قابل می گوید آیت الله خامنه ای مسئول هر چیزی است که در ایران روی می دهد
العربیه - ایلیا جزایری
احمد جنتی دبیرشورای نگهبان اخیرا رهبرجمهوری اسلامی ایران را رهبری معرفی کرد که برای حکومت از طرف خدا ماموریت دارد.
او روز گذشته در مسجد جمکران گفت : " در زمانی که امام خمینی رحلت کرد، خداوند متعال، سمت رهبری انقلاب را بر مقام معظم رهبری محول کرد و ایشان مأمور شد از طرف خداوند، که این انقلاب را و این نظام را و این راه علی را حفظ کند و ادامه دهد."
در همین حال در روزهای اخیر استفتایی را سایت دفتر آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران درج کرد که در آن ایشان ولی فقیه را " ولی امر" و ولایت او را شعبه ای از ولایت پیامبر و ائمه دانسته است. این استفتا که با واکنش های بسیاری در جامعه همراه بود، پس از چند روز از سایت دفتر برداشته می شود اما مدتی بعد بازگردانده می شود.
از سویی در روزهای اخیر برخی منتقدین ایرانی آیت الله خامنه ای را مسئول هر آن چه دانستند که در ایران رخ می دهد. احمد قابل اسلام شناس و پژوهشگر مسائل دینی که روز درگذشت آیت الله منتظری مرجع منتقد حاکمیت ایران در راه شرکت در مراسم سوگواری ایشان بود، دستگیر و 7 ماه را در زندان می گذراند.
او اخیرا و پس از آزادی موقت از زندان ، متن دفاعیاتش در دادگاه را منتشر کرد و در آن آیت الله خامنه ای را متهم به " اقدامات مکرر علیه امنیت ملی ، تبلیغات مکرر علیه نظام ، نشر اکاذیب بصورت گسترده به قصد تشویش اذهان عمومی، توهین های بی شمار به مخالفان سیاست های حاکمیت، و در نهایت، براندازی سخت نظام " کرده است.
اینها و بیش از اینها، موضوع گفت و گوی ما با احمد قابل اسلام شناس و روحانی مخالفی است که اخیرا با وثیقه از زندان آزاد شد.
احمد قابل تاکید کرد پایه نظریه ولایت فقیه از نظر آیت الله خمینی بر مبنای " نصب " بود اما آیت الله منتظری آن را بر پایه " انتخابی " می دانست اما " درباره حیطه اختیارات، هر دو نظریه می گویند که که حوزه اختیارات ولی فقیه با حوزه اختیارات پیامبر و ائمه تفاوتی نمی کند."
او آیت الله خامنه ای را مسئول همه اتفاقاتی دانست که پس از انتخابات ریاست جمهوری گریبانگیر ایران شد.
وی گفت : " سیاست هایی که در کشور اعمال می شود، مثلا نحوه برخورد با مخالفان سیاسی و دستور العملی که در این خصوص وجود دارد قطعا مطابق نظر ایشان است."
احمد قابل سپس برای اثبات گفته خود تاکید می کند یکی از مراجع قم به وی گفته است هنگامیکه از آیت الله خامنه ای خواستم دستگیری ها و محاکمات عجیب و غریب را خاتمه دهد رهبر جمهوری اسلامی به او گفت : " تازه یک لیست پنجاه نفره آورده بودند من آن را امضا کنم تا دستگیرشان کنند که من امضا نکردم."
به گفته آقای قابل این نشانه این است که " لیست تمام کسانی را که دستگیر شده اند آیت الله خامنه ای امضا کرده است."
او افزود : " رهبری در تمام مسائل دخالت می کند، همه چیر را زیر نفوذ خود گرفته است، اجازه نمی دهد دیگران از حدود و اختیارات قانونی خود استفاده کنند و همه اموری که در کشور رخ می دهد، زیر نظر رهبری است و از نظر قانونی هم کسی که تا این حد دخالت می کند، هر اتفاقی که بیفتد ولو این که او راضی نباشد، او مسئول است."
وی با اشاره به حوادث کهریزک گفت : "ایشان باید دستور می داد تمام کسانی که دست اندر کار این جریان بودند، آمرین و مأمورین را تحت تعقیب قضایی قرار دهند. اما این کار را متاسفانه نکرد و دخالت ایشان در حد یک اظهار تاسف کوچک بود.. اما در روز عاشورا مردم را می کشند، ایشان اظهار تأسف نمی کند. تنها از این بابت اظهار تأسف می کند که عده ای کف زدند و حرمت روز عاشورا را شکستند."
قابل این سوال را مطرح کرد که " حرمت عاشورا با ریختن خون یک انسان بی گناه شکسته می شود؟ یا با سوت و کف زدن یک عده؟ کدامیک از نظر اسلامی اهمیت بیشتری دارد؟"
او تاکید کرد " این حساسیت های معکوس و نه به جا باعث می شود که ما یقه بگیریم و بگوییم رفتار ایشان خلاف اسلام و قانون است و دخالت هایش بیش از حدی است که قانون اجازه داده است."
وی با بیان اینکه مرد مانند " مارگزیده ای شده اند که از ریسمان سیاه و سفید می ترسند" ، گفت : " مردم دیگر به راحتی به کسی اعتماد نمی کنند، نه به حاکمیت و نه به مخالفان آن اعتماد عمومی وجود دارد."
قابل نقطه ضعف جنبش سبز را در " طرح شعارها، خواسته ها، طرح ها و برنامه ها خلاف منطق و عقل " دانسته و تاکید می کند " اگر اینها به لحاظ عقلانی مدیریت نشود، طبیعی است جنبش صدمه می خورد."
او افزود " طولانی شدن حرکت اعتراضی مردم و زود پیروز نشدنش، یک نعمت برای جنبش سبز هست. جنبش سبز اگر با تأمل و تدنی پیش برود، کم کم به عقلانیت مشترکی خواهد رسید که مانع صدمه خوردن مردم و کشور و متوقف شدن این حرکت خواهد شد."
این پژوهشگر مسائل دینی راه برون رفت از اوضاع فعلی را در پذیرش " حکمیت عقلای جامعه " دانست.
وی تاکید کرد حاکمیت باید معتمدان مردم را دعوت کند و با آن ها وارد مذاکره شوند و راهکاری برای برون رفت از این وضعیت بدون این که به کشور صدمه ای وارد شود تدوین کنند.
مشروح مصاحبه با آقای قابل در ذیل می آید.
ولایت " نصب " و ولایت " نخب "
احمد قابل از شاگردان آیت الله منتظری بود
- آیت الله خامنه ای در استفتایی که اخیرا از ایشان شده است، ولایت فقیه را شعبه ای از ولایت پیامبر و ائمه دانسته است. آیا در نظریه ولایت فقیه که آیت الله خمینی و آیت الله منتظری ارائه داده اند نیز چنین نظری ارائه شده است؟
عنوان بحث ولایت فقیه که آیت الله خمینی ارائه داده که بر مبنای " نصب " استوار است، این است که پس از خداوند سبحان، پیامبر خدا و پس از پیامبر خدا، ائمه هدی و پس از اینها، فقها بر جامعه ولایت دارند. این نظریه است که آیت الله خمینی به آن ملتزم بود، نظریه " نصب فقها از جانب ائمه هدی و در حقیقت از جانب خدا " عنوان دارد.
کسانی که این دیدگاه را قبول داشته باشند، می گویند ولایت فقیه ادامه ولایت انبیا و اولیای خدا است. بر پایه این دیدگاه، کسانی که در سمت " ولایت فقیه " قرار می گیرند، افرادی هستند که به استثنای بحث " ولایت تکوینی"، در مباحث مربوط به ولایت تشریعی ادعا می شود که همان ولایت رسول الله و ائمه را دارند. بنا بر نظر آیت الله خمینی این مساله ثابت است که " فقها " منصوب از جانب خدا هستند با واسطه که از جانب انبیا و اولیای خدا معرفی شده اند و در سلسله ولایت خدا قرار می گیرند.
اما پایه نظریه "انتخابی" بودن فقیه که نظریه آیت الله منتظری است، داستان این نیست که ولی فقیه را خدا یا ائمه انتخاب کرده اند. ایشان مدعی بود که منصب فقاهت یا به عبارتی کسی که " فقیه جامع الشرایط " باشد ، برای تصدی حکومت بر بقیه افراد اولویت پیدا می کند. اما در حقیقت این مردم هستند که انتخاب می کنند و قدرت را به او می دهند و خداوند تنها این مساله را " تشریع " کرده است و هر کسی که مسلمان باشد، باید ولی فقیه را شناسایی کرده و او را برای رهبری انتخاب کند.
اساس این نظریه این می شود که خداوند برای فقها و برای فقه چنین جایگاهی قرار داده است که کسی که دانش فقه را داشته باشد و بر سایر دانشمندان فقه هم برتری علمی داشته باشد، توصیه الهی بر این است که باید او را در راس امور قرار بدهند. وقتی که در راس امور قرار گرفت، همه اختیاراتی که سایر حکومت ها دارند را او خواهد داشت. اما نمی توان به طور مستقیم گفت که این فرد منصوب از جانب خدا است. چون ممکن است که مردم در تشخیص و تعیین مصداق اشتباه کنند. طبیعی است وقتی که مردم اشتباه کنند، معنی آن این نیست که خدا ابتدا آن فرد را انتخاب کرده و بعد عزل کرده است، بلکه به این معنی است که فردی که قرار بود از جانب مردم انتخاب شود، به خاطر غفلت ها و به خاطر عدم آشنایی مردم با او، کار به او واگذار نشده و اشتباها به شخص مشابهی واگذار شده است.
این دو مبنا یکدیگر متفاوت هستند اما درباره حیطه اختیارات، هر دو نظریه می گویند که حوزه اختیارات ولی فقیه با حوزه اختیارات پیامبر و ائمه تفاوتی نمی کند.
- آیا این صاحبان این دو نظریه بر حوزه اختیارات پیامبر و ائمه در حوزه اجتماعات اتفاق نظر دارند؟
این مساله آنطور که باید منقح نشده است و با ذکر تمام جزئیات تعیین شده نیست. فقها تا قبل از انقلاب ایران در این خصوص زیاد نمی اندیشیدند، تصوری هم از حکومت نداشتند و اگر هم داشتند، تصوری اجمالی و جزئیات امر برای آن ها خیلی واضح نبود. در حدود احکامی که در اسلام در خصوص مسائل جزایی و کیفری و امثال آن ها بود، یا بعضی از مسائل حقوقی آن هم بیشتر با مصادیقی از دنیای قدیم در روایات ما خودش را نشان می داد، نمای جزئی داشتند اما تمامی حدود و زمینه ها فعالیت های اجتماعی دولت های مدرن در آن دخالت دارند و تحت امر دولت ها قرار می گیرد، نسبت به آن وقوف کاملی نداشتند. بعد از انقلاب در مقام عمل دیدیم که مشکلات فراوانی پیش آمد که از قبل برای آن طرح و برنامه ای وجود نداشت.
مشکلات پیش آمده پس از انقلاب نشانگر آن است که آقایان برای اداره اجتماع، طرح مدونی نداشتند. انقلاب خیلی زود پیروز شد و فرصتی برای فکر کردن درباره اجزای مسأله به آقایون داده نشد، طبیعتا وقتی که سوار بر قدرت شدند، می خواستند همانجا برنامه ریزی کنند. بنابر این دچار مشکلاتی شدند که از همان ابتدا دامن انقلاب را گرفت و تا به امروز ادامه دارد و خیلی هم شدیدتر شده و اوضاع را به هم ریخته است.
- شما نظریه ولایت فقیه را یک نظریه کاربردی و قابل عملی برای اداره جامعه می دانید؟
بنده با این که شاگرد مرحوم آیت الله منتظری هستم، اما از همان زمانی که ایشان این نظریه را مطرح کرد تا همین امروز، با وجود تمام ادله ای که ایشان و استادشان آیت الله خمینی مطرح کردند، قانع نشدم که خداوند حق ویژه ای برای فقها قرار داده است.
مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی شاگرد مرحوم آخوند خراسانی از علمای بزرگ و رهبران مشروطه، تصریح می کند که اصلا دانش فقه هیچ نسبتی با سرپرستی جامعه و ریاست بر جامعه ندارد. تنها نسبتی که می تواند پیدا کند در بحث احکام حقوقی و جزایی است آن هم در صورتی که تدوین شود و به صورت قانون در سطح جامعه در بیاید یعنی اکثریت جامعه آن را بپذیرد، آن موقع این احکام اجرایی می شود.
بنده همه دلایل آقایون را مورد بررسی قرار دادم و مقاله ای هم در این باره نوشتم و به این نتیجه رسیدم که ولایت فقیه با این ادله اثبات نمی شود.
مسئولیت آیت الله خامنه ای
- جناب آقای قابل، شما در گزارشی که از دادگاه خود دادید، آیت الله خامنه ای را مسئول هر آنچه دانستید که در ایران در حال رخ دادن است. آیا به نظر شما ایشان در جریان جزئیات هر آن چه که در حال رخ دادن در جامعه ایران، یعنی در زندان ها و در حوزه های دیگر تصمیم گیریهای سیاسی هست؟
قطعا مقصود من این نیست که آیت الله خامنه ای مثلا در جریان رفتار قاضی یا زندانبان در فلان دادگاه یا فلان زندان است یا خود این دستور را داده. و این برای هیچ فرد صاحب منصبی در حوزه سیاسیت مقدور نیست که رفتار همه ماموران خود را با همه جزئیات آن ها بخواهد دستور بدند.
اما سیاست هایی که در کشور اعمال می شود، مثلا نحوه برخورد با مخالفان سیاسی و دستور العملی که در این خصوص وجود دارد قطعا مطابق نظر ایشان است.
من برای تایید سخن خود به این نکته اشاره می کنم که یکی از مراجع تقلید قم در مدتی که من در زندان بودم، با آیت الله خامنه ای دیداری داشت. بعد من رفتم ملاقات آقایون که برای من تعریف کردند. از جمله مسائلی که در این دیدار درباره آن صحبت می شود، مسائل بعد از انتخابات است. این مرجع تقلید با زبان انتقاد به آیت الله خامنه ای می گوید که "شرایط بعد از انتخابات و سیاسیت که اتخاذ کردید، چه سودی برای شما داشته؟ شما این همه آدم را دستگیر کردید، محاکمات عجیب و غریبی که راه انداختید، این ها که به نفع شما نشده است. اینها را آزاد کنید، این بساط را خاتمه دهید و شیوه دیگری را در پیش بگیرید." آقای خامنه ای در جواب این مرجع تقلید می گوید: "تازه یک لیست پنجاه نفره آورده بودند من آن را امضا کنم تا دستگیرشان کنند که من امضا نکردم." بعد این مرجع تقلید برای دوستان ما نقل می کند که نشان می دهد لیست تمام کسانی را که دستگیر شده اند آیت الله خامنه ای امضا کرده است. ایشان تا این حد دخالت می کند و بر رفتارهایی که انجام می گیرد نظارت دارد.
وقتی که ما دخالت آیت الله خامنه ای را تا این حد می بینیم یا این که فردی در قامت دادستان تهران را که رئیس پیشین قوه قضائیه می خواست عوض کند اما ایشان دخالت می کند و مانع می شود، یا مثلا خبرهای موثقی داریم گاهی جایی می خواهند استاندار انتخاب کنند، ایشان دخالت می کند یا وقتی که مجلس می خواهد وزیری را استیضاح کند، توصیه می کند که به او رای بدهند یا ندهند، یا در زمان دولت آقای خاتمی وقتی ایشان در دولت اول خود می خواست وزیر اطلاعات معرفی کند، 15 نفر را ایشان برای تصدی این پست معرفی کرد که ایشان قبول نکرد تا آخر به نفر 16 رسید که آیت الله خامنه ای رضایت داد، در صورتی که اینها بر خلاف قانون اساسی است. قانون اساسی می گوید که رئیس جمهور مسئول انتخاب وزرا است و ایشان حق ندارد در این مسائل دخالت کند؛ ولی وقتی ما این دخالت ها را می بینیم، عملا نتیجه ای که می گیریم این است که رهبری در تمام مسائل دخالت می کند، همه چیر را زیر نفوذ خود گرفته است، اجازه نمی دهد دیگران از حدود و اختیارات قانونی خود استفاده کنند و همه اموری که در کشور رخ می دهد، زیر نظر رهبری است و از نظر قانونی هم کسی که تا این حد دخالت می کند، هر اتفاقی که بیفتد ولو این که او راضی نباشد، او مسئول است. مگر آن واقعا مخالفت کند. مثلا اتفاقی در کهریزک بیفتد، اگر مخالفت ایشان در این حد باشد که "اگر جا ندارید این ها را آزاد کنید" یا این که برای مسائل بهداشتی این بازداشتگاه تعطیل شود، این مخالفت با آن چیزی که در کهریزک رخ داده است نیست.
در کهریزک انسان ها کشته شده اند، به حیثیت انسان ها تجاوز شده است. ایشان باید دستور می داد تمام کسانی که دست اندر کار این جریان بودند، آمرین و مأمورین را تحت تعقیب قضایی قرار دهند. اما این کار را متاسفانه نکرد و دخالت ایشان در حد یک اظهار تاسف کوچک بود.
آن وقت از سویی دیگر در روز عاشورا مردم را می کشند، ایشان اظهار تأسف نمی کند. تنها از این بابت اظهار تأسف می کند که عده ای کف زدند و حرمت روز عاشورا را شکستند. حرمت عاشورا با ریختن خون یک انسان بی گناه شکسته می شود؟ یا با سوت و کف زدن یک عده؟ کدامیک از نظر اسلامی اهمیت بیشتری دارد؟ قرآنی که می گوید اگر خون یک انسان به ناحق ریخته شود مانند این است که خون تمام انسانیت ریخته شده است مهمتر است یا این که بر فرض عده ای حرمت مراسم عزاداری را نگه نداشتند؟ اصل مراسم عزاداری مستحب است حرمت آن هم نگه داشته نشود، کار حرامی صورت نگرفته است. اما خون یک انسان به ناحق ریخته شود، کار حرام صورت گرفته است آن هم به حدی که خون تمام انسان ها ریخته شده است.
این حساسیت های معکوس و نه به جا باعث می شود که ما یقه بگیریم و بگوییم رفتار ایشان خلاف اسلام و قانون است و دخالت هایش بیش از حدی است که قانون اجازه داده است.
مردم دیگر به راحتی اعتماد نمی کنند
- به نظر شما راهی را که جنبش سبز می رود راه درستی است؟
جنبش اعتراضی که پس از انتخابات ریاست جمهوری آغاز شده، وجود مختلفی دارد و افراد مختلفی با حاکمیت فعلی مخالفت می کنند. همه آن ها در بعضی مخالفت ها محق هستند. جاهایی هم ممکن است اشتباه کنند. کسی نیست که بنشیند و سره و ناسره کند تا ببیند مردم باید به چه چیزی فراخوانده شوند. ضمن این گویا متاسفانه همه دست به دست هم دادند و لو ناخواسته که سرمایه ای که به نام اعتماد از مردم گرفته شود که شد. یعنی مردم دیگر به راحتی به کسی اعتماد نمی کنند، نه به حاکمیت و نه به مخالفان آن اعتماد عمومی وجود دارد. اما اعتمادهای خاص وجود دارد. یعنی ممکن است شمار زیادی از مردم به فردی اعتماد کنند و دیدگاه او را مبنای عمل خود قرار دهند. اما با توجه به صدماتی که خوردند، همچون مار گزیده ای هستند که از ریسمان سیاه و سفید می ترسد. اما به هر حال اتفاقی که رخ داده این است که مردم به طور عموم اعتماد کامل به کسی ندارد و اگر هم اعتمادی باشد، اعتمادی است مقطعی و بر اساس اتفاقاتی که تا آن روز افتاده است و سعی می کنند که قدم به قدم جلو بیایند و به کسی اعتماد کنند.
جنبش سبز یک وجه اکثریتی دارد که تیپ مذهبی داخل جامعه هستند. طبیعی است که من به عنوان یک روحانی و به عنوان فردی که در حیطه دین اظهار نظر می کند، اگر بنا باشد اظهار علاقه ای بکنم، بیشتر به همین تیپ مذهبی است.
من دوست ندارم تدین مردم و پایبندی آن ها به اسلام مخدوش شود. کمال مطلوب من این بود که شرایط به گونه ای رقم می خورد که مردم را در برابر دین قرار نمی دادیم. متاسفانه در طول این سی ساله پس از انقلاب، کاری که کردیم این بود که یک تیغ برداشتیم و افراد را با اسم دین با رفتارهای ضد دینی برش زدیم. یعنی با خشم و خشونتی که خداوند از ان پرهیز داده، مردم را در مقابل دین قرارر دادیم. اگر امروز اتفاقی در کشور رخ بدهد و مردم در مقابل دین قرار بگیرند، گناه آن گردن مخالفان دین نیست بلکه گناه آن بر گردن مدعیان دین است. آن ها بودند که این صدمه را به دین زدند و باید جوابگو باشند، کسانی که به اسم دین سوار بر مملکت و بر سرنوشت آن شدند و آن را به این منجلاب کشاندند.
خداوند دین را در چهره یاور انسان معرفی کرده و فرموده است " ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم". متاسفانه الان این چهره دین را گرفته اند. دین رحمانی را به دین خشمانی و غضبانی تبدیل کرده اند که همه را عملا فراری می دهد.
وقتی می گوییم جنبش سبز، با این چهره های مختلف روبرو هستیم. آن چیزی که آقای موسوی، آقای کروبی، و آقای خاتمی می گویند تا جایی که در محدوده منطق، اخلاق، شریعت، انسانیت و حقوق بشر باشد، ما همراه هستیم و از روشهای قانونی هم استفاده می کنیم. هر جا هم بخواهد بر خلاف قانون و عقلانیت و منطق باشد، طبیعی است که همراهی نمی کنیم.
نقاط ضعف و قوت جنبش سبز
جنبش سبز هم نقاط ضعف و قوتی دارد. نقاط ضعفش این است که گاهی شعارها، خواسته ها، طرح ها و برنامه ها خلاف منطق و عقل می شود. منظورم از منطق توجه نکردن به واقعیات و بیش از واقعیت خواستن و مطرح کردن خواسته ای پیش از زمان مناسب آن نیز هست. اگر اینها به لحاظ عقلانی مدیریت نشود، طبیعی است جنبش صدمه می خورد.
اما در مجموع گمان می کنم این طولانی شدن حرکت اعتراضی مردم و زود پیروز نشدنش، یک نعمت برای جنبش سبز هست. جنبش سبز اگر با تأمل و تدنی پیش برود، کم کم به عقلانیت مشترکی خواهد رسید که مانع صدمه خوردن مردم و کشور و متوقف شدن این حرکت خواهد شد. مگر این که افراد رادیکال بخواهند زمام این حرکت را در دست بگیرند. من حتی در بازداشتگاه به بازجوها آن جا گفتم شما باید خودتان کمک می کردید که سردمداری اعتراض ها به دست کسانی بیفتد که پیرو عقل و منطق و شعور و اصلاحات هستند نه کسانی که می خواهند همه چیز را منهدم کنند، چون نسخه براندازی و انقلاب به معنی دگرگون کردن همه چیز، از نشر علمی هم بدترین گزینه برای تحولات اجتماعی است. همانگونه که ما از این تحول در سال 57 نتیجه نگرفتیم و امروز تأسف خیلی مسائل آن را می خوریم. اگر بخواهیم بار دیگر تاسف نخوریم و این چرخه را تکرار نکنیم، بهترین راه آن اصلاح است. اما اصلاح دو سویه دارد؛ یک سویه آن این است که حاکمیت این اصلاح را بپذیرد و اقتضای اصلاح را از بین برد، یک سویه آن هم این است که آن کسی که خود را اصلاح طلب و منتقد می داند، واقعا راهکاری که ارائه می دهد، راهکار اصلاحی باشد.
- از نظر خودتان راهکاری مشخصی برای برون رفت از وضعیت فعلی ایران دارید؟
راه برون رفت از اوضاع فعلی این است که حاکمیت، حکمیتی را از عقلای جامعه قبول کند. عقلای جامعه کسانی هستند که حد اقل در مقاطعی از مردم رأی اعتماد گرفته اند ، حاکمیت می تواند از مردم بپرسد چه کسانی میان آن ها بیشترین نفوذ را دارند. واقعا معتمدان مردم را دعوت کنند و با آن ها وارد مذاکره شوند و راهکاری برای برون رفت از این وضعیت بدون این که به کشور صدمه ای وارد شود تدوین کنند. البته خبر دارم گروهی در درون حامیت با بعضی از دوستان ما در باره این که چه کار باید کرد، در حال مذاکره هستند. منتهی عزمی در رأس حاکمیت برای جواب دادن به این تلاش ها وجود ندارد.
آقای هاشمی با این که من شخصا به خاطر سوابقشان به ایشان هنوز نمی توانم اعتماد کنم، ولی راهکارهایی در خطبه نماز جمعه مطرح کرد و هنوز هم بر همانها تأکید می کند. آقایونی در قم اظهار نظرهایی کردند همچون آیت الله اردبیلی، آیت الله جوادی آملی و دیگران. کسانی از دو طرف باید یک توافقی ایجاد کنند و به این اوضاع نابسامانی که پس از انتخابات آقایون درست کرده اند، خاتمه بدهند. به هر حال اعتراض مردم بر اساس قانون اساسی بود. مردم حق داشتند به خیابان بیایند و تظاهرات بکنند. اصل 27 قانون اساسی بر این مساله تصریح دارد.
این آقایون حتی از دادن مجوز پرهیز می کنند. قانون اساسی را که نمی شود میلی اجرا کرد. البته قانون اساسی 30 سال است که به صورت میلی اجرا می شود. ولی روزی بالاخره حوصله مردم سر می رود چون طرف قرار داد حاکمیت، ملت هستند.
تصور من این هست که مردم خیلی مراعات کرده اند. واقعا 30 سال فرصت طولانی بوده که به حاکمیت داده شده است. ولی نمی دانم حاکمیت از کجا خود را این همه از مردم طلبکار می داند و از کجا این حق را برای خود قائل است؟ الا این که با همان اندیشه عجیب و غریب "ولایت فقیه منصوب از جانب خدا" بشود آن را توجیه کرد که اینها خیال کنند خداوند واقعا به آن ها برای سرکوب مردم و عمل بر خلاف میل مردم، حق ویژه داده. و الا اصل 56 قنون اساسی تصریح دارد که حاکمیت پس از خدا از آن مردم است و این حق خدادادی را نمی شود از مردم سلب کرد و در اختیار شخص یا گروه خاصی قرار داد. منظور هم از فر ولی فقیه و گروه یک جناح خاص فکر و سیاسی در کشور است. ولی با وجود تصریح اصل 56 قانون اساسی، اما متاسفانه این کار 30 سال صورت گرفته است.
این حق الهی مردم است و سلب آن یعنی رفتار بر خلاف رضایت الهی و منطق و شعور بشری و عرف جامعه بین الملل است که امروز جایگاه ما را هم در سطح بین الملل و هم در داخل در این نقطه ای که هست قرار داده. آقایون کلاه خود را قاضی کنند، ببینند کجا جا دارند؟ چه کسی به آن ها خوش بین است؟ چه در داخل و چه در خارج.
No comments:
Post a Comment