکومتی و حزبی ایجاد کرد و اعتراضهای شدید آنها را در پی داشت، اما در میان مردم واکنش ها متفاوت بود، به گونهای که ۸۹ درصد آنها محتوای فیلم را ولو با ناخشنودی، باورپذیر و محتمل ارزیابی کردند
.
انتخاباتی که تفاهم و توافق را مشکلتر کرد
چهار و نیم سال پس از آن ماجرا بلژیک اینک بیش از پیش با بحران وحدت و هویت روبروست.
گرچه تشکیل دولت در بلژیک پس از هر انتخاباتی مدت زیادی طول میکشد، ولی سابقه نداشته است که مثل این بار، از انتخابات پارلمانی در خرداد سال گذشته حدوداً ۳۰۰ روز بگذرد و همچنان چشماندازی برای تشکیل دولت پدیدار نباشد.
این دوره زمانی در تاریخ سیاسی جهان بیسابقه است و بلژیک (صرفنظر از سومالی) در این زمینه رکورددار شده است.
آنچه که تشکیل دولت را با مشکل مواجه کرده پیروزی بیسابقه دو حزب با دو گرایش کاملاً متفاوت در دو بخش فلاندر (هلندینشین) و والونی (فرانسویزبان) در انتخابات خردادماه گذشته است.
در فلاندر حزب ناسیونالیست "ائتلاف نوین فلامن" که هدف نهاییاش تجزیه بلژیک است، بیش از ۳۰ درصد آرا را کسب کرده و در والونی، سوسیالیستها که به شدت خواهان ادامه موجودیت بلژیک هستند، با آرایی مشابه پیروز انتخابات شدند.
ائتلاف نوین فلامن شرکت در ائتلاف دولتی با سوسیالیستهای والونی و ۵ حزب دیگر از دو منطقه را مشروط به تغییراتی در ساختار انتخاباتی، حقوقی و مالی بلژیک کرده است.
چنین تغییراتی در دهههای گذشته نیز بارها اتفاق افتاده، ولی گستردهتر و شناور بودن خواستهای ائتلاف نوین فلامن که حمایت نسبی و غیرمعمول دمکراتمسیحیهای فلاندر را برانگیخته، در کنار سرسختی والونیها در برابر برخی از این خواستها، این بار مانع از توافق بر سر تشکیل دولت شده است.
با بحران سیاسی کنونی بعید است که صدو هشتادمین سال تاسیس بلژیک در سال جاری با جشن و مراسم بزرگی همراه باشد
اختلافاتی ۱۵۰ ساله
گرچه اختلافات بیشتر در ظاهر، جنبه زبانی و فرهنگی دارند، ولی در دهههای اخیر مولفه اقتصادی نیز بیش از پیش در آنها عمده شده است.
بعد از تشکیل بلژیک در سال ۱۸۳۰، زبان فرانسوی زبان رسمی و اداری و آموزشی این کشور بود و زبان هلندی فلامنها تنها در مدارس ابتدایی تدریس میشد. به تدریج در میان فلامنها جنبشی برای ارتقای موقعیت زبانی خود و شکست اقتدار زبان فرانسه در بخش های مختلف شکل گرفت که اوج موفقیت آن مجازشدن مدارس دوزبانه در سطح متوسطه بود.
این جنبش در اواخر قرن نوزده متعاقباً بسیج اقلیت فرانسویزبان مقیم در منطقه فلاندر را به دنبال داشت که نگران از دسترفتن امتیازات خود در میان اکثریت فلامنها بودند.
روند خودیابی هویتی و زبانی فلامنها سال ۱۹۳۰ با ایجاد دانشگاه ژنت در فلاندر که تنها به زبان هلندی در آن تدریس میشد نقطه عطف تازهای پیدا کرد.
واردشدن مولفه اقتصادی به کشمکشها
کشمکشهای زبانی و فرهنگی دو بخش بلژیک در پیش و پس از جنگهای اول و دوم جهانی خود را در انواع یارگیریهای منطقهای به نمایش گذاشت.
به ویژه در دوران جنگ جهانی دوم، بخشهایی از فلامنها اتحاد با آلمان نازی را حربهای برای مقابله با سلطهی فرهنگی، زبانی و سیاسی فرانسویزبانها یافتند و چالش میان دو جامعه بیش از پیش عمیق شد.
در دهههای پس از جنگ جهانی دوم چالشهای زبانی و فرهنگی بیش از پیش بر سر ایجاد حوزههای ملی-زبانی و تفکیک قلمروهای جغرافیایی فلامنها و والونیها متمرکز شد. در این میان مسائل اقتصادی اختلافات را عمیق تر کرد.
تا نیم قرن پیش بخش والونی بلژیک با صنایع فولاد، زغال سنگ و نساجی حرف اول را در تولید ناخالص ملی این کشور میزد و فلامنها با کشاورزی و دامداری خود سهم عمدهای در این اقتصاد نداشتند.
در دهههای گذشته اما فلامنها توانستند با تمرکز بر صنایع پتروشیمی و خدماتی، با به کارگیری بنادر و با سودجستن از نیروی کار ارزان، به گونهای چشمگیر سهم اساسی را در اقتصاد بلژیک از آن خود کنند.
همزمان، صنایع سنگینی همچون فولاد و زغالسنگ روز به روز نقش محوری خود را در اقتصاد از دست دادند و از این رهگذر سهم منطقه والونی نیز در اقتصاد بلژیک به تدریج کمتر شد. اصلاحات و نوسازی اقتصادی نیز نتوانسته عقبماندگی والونی را جبران کند.
سال ۱۹۶۲ برای اولین بار ساختار کشوری بلژیک بر اساس سه حوزهی زبانی تعریف شد: حوزه فلامنها (با بیش از ۶ میلیون نفر جمعیت)، حوزه والونیها (با نزدیک به ۴ میلیون نفر جمعیت) و حوزه آلمانیزبانها با جمعیت معادل ۷۰ هزار نفر.
بروکسل که به لحاظ تقسیمات کشوری به منطقهی فلاندر تعلق دارد، دو زبانه ماند.
در مجموع ۵ اصلاح ساختاری در سیستم اداری، حقوقی و سیاسی بلژیک در ۵ دهه گذشته، این کشور را به یک ساختار فدرال بدل کرده که روز به روز از اختیارات دولت مرکزی در آن کاسته شده و یکی از پیچیدهترین نظامهای سیاسی دنیا را ایجاد کرده است.
زمینههایی مساعد برای منطقهگرایی و جداییخواهی
در حال حاضر کمتر نهادی در بلژیک، از رسانهها و ادارات تا احزاب را میتوان سراغ گرفت که فرامنطقهای و سراسری باشد. حتی در مرکز رادیو- تلویزیون ملی در بروکسل هم کارکنان دو بخش کمترین ارتباط را با هم دارند و خبر مشترکشان عمدتاً به آب و هوا و نتایج مسابقات ورزشی مربوط میشود.
روند انشقاق به گونهای است که اتحادیههای کارگری نیز که روزگاری خصلت سراسریشان همچنان نشانه اتحاد و همبستگی دو بخش بلژیک به شمار میرفت اینک بیش از پیش به سوی انشعاب در حرکتند.
علاوه بر این، جهانیشدن اقتصاد و سیاست در دنیا و افزایش بیشتر نقش نهادهای اتحادیه اروپا در حیات سیاسی و اقتصادی کشورهای عضو عملاً حوزهی اختیارات دولتهای ملی را کاهش داده و در عوض نوعی منطقهگرایی را به دنبال داشته است، امری که در تشدید جداییخواهی بیتاثیر نبوده است.
به موازات این روند، کاهش اعتبار و محدودشدن پایگاه مردمی احزاب بزرگ در کشورهای اروپایی نیز به پدیدهای عادی بدل شده، که قدرتگیری احزاب کوچکتر از پیامدهای آن است. چنین احزابی اینجا و آنجا معمولاً با خواستها و اهداف رادیکالتری به میدان میآیند.
در این وضعیت احزاب ملیگرا به ویژه در بخش فلاندر، بر بستر شرایطی آماده، میداندار صحنه شده است. نتیجه انتخابات خرداد سال گذشته بیش از پیش بازتاب چنین تحولی است.
۲۰ سال پیش در اروپا کمتر کسی تصور میکرد که مرزهای این قاره دوباره دستخوش تغییر و دگرگونی شوند و کشورهای جدیدی سربرآورند. اما استقلال جمهوریهای شوروی سابق، جداشدن جمهوریهای چک و اسلواکی از یکدیگر و تجزیه یوگسلاوی به ۷ کشور سبب شده که در بلژیک نیز در کنار عوامل اصلی دیگر، گرایش استقلالخواهانه توجیه و محمل تازهتری بیابد
.
اختلافاتی که ریشههای گستردهای دارند
بروکسل به عنوان جزیی از منطقه فلاندر، هم پایتخت بلژیک است و هم مرکز دولت محلی فلامنها. در این شهر تا چند دهه پیش فلامنها شمار قابل توجهای از جمعیت را تشکیل میدادند، ولی حالا زبان رایج در این شهر بیش از پیش فرانسوی است، و شمار فلامنها هم در حال حاضر از تعداد ترکتباران و مراکشیتباران این شهر کمتر شده است.
شماری از فرانسویزبانان بومی و غیربومی عمدتاً متمولی که در بروکسل کار میکنند برای زندگی در برخی از حومههای لوکستر شهر که به استانی دیگر از فلاندر تعلق دارند ساکن شدهاند.
این جمعیت ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزارنفری رو به افزایش، هم به لحاظ انتخاباتی و هم به لحاظ زبانی به عنوان یک اقلیت در قوانین فدرال بلژیک صاحب حقوقی شده که فلامنها اینک آن را برنمیتابند.
آنها این حقوق را زمینهساز توسعهطلبی بیشتر فرانسویزبانها در منطقه فلاندر تلقی میکنند و خواهان محدودسازی آن و نیز ممانعت از ساکنشدن شمار بیشتری از فرانسویزبانان در حومههای بروکسل هستند.
اما فرانسویزبانها در مذاکرات مربوط به اصلاحات مربوط به ساختار سیاسی و حقوقی کشور فقط تا حد معینی آماده سازشاند.
نحوه پیگیری مسائل حقوقی و قضایی در بروکسل و حومه و تغییر در این واقعیت که ۴۰۰ هزار نفر از شاغلان این شهر، مالیات خود را در محل سکونت خود در اطراف بروکسل میپردازند نیز از دیگر محورهای اختلاف است.
در حالی که ۵۰ درصد فلامنها زبان فرانسوی را به خوبی صحبت میکنند، والونیها با اشاره به خصلت جهانیبودن زبان فرانسوی، خود را بینیاز از یادگیری زبان فلامنها میدانند و تنها ۱۰ درصد آنها قادر به تکلم به این زبان هستند.
جدایی چندان هم آسان نیست
همانگونه که گفته شد، در دهههای پیشین اختلافات مشابه معمولاً به سرانجامی میرسید و توافقی به دست میآمد. طولانیشدن بیسابقه مذاکرات جاری نشان از این دیدگاه بخشی از فلامنها دارد که حفظ و شکوفایی فلاندر و فرهنگ و اقتصادش جز با جدایی هر چه بیشتر از منطقه والونی ممکن نیست.
این که میانجی مذاکرات معمولاً نمیتواند رهبران احزاب دو منطقه را دور یک میز جمع کند و باید دائم بین دو منطقه در رفتوآمد باشد و این واقعیت که اخیراً سیاستمداران فلامن در دیدار با سیاستمداران منطقه والونی از زبان سومی بهره میگیرند که مجبور نباشند به فرانسوی صحبت کنند، خود نشانهی تعمیق شکافها میان دو طرف است.
اگر فیلم تخیلی تلویزیون بلژیک در سال ۲۰۰۶ در بارهی تجزیه این کشور با موجی از اعتراض و انتقاد در سطح رسمی همراه شد، در ایام اخیر خود این تلویزیون گاه و بیگاه بحثهایی در باره نحوه و پیامدهای جدایی احتمالی راه میاندازد و کارشناسان را به اظهارنظر فرامیخواند، برنامههایی که حالا دیگر به جای انتقاد توجه برمیانگیزند.
به رغم این که در منطقه فلاندر از هر دو رای در آخرین انتخابات، یکی به احزابی داده شده که هدف نهاییاشان تجزیه بلژیک است، ولی اکثریت قابل اعتنایی از مردم همچنان از استقلال منطقه فلامن حمایت نمیکنند، گرایشی که در صورت ادامه سردرگمی موجود، شاید به سوی دیگر برود.
علاوه بر عدم استقبال بخشی از محافل اقتصادی فلاندر با روندهای جداییخواهانه، یکی از موانع عمده جدایی نیز، نگرانی فلامنها از سرنوشت شهر بزرگشان، یعنی بروکسل است که حالا ۸۰ درصد مردمش به فرانسوی سخن میگویند.
این که مردم این شهر در صورت جدایی، خواهان ماندن شهرشان در حیطهی سیاسی فلاندر باشند امری است که به سختی میتوان پاسخ مثبتی برای آن متصور شد. اما وداع ذهنی فلامنها از بروکسل هم امر آسانی نیست.
از انتخابات خرداد ۶ نفری که یکی پس از دیگری از سوی پادشاه بلژیک مسئول میانجیگری و حصول توافق میان دو بخش کشور شدهاند شکست خود را اعلام کرده و مسئولیت را واگذار کردهاند. این که میانجیگری فرد جدید با موفقیت همراه شود و بلژیک سرانجام به تشکیل یک دولت ائتلافی سراسری توفیق یابد، کماکان با علامت سوال بزرگی روبروست. این ناکامیها شاه را به این نتیجهگیری رساندهاند که بلژیک "در یکی از هنرهای مهم، یعنی سازش و توافق به شدت تضعیف شده است."
هم واگذاری بخش بزرگی از اختیارات دولت مرکزی به مناطق و هم این واقعیت که دولت قبل از انتخابات همچنان به صورت موقت کشور را اداره میکند عواملی بودهاند که بلژیک را از سکته سیاسی دور نگه داشتهاند، ولی این واقعیت که کشور فاقد نهاد تصمیمگیری در سطح کشوری است، مشکلی است که روز به روز بیشتر به چشم می آید.
با بحران سیاسی کنونی بعید است که صدو هشتادمین سال تاسیس بلژیک در سال جاری با جشن و مراسم بزرگی همراه باشد، این که در سالهای آینده اصولاً مجموعهای به نام بلژیک وجود داشته باشد و بتواند دویست سالگی خود را هم تجربه کند، پرسشی است که با توجه به بحران و چالشهای کنونی در این کشور، پاسخ مثبت به آن کار آسانی نیست.
۲۰ سال پیش در اروپا کمتر کسی تصور میکرد که مرزهای این قاره دوباره دستخوش تغییر و دگرگونی شوند و کشورهای جدیدی سربرآورند. اما استقلال جمهوریهای شوروی سابق، جداشدن جمهوریهای چک و اسلواکی از یکدیگر و تجزیه یوگسلاوی به ۷ کشور سبب شده که در بلژیک نیز در کنار عوامل اصلی دیگر، گرایش استقلالخواهانه توج
یه و محمل تازهتری بیابد"
یه و محمل تازهتری بیابد"
No comments:
Post a Comment