غلام نبی براهویی
معرفی طایفه شهنوازی
پس از آن در سالهای 1895 و 1896 میلادی کمیسیون مختلط تجدیدنظر در کار کمیسیون سرحدی تشکیل گردید. بزرگترین موفقیت دولت ایران در کمیسیون 1871 میلادی و کمیسیون تجدیدنظر سالهای 1895و 1896 میلادی یاراحمدزهی ها بودند که از به ضمیمه درآمدن قسمتی از خاک کشورمان توسط استعمار انگلیس جلوگیری کردند.ژنرال سایکس در رابطه با کمیسیون سرحدی می نویسد:« ...در اطراف این مسئله مکاتبات زیادی شد و سرانجام یک نفر کرمانی نامه ای به دولت ایران نوشت و متذکر شد همانطور که اصفهان رانیمه جهان می دانند نخلستان های ماشکید نیز بمنزله ی نصف بلوچستان است و دارای بهترین میوه جات دنیا می باشد.
دبیرفرهنگی وعلمی همایش درمورد نقش طایفه در مرزبندی ها گفت: برای اولین بار خط سرحدی ایران و بلوچستان در تاریخ 1871 میلادی منعقد گردید. نماینده دولت انگلیس « سرفردریک گلدسمید» و نمایندگان دولت ایران میرزا معصوم خان و ابراهیم خان بودند.
خلاصه اسدالدوله از کمیسر سرحدی انگلیس رنجید و روابط او و احتشام الوازاره رو به تیرگی نهاد و کار به جایی رسید که حاکم بلوچستان مسئله یاراحمدی زهی ها را پیش کشید و این موضوع را دستاویز قرارداد و علنا احتشام الوازاره را تهدید کرد و گفت اگر با نظریه کلنل هلدیخ دایر به قبول مسئولیت عملیات یاراحمدیزهی ها موافقت بعمل می آورید در اثنای مراجعت از بیابان های بلوچستان هیچگونه کمکی به شما نخواهم کرد یاراحمدزهی ها دائما در سرحد به تاخت و تا اشتغال دارند و از همین نقطه نظر کمیسیون سرحدی بریتانیا تصمیم گرفت از نخیلاتی که در تملک آنهاست صرف نظر نماید.
گذشته چراغ راه آینده است و تاریخ که دریچه هایی به سوی افق وسیع گذشته ها در برابر دیدگان ما می گشاید و مالامال از حوادث تلخ و شیرین است خرمنی پر از خوشه های تجربه و کانون عبرت ها و در یک کلمه، سرشار از زندگی و نیروهای حرکت زا است.
می دانیم که همه افراد بشر در تمام ادوار، در سرنوشت یکدیگر تاثیر متقابل و مستقیم داشته و دارند بنابراین ره آوردهای تاریخ، میراث مشترک تمام انسان هاست و همه باید در روشنایی درس ها و در سایه تجاربی که از داستان گذشتگان حاصل می آید، امروز و فردایی هر چه بهتر و انسانی تر برای خود و همنوعان خویش تدارک ببینند.
سرگذشت یک قوم، جزئی از بنای عظیم کل تاریخ بشر است و مسلما برای همه و به ویژه برای خود آن قوم ارزش خاص خودش را دارد. هیچ ملتی مزایا و خوبی هایی را که امروز از آن برخوردار است به بهای گسستن و بیگانه شدن از تاریخ گذشته خویش بدست نیاورده است.
این کتابچه با نگاهی تاریخی به مسایل اجتماعی، علمی و فرهنگی طایفه شهنوازی از نگاه آمار و ارقام می پردازد.
پرداختن به مسائل تاریخی ویژگی خاص خودش را دارد که ممکن است در این میان باعث خوشحالی عده ایی و یا باعث رنجش عده ایی دیگر بشود. بیشتر موارد این مجموعه استناد به اسناد و کتب معتبر تاریخی است.
امیدواریم این اسناد که بیشتر آنها برای اولین بار چاپ می شود بخش کوچکی از تاریخ منطقه را که گاها مبهم بیان می شود شفاف بسازد.
دررابطه بامعرفی طایفه یاراحمد زهی{شهنوازی}گفتگویی باآقای محمد امین شهنوازی دبیر فرهنگی وعلمی همایش بزرگ حماسه سازان،سلحشوران وشهدای طایفه شهنوازی انجام دادیم که در زیر می خوانید
شهنوازی درابتدا درموردقلمرو ونقاط سرزمینی این طایفه گفت: طایفه شهنوازی مانند اکثر طوایف استان دارای قلمرویی خاص است شهرستان خاش، دهستان پیشتکوه ونخلستان های عظیم ماشکید اصلی ترین قسمت قلمرویی طایفه شهنوازی هستند بخش دیگری از جمعیت این طایفه در شهرستان های زاهدان، ایرانشهر و سراوان .. سکنی دارند.
در شهرستانهای بم، ریگان، نرماشیر، جیرفت و کهنوج استان کرمان ، شهرستان های مشهد سرخس در استان خراسان رضوی و شهرستانهای گرگان ، بندرترکمن در استان گلستان خانوارهای بیشماری از طایفه شهنوازی وجود دارد.
در شهرهایی در پاکستان از جمله کویت، دالبندن، راجه، گواشتاپ، دادروسیبی و ... پراکندگی طایفه شهنوازی مشاهده می شود تا قبل از سال 1310 ه. ش به علت عدم وجود دولت مرکزی بلوچستان بصورت ملوک الطوایفی اداره می شد. در این سال ها « 1250 ش تا 1310 ه ش» سردار جیندخان بر بخش عظیمی از بلوچستان حکومت می کرد.
در لابلای اسناد و گزارش های محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطه ایران که به طور ماهیانه از تمام مناطق ایران جمع آوری و به لندن ارسال می شد. درسال 1910 میلادی مطابق با 1288 ه ش بلوچستان تحت فرمان سرحد و مکران قرار داشت در یکی ازگزارش های محرمانه در این مورد که توسط سرجرج بارکلی به سرادواردگری از تهران« 28 ژنوایه 1910 میلادی مطابق با 8 بهمن 1285 و 16 محرم 1328» به لندن ارسال شده آمده است:« ...قوم الملک در جواب خواهش نموده است که استعفای او را قبل از نوروز قبول نماید. زیرا که دولت ظاهرا نمی داند که بلوچستان فعلا بلکی مستقل و در تحت فرمان سردار سعیدخان و بهرام خان
و جیند به 3 قسمت شده است. مع وجود ذالک اگر دولت در دادن پول مساعدت نماید حاضر است نهایت اهتمام را کرده به بم و ریگان برود و به یک ترتیبی طوایف بلوچ را مطیع نماید.»
وی درموردوضعیت طایفه در عهد قاجار گفت: در سال 1304 قمری ناصرالدوله دو برادر بمی را از حکومت بلوچستان معزول نموده و حکومت این ناحیه را به ابوالفتح خان ترک که از افسران فوج قزاق بود واگذار کرد. در زمان ابوالفتح خان شورشی در بلوچستان روی داد و تمام بلوچستان رادر برگرفت.
ابوالفتح خان در ماموریتی که از طرف ناصرالدوله فرمانفرما، به منطقه سرحد بلوچستان داشت، به سرکوب، طایفه یاراحمدزهی پرداخت. مردم این طایفه در نتیجه بیدادگری های او قیام کردند که سرانجام حرکتشان سرکوب شد. سران طایفه یاراحمدزهی بعد از شورش علیه ابوالفتح خان به ناصرالدوله پیام فرستادند، که مطیع و منقاد دولت می باشند و از ترش جان خود با ابوالفتح خان وارد جنگ شده اند، ناصرالدوله از آنها دلجویی کرد وعذر آنها را پذیرفت و به آنها دستور داد تا از سرحد که محل زندگیشان بود، حرکت کنند و به فهرج نقل مکان نمایند، تا او نیز یک قسمت از اراضی این محل را در مقابل املاک سرحد به آنها واگذار کند، با قبول دستور فرمانفرما، افراد طایفه یاراحمدزهی به فهرج کوچ نمودند. ابوالفتح خان با این طایفه در ابتدا با مهربانی رفتار کرد، پس از آنکه سوء ظن ها برطرف گردید، بی خبر به آنها حمله نمود و تمامی را با زن و بچه اسیر کرد. در مقابل این خیانت بلوچ ها به سرکردگی سردار حسین خان نارویی قیام کردند و قلعه پهره« ایرانشهر کنونی» را که ابوالفتح خان در آن بود، به محاصره گرفتند و قلعه بمپور را که پادگان نیروهای دولتی بود، تصرف نمودند و به سرعت این شورش در سراسر بلوچستان ایران گسترش یافت.
http://www.pahra.blogsky.com/1389/05/26/post-18884/
No comments:
Post a Comment