روز یکشنبه 30 خرداد 1389 نظام استبدادی- مذهبی ایران اعلام داشت که عبدالمالک ریگی را همانروز صبحگاهان اعدام (حکومتی بقتل رساندن) کرده است.
به بهانه شستمین روز اعدام عبدالمالک ریگی بقلم، ح د سدیچ
1- عبدالمالک ریگی
روز یکشنبه 30 خرداد 1389 نظام استبدادی- مذهبی ایران اعلام داشت که عبدالمالک ریگی را همانروز صبحگاهان اعدام (حکومتی بقتل رساندن) کرده است.
مقاومت برای دفاع از جان، مال، جاه و مُلک خویش در مقابل زورگویهای افراد وابسته به یک طایفه و قبیله به یک قبیله و طایفه دیگر، یا احیانا مقاومت، قدرتنمایی و جنگ علیه خان و یا سردار منطقه (کسانی چون دادشاه و...) و یا درگیری مسلحانه علیه سیاستهای تعرضی و سرکوبگرانه حکومتهای ایران، موارد و موجباتی نیستند که آغاز آن با به صحنه آمدن عبدالمالک ریگی و "جنبش مقاومت مردمی" در عرصه سیاسی ملت بلوچ، که بصورت مخالف و نفی سرسخت سیاستهای حکومت در سیستان و بلوچستان ابراز وجود کرده است، شکل گرفته باشد.
ظهور پنج، شش ساله (منظور فقط از دورانی هست که وی بعنوان رهبر جنداله بر سر زبانها افتاد) عبدالمالک ریگی در جامعه و ایده آلیسم ایشان، شیوه و تز مبارزه سیاسی و مسلحانه وی علیه حکومت و اعدام (بقتل رساندن) او، مواردی شده اند بمانند «وقت و زمان» برای همیشه بر «پیشانی تاریخ مبارزات حق طلبی» ملت بلوچ.
یا بقول آن شاعر بلوچ که میگوید.
تِج دار بَنت جُهلین کِشار،
چه آیان رودئیت دکتر خالد بلوچ ءُ عبدالمالک ریگی هزار.
در ضمن با عرض پوزش و پهئلی از شاعر محترم این شعر بلوچی، چونکه من (نویسنده این مقاله) اسم عبدالمالک را در آن اضافه کرده ام، اصل شعر فقط از شهید دکترخالد بلوچ سخن میگوید، وی از تحصیل کردگان بلوچ و یکی از رهبران ارتش آزادیبخش بلوچستان شرقی بود که در مقابله با ارتش پاکستان چند سال پیش به شهادت رسید و برای همیشه نمیران شد.
پرداختن و سخن گفتن به مطالبی چون آمال وایده آلیسم، پدیده و تاثیرایده آلیسم عبدالمالک ریگی بر بلوچ ها خود به یک تحقیق و بررسی احتیاج دارد، تحقیق و تفحصی که به آشکار کردن آن واقعیتها و حقایقی، که باعث شدند او را بسوی رهبری جنبش و آغازمبارزه مسلحانه علیه سیاستهای تبعیض آمیز حکومت سوق دهند و در انتها به اسارت رفتن و اعدام وی منتهی شدند، را آشکار سازند.
در این باب که عبدالمالک ریگی، در طی زندگی (بقول یکی از بلوچها در دوران ،ظهور و سقوط) کوتاه خویش قبل از شروع و روی آوردن به مبارزه مسلحانه علیه خفقان و سرکوبگریهای حکومت کجا بوده و چه میکرده را مقوله ای جدا میدانم و خارج از این نوشتار، چنین کاری را بایست کسانی انجام دهند، که یا عبدالمالک را خوب میشناخته اند، یا اینکه در مورد زندگی وی تحقیقات و بررسیهایی بعمل آورده اند، برادر بزرگ ایشان آقای عبدالرئوف ریگی چندی پیش در یک مقاله کوتاه اعلام کرد در سر فرصت، زندگینامه عبدالمالک را نوشته و منتشر خواهد کرد.
حکومت که شخصیت و دوران بچگی و بزرگ شدن عبدالمالک را چندین بار با تفسیر و گزارشهای متنوع و ضد و نقیض به اطلاع مردمان رسانیده بود، گاهی میدیاها و رسانه های حکومت عبدالملک را فردی معرفی میکردند که در دوران کودکی اش در فقر و نداری بوده و در بازار زاهدان آب، شربت، سیگار و نوار ضبط صوت میفروخته (مانند همه کودکان محروم در بلوچستان) و گاهی دیگر او را شخصی که در اوایل نوجوانی خودش دست به قتل زده جلوه گر میکردند، و باری دیگر او را از بچگی تا روزی که بر سر زبانها افتاد یک فردی معرفی میکردند که طی همه این سالها از کودکی او در مدارس دینی طالبانی در پاکستان در فلان و فلان جاه تحصیل مذهبی میکرده، در صورتی که یک نفر نمی تواند هم در بازار کاسبی دست فروش باشد در دوران بچگی و نوجوانی و همزمان از دوران کودکی در مدارس مذهبی طالبانی در پاکستان درس دینی و مذهبی بخواند.
اما همه میدانند که در بلوچستان یک بلوچ، بلوچ دیگری را به کُشد انتقام خون برگردن قاتل میماند و این خصوصیات (هر چه که هست خوب یا بد) بلوچها را، آنطوری که شنیدیم و خواندیم، بعد از حادثه مسجد زاهدان، نمایندگان این شهر، کسانی مانند " شهریاری" به رژیم شیرفهم کردند، که انتقام خون بلوچ چه معنائی دارد، و بدین صورت لزومی نیست که ما در این باره بیشتر صحبت کنیم.
در ضمن، دو روز بعد از اینکه حکومت اعلام کرد عبدالمالک را کشته هست، کاشفان و رمالان حکومت از سران خویش شروع به پرسش کردند، و آن اینکه چرا رژیم وی را بعد از اسارت گرفتن با عجله و به فوریت اعدام کرده، آنان از سران حکومت خویش خواهان پاسخ به این پرسش بودند، که چند تن از چپاولگران دولتی به صحنه آمدند و اعلام کردند، عبدالمالک را بدلیل اینکه گروه او میخواسته و دست بکار بوده، تا به ربودن سران مملکتی و مزدبگیران رده بالا رژیم در استان سیستان و بلوچستان دست بزند و بعد از ربودن، آنها را با آزادی عبدالمالک و دیگر همرزمان اسیر در زندانهای حکومت معاوضه کند، و چنین دلیل آوردند برای اعدام زودهنگام او، اگر واقعا چنین باشد که حکومت میگوید، پس رژیم بایست در بلوچستان محتاطانه تر و با تدبیر و همراه با عقلانیت در خصوص ملت بلوچ عمل کند که این بنفع جامعه است.
حکومت مثل همیشه گروه جندالله را به آمریکا، اسرائیل، پاکستان، عربستان سعودی و امارات و به دشمنان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران وابسته معرفی میکند و میگوید، این جنبش و مبارزان و انتحاری کنندگان آن از کشورهای نامبرده دستور میگیرند و خصوصأ در بابت حادثه اخیر شهر زاهدان که دو نفر از طایفه ریگی خود را انتحار کرده بودند، رژیم باز هم می گفت که آنها به دستور آمریکا و صهیونیزم جهانی وغیره وغیره خودشان را به کشتن داده اند.
اما یاید از این حکومت پرسید که جوان بلوچ چرا خودش را به خاطر آمریکا در دهان مرگ پرت کند، مگر در حکومت شما ازرانترین و بدون تردید هم بی بهاترین کالا همان مرگ نیست، پس لزومی ندارد یک جوان بلوچ که دهه های بسیار از عمر زندگی خود را پیش روی خویش دارد بیاید و به دستور اجنبی و بیگانه، دست به خودکشی بزند به هدف انداختن وحشت به اندام شما و ماموران سرکوبگر شما.؟
اگر جوان بلوچی که برای کشتن شما به خودش بمب میبندد، حتما و بدون هیچ شک و شبهه یی بدانید و باور کنید، وی شما را هم در سرزمین خود به چشم بیگانه و اجنبی و اشغالگری که بر آنان مسلط شده اید مینگرد، در این مورد آمریکا هم چون شما، برای یک چنین فردی فقط یک بیگانه هست و بس، پس لزومی ندارد که بلوچ بفرمان بیگانه ای باشد و به گفته و خواست کسی که با او کوچکترین نسبیت قومی، فرهنگی، مذهبی، اخلاقی و همسایگی ندارد خودش را به کُشتن بدهد.
از اینکه رژیم در طی روزهای بعد از حادثه زاهدان در تلویزیون جام جم خارج کشوری، افراد و عناصری را به جلوی دوربین می آورد، در این برنامه یکی از این نابخردان حکومت که به صحنه تلویزیونی آورده شده بود، تا در باره آمران و عاملان و همه و همه کسان مرتبط با آن حادثه انتحاری توضیع و تفسیر بدهد و بد و بیراه بکند، از حکومت نسل کُش خود خواهان آن شد، که بایست برای انتفام گیری از آن حادثه مسجد زاهدان رژیم «همه طایفه و یا قبیله ریگی» را از دَم از بین ببرد، بله چه راه حل و مسیر خروجی، از بن بستی که رژیم با جندالله و یا بالعکس جندالله با رژیم گیر کرده است.
بسیار بوده اند از مردمان بلوچ که در راه رسیدن به آزادی سیاسی، استقلال ملی و فرهنگی و مذهبی سرزمین خویش بدست حکومتهای شاهان و شیخان در ایران، طی صد سال گذشته تا بامروز در بوم و دیار و منطقه خویش کشته، یا بدلیل خیانت برخی افراد بلوچ نسبت به آنان، آنها توسط قشونهای جنگی حکومتهای ایران دستگیر و اسیر شده به تهران برده و اعدام گردیده اند اما این جوان بلوچ عبدالمالک ریگی که به لحاظ طول عمر ناکام، اما در باره مبارزه ماندگاری کامیاب شد، از خود در روبروی با حکومت ایران چنان نام و رد و نشانی بر جا گذاشت، که قبل از وی هیچ بلوچی به چنین عملی دست نیازیده و چنان به حکومت ایران ضربه نزده بوده، ضربه هایی که وی با تاسیس این جنبش مسلحانه و افکار و ایده آلیسم اش به حکومت وارد آورد.
حکومت بعد از دستگیری و کشتن عبدالمالک، دل خوش کرده بود که جنبش مقاومت مردمی ایران را از بین برده و دیگر بلوچی فکر درافتادن با حکومت را به سرش راه نمی دهد، اما گفتیم که دل خوش نکن، و دیدیم که آن سبوی بشکست و آن پیمانه در زاهدان بریخت.
عبدالمالک چون آن فردی بود در مسیر مبارزات سیاسی تاریخ بلوچستان که با سیلابی روبرو میشود که در آن مردمانی درو از چشم و نگاه جهان در حال غرق شدن هستند، او آگاهانه و یا ناآگاه و یا ما هر چه که حالا بگویم چطور، اما وی برای نجات دادن جان آن مردمان، خود را به امواج خروشان می اندازد و در این راه جان خویش را از دست میدهد.
درسالهای دهه هفتاد میلادی فلسطینیان یا فلسطینی ها از برای اینکه جهان صدای حق طلبی آنان را چنان که آنها میخواستند بشنود، با همکاری سازمان ارتش سرخ آلمان که یک سازمان مخفی و زیرزمینی مخالف بعضی از سیاستهای دولت آلمان غربی آنروز بود، در سال 1972 میلادی با حمله به هتل محل سکونت بازیکنان تیم فوتبال اسرائیل در آلمان یازده تن از بازیکنان تیم ملی اسرائیل را به قتل رساندند، از آن روز بود که جهانیان دریافتند که ملت و مردمانی بنام مردمان فلسلین در جهان وجود دارند، که اسرائیل آنان را سرکوب و با استفاده از قدرت ارتش و بهره گیری از قوانین دولت آنها را به قتل میرساند.
کشتن انسانها خواه بدست جندالله بنام دفاع و حصول حقوق ملت بلوچ، خواه به اسم دین، مذهب و در پوشش برجای داشتن امنیت ملی، بدست رژیم جمهوری اسلامی انجام گیرد، خود عملی مذموم و غیردمکراتریک و ضدآزادی و خلاف منشورهای جهانشمول حقوق بشر است، انتحار کردن خود به هدف کشتن شخص و یا افرادی دیگر، شیوه ای هست نو و جدید در بین سازمانهای سیاسی و مبارزان دفاع از حقوق مردمان بلوچستان غربی، جنبش مقاومت مردمی ایران«جندالله» از شیوه های خود حکومت ایران برای مقابله با آن رژیم، چنین الگوبرداری کرده است.
مگر "فهمیده" نوجوان 13 ساله ای نبود که در زمان جنگ ایران و عراق به گفته رژیم، با بستن مواد انفجاری بر بدن خودش به هدف کشتن نیرویهای اشغالگر و ضربه زدن به دشمن، خود را در زیر یک تانک جنگی عراقی منفجر میکند، چرا آن خودکشی و یا عمل انتحاری عملی بوده قابل تقدیر و ستایش، آیا به این دلیل که او انگیزه دفاع از وطن خودش را در مقابله با اشغالگری عراق داشته است؟
بله، بسیارند شاید بیش از چند صد هزار، در این سرزمین بالای نیم میلیون کیلومتر مربع بلوچستان پهناور، بلوچهایی که در روح، جان، روان و اعتقاد خویش هر سه دولت، پاکستان (شش دهه) و ایران و افغانستان را به مثابه دولتهایی میدانند که بیش از صد سال هست هر یکی از آنها، یک بخشی از سرزمین بلوچستان بزرگ را به اشغال خویش در آورده اند، بدینصورت این بلوچها هویت قومی خود و سرزمین ملی، ملت بلوچ را در مخاطره و نیروهای دولتی تهران و اسلام آباد و کابل را در منطقه بومی شان به چشم اشغالگر می بینند، با اشغالگران چه رفتار و مُدارای باید داشت، بستگی دارد به آن مردمانی که خودشان را در زیر سلطه اشغالگران احساس کرده و با دیده خویش آنرا نظاره گرند.
میدانیم هیچ گروه مسلحی در جهان که علیه سیاستهای تبعیض آمیز و سرکوبگریهای حکومتی در منطقه بومی خودش به نزاع و مبارزه مسلحانه روی آورده، خود را موظف نمی داند به قوانین جهانی حقوق بشر اکتفا کند، یا طبق معاهده های بین المللی مبارزه مسلحانه خویش را به پیش ببرد (در محتوای حقوق بشر استثنائی وجود ندارد کشتن به هر دلیل که باشد محکوم است) خصوصأ وقتی که طرف نزاع یعنی جمهوری اسلامی، به قوانین حقوق بشری سازمان ملل خود را مقید نمی داند، آنوقت از گروهی چون جندالله چطور انتظاری میشود داشت، که این گروه مسلح ضد رژیم، در قبال مامورین نظامی، انتظامی، اطلاعاتی و گروههای سرکوبگر حکومت، به رعایت میثاقهای حقوق بشری پایبند باشد.
اما غیر از مبارزه مسلحانه علیه حکومتی که تمام مسیرهای قانونی برای فعالیت مدنی سیاسی و اجتماعی در بلوچستان را به روی مردم بلوچ بسته است راه دیگری در پیش نمی ماند، اما نوع شیوه مبارزه ای که جندالله علیه حکومت بکار میگیرد، از آن انواع هست که خود رژیم از این شیوه خودکشی به قصد کشتن دیگران (شهروندان اسرائیل) در فلسطین و لبنان به خود میبالند، در ضمن سازمانهای سیاسی و مسلح چون مجاهدین خلق ایران، جهت مبارزه علیه رژیم تهران و یا "ارتش جمهوریخواه ایرلند (خودکشی نمی کردند) شمالی" علیه اشغالگران دولت انگلیس و یا تامیل تایگر (شیوه خودکشی را بکار میبردند) در مبارزه خودشان از چنین شیوه هایی بهره میگرفتند.
مجاهدین خلق ایران از آنجایی که یک سازمان سیاسی آرمانخواه درچارچوب یک ایدئولوژی ملی- مذهبی سربسته هست، که هر گونه گفتگو، بحث و جدل در خصوص خویش را برای اعضا و هواداران خود وغیره قدغن کرده، در انتها (شاید به خاطر سماجت و تحول ناپذیری درون سازمانی) با بکارگیری از ابزار و شیوه هایی چون حمله های انتحاری به اهداف و شخصیتهای حکومتی، این گروه نتوانست جمهوری ملایان را به گردن نهادن بر حقوق شهروندی و یا به مراعات کردن حداقل حقوق سیاسی خود این سازمان وادار بنماید، چه رسد به اعاده حقوق شهروندی مردمان ایران و بدست آوردن آزادیهای مندرج در قانون اساسی همین حکومت، رهبران آنرا حکومت هرگز نتوانست زنده دستگیر کند به تهران ببرد و اعدامشان کند، اما بسیاری از هواداران و رهبران این سازمان مسلح ضد رژیم دراواسط دهه 80 و دهه 90 میلادی در اروپا و دیگر جاهای جهان توسط جوخه های آدمکش و تروریستی رژیم ترور گردیده و کشته شدند.
اما ارتش جمهوریخواه ایرلند و رهبران این گروه مسلح که برای آزادی ایرلند شمالی از اشغال بیش از سه قرن توسط انگلیس و الحاق آن به جمهوری ایرلند مبارزه میکردند، به تحول و تغییر روی آوردند، یعنی دولت انگلیس و این سازمان جمهوریخواه و مسلح ایرلندی که در انگلستان به عنوان یک سازمان تروریستی شناخته میشد، از یک سوی با خواست و اراده تونی بلر نخست وزیر وقت انگلیس و از سویی دیگر دولتمردان و رئیس جمهوری وقت ایرلند با همراهی سازمان نامبرده، توانستند با هم به یک توافق برای گفتگو، به جهت صلح و حقوق برابر برای ایرلندیهای کاتولیک مذهب برسند.
ابدا هدف مقایسه کردن این گروه سیاسی و یا آن سازمان سیاسی-مسلحانه و یا کشورها به یکدیگر نیست، بلکه تدبیراندیشی و واقع بینی دو طرف درگیر در منازعه بود که توانست باب بحث و گفتگو و جدل سیاسی در مورد ایرلند شمالی را بگشاید و "ارتش جمهوریخواه ایرلند" بعد از حصول اطمینان در خصوص اینکه دولت انگلیس خواهان یک راه حل مسالمت آمیز و عادلانه هست، مبارزه مسلحانه را به کناری گذاشت و راه گفتگوی سیاسی و حقوقی را در پیش گرفت، در دولت ایالت ایرلند شمالی اشغال شده سهم مهمی را عُهده دارشدند، تا راه اتحاد این منطقه را به جمهوری ایرلند در آینده هموار سازند. بقول شاعر، از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید، جو، ز جو.
تعرضهای حکومت به مردم غیر سیاسی و افراد مذهبی، حمله و یورشهای روزمره به منازل مسکونی و خانه های مردمان جهت بازداشت و دستگیری، سیاست های سختگیرانه و سرکوبگرانه حکومت درخصوص ملت بلوچ، کشتن بلوچهایی که در زندانها حکومت هستند و آنهایی که در مقایسه با جرمی که مرتکب شده اند و به لحاظ شرعی و قانونی مستحق اعدام نیستند، ولی بخاطر اینکه بلوچ و سنی مذهب هست را اعدام کردن، نکاتی از بسیار مواردی هستند، که خود عامل زایش حرکتهای مسلحانه و دهشت افکنانه (به معنی غربی آن، ترور) گرو های مسلح علیه نیروهای دولتی، نظامی و انتظامی در استان سیستان و بلوچستان میباشند. چنانکه شاعر میگوید، نیاساید اندر دیار تو کس، چو آسایش خویش جُوی و بس.
طبق روال همیشگی رادیو و تلویزیونهای حکومت که تبلیغات و بهتان و افترا علیه جنبش مقاومت مردمی را دنبال میکنند، در روز29 تیرماه 1388 برابر با 22 ژوئیه 2010 آقای مولوی "بارانی" مدیر مدرسه اهل سُنت طوبی در زاهدان به تلویزیون جام جم آورده شده بود، وی سازمان جندالله و عملیاتهای انتحاری و مبارزات آن جنبش را علیه سیاستهای تبعیض و تحقیرآمیز حکومت در بلوچستان شیطنت هایی دانست، که در پشت سرآنها وی دست آمریکا و صهیونیزم و دشمنان حکومت را، که چشم دیدن آن همه رفاه و آسایش اجتماعی و عدالت سیاسی و وحدت مذهبی رایج در ایران را ندارند میدید، ایشان جندالله را جرثومه فساد و گروهی میدانست که هیچ گونه پایه و قدرت اجتماعی در بین ملت بلوچ ندارد.
در هفته اول ماه ژوئیه چند روز بعد از اینکه ژریم اعلام کرد که عبدالمالک ریگی را اعدام کرده، در کشور پاکستان و در بارگاه (مقبره) "سید داتار" یک انفجار انتحاری روی داد، در آن سوءقصد بیش از 140 نفر کشته شدند و در این میان مردمانی که آن مکان را منتسب به خود میدانستند، بهمراه دیگر مردم در اعتراض به آن جنایت از دولت پاکستان می خواستند که هرچه زودتر آمرین و عاملین آن حادثه وحشتناک را دستگیر و به سزای اعمال برساند، در میان آن مردمانی که خواهان دستگیری و اعدام مرتکبین بودند، آقای "سروراعجاز قادری" رهبر و رئیس "سنی تحریک پارتی" پاکستان، در سخنان خود به تمجید از حکومت ایران پرداخت و گفت، دولت پاکستان از اعدامهایی که ایران انجام میدهد الگو بگیرد و عاملان این حرکت را به مانند عبدالمالک که ایران او را اعدام کرد، دستگیر و اعدام گرداند.
اما باید آقای "سروراعجاز قادری" رهبر و رئیس "سنی تحریک پارتی" پاکستان و آقای مولوی "بارانی" مدیر مدرسه اهل سنت طوبی در زاهدان، اگر توانستند یک دقیقه به حرفهای آقای حجت الاسلام "مهدی دانشمند" در تلویزیون "سلام" که تلویزیونی وابسته به حکومت هست و از پول بیت المال و مالیاتهای مردم ایران تغذیه میکند، گوش فرا دهند و بشنوند، که آخوندهای حکومتی ایران به اهل تسنن و به مقدسات مذهبی آنان چه ناسزاگویی هایی میکنند، حداقل 50 درصد هدف و انگیزه عبدالمالک و گروهش برای مبارزه علیه سیاستهای حکومت در بلوچستان سنی نشین همین بی حرمتی کردنها به مقدسات اهل تسنن بوده و میتواند باشد، که حکومت و پیروان و اعوان و انصارش به سنی ها و مقدسات اهل تسنن و به خلفای راشدین توهین و جسارت میکنند (1).
برای گریز و پرهیز از افتادن در مسیر یک جنگ قومی (فارس-بلوچ) و مذهبی (شیعه و سنی) در سیستان و بلوچستان به گفته آن مثال عامیانه، پیش از اینکه، نه از تاک نشانی ماند و نه از تاکنشان، در وهله اول بر حکومت جمهوری اسلامی تکلیف قانونی و اخلاقی بوده وهست، که به سرکوبگریهای خود در بلوچستان و در سرتاسر کشور پایان دهد، تدبیری (این را فقط حکومت میتواند انجام دهد) کند عاقلانه، منصفانه و عوام پسندانه (در اینمورد تردید هست) در خصوص مردمان بلوچ، کرد، عرب، لُر، ترکمن و تُرک (آذری) و ترتیبی دهد، تا مواد اصولی چون اصل 12،13،14 و 15 وضع شده در قانون اساسی که در باره حقوق شهروندان غیرفارس زبان، مسلمانان غیر شیعه مذهب و مردمان غیرمسلمان ایران صبحت میکنند به اجرا در آیند.
اصل 12 میگوید، دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنیعشری است و این اصل الیالابد غیر قابل تغییر است و مذاهب دیگر اسلامی اعم از حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی و زیدی دارای احترام کامل هستند و پیروان این مذاهب در انجام مراسم مذهبی، طبق فقه خودشان آزادند و در تعلیم و تربیت دینی و احوال شخصیه (ازدواج، طلاق، ارث و وصیت) و دعاوی مربوط به آن در دادگاهها رسمیت دارند و در هر منطقهای که پیروان هر یک از این مذاهب اکثریت داشته باشند، مقررات محلی در حدود اختیارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پیروان سایر مذاهب.
اصل 13 نیز چنین میگوید، ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیت های دینی شناخته میشوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل میکنند.
اصل 14 میگوید، به حکم آیه شریفه «لا ینهاکم الله عن الدین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین» دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند.
اصل 15 میگوید، زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.
2- اهل تسنن و مشکل حکومت
یکی از آرزوهای سران فعلی جمهوری اسلامی ایران که خودشان با صراحت به آن اذعان دارند و بدان معتقدند، این هست که حکومت ماموریت آسمانی دارد ملت ایران را برای پیشوازی و استقبال از امام زمان آماده کند، اما چنین کاری (آماده کردن همه ایرانیان) در پیش روی خودش مشکلاتی دارد، از جمله این مشکلات، مشکل وجود مسلمانان اهل تسنن در ایران است که به امامت و امام زمان کمترین اعتقاد مذهبی ندارند.
از اینروست که جمهوری اسلامی میکوشد به هر وسیله، سلوک و رویه ای که شده و خودش آنرا در دایره حکومت ناجایز خویش، جایز میداند، بلوچهای (و دیگر پیروان اهل سنت ایران را نیز) سنی مذهب ایران را در محرومیت همه جانبه نگهدارد، تا آنها ازفشار تب و بیماری فقر و ناداری به مذهب شیعه ای که حکومت پیشنهاد و مروج نوع آن هست درآیند، یا جلای وطن شوند، یا آن مردمان را به اتهام مُخل امنیت داخلی و ملی، محارب با خدا، مفسدفی الارض، جاسوس اجانب، همکاری با دشمنان جمهوری اسلامی، اوباش و اراذل، قاچاقچی، اشرار و تجزیه طلب بقتل برساند، یا آنان را بعنوان و بنام شهروندان افغانی و پاکستانی دستگیر کرده از بلوچستان غربی بیرون کند.
حکومت ایران بلوچهایی را که شناسنامه ندارند و در روستاها و ده کوره های دور افتاده بلوچستان ایران زندگی میکنند را دستگیر، آنان را به مرز پاکستان و افغاتستان برده و با پرداختن رشوه به مامورین دولتی و مرزی این دو کشور، بلوچهای دستگیر شده ایرانی بیگناه را به این کشورها اخراج میکند، اما در حقیقت، این فقر فرهنگی و مالی، محرومیت سیاسی و تبعیض قومی و مذهبی و سرکوبگران دولتی و متجاوزان به حقوق شهروندی ملت بلوچ هستند که باید روزی از بلوچستان اخراج و رانده شوند.
در جوامع اروپایی و توسعه یافته، مردم کاربُرد زورحکومتی برعلیه شهروندانش را امری میدانند فاسد و ناحق، مردمان چنین جوامعی بکارگیری قوه قهریه و زوراز سوی دولت را به هدف سرکوب انسانهایی که مطالبات و خواستهای قانونی خود را مطرح میکنند، عملی میدانند که در ذات خود، امروز به آن «خشونت و تروریسم دولتی» میگویند.
ملت بلوچ آنچنان که دیده میشود قصد ندارد تحت هیچ فشار و یا جنگی ناخواسته سرزمین اجداد و نیاکان خود را رها کند، یا از این بیشتر تن به اسارت، بردگی و بندگی دولتمردان دو مُلک ایران و پاکستان دهد و به سرنوشت آن یک ملت تاریخی که تقریبأ در 2000 سال پیش به اسارت دو کشور قدرتمند دوران باستان رُم و یونان رفت و سرزمین اجدادی خویش را رها کرد و آواره جهان گردید و ستم های بسیار و بی نظیری از سوی کشورها و دولتهای معتقد به دین و مذاهب مسیحیت در طی 2000 سال گذشته تا سال 1948 بر آنها اهمال شد، دچار گردد، یا به مانند فلسطینیان نشود که زمینهای خود را طی دهه ها گذشته به دیگران فروختند و حالا دست بر سر وامانده اند، بدون سرزمین و بدون کشور خویش.
در حقیقت وظیفه بلوچها در ایران و پاکستان فقط دراین هست که از اسلام آباد و تهران که اراده عام ملت بلوچ را نادیده میگیرند تبعیت و فرمانبرداری کنند، به قوانین و نظام های سیاسی که محدود کننده حوزه عمل و دایره زندگی آنان و ضایع کننده حقوق شهروندی آنهاست تن دهند، بلوچ خوب برای حکومت اسلام آباد و حاکمان تهران آنهایی هستند که در غارت اموال بومی و منابع زیرزمینی حکومتیها را یاری و همراهی کنند، یا آن بلوچ هایی که مانند گوسفند و بز به هر چراگاهی که حکومتها بخواهند آنها را ببرند بروند، و با هر کارد کُندی که بخواهند ذًبح فرهنگی، روحی و فیزیکی اش بکنند مخالفتی نکنند، بلوچ های خوبی هستند.
امروز دوران و عصر ساسانیان و یا صفویان نیست، که ایران و پاکستان بلوچ را بکُشند و قتل عام بکنند، اما از دست بلوچ برای دفاع از خودش کاری برنیاید، اگر امروز آن سلاح سنگین (هواپیما،تانک و توپ جنگی) را که حکومت تهران و اسلام آباد برای سرکوب بلوچها بکار میگیرنند و بلوچها آن چنین سلاحهایی را در اختیار خویش ندارند، اما بلوچ میتواند در زمان خود با همین سلاح سبک، بر چشمان هر آن یک دولتی که بلوچستان را سرزمین خویش (ایران و پاکستان و افغانستان) می پندارد، ولی بلوچ را شهروند درجه دوم و حقیرمیداند، در بلوچستان خواب را بر مامورین و مزدبگیران آنها حرام کند، و چنان عمل نماید تا که سرکوبگران و ضایع کنندگان حقوق ملت بلوچ، در هرکجای سرزمین مهاجرتی این قوم، از نیمروز (افغانستان) گرفته تا بم و جیرفت و بشکرد (ایران) تا چمن و زهوب و دیره بگتی (پاکستان) پا بگذارند، آنچنان حسی داشته باشند که انگار زیرپاهایشان پر از مار است.
3- امان نامه گیرندگان از دست حکومت
جمهوری اسلامی بعد از اسیرکردن عبدالمالک ریگی اعلام کرد که 328 نفر بقول خودشان فریب خورده توسط دشمنان نظام، از سوی جمهوری اسلامی امان نامه دریافت کرده و به آغوش دولت ولایی بازگشته اند، اما "وزارت اطلاعات و جاسوسی" حکومت، به آن مواردی که بگفته وزیر اطلاعات، باعث فریب خوردن و اغفال این افراد توسط دشمنان نظام شده بوده، هیچگونه اشاره ای نمی کند.(2)
احتمال و گمان بسیار وجود دارد، در میان این 328 نفری که از حکومت عفو و امان نامه گرفته و یا درخواست آنرا کرده اند، بیشترینشان کسانی باشند که به دلایل داشتن خصومتهای طایفه ای و قبیله ای (این خصلت متآسفانه در بین ملت بلوچ وجود دارد) و قاتل بودن (یعنی یک بلوچ را چه دولتی و یا غیردولتی بقتل رسانده) و یا از ترس انتقام گیری مجبور بوده اند به کوه و کمر بروند و حالا از حکومت چنین درخواست و مطالبه ای را بکنند، حکومت برای سرپوش گذاشتن به ضعف و ناکامیهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادیش در بلوچستان می خواهد چنین وانمود کند، کسانیکه امان نامه میگیرند و توبه حکومتی میکنند از مخالفان مسلح هستند که علیه سیاستها دولتی سلاح برداشته و جنگیده بوده اند، اما دولت حالا آنها را مُعاف میکند و از سرتقصیراتشان میگذرد.
حال در این رابطه سوال اینجا این هست، که حکومت خامنه ای، احمدی نژاد و دیگر گروههای آدمکش مافیایی شریک در جُرم و جنایتهای دولت آنها، با انتشار چنین خبرهایی می خواهند چه کسانی را فریب بدهند و در انظار چه کسانی قصد دارند خود را رئوف، عاطف، مُنصف، درستکار , عادل و راستگو نشان دهند.؟
در صورتیکه حکومت افراد بیگناه و کمتر از هجده سال مانند، محمد صابر ملک رئیسی فرزند مولوی دادرحمان سربازی 15 ساله و اهل شهرستان سرباز را، به صرف اینکه البته به گفته حکومت برادر بزرگتر ایشان، با جنبش مقاومت مردمی ایران (جندالله) همراه هست، هشت ماه پیش دستگیر کرده، این همراهی یک برادر با جندالله سند جُرم شده برعلیه برادر دیگر، دولت ایران وی را نیز به اتهام «همکاری با یک گروه معاند نظام» به بیان حکومت، بازداشت و به اعدام محکوم کرده است.(3)
آری، چنین هست شیوه عدالت و انصافگری این حکومت، بقول شاعر، گناه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مِسگری.
چهارشنبه 18 آگست2010 برابر با 28 مردادماه 1389
بقلم، ح د سدیچ
http://www.youtube.com/watch?v=0s3A_OGZDNg&feature=related(1)
http://www.youtube.com/watch?v=ZWR90i-RAKY&feature=rec-LGOUT-exp_stronger_r2-2r-3-HM&videos=kdZzMjjqk_8
(2)http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8904011693
(3)http://hra-news.org/component/content/article/55-1389-01-14-13-18-46/2653-1.html
No comments:
Post a Comment