Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

خطر تجزیه وجدایی و دامن زدن به منازعات قومی و ملی

نقشه های شومی که برای ایران کشیده می شود
خطر تجزیه وجدایی و دامن زدن به منازعات قومی و ملی
آخرداد سپاهی – یوسف لنگرودی
نگاهی به مجموعه رویدادهای سال های اخیر و مخصوصا روند تحولات و اتفاقات یک سال گذشته ما را متقاعد می سازد که نشانه هایی وجود دارند که اگر تداوم داشته باشند و گشترش یابند، کشور ما با تراژدی دردناک خطر تجزیه واحتمالا با منازعات داخلی و قومی – ملی رویرو خواهد بود . امری که دست کم در هفتاد سال اخیر بی سابقه است.
در این رابطه ۳ عامل بیشترین نقش را ایفا می کنند

:
۱ـ حکومت جمهوری اسلامی :

این حکومت که رسما خود را دولتی ایدئولوژیک اسلامی شیعه و نماینده خدا و پیامبر می داند و علنا پیروی مردم از خود را واجب می شمارد و اراده آنان را پیوسته نادیده می گیرد و یک دیکتاتوی خشن لجام گسیخته ای را درکشور به را انداخته، با سرکوب دائمی ملی – مذهبی ملل ایران و مخصوصا سرکوب شدید مناطق سنی نشین کشور، به همبستگی واتحاد ملل ایران بیشترین صدمه را وارد ساخته و تلاش دارد زهر مهلک خصومت قومی و مذهبی را بین ملل ایران بپاشاند. البته این پروژه سیاه رژیم ولایت فقیه در تمامی این سال ها بدلایل گوناگون و از جمله هوشیاری ملل ایران و مخصوصا آگاهی اقوام و ملل تحت ستم و نیروهای سیاسی این مناطق، در نطفه خفه و هیچگاه مجال نیافته تا شکل بگیرد و قوام یابد. به ویژه آنکه این سرزمین یک کشور نو پا و مصنوعی سر هم بندی شده نبوده و کشوری است که اقوام وملل آن علیرغم تلاش حکومت های مرکزی ستم گر، برای ایجاد دشمنی میان آنان، قرن ها با تنوع مختلف زبانی، مذهبی و فرهنگی درکنار یکدیگر زیسته اند و هنگام مصیبت های طبیعی و جنگی غالبا به یاری یکدیگر شتافتند. اما ما با حکومتی روبرویم که برای حفظ خود به هر وسیله ای توسل می جوید. اگر موجودیت خود را از ناحیه مردم در خطر ببیند به هر کار خطرناکی دست می زند. آخرین دسیسه های رژیم در این رابطه را می توان در بلوچستان مشاهده کرد. رژیم ولایت فقیه که ارکان حکومتش در طول یکسال گذشته بطور بی سابقه ای از ناحیه مردم به لرزه در آمده و هنوز خود را از سوی مردم و جنبش ضد استبدادی در معرض تهدید می بیند، با براه انداختن دسیسه و جاروجنجال تبلیغاتی در بلوچستان، سعی دارد افکار عمومی را منحرف کرده و خود را از زیر ضرب خارج کند. روی آوردن به سرکوب بیشتر و افزایش شمار اعدام ها در این منطقه و بزرگنمایی بیش از حد عملیات مربوط به نحوه دستگیری عبدالمالک ریگی، رهبر گروه جندالله و ربط دادن این گروه به پیمان نظامی ناتو و همچنین نحوه اعدام برادر عبدالمالک ریگی، از جمله تلاش های حکومت در این راستاست . هنگام کشتن برادر عبدالمالک ریگی، رژیم عده ای از افراد و خانواده های وابسته به خود را از زابل به صحنه اعدام آورد تا آنان با اظهار شادی و خشنودی از مرگ وی، با جریحه دار کردن و نمک پاشاندن به زخم مردم بلوچ و بویژه قبیله ریگی ، طرح اهریمنی خود را برای شعله ور ساختن خصومت بین بلوچ ها و زابلی های فارس پیش ببرد. در همین ماجرای اعدام شخص عبدالمالک ریگی، با این که رژیم از روحیه مردم منطقه باخبر بود و می دانست که اعدام ریگی موجب براه افتادن عملیات انتقامی خواهد شد، ضمن نادیده گرفتن همه اخطارها و هشدارهایی که حتی از جانب بخش هایی از حکومت در انتقاد برای تلاش عجولانه در اعدام ریگی دریافت کرده بود، عمدأ و با هدف های معینی دست به اعدام وی زد تا به هدف خود یعنی دامن زدن به منازعات قومی – مذهبی در بلوچستان دست یابد. هنوز هیاهوی حکومت درباره ریشه کن شدن گروه جندالله پایان نیافته بود که ماجرای انفجار مسجد جامع زاهدان در یک عملیات انتحاری اتفاق افتاد. آن هم در روز پاسدار که حدود ۲۷کشته و سیصد زخمی بر جای گذاشت. این عملیات، حال با هر انگیزه و هدفی که انجام گرفته باشد، بی شک اقدامی جنایت کارانه و تروریستی بوده است که باید شدیدا محکوم شود، اما حقیقت بزرگتر و غیر قابل انکاراین است که عامل اصلی بوجود آمدن این حادثه خود رژیم اسلامی بوده که آگاهانه و با استادی، مسیر حوادث را در جهت هدف های از پیش طراحی خود هدایت کرده و باعث آن شده تا در فضای بلوچستان نگرانی رو به رشد نسبت به بروز درگیری های قومی بلوچ ها و فارس ها در میان اهالی به وجود آید. مخصوصا آنکه جندالله با این عملیاتی که سازمان داده، وهم با بیانیه ای که صادر کرده و طی آن زابلی ها و دیگر فارس های مقیم بلوچستان را مورد تهدید قرار داده، عملا به دام رژیم افتاده و به اهداف آن خدمت می کند. حکومت با مظلوم نمایی و ادعای اینکه کشور ازسوی عوامل خارجی و بیگانه مورد تهاجم قرار گرفته، می خواهد از آن به عنوان چماقی علیه مردم ایران بهره جوید. در تلاشی دیگر، ممنوع الخروج کردن مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی امام جماعت اهل سنت زاهدان و رئیس دارالعلوم این شهر، نیز اقدامی است از سوی باندهای رژیم برای بحرانی تر کردن فضای بلوچستان و به آشوب کشاندن این منطقه. اما هیچ معلوم نیست که حکومت تا کجا بتواند کنترل چنین بازی خطرناکی را که برای اهداف خود بر پا کرده در دست داشته باشد. با وضعیتی که اکنون جمهوری اسلامی و کشور در آن قرار دارد، هیچ معلوم نیست چنین فتنه هایی از کجا سر در آورد و آتتش آن تا کجا زبانه بکشد. آن هم در کشوری که اقوام و ملل با فرهنگ های مختلف و مذاهب گوناگون، وزن قابل توجهی ای را در آن دارند.

۲ـ احزاب و گروههای سیاسی :

در طول بیش از سی سال گذشته، اغلب جریانات سیاسی ایران بسیار دیگر هنگام به اهمیت پاره ای از پایه ای ترین حقوق دمکراتیک مردم پی برده و به آن گردن نهادند؛ ازجمله مواردی چون : ضرورت آزادی بی قید و شرط سیاسی ، حق تعیین سرنوشت اقلیت های ملی حتی به قیمت جدایی. جریانات مترقی ایران در پذیرش قاطعانه این موارد از خود مقاومت و جان سختی نشان داده و می دهند. مخصوصا در این باره که حق مردم در تعیین سرنوشت خود و اینکه این مردم هستند که باید نسبت نوع زندگی و نوع حکومت شان تصمیم بگیرند تردید نشان می دهند. حاصل چنین نگرشی از سوی نیروها و گروههای سراسری ، آن هم در فضای همیشه پرآشوب و پرالتهاب سیاسی در مناطق ملی، خواه ناخواه به یک بی اعتمادی نسبت به نیروهای سراسری و فارس ها دامن می زند که چنین چیزی نتیجه ای به جز تضعیف اتحاد داوطلبانه اقوام و ملل ایران در یک ایران دمکراتیک و متحد ندارد.
اگر آنچه را که دربالا آمد، در کنار تزلزل و تردید این نیروها درضرورت کامل لغو اعدام ، در کنار هم قرار دهیم، آنوقت اوضاع خراب تر خواهد شد. جنبش ضد استبدادی مردم ایران در طول یک سال گذشته واقعا دستآوردها و درس های مهمی برای مردم ایران داشته که از بعضی جهات بی سابقه بوده است. یکی از این دستاوردها، همگانی شدن لغو حکم اعدام است، که هم دمکراتیزه شدن جنبش، و هم رشد آگاهی عمومی را نشان می دهد. با هرچوبه داری که توسط رژیم بر پا شده، صدای مخالفت و اعتراض علیه اعدام نیز از همه سو برخاست و بسیاری از نیروی های سیاسی نیز با این دور از اعدام ها شدیدا مخالفت نشان دادند. اما در همین دوره مواردی نیز دیده شده که نشان از ناپیگری این گروهها در مبارزه قاطع علیه اعدام دارد. نمونه بارز آن، سکوت و عدم اعتراض این نیروها درماجرای زندان، شکنجه وقتل برادران ریگی و افراد وابسته به گروه جندالله است. درست همین جاست که می توان دریافت که بسیاری از این نیروها مضمون واهمیت واقعی ضرورت لغو اعدام را درک نمی کنند و تنها برای برخی مقاصد سیاسی است که با پاره ای از اعدام ها مخالفت می ورزند. حال که اعدام یک زندانی (حال هر کسی که باشد) عملی است کاملا غیر انسانی و جنا یت کارانه که باید آن را قویا محکوم کرد. سکوت در برابراعدام فردی همچون عبدالمالک ریگی، به دلسردی و یاس مردم بلوچستان نسبت به نیروهای سیاسی سراسری و فارس ها می انجامد. محکوم کردن یکصدا و قاطعانه اعدام افرادی چون ریگی، هم در پیشبرد اهداف حکومت مانع به ایجاد میکند و هم از ضدیت کور با نیروهای سراسری و فارس ها در میان نیروهای مرتجع در مناطق ملی ممانعت به عمل می آورد. نتیجه آنکه بسیاری از گروههای سیاسی با پیش گرفتن سیاست های نادرست و ناپیگیر در مواردی که از آن یاد شد، به نیروی های ارتجاعی در هر دو طرف ماجرا یاری می رسانند. تردیدی نیست که چنین چیزی به مبارزه در را ایجاد ایرانی دمکراتیک ، براساس اتحاد داوطلبانه ملل ایران، آسیب جدی می رساند.

۳ـ غرب و ارتجاع منطقه :

بلوک غرب و در راس آن ایالات متحده در جریان “جنگ سرد”، ازبوجود آمدن قدرت های منطقه ای متمایل به خود به هر قیمتی حمایت می کردند و ظهور چنین قدرت هایی را برای مقابله با حریف خود یعنی بلوک شرق، لازم و ضروری می دانستند. اکنون با پایان دوران جنگ سرد و فروپاشی بلوک شوروی، جهان غرب، مخصوصا آمریکا، دیگر وجود قدرت های منطقه ای را مناسب حال و منافع خود نمی دانند و تلاش دارند تا کشورها هر بیشتر تجزیه، کوچکتر و ضعیف تر شوند تا آسان تربلعیده شوند. بویژه اگر این کشورها در حوزه بسیار حساس خاورمیانه وجود داشته باشند. به جز اسراییل که دارای روابط بسیار ویژه با آمریکا است، بقیه کشورها که دارای وزن مهمی هستند، ضمن آنکه غالب آن ها متحد آمریکاهستند، درصورتی تحمل می شوند که اولا مخالف سیاست های آمریکا نباشند ودوما تضعیف شده و بیمار باشند تا اگر فیل شان یاد هندوستان کرد، براحتی و با کمترین دردسر بر سر جای شان نشانده شوند. نمونه بارز چنین قدرت هایی مصر است که می توان نام “مرد بیمار” خاور میانه را بر آن نهاد.
سرنوشت عراق را نیز همه میدانند که قدرت نمایی این کشور چه بر سر حکومت صدام حسین آورد و دیگر نمی خواهند یک عراق قدرتمند، حتی اگرمتحد شان باشد، درصحنه جغرافیای سیاسی و نظامی خاورمیانه قد علم کند. بخشی از استراتژیست های واشنگتن پنهان نمی کنند که عراق بهتراست تحت نام فدرالیسم تجزیه شود. پاکستان – کشور دیگر بیمار منطقه – با اینکه یک قدرت هسته ای بشمار می رود و احتمالا در حال حاضر به اتکا به همین توانایی و گیر افتادن غرب در افغانستان است که توانسته در گذراز ناملایمات و تحولات پیچیده سال های اخیر، ثبات شکننده خود را حفظ کند، قدرت دیگر منطقه است که موجودیتش درصورت ضرورت و در فرصتی مناسب، از سوی آمریکا، دستخوش تلاطم و تجزیه خواهد شد. ترکیه نیزکه ازنقش بسیار مهم آن پس جنگ سرد کاسته شده، با آنکه همچنان جزو متحدان اصلی آمریکا وعضو پیمان ناتو به شمار می رود، اگربخواهد از چهار چوب های قرمز غرب خارج شود و فاصله اش را ازحد معینی با آن بیشتر سازد، به سرنوشت مشابه پاکستان روبرو خواهد شد.
درمیان چنین اوضاع و احوالی جهموری اسلامی دیگر جای خود دارد. این حکومت که بدلیل تناقصات ذاتی، ایدئولوژیک و ارتجاعی خود نمی تواند یک سیاست متعارف خارجی داشته باشد، با رفتارهایش همیشه بهانه به دست غرب داده تا آنان با استفاده از آن، نقشه های شوم خود را علیه کشور و مردم ایران طراحی کرده و پیش ببرند. تمرکز نظامی سنگین و بی سابقه آمریکا و برخی متحدانش درسی سال گذشته در خلیج فارس، به بهانه وجود تهدید ایران، تصویب و صدور چهار قطعنامه تحریمی درشورای امنیت و تنگ تر کردن محاصر اقتصادی و تهدید تهاجم نظامی علیه کشور و مردم ایران، به بهانه عقب نشاندن حکومت اسلامی از سیاست هسته ای اش، یک خطر واقعی علیه موجودیت ایران است.
حقیقت این است که غرب حاضر است تا به بهانه دفع خطر رژیم اسلامی، ایران را در معرض خطر تجزیه قرار دهد. یک ایران نیرومند – حتی اگر دوست غرب باشد – دیگرجذابیت چندانی برای آن ندارد. در عوض یک ایران تکه پاره شده که یک بار برای همیشه توسط آمریکا بلعیده شود و تحت سیطره آن قرار بگیرد بهترین گزینه است. مخصوصا اگر هزینه نظامی چنین کاری را سلطان نشینان خلیج فارس متقبل شوند. همانطور که در ماجرای لشکر کشی غرب به عراق هزینه آن تهاجم نظامی را با گشاد دستی تقبل کردند. باید بیاد داشت که درست است که پروژه آمریکا موسوم به ” طرح خاورمیانه بزرگ ” در دوره جرج بوش به شکست انجامیده اما اکنون در دوره باراک اوباما به شیوه دیگری والبته به شیوه خطرناکتری و بسیار پوشیده دنبال می شود. همه می دانند یکی از بزرگترین موانع این پروژه خاورمیانه بزرگ، جمهوری اسلامی است. ازاینرو در کنارسخت تر کردن تحریم اقتصادی علیه ایران ( که تحریم های تصویب شده در کنگره آمریکا ازتحریم های شورای امنیت شدیدتر است و طرح تحریم های اتحادیه اروپا بسیار فلج کننده تراز تحریم های آمریکاست) طرح و بحث حمله نظامی گسترده علیه ایران دوباره بالا گرفته و صحبت کردن درباره آن توسط کارشناسان و متخصصین نظامی و غیر نظامی اجیر و مزد بگیر شرکت ها و کمپانی های بزرگ تسلیحاتی و نفتی در رسانه ها به یک امر عادی و روزمره تبدیل می شود تا افکار عمومی را در صورت بروز چنین حمله ای آماده سازند. دریکی ازآخرین اظهارنظرها درمورد حمله به ایران، مایکل هایدن رییس سابق سازمان جاسوسی آمریکا، سیا، اخیرا در مصاحبه با شبکه سی ان ان گفت : ” احتمال حمله نظامی به ایران بیشتر شده و گزینش نظامی بدترین راه حل نیست”.
برای نخستین بار، در مجلس نمایندگان آمریکا، چهل عضو جمهوری خواه با صدور قطعنامه ای، در صورت کوتاه نیامدن حکومت تهران از برنامه هسته ای اش، از حمله نظامی اسراییل به ایران حمایت کردند. همین چندی پیش یک مقام رسمی امارات متحده – سفیراین کشور درآمریکا – برای اولین بار از ضروت حمله نظامی به ایران حمایت به عمل آورده و عواقب یک حمله نظامی علیه ایران را کم هزینه تر ازیک ایران هسته ای دانست. یک ایران تجزیه شده و ضعیف نه فقط برای آمریکا و اسراییل که حتی برای شیخ نشینان خلیج فارس هم خوشایند است. یک ایران نیرومند که دوست غرب باشد، جایگاه و اهمیت بسیاری از کشورها و مخصوصا سلطان نشینان خلیج فارس را کاهش خواهد کرد.

اما در طرح های آمریکا، در ارتباط با ایران، بلوچستان یکی از مناطقی است که نقش پر اهمیتی برای آمریکا دارد: اگر روزی تهاجم گسترده نظامی آمریکا علیه ایران صورت بگیرد، حمله به پایگاه نظامی چاه بهار و تصرف آن یکی ازاولین اهداف خواهد بود. زیرا ازآنجا می تواند حملات خود را به دیگر نقاط ایران براحتی گسترش دهد و هم اینکه با حضور نظامی درچاه بهار می تواند بر سواحل دریای عمان و از آن طریق تنگه هرمز و خلیج فارس تسلط داشته باشد. نه فقط بلوچستان ایران، بلکه بلوچستان پاکستان نیز برای آمریکا اهمیت بسزایی دارد. طراحان سیاست های آمریکا در واشنگتن و پنتاگون وضعیت پاکستان را شکننده می دانند و اعتماد چندانی به مقامات نظامی و اطلاعاتی آن کشور ندارند و هر بار با باج دادن های میلیارد دلاری به مقامات آن کشور( تحت عنوان کمک های زیربنایی ) سعی دارند تا آنان را به جنگ با طالبان تشویق کنند. این در حالی است که حکومت پاکستان از شکست طالبان در افغانستان و شمال پاکستان حمایت نمی کند. زیرا با یک افغانستان با ثبات و دارای حاکمیت ملی، آن هم تحت سیطره غرب، پاکستان اهمیت شکننده خود را نزد غرب از دست خواهد داد و هم اینکه دشمن دیرینه یعنی هند، جای پایش در افغانستان محکم خواهد شد و مهمتر از همه آنکه افغانستان برخی از ادعاهای مرزی را که در جریان تقسیم مناطق مرزی درسال های دور درباره آنان توافق شده بود وگفته می شود که دارای محدودیت زمانی بوده مطرح و زنده خواهد کرد. مجموعه این عوامل است که حاکمان پاکستان را به حمایت از طالبان وامیدارد . از نظر پاکستان، طالبان این حسن را دارد که حتی در صورت کسب قدرت در کابل ادعای ارضی نخواهند داشت و سرش با شعارهای اسلامی گرم خواهد بود. یک چنین حکومتی در کابل، هم اهمیت اسلام آباد را در دنیای غرب افزایش خواهد داد و هم آنکه درصورت لزوم از آن بعنوان اهرم فشار علیه هند استفاده خواهد کرد.
پاکستان اما در این میان با یک بد اقبالی بزرگی روبروست؛ غرب براحتی میدان را واگذار نمی کند : طرح قدیمی انتقال انرژی آسیای میانه از افغانستان به خلیج فارس و فاش شدن این موضوع که افغانستان دارای ذخایر زیر زمینی معادن در حدود سه هزار میلیارد دلاراست (ا) غرب را دراجرای نقشه هایش مصرتر می سازد. برهمین اساس آمریکا برای دست یافتن به هدف های خود دست روی دست نخواهد گذاشت . آمریکا در این زمینه چنان جدی است که در فرصتی مناسب می خواهد مناطق پشتونشین افغانستان را به مناطق پشتونشین پاکستان متصل کرده وسپس هر دوی این ها را به بلوچستان پاکستان وصل کند. همه این ها ناظر بر طرح انتقال انرژی به دریای عمان و غارت منابع زیر زمینی افغانستان است. معنای عملی این طرح ها تجزیه پاکستان است. در خود بلوچستان پاکستان نیز منابع قابل توجه گاز و نفت وجود دارد و ارزیابی می شود که بزرگترین ذخایر مس جهان در آنجا وجود دارد. با توجه به این حقایق است که آمریکا در حال احداث یکی ازبزرگترین پایگاه های نظامی هوایی خود درخاورمیانه در” دشت مرگو” پاکستان است. ازسه پایگاه نظامی آمریکا در پاکستان دو تای آن در بلوچستان قرار دارند. بر اساس مجموعه این شرایط است که آمریکا به بلوچستان ایران بعنوان یکی از مناطق مورد علاقه اش می نگرد. منطقه ای که دارای اهمیت فوق العاده ژئوپولوتیکی است و در مجاور سواحلی قرار دارد که نیمی از انرژی فسیلی جهان از آن می گذرد.
بلوچستان ایران ازجمله مناطقی است که حکومت نمی تواند امنیت آن را آنطور که میل دارد تامین کند و با توجه به تنفر عمومی شدیدی که ازاین حکومت در میان افکارعمومی منطقه وجود دارد، بلوچستان را باید ضعیف ترین حلقه درجمهوری اسلامی تلقی کرد که در آن براحتی ضربه پذیر است. آیا جندالله درآینده از سوی آمریکا و کشورهای عربی، بطور مستقیم یا غیر مستقیم، برای پیش برد اهداف خود که همان زمینه سازی برای تجزیه بلوچستان از ایران باشد تشویق خواهد شد و مورد استفاده قرار خواهد گرفت؟
اینکه جندالله به عوامل آمریکا و دول عربی تبدیل شود یا نه؟ امری است که آینده نشان خواهد داد. ولی یک چیز مسلم است : آمریکا برای تامین اهداف خود از هر وسیله ای استفاده می کند و هیچ مرز اخلاقی برای خود قایل نیست. سازماندهی و مسلح ساختن گروههای آدمکشی چون کنتراها در نیکاراگوئه که در دست زدن به قتل وعام مردم عادی تخصص داشتند و برپایی جوخه های مرگ درآمریکای لاتین که هزاران هزاربهترین فرزاندان آن مناطق را با توسل به ترور و ربودن به کام مرگ فرستادند، تنها گوشه هایی از رفتارهای جنایت کارانه دولت آمریکاست که هرگز از یادها نخواهد رفت. بدتر از همه سازمان دادن و حمایت بی قید و شرط آمریکا ازبنیادگرایان اسلامی در جریان جنگ های افغانستان چه در دوره شوروی وچه پس از آن بود که کسانی چون اسامه بن لادن و جریان هایی چون طالبان از آن سر بر آوردند. اکنون دلیلی ندارد که آمریکا و اسراییل وارد چنین بازی خطرناکی در بلوچستان ایران نشوند. اینکه کاخ سفید در فردای روز انفجار درزاهدان آن را بشدت محکوم می کند، تنها یک روی ماجرا است. آمریکا به این محکوم کردن ها عادت دارد. استفاده سلاح شیمیایی درحلبچه محکومیت شدید از سوی کاخ سفید را به همرا داشت. اما هیچکس تردیدی ندارد که آن همه سلاح شیمیایی بدون رضایت آمریکا و نمی توانست بدست رژیم صدام برسد. سلاحی که معلوم بود برای چه هدفی به عراق انتقال می یابند. آنچه مسلم بود برای موزه ملی عراق ارسال نشده بود و این را سرویس های اطلاعاتی آمریکا و غرب از همه بهترمی دانستند.
کشورهای عربی خلیج فارس نیزبه این نقطه ضعف رژیم در بلوچستان(۲) پی بردند و با توجه به اشتراک مذهبی که بین بلوچستان و خودشان می بینند سعی خواهند کرد تا آنجا که امکان دارد از اوضاع به نفع خود استفاده کنند. با اینکه بسیاری از مردم بلوچستان تجربه خوبی از حکام و شیخ نشین های خلیج فارس نداشته و ندارند، زیرا بسیاری از آنان ویا خویشاوندان شان به هنگام کار درشیخ نشین ها مورد توهین و تحقیرقرار گرفته و به بردگی کشیده شدند، اما حکام حاشیه خلیج فارس بخوبی می دانند که با دلارهای نفتی شان چگونه یک شبه گروه های بنیادگرا بوجود آورند. مخصوصا آنکه بدشان نمی آید تا در برابر حزب الله ایران در لبنان، نیروی مشابه آن را، هر چند به صورت بسیار ضعیف تروکوچک تر، در برابر رژیم ایران علم کنند. حقیت آن است که هیچ نیرویی چون حزب الله، رهبران عرب و مخصوصا رهبران کشورهای حوزه خلیج فارس را پیوسته مورد انتقاد، تحقیر و تهدید قرار نداده است. البته هدف رهبران کشورهای خلیج، تنها به تحقیر واذیت و آزار رهبران ایران محدود نخواهد بود. آن ها میل دارند تا یک بار و برای همیشه، یک ایران کاملا فلج و تجزیه شده را ببینند. چیزی بدتر ازتراژدی و سرنوشت عراق.

زیرنویس ها —————–
۱ـ برای آنکه به اهمیت ارزش این رقم واقف شویم، چیزی است برابر با حدود دوسوم ثروت و منابع طبیعی و زیرزمینی موجود در ایران . منابع طبیعی و معادن افغانستان درهنگام اشغال آن کشور توسط کارشناسان شوروی کشف و نقشه برداری شده بود که گفته می شود سال ها پس از خروج نیروهای شوروی توسط کارشناسان افغان پنهان مانده بود. اما اخیرا راز آن برملا شده و همه نقشه ها بدست نیروهای ائتلاف و آمریکا افتاد.
۲ـ دراین نوشته اگرچه بیشتر به بلوچستان پرداخته شده اما این به آن معنا نیست که در دیگر مناطق ملی با معضلات مشابه روبرونیستیم. همه به یاد دارند که در جریان تهاجم نظامی آمریکا و متحدانش به عراق، چگونه برخی از مقامات ومسئولان برخی احزاب کردستان از مثبت بودن دخالت نظامی آمریکا در ایران سخن به میان می آوردند بی آنکه به عواقب خطرناک چنین حمله ای برای موجودیت کشور بیاندیشند .
ویا، عوام فریبی و سیاه بازی های برخی گرایشات ناسیونالیسم ارتجاعی درآذربایجان ایران است که به نام ضدیت و مبارزه با رژیم اسلامی تلاش دارد به خصومت و دشمنی مردم آذربایجان با مردم ایران و فارس ها دامن بزنند. که همه این ها باید به جای خود مورد بررسی قرار گیرند. زیرا بدون مقابله پیگیر ودایمی با ارتجاع و شوونیسم حکومت مرکزی و گرایشات ارتجاعی ناسیونالیسم نیروهای سیاسی ملل تحت ستم، نمی توان یک مبارزه بزرگ برای ایجاد ایرانی دمکراتیک و متحد که برپایه اتحاد آزادانه و داوطلبانه اقوام و ملل ایران شکل گرفته باشد را سازمان داد.
وبلاخره اینکه گفتن ندارد بدون یک جنبش کارگری وجنبش دمکراتیک نیرومند نمی توان به سوی هدف بالا گام های موثری برداشت.
۳ اگوست ۲۰۱۰

No comments:

Post a Comment