نگاهي به گفتگوي بشير احمد ريگي با روزنامه جام جم ،مطلبي از عبدالرئوف ريگي
بسم الله الرحمن الرحيم
مدتي از انترنت دور بودم اگرچه مطالب و مقالات و اخبار به بنده مي رسيدند اما به علت مشاغل فراوان نمي دانستم توجه خاصي به اين امر بدهم امشب از سوي دوستي انترنت برايم فراهم شد كه برخي مطالب را خواندم و خصوصا گفتگوئي كه از بشير احمد ريگي اخيرا منتشر شده بود و يك سري مطالب خلاف واقع در آن بيان شده بود كه چون راجع به رهبر اعظم و شهيد بزگوار امير عبدالمالك ( رحمه الله) بود ضرورت ديدم اندكي در مورد آن بنويسم و در اين ميان سري هم به برخي ديگر موضوعات بزنم كه شايد باز مدتي از انترنت و كامپيوتر محروم شوم.
بشير احمد ريگي كه نام سرداري طايفه بزرگ ريگي را در قسمت ايران به يدك مي كشد جز اينكه وارث سردار بزرگ مهرالله خان باشد چيزي ديگر ندارد و اگر نام نيك سردار مهر الله خان نبود نيازي نمي ديدم كه سخنانش را مورد تجزيه قرار دهم همانگونه كه در برابرش اين حرف را زده ام.
بشير احمد دو نسبت فاميلي نزديك با بنده دارد و از سوي پدر چند پشت بعد به ما وصل مي شود بدين صورت كه بنده فرزند آزاد فرزند مهندوست خان ، فرزند نورمحمد ، فرزند گلام علي هستم و بشير احمد فرزند مهرالله خان ، فرزند تاج محمد ، فرزند محمد رضا فرزند گلام علي است و از طرف مادر بشير احمد پسر خاله بنده هست يعني مادر من و مادر بشير احمد دختر عمو هستند و پدرشان برادر هستند و مادر بشير احمد دختر اوميت و مادر بنده دختر دادمحمد است و اوميت و دادمحمد با هم برادر هستند كه هر دو فرزند گل محمد هستند و گل محمد فرزند نورمحمدخان فرزند گلام علي خان است.
قبل از هر چيزي بايد بگويم بنده نه نظام سرداري را قبول دارم و نه براي آن ارزشي قايل هستم بلكه آن را ظالمانه و موجب تفرقه و برتري طلبي مي دانم و معتقدم كه همه انسانها از هر طايفه و قومي برابرند و هيچ كس را بر ديگري برتري نيست و خداي برتر را سپاس مي گويم كه اين نظام در بلوچستان از بين رفته است و ديگر كسي براي آن ارزشي قايل نيست و بشير احمد هم همانطور كه در گفتگويش گفته است بيش از سردار نماينده حكومت و شهردار ميرجاوه است چون مي داند كسي براي سردار ارزشي قايل نيست.
مي خواهم مختصرا برخي از سخنان آقاي بشيراحمد را مورد نقد قرار دهم و البته برخي منتقدان امروز مدافع سردارها و مولوي ها شده اند و اگر از سوي جنبش نقدي صورت گيرد اعتراض مي كنند كه چرا عليه اشخاص اجتماعي سخن گفته مي شود گويا مولوي ها و سردارها و برخي تحصيل كردگان العياذ بالله خدا هستند و اشتباه نمي كنند و معصوم هستند و نبايد يك كلمه عليه آنان حرف زد و يا موضعي عليه موضع آنان اتخاذ نمود و و بايد چشم و گوش بسته مطيع مولوي ها و سردارها و دانشگاهيان شد و در پاسخ به اين روزنامه نگاران سخن فاروق اعظم رضي الله را نقل مي كنم كه فرمودند : از كي تا به حال بندگاني را كه آزاد خلق شده اند برده گرفته ايد.
آيا بايد همه ما چشم و گوش بسته مطيع و فرمان بر ملاها و سردارها باشيم و هيچ بر زبان نياوريم كه كافر مي شويم و آيا چنين جايگاه مقدسي به برخي ها دادن مخالف با آموزه هاي اسلام نيست كه يك زن هم در برابر بزرگترين حكمران تاريخ اسلام حضرت فاروق اعظم رضي الله عنه بلند مي شود و اعتراض مي كند و براحتي مطلبش را بيان مي كند.
آيا ملا مي تواند از منبر عليه انديشه و تفكر ما سخن گويد و سردار هر چه مي تواند بگويد اما ما فقط سكوت كنيم و حتي اجازه پاسخ دادن را داشته نباشيم و اگر نظر ملا را رد كنيم و دروغ سردار را افشا كنيم محكوم مي شويم ؟!
يك بياباني در برابر بزرگترين خليفه مسلمانان حضرت عمر فاروق رضي الله عنه بلند مي شود و مي گويد اگر از كتاب خدا و سنت پيامبر تجاوز كردي با شمشير راستت مي كنيم و ما بايد مهر سكوت بر دهان بزنيم و آيا جايگاه مولوي ها و سردارها از حضرت فاروق اعظم رضي الله عنه هم برتر است ؟ تاسف است براي جامعه اي كه روزنامه نگار منتقدش هم چنين در بند باشد و به جاي گشودن درهاي آزادي همه را به سكوت فرا مي خواند. وا اسفا اين موضوع را در مطلبي جداگانه شرح خواهم داد
البته اين بدين معنا هم نيست كه ما مولوي ها را دشمن خود مي دانيم آنگونه كه رژيم و رسانه هايش تبليغ مي كنند و مي خواهند به نفع خود بهره برداري نمايند و به قول رهبر اعظم امير شهيد : علماء را ما به سه دسته تقسيم مي كنيم يك گروه كساني هستند كه واقعا مزدور و جاسوس هستند مانند : مولوي مصطفي جنگي زهي ، مولوي كريم زائي ، مولوي شهنوازي خاشي و مولوي باراني و ... كه حساب اين گروه مشخص است و همانگونه كه با ديگر خائنان برخورد مي شود با اين گروه هم برخورد خواهد شد و گروهي ديگر هستند كه معقتد به جنايت و تجاوز جنايتكاران هستند ولي سكوت كرده اند و نه از نظام دفاع مي كنند و نه عليه مجاهدان چيزي مي گويند كه آنها را توصيه مي كنيم هجرت كنند و در برابر ظلم و ستم سكوت نكنند و به اين دسته احترام مي گذاريم و گروه ديگر علمائي هستند كه معتقد به ضياع حقوق هستند اما خواهان حل مسائل از راه گفتگو هستند كه ما با اين گروه اختلاف نظري داريم و عقيده داريم كه جز نبرد و جهاد راهي ديگر در پيش نداريم و با اينكه با اين گروه از علماي كرام اختلاف نظر داريم و مسائل شرعي و اسلامي را با دلائل برايشان بيان مي كنيم و نظرات آنها را رد مي كنيم ولي آنها را علماي منطقه مي دانيم و برايشان احترام قايل هستيم و بحث و گفتگو را بين علماء درست مي دانيم و بسياري از علماي منطقه كه با جنبش هم نظر هستند و تحت مجمعي به نام مجمع علماي جنبش فعاليت مي كنند از نظر علمي نظرات اين گروه از علماء را مورد نقد قرار داده و در مورد به خصوصي مي توانند جهل مسئله را به طرف مقابل نسبت دهند كه اين خلاف ادب نيست كه امام مالك ره در دهها مسئله مي فرمود من نمي دانم و جهل يك مسئله دليل نمي شود كه يك فرد كلا جاهل خوانده شود آنگونه كه برخي افراد بي علم برداشت كرده اند.
دشمن مي خواهد اين اختلاف نظر را اختلاف واقعي جلوه دهد البته دشمن كور خوانده است اين جنبش در دفاع از مردم و دين و علماي منطقه بپاخواسته است و تا آخر بر اين مرامش خواهد بود و دشمن نمي تواند سوء استفاده كند ، اين همان دشمني است كه علماي ما را به شهادت رساند چگونه الان مي تواند داعيه دفاع را داشته باشد ؟ خون مولوي عبدالملك ملازاده و مولوي عبدالناصر و مولوي احمد ميرين و شيخ ضيائي و مولوي نعمت الله و مولوي عبدالحكيم و مولوي الهياري و مولوي عبدالستار و مولوي يارمحمد و ... هنوز خشك نشده است و همين خونها بوده است كه جوانان را بيدار نموده و جنبش مقاومت جندالله از همين لاله ها روئيده است و چگونه ممكن است در قلب مجاهدين دشمني يا بي احترامي نسبت به علماي اهلسنت باشد و امروز هم جنبش مدافع علماي خود هست اگر چه انتقاد و اختلاف نظر را مجاز مي داند وبرايش اشكالي نمي بيند و انتقاد و اختلاف نظر را سبب رشد و بالندگي جامعه مي داند و در صدر اسلام هر عالمي مي توانسته است نظر خود را بيان كند و همه مكلف نبوده اند كه نظر يك عالم را بپذيرند و پيدايش مذاهب اربعه خود دليل آزادي راي و نظر در جهان اسلام بوده است كه هر عالم و فقيهي مي توانسته بدون هيچ ترس و واهمه اي نظر و انديشه خود را بيان كند.
اما سربازان سر بكف جندالله به دشمن اجازه نمي دهند كه نگاه بد به سوي علماي حقاني و رباني نمايد و خواهند كشيد چشماني را كه بخواهند به سوي علماء نگاه كنند و دشمن خبيث در كمين است كه سوء استفاده نمايد لذا بهتر است همه مواظب توطئه هاي شوم وزارت اطلاعات باشيم.
بحث به درازا كشيد موضوعي را كه مي خواستم مورد بحث قرار دهم مصاحبه بشير احمد ريگي بود كه بايد بگويم كه بشير احمد در گفتگو با جام جم براي اولين بار يك سري نقاط مثبت هم بيان كردند كه جا دارد از اين جراتش قدرداني كنم و كاش به جاي تمجيد و تعريف از متجاوزان و جنايتكاران و قاتلان به پيروي از پدر بزرگوارش مهرالله خان حقايق را بيان مي كرد و در بندگي و بردگي بيگانگان تا اين اندازه پيش نمي رفت و خود را رسواي خلايق نمي كرد.
شير احمد ريگي طايفه ريگي را يك طايفه ايراني معرفي نمود كه از لحاظ تاريخي اثبات اين موضوع مشكل است اگر چه همكاري هائي بين طايفه ريگي و ايرانيان بوده است اما نگاهي به تاريخ و مناطق مسكوني فعلي و سابق اين طايفه بزرگ نشان مي دهد كه اين طايفه ارتباطي با ايران نداشته است و هنوز هم اعضاي اين طايفه در مناطق دور دست پاكستان و افغانستان و هند زندگي مي كنند كه ممكن نيست با ايران ارتباطي داشته باشند به طور مثال اعضاي اين طايفه در مناطق مرزي با پنجاب و در مناطق نزديك به سنده و در مناطق دور افتاده خاران و حتي در مناطقي از هند زندگي مي كنند و اين نشان مي دهد كه اين طايفه يك طايفه بلوچي بوده است و هست و ارتباطي با ايران نداشته است البته پس از معاهدات انگليس و تهران بخشي از مناطقي كه ريگي ها در آن سكونت داشتند به ايران داده شدند و بخشي ديگر به خان قلات واگذار شدند كه الان هم تحت سيطره پاكستان هستند و اين منطقه ماشكيل ناميده مي شود.
آقاي بشير احمد ريگي در گفتگويش با جام جم اصول صداقت و شرافت را زير پا نهاده و به دروغ روي آورده و اتهاماتي را متوجه رهبر شهيد امير اعظم عبدالمالك ( رحمه الله ) كرده اند كه واقعا ناراحت كننده هستند زيرا كه هيچ اساس و پايه اي ندارند و كاملا دروغ هستند .
بشير احمد در اين مصاحبه گفته اند :بنابه گفته خود ریگی، او از آن موقع به بعد بنابر دلایلی از طالبان جدا شده و به آمریكاییها میپیوندد.
كل ديدار آقاي بشير احمد با رهبر شهيد امير عبدالمالك (رحمه الله) دو مرتبه انجام گرفت كه در هر دو ديدار بنده همراه ايشان بودم يك ملاقات در يك عروسي در زاهدان كه رهبر شهيد در اين مراسم به سخنراني پرداختند و بدون هيچ گفتگوئي با بشير احمد مجلس را ترك فرمودند و ملاقات ديگر در منطقه برابچه و هنگام دستگيري نيروهاي متجاوز قرارگاه ناهوك بود كه در اين ديدار هم بنده حضور داشتم و رهبر شهيد به هيچ عنوان چنين كلمه اي مطرح نكردند بلكه رهبر بزرگوار تا آخر به طور مستقيم با آقاي بشير احمد حرف نزدند و فقط هنگام خداحافظي به بشير احمد گفتند اگر از طرف بنده به شما اسائه ادب شده است من را ببخشيد كه بشير احمد در پاسخ گفتند من ارزشي ندارم و غالبا ترسيده بود و نمي دانست چه بگويد.
در اين جلسه بر خلاف آنچه بشير احمد مدعي شده است بشير احمد فقط يك بار يك حرفي اهانت آميز زد كه همه مجلس از حرفش ناراحت شدند و حتي مرحوم شاه سليم خان بزرگ طايفه ريگي در ماشكيل به زبان شيرين به رهبر مخاطب شده گفتند اين يك اشتباه بود و شما به بزرگيتان درگذر كنيد كه رهبر بزرگوار فرمودند مشكلي نيست و همينجا بود كه من خطاب به بشير احمد گفتم اينجا همه فدائيان رهبر نشسته اند و به كسي اجازه توهين نمي دهند كه بشير احمد در پاسخ بنده گفتند آقاي مولوي من اشتباه كردم و غلط كردم و.....
كه باز رهبر عظيم فرمودند مشكلي نيست هر كس مي تواند هر حرفي دارد بزند و حرف هر كس نشانگر شخصيتش است و از بنده خواستند كه موضوع را خاتمه دهم.
بشير احمد ريگي در اين گفتگويش سخن دروغي را به مرحوم حاجي شاه سليم خان ريگي بزرگ طايفه ريگي در ماشكيل نسبت داده است كه واقعا موجب حيرت است در حالي كه حاجي شاه سليم خان از اول تا آخر گفتگويش به رهبر اعظم مي گفتند كه شما نه تنها عزت طايفه ما كه عزت قوم بلوچ هستيد و دهها بار اين جمله را تكرار نمودند كه واقعا در حيرت هستم كه بشير احمد چگونه به خود جرات داده است كه به يك شخصي كه وفات كرده است چنين دروغي نسبت دهد و آيا شرافت چنين بي ارزش شده است.
بشير احمد اين دروغش را چنين شرح داده است :یادم هست شاه سلیم خان به مالك گفت كارهای تو هم خیانت به ریگیهای ایران است و هم ریگیهای پاكستان. مالك گفت: چطور؟ جواب داد: به این دلیل كه از روزی كه شما این سربازها را به گروگان گرفتی، جمهوری اسلامی از درون ایران تا جایی كه ما زندگی میكنیم، قدم به قدم سرباز گذاشته. خودت خوب میدانی كه كلیه مایحتاج زندگی ما از ایران تامین میشود؛ از مواد سوختی گرفته تا آرد و تاید. چرا كه ما به ایران نزدیكتریم تا اولین مركز پاكستان
در صورتيكه شايد در اين مجلس دهها نفر از بزرگان طوايف بوده اند و همه گواهي خواهند داد كه اين حرف بشير احمد دروغ است و مرحوم شاه سليم خان هرگز چنين حرفي نزدند و باز جوابي كه آقاي بشير احمد از رهبر جنبش نقل كرده است واقعا خنده دار است و ارزش نقل كردن را ندارد زيرا اين پاسخ هيچ ارتباطي به اين سوال ندارد چنانچه بشير احمد پاسخ رهبر شهيد را چنين نقل كرده اند:
مالك جواب داد: «حاجی شما چقدر سست عنصرید! نباید این طوری باشید. من تا 2 سال پیش نیازمند یك تیكه نان بودم، اما الان آمریكا آنقدر دلار برایم میریزد كه نمیدانم چطوری جمعشان كنم. اين يك دروغ و بهتان بزرگي از سوي بشير احمد است
خوانندگان مي توانند خود در اين باره قضاوت كنند كه اين پاسخ چه ربطي به سوال دارد
اما حقيقت اين است كه خوبيار خان بزرگ طايفه يارمحمد زهي سوالي همچنيني مطرح كردند آن هم نه به اين صورت كه بشير احمد مطرح نموده است بلكه آقاي خوبيار خان گفت پس از دستگيري اين سربازها خيلي اوضاع سخت شده است و حكومت خيلي سخت گيري مي كند كه رهبر جنبش در پاسخ گفتند آقاي سردار شما كه قبلا مي گفتيد حكومت ظلم نمي كند و آيا اين كه ما نيروهاي رژيم را گرفته ايم چرا بر شما سخت گيري مي كنند و آيا اين ظلم نيست ؟ و آيا براي اينكه با شما سخت گيري مي كنند بايد مبارزه با ظلم و جبر را ترك كنيم؟
و آيا بايد بگذاريم دين ما مورد اهانت قرار گيرد و سرزمين ما به تاراج برود و جوانان ما اعدام شوند و علماي ما ترور شوند و مساجد ما منهدم شوند و مدارس ما با خاك يكسان شوند ؟ نه و هرگز
من آرام نخواهم نشست
اين خلاصه سخنان رهبر جنبش بودند كه بشير احمد چنين دروغي مطرح كردند كه هيچ عاقلي سخنش را باور نخواهد كرد.
در آخر از بشير احمد مي خواهم كه توبه كند و بداند كه روزي بايد در پيشگاه الله حاضر خواهد شد و بايد كرده ها و گفته هاي ناحق و دروغ خود جزا بيند پس بهتر است كه توبه كند و باز آيد و اگر به خيانت و دروغ ادامه دهد خلق خدا او را نخواهند بخشيد.
از ما پند
اگر نام رهبر بزرگ و شهيد اعظم در ميان نبود هرگز وقت خود را به پاسخ دادن به اشخاصي همچون بشير احمد كه خدمت و ولائشان براي متجازان كافر و ظالمان بي دين ثابت است به هدر نمي دادم و اين نوشتار را فقط در دفاع از خورشيد هميشه تابنده سرزمينم (امير عبدالمالك ره ) كه هرگز نورش خاموش نخواهد شد نوشتم.
عبدالرئوف ريگي
19 رمضان 1431 / دوشنبه 08 شهريور 1389
برابر با
Aug 30 2010
abdulrauf.rigi@gmail.com
http://taftana.blogspot.com/2010/08/blog-post_9432.html
********************************************************************************
**********************************************
******************************
ناگفتههای بشیراحمد ریگی درباره عبدالمالک در گفتگو با روزنامه جام جم بشیراحمد ریگی : حرف آخر عبدالمالک درباره وجود تبعیض بین بلوچها را قبول دارم
بشیر احمد ریگی، بزرگ طایفه ریگیها در ایران است.او در مصاحبه با روزنامه جامجم درباره یكی از اعضای طایفهاش میگوید كه با جنایتهایش افراد زیادی را اعم از فارس و بلوچ به شهادت رساند.
اشاره: بشیر احمد ریگی، بزرگ طایفه ریگیها در ایران است. هرچند در طول مصاحبه چند باری تاكید میكند كه او را به رسم طوایف بلوچ سردار صدا نزنیم. بیشتر از وجهه سرداریاش، فرهنگی بودن و شهردار بودنش را دوست دارد. 22 سال سابقه شهرداری در میرجاوه دارد كه 2 سالش مربوط به قبل از انقلاب است. در خانهاش واقع در روستای جونآباد در 80 كیلومتری زاهدان میزبانم میشود تا درباره یكی از اعضای طایفهاش بگوید كه با جنایتهایش، افراد زیادی را اعم از فارس و بلوچ به شهادت رساند.
او تاكید دارد هم سیستانیها و هم بلوچها مردمان بسیار محترمی هستند. او نیز از شهید شوشتری به نیكی یاد میكند و میگوید: من فقط یكی دو دقیقهای دیرتر از شهید شوشتری به محل همایش رسیدم و دیواری كه بین ما حائل بود، باعث شد تا انفجار به من آسیبی نرساند.
میخواستم درباره طایفه ریگی توضیحاتی را ارائه دهید. اینكه این طایفه چقدر جمعیت دارد؟ كجاها ساكن است و خلاصه چه ویژگیهایی دارد؟
طایفه ریگی از قدیمیترین طایفههای ایران است. در تاریخ بیهقی از زمان سلطان مسعود، از این طایفه اسم برده شده است كه در آن تاكید شده زمانی كه ابوالعسكر سر به شورش میزند، 20 هزار سوار ریگی، كیتی و مكرانی برای مقابله با شورشیان، به حكومت مركزی ملحق میشوند.
طایفه ریگی از قدیمالایام وطنخواه بوده، ایرانی است و نژاد آریایی دارد. محل زندگی ما نیز در بلوچستان بوده است. البته بلوچستان در حال حاضر 3 قسمت دارد؛ یكی در ایران، دیگری در پاكستان و سومی در افغانستان. اما آن زمانی كه ایران وسیعتر از اكنون بوده، طایفه ریگی در منطقه ماشكیت پاكستان فعلی زندگی میكرده است و زمانی كه نادرشاه افشار به هندوستان لشكركشی میكند، جد بزرگ طایفه ریگی به نام امیر بولان در منطقه ماشكیت از فرمانده لشكر نادرشاه استقبال میكند. سپس جد ریگیها با یكی از سرداران طایفه انوشیروانی پاكستان یعنی پردهال دیدار میكند و به اتفاق هم با نادر به هندوستان میروند و پس از فتوحاتی كه نادر شاه انجام میدهد، به قندهار میروند تا از آنجا راهی ایران و پایتخت كه آن زمان مشهد مقدس بود بشوند. بر حسب اتفاق پردل خان انوشیروانی در قندهار میمیرد و همراهانش به نادرشاه میگویند رسم بلوچها این است كه هركس در محل زادگاه خود دفن بشود. نادرشاه هم با تعجب میگوید در آن صورت جسد كه متلاشی میشود، اما آنها میگویند نه! ما جسد را سالم نگه میداریم.
بنابر گفتهای برای اینكه جسد متلاشی نشود، گاوی را میكشند و جسد را در پوستش طوری جاسازی میكنند كه هوا به درونش نفوذ نكند، چیزی شبیه به مومیایی زمان فراعنه و به این طریق جسد سالم به مقصد میرسد و نادرشاه از آن موقع به بعد، از غنایم سهمی به آنها میدهد و از جد ریگیها میخواهد كه به حكومت مركزی نزدیكتر شده و همكاری بیشتری داشته باشند. در آن دوران بلوچستان جزو ایالت كرمان بوده و برای همین طایفه ریگی برای اینكه به مشهد نزدیكتر باشد، از آن زمان به منطقه فعلی كوچ میكند. الان ما با ریگیهای پاكستان و همچنین افغانستان به لحاظ جغرافیایی نزدیك بوده و تعامل و روابط خوبی با هم داریم.
طایفه ریگی در واقع از 32 تیره تشكیل شده است. من خودم از تیره نتوزهای هستم. از دیگر تیرهها شهكرم زهی، بهادرزهی، ارباب زهی و... هستند. هر تیره یك سرتیره دارد كه جریانات داخلی را خود سرتیرهها رتق و فتق میكنند.
درباره جمعیت هم آمار درستی ندارم، اما ما بالاترین جمعیت را بین طوایف داریم. طایفه ریگی در پاكستان هم بیشترین جمعیت را دارد كه حدود 12هزار نفر است.
شما به عنوان بزرگ طایفه ریگی در ایران محسوب میشوید. در طایفه ریگی، بزرگ طایفه چگونه انتخاب میشود؟
اولا خدمت شما عرض كنم كه من ادعایی ندارم سردار طایفهام. ما از قدیم ایرانی بودهایم، برای همین به نظر من الان رهبر معظم انقلاب و نماینده ایشان در استان سردارند. بنابراین من فقط یك فرد از این طایفه هستم كه خود آقایان به بنده عنایت داشته و دارند كه من نیز از این بابت از آنان سپاسگزارم. ریش سفیدی در طوایف هم موروثی است و بازوها و مشاورین نیز كه از دیگر تیرهها هستند، به ریشسفید قوم كمك میكنند و كارها را پیش میبرند.
آنچه كه باعث شده تا به خاطر آن وقت شما را بگیریم، عبدالمالك ریگی است كه در قالب رهبر گروهكی تروریستی، تعدادی از هموطنانمان را به شهادت رسانده است. كمی درباره او بگویید و اینكه چه شناختی از وی دارید؟
اگر من بخواهم عبدالمالك را كتمان كنم، در واقع بیانصافی كردهام. عبدالمالك، ریگی است و اتفاقا از تیره خود ما یعنی نتوزهای است. عبدالمالك در واقع پسر آزاد؛ آزاد پسر مندوس خان، مندوس خان فرزند نورمحمد خان و نوه غلامعلی خان است. بنده نیز فرزند مهرالله هستم. پدر بزرگم تاج محمد است و او نیز پسر محمدرضا و نوه غلامعلی خان است. یعنی نفر پنجم اجداد ما به یك نفر میرسد. ناگفته نماند كه مادر مندوس خان از ریگیهای پاكستان است.
یعنی یك ریشه عبدالمالك از ریگیهای پاكستان است؟
بله، همین طور است. پدر مالك آدم ساده زیست و نگهبان اداره كل تعاون روستایی استان بوده است. بنابراین یك خانواده فقیری داشته است.
مالك بعد از اتمام درسش در حوزه، وارد جماعت تبلیغ میشود و شروع به تبلیغ میكند. این همزمان شد با درگیریای كه طالبان در منطقه پیدا كردند و برخی مذهبیون درخواست میكردند كه جوانها به طالبان بپیوندند. مالك هم به طالبان ملحق شده و بعد كه با هزاره جات [طایفه شیعه] افغانستان درگیر میشوند، دستگیر میشود. بعدا احمد شاه مسعود، مالك و سایر اسیران را آزاد میكند كه همه آنها به جز مالك به ایران برمیگردند. بنابه گفته خود ریگی، او از آن موقع به بعد بنابر دلایلی از طالبان جدا شده و به آمریكاییها میپیوندد.
شما به دیدار خود با ریگی اشاره كردید. لطفا درباره این دیدار و علت آن بیشتر توضیح دهید.
نیمه دوم سال 1384 آقایان مسوول از ما خواستند تا به دیدار مالك برویم. ما 22 نفر بودیم. آقای صادقی معاون امنیت استانداری پیش من آمد و از بنده خواست تا با ریگی صحبت كنیم و از او بخواهیم دست از كارهایش بردارد. آن موقع من مخالفت كردم و گفتم رفتن من به صلاح نیست.
علت مخالفتتان چه بود؟
راستش من نگران خودم بودم. نه كه از رفتن پیش مالك بترسم بلكه نگران واكنش خودیهایمان در اینجا بودم كه مبادا بعدا هزار تا مارك و برچسب بچسبانند. در نهایت مرا راضی كردند لااقل تا سراوان بروم. فرماندار سراوان با من نسبت فامیلی داشت و گلایه داشت كه جریان ریگی برای او و حوزه استحفاظیاش هزینهزا و دردسرزا بوده است. به همین خاطر من نیز از سردار ریگیها در پاكستان یعنی شاهسلیم خان، خواستم بیاید سراوان و بعد من به اتفاق او رفتم پاكستان. ما از طریق پاكستان به سمت افغانستان و نقطه صفر مرزی به نام برابچاه رفتیم كه محل استقرار مالك بود. نصف خانه در پاكستان بود و نیم دیگرش در افغانستان و آنجا با مالك درباره 11 سرباز كه آنها را از تنگه ناهوك به همراه سرهنگ كاوه از زاهدان به گروگان گرفته بود، صحبت كردیم. از او خواستیم اجازه دهد گروگانها را با خودمان به ایران برگردانیم كه قبول نكرد. خلاصه پس از آنكه مطالبات مالك توسط مسوولان پذیرفته نشد، او هم درخواست ما را نپذیرفت و گفت گروگانها را آزاد نمیكند. حتی مادرش هم مصر میشود كه فلانی تا اینجا آمده بگذار گروگانها با او بروند كه مالك نمیپذیرد و میگوید ایشان خبر ندارد. من اگر این دفعه این كار را كنم، برایش دردسر میشود و برای جریانات بعدی دائم باید بیاید و برود. البته من بعدا شنیدم كه این افراد با وساطت یكی از یاغیان دیگر به نام ملا كمال آزاد میشوند.
دقیقا این دیدار در چه تاریخی انجام شد؟
یادم هست ما دوشنبه آنجا بودیم كه چهارشنبهاش در ایران عید قربان بود. روز قبلش هم در افغانستان عید بود. البته این را بگویم قبل از اینكه ما به دیدن ریگی برویم سردار ریگیها در پاكستان به درخواست من درخصوص آزادی گروگانها با مالك دیدار میكند. مالك هم میگوید حاضر است در ازای 400 میلیون تومان و آزادی 4 نفر از همدستانش، سربازان را آزاد كند. شاه سلیم خان هم زرنگی میكند كه مالك این را با دستخط خودت بنویس. بعد هم اصل نامه را به مسوولان ایران میدهد و كپیاش را به ما. با این پیشزمینه بود كه ما به دیدن ریگی رفتیم.
به ریگی دقیقا چه گفتید و درباره چه صحبت كردید؟
من تا قبل از آن ریگی را فقط یك بار آنهم در عروسی دیده بودم. به این شكل كه در یك عروسی مربوط به طایفه ریگیها، 2 روحانی جوان و معمم را دیدم كه نشسته بودند. از یكی پرسیدم اینها كی هستند؟ گفت پسرهای آزادند؛ یكی مولوی عبدالرئوف و دیگری مالك برادر كوچكتر است كه من هم اتفاقا گفتم خدا رو شكر كه از نسل ما یكی دو تا روحانی و مولوی هم در آمد. به هر حال ما وقتی وارد محل اقامت ریگی شدیم، بعد از ورود ما مالك داخل اتاق شد كه مینی پالتویی تنش بود و چكمههای خیلی نرمی به پا داشت. ما سر سفره بودیم كه او وارد شد. رسم ما هم این است كه وقتی كسی سر سفره وارد میشود با هیچ كس سلام و علیك نمیكند و میرود كناری مینشیند تا سفره جمع شود بعد احوالپرسی میكند. خلاصه مالك هم كه دستكش به دست داشت، بعد از شام آمد جلو و شروع كرد به دست دادن. ما بسیار بد میدانیم كه كسی با دستكش با مهمانانش دست بدهد. نوعی بیاحترامی میدانیم. لذا از این رفتارش بسیار ناراحت شدم و وقتی به من رسید، دست ندادم و گفتم مالك تو خیلی آدم مزخرفی هستی. گفت: من؟ چرا؟ گفتم: بله تو، برای اینكه این آدمها از راه دور برای دیدن تو آمدهاند اما تو آنقدر بیمعرفتی كه با دستكش با آنان دست میدهی. نمیدانی كه این بیمعرفتی است؟ همه در آن جلسه به نوبت با مالك حرف زدند و جمعا تا ساعت 4 صبح طول كشید. هر چی ما گفتیم او حرفمان را نپذیرفت. من حتی كمی تند شدم و گفتم تلنگری به او بزنم ببینم چه كار میكند، اما جواب مرا نداد و فقط لبخند میزد.
پسر احمد ریگی:
یادم هست كه مالك به من گفت: حالا كه تو رك حرف زدی من هم رك میگویم كه من به هیچ كس در ایران رحم نخواهم كرد. دستم به هر كسی از فرماندار تا استاندار و نیروی انتظامی و مردم عادی برسد به گروگان میگیرم
یادم هست شاه سلیم خان به مالك گفت كارهای تو هم خیانت به ریگیهای ایران است و هم ریگیهای پاكستان. مالك گفت: چطور؟ جواب داد: به این دلیل كه از روزی كه شما این سربازها را به گروگان گرفتی، جمهوری اسلامی از درون ایران تا جایی كه ما زندگی میكنیم، قدم به قدم سرباز گذاشته. خودت خوب میدانی كه كلیه مایحتاج زندگی ما از ایران تامین میشود؛ از مواد سوختی گرفته تا آرد و تاید. چرا كه ما به ایران نزدیكتریم تا اولین مركز پاكستان كه مالك جواب داد: «حاجی شما چقدر سست عنصرید! نباید این طوری باشید. من تا 2 سال پیش نیازمند یك تیكه نان بودم، اما الان آمریكا آنقدر دلار برایم میریزد كه نمیدانم چطوری جمعشان كنم. بعد هم به ایرانی پول بده هر كاری كه دلت میخواهد انجام بده.»
یادم هست وقتی مالك به پولی كه آمریكاییها به او میدادند اشاره كرد، بلافاصله به او گفتم: بحث خوبی را پیش كشیدی. تو میگویی كه با مشرك مبارزه میكنی. این را قبول داری كه آمریكا دشمن مسلمانهاست. فرقی هم ندارد ایرانی باشد یا فلسطینی یا پاكستانی. آمریكا به خاطر حمایت از اسرائیل دشمن تمام مسلمانهاست. پس تو اگر مدعی مبارزه با مشرك هستی به جای مبارزه با آمریكاییها، چرا از آنها پول میگیری؟ به هر حال این تفكر خاص او بود. باز یادم هست كه مالك به من گفت: حالا كه تو رك حرف زدی من هم رك میگویم كه من به هیچ كس در ایران رحم نخواهم كرد. دستم به هر كی از فرماندار تا استاندار و نیروی انتظامی و مردم عادی برسد، به گروگان میگیرم.
بعد از اینكه صحبتهایتان با ریگی تمام شد، كی به ایران برگشتید؟
ساعت 4 صبح بود كه همه به جز من رفتند بخوابند. من همین طور نشستم سر جایم. صاحبخانه كه دید بیدارم گفت چرا نمیخوابی؟ گفتم میترسم. گفت از چی میترسی؟ گفتم این همه آدم مسلح، ما هم بیدفاع، ترس ندارد؟ گفت شوخی نكن. گفتم شوخی نمیكنم.
البته واقعیت این بود كه خواب از سرم پریده بود. با این حال چند لحظه بعد با تلفن ماهوارهای ثریا برگشت و گفت بیا اگر میخواهی به خانوادهات زنگ بزن كه نپذیرفتم. بعد با هم صحبت كردیم. او گفت گروه ریگی حدود 400 نفرند و یك شاخه آنها سیاسی است و رهبرشان هم مولوی جلیل شهبخش است و فرمانده شاخه نظامی هم مالك است. پرسیدم تصمیم نهایی را چه كسی میگیرد؟ گفت شورایی دارند كه تصمیم نهایی را هر چه كه باشد میگیرد و به مالك ابلاغ میكنند و او اجرا میكند. به گفته او، مالك سخنگو هم بود چون علاوه بر خوش سر و زبانی، به زبانهای انگلیسی، فارسی، اردو و پشتوی افغانی هم مسلط بود. او همچنین گفت كه مالك دوره كـماندویی را به مدت 2 سال نزد آمریكاییها در پاكستان فرا میگیرد.
از او علت دست دادن مالك با دستكش را پرسیدم كه گفت: چون یك سمی هست كه به كف دست میمالند و وقتی با طرف دست میدهند آن سم جذب بدنش میشود و بعد از یكی دو ماه اثر میكند. آمریكاییها به او آموزش داده بود كه دست ندهد. سوال كردم پس چطور به خود فرد آسیبی نمیرساند كه جواب داد: كرمی هست كه به دست میمالند و مانع از نفوذ سم به دست خود فرد میشود. دوباره سوال كردم مالك چرا با ما غذا نخورد؟ گفت: او از دست هیچ كس غذا نمیخورد و همیشه خودش غذایش را میپزد چون به هیچ كس اطمینان ندارد. همیشه هم از آب معدنی استفاده میكند كه آن را هم قبل از مصرف تست میكند، یعنی بطری را قبل از مصرف فشار میدهد تا مبادا با سوزنهای بسیار ریزی كه همین طوری به شكل عادی هیچ اثری روی بطری نمیگذارند، آب آلوده شده باشد. برای همین بطری را فشار میدهد تا نشتیهایی را كه فقط در صورت فشار زیاد مشخص میشود، ببیند.
در حادثه تاسوكی به شما مراجعه نشد تا مجددا با ریگی وارد مذاكره شوید؟
نه. چون من قبلش وقتی به كشور برگشتم تمام حرفهای رد و بدل شده با مالك را به آقایان گفتم و آنها هم یادداشت كردند. آن موقع به آنها رك و راست گفتم با آن چیزی كه من در این آدم دیدم، به نظر من جریان مالك تمام شدنی نیست. حتی یادم است گفتم از خدا میخواهم مالك را دستگیر و اعدام كنید و من هم زنده باشم تا حرفم ثابت شود. من دیدم كه از كل بلوچستان و همه طوایف آنجا آدم و نفر بود. اوضاعی هم كه اخیرا پیش آمد نیز به نظرم حرف مرا ثابت میكند. چون بافت سیستان و بلوچستان قومی - قبیلهای است و با بافت شهری فرق دارد. به آقایان گفتم یا شما علم و اطلاعی از مالك ندارید یا اطلاعاتی كه به شما میدهند، ناقص است.
به هر حال باید بگویم پدیده عبدالمالك پدیده شومی است و بهتر این است كه خود دستاندركاران و آنهایی كه در راس قرار گرفتهاند، ریشهیابی كنند چرا او به اینجا رسید.
شما فكر میكنید انگیزه اصلی عبدالمالك ریگی از جنایتهایی كه انجام داد چه بود؟ به عبارتی برداشتتان با توجه به صحبتهایی كه با یكدیگر داشتید، چیست؟
خب مالك به موضوع دیگری هم اعتراض داشت و به آن صراحتا اشاره كرد و آن هم كشته شدن برادرش بود. برادر بزرگش كه مواد مخدر جابهجا میكرده، لو میرود و او نیز جلوی ماشین زنی را میگیرد. به او میگوید كه من سارق نیستم و پرایدتان را فلان جا میگذارم بعدا بردارید. به هر حال درگیری بین او و ماموران نیروی انتظامی رخ میدهد. ظاهرا برادر ریگی یا مهمــاتش تمام میشود یا زخمی كه در هر صورت خود را تسلیم میكند و دستهایش را بالا میبرد اما اینطور كه مالك میگفت یكی از ماموران به سمت او شلیك میكند. مالك نیز به این اعتراض داشت كه چرا به فردی كه خود را تسلیم كرده برخلاف قانون شلیك میشود. مالك میگفت خود خدا گفته با بیقانونی باید مبارزه كرد. او همچنین میگفت چرا باید آنقدر دوگانگی و تبعیض رفتار بین بلوچها با بقیه وجود داشته باشد. به هر ترتیب مالك این مواردی را كه گفتم مستمسك رفتارهای نادرست خود كرده بود.
آیا شما حرف آخر ریگی را درباره وجود تبعیض بین بلوچها قبول دارید؟
بله. الان از 4 معاون استانداری، فقط یكی بلوچ است. در تمام ادارات در بخش مدیریتی وضع همین است. در استان حتی یك فرماندار بلوچ سنی نداریم. از آن طرف هم یكباره میبینیم كه با آمدن یك مسوول جدید چندین آدم خبره با هر قومیتی، كنار گذاشته میشود. تا این مسائل حل نشود، متاسفانه این وضعیت ادامه خواهد یافت. باید یك توازنی برقرار بشود تا بساط پدیده شوم مالك برچیده شود.
آیا به خاطر ریگی كسی به شما و طایفهتان طعنه نمیزد؟
نه هیچ فرد و طایفهای به ما طعنه نزد.
با توجه به اظهارات شما میتوان چنین برداشت كرد كه پاكستان از ریگی حمایت میكرده است؟
زمانی كه من رفتم پاكستان پیش ریگی، شنیدم كه بر اثر انتقاد وزارت خارجه ایران از پاكستان، ارتش این كشور با 160 نفر نیرو و هلیكوپتر و تجهیزات قصد مبارزه با مالك را میكند كه یك زیدی به فرمانده ارتش، 60 هزار روپیه میدهد تا بیخیال این ماموریت شوند و او هم میپذیرد و به این ترتیب جنایات ریگی ادامه پیدا میكند.
و حرف آخر؟
در این منطقه دو نفر واقعا به درد مردم میرسند كه میخواستم از آنها تشكر كنم. یكی آیتالله سلیمانی امام جمعه معظم زاهدان و نماینده رهبر معظم انقلاب كه واقعا انسان شریفی است و دیگری آقای آزاد استاندار ما كه اگرچه خودش اصالتا لر است و نسبتی با قومهای این منطقه ندارد، اما بسیار درستكار است و حتی یكی از آشنایانش را هم با خود همراه نكرده و واقعا برای مردم منطقه كار میكند. میخواستم به این طریق از زحماتی كه این دو بزرگوار برای مردم محروم سیستان و بلوچستان میكشند، تشكر كنم.
No comments:
Post a Comment