اكبر گنجي
روزنامه نگار و پژوهشگر
اكبر هاشمي رفسنجاني خصلت خوبي دارد كه بايد از آن تمجيد به عمل آورد. او روزانه خاطرات و گزارش كارهايش را نوشته و تاكنون طي ۱۱ جلد آنها را منتشر كرده است كه خاطرات او تا پايان سال ۱۳۶۷ را در برمي گيرد.
همزمان متن كامل خطبه هاي نماز جمعه، مصاحبه ها، سخنراني ها و نطق هاي پيش از دستورش در مجلس به صورت كتاب هاي جداگانه در حال انتشار است. طي سه دهه گذشته او يكي از چهره هاي اصلي جمهوري اسلامي بوده و در دوره هايي- خصوصاً دهه اول انقلاب- قدرتمندترين فرد پس از ولي فقيه بود. به همين دليل، مجموعه كتاب هايي كه او منتشر كرده و خواهد كرد، حجم زيادي اطلاعات در اختيار مورخان و تحليلگران قرار مي دهد تا با استناد به شواهد و قرائن تاريخ را بازسازي كنند.
تاريخ بارها و بارها ساخته مي شود. تاريخ واقعي را همه آدميان با افكار و گفتار و رفتار خود به وجود آورده اند و برساخته اند. اما پس از آن، مورخان طي فرايندي پايان ناپذير، تاريخ را بازسازي كرده و مي كنند؛ تمامي متون تاريخي، برساخته مورخان است. هيچ تصويري از واقعيت، تمامي واقعيت را در بر نمي گيرد و همه تصاوير، گزينشي و متعلق به چشم انداز و منظري خاص هستند.
اكبر هاشمي رفسنجاني نيز از اين حكم مستثنا نيست. كارنامه و خاطرات او هم گزينشي است و مواردي را آگاهانه حذف كرده و مي كند.
در ارديبهشت سال جاري كارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۷ او منتشر شد. حوادث بسيار مهمي در اين سال اتفاق افتاده است. پذيرش قطعنامه شوراي امنيت و پايان جنگ ۸ ساله، حوادثي كه منجر به عزل آيت الله منتظري از قائم مقامي رهبري شد و قتل عام زندانيان سياسي، برخي از آن وقايع هستند.
آقاي رفسنجاني به جزئيات، وقايع جنگ را گزارش كرده است. همه مورخان، فعالين سياسي، مدافعان حقوق بشر و خانواده ي قربانيان در انتظارند تا اطلاعات مهمي در باره قتل عام ۶۷ در اين اثر بيابند؛ اما نتيجه نااميدي مطلق است، براي اينكه به نظر مي رسد اكبر هاشمي رفسنجاني اين رويداد مهم را از تاريخ پاك كرده است. چه علل و دلايلي موجب اين عمل آقاي رفسنجاني شده است؟
جانشين فرمانده كل قوا و برخورد با مجاهدين
بهار سال ۱۳۶۷ براي ايران سال خوبي نبود. همه به كمك صدام حسين شتافته بودند و او با تجهيزات نظامي كامل و استفاده از هر نوع جنگ افزاري شكست هايي را به نيروهاي ايران وارد آورد.
اختلافات سپاه و ارتش و ده ها مسأله ديگر، بستر اين كار را فراهم كرده بود. در ۱۲ خرداد ۶۷، آيت الله خميني به دنبال درخواست رئيس جمهوري وقت، اكبر هاشمي رفسنجاني را به جانشيني فرماندهي كل قوا- "با تمام اختيارات"- منصوب مي كند تا شايد تحرك جديدي ايجاد شود و پيروزي در جنگ و سقوط صدام حسين ممكن گردد.
در دهه اول انقلاب به طور مرتب، جلسه سران قوا با شركت آيت الله علي خامنه اي، آيت الله موسوي اردبيلي، اكبر هاشمي رفسنجاني، مير حسين موسوي و احمد خميني تشكيل مي گرديد. تصميمات اصلي اداره كشور در اين جلسات اتخاذ مي شد. در عين حال، حكم جانشيني فرمانده كل قوا، قدرت آقاي رفسنجاني را به نحو چشمگيري افزايش داد؛ زيرا كشور درگير جنگ بود و جنگ همه چيز را تحت الشعاع خود قرار مي داد.
سازمان مجاهدين خلق از مدت ها قبل به عراق منتقل شده بود. مجاهدين و ارتش صدام در يك جبهه مي جنگيدند. همكاري آنان مطلق بود. به همين دليل صدام حسين آنها را به سلاح هاي سنگين نظامي مجهز كرد تا از طريق فتح نظامي رژيم را سرنگون سازند.
در هشتم فروردين ۶۷ ارتش مجاهدين و ارتش عراق به فكه حمله آوردند. مجاهدين خلق آن عمليات را "آفتاب" ناميدند و گفتند كه مريم رجوي فرماندهي آن را بر عهده داشته و فرمان "آتش" را صادر كرده است. آنان گفتند كه در اين عمليات ۳ هزار و ۵۰۰ تن از سربازان لشگر ۷۷ خراسان را كشته و مجروح كرده و ۵۰۸ تن از آنها را به اسارت در آورده اند.
مجاهدين خلق در ۲۸ خرداد ۶۷ با همكاري ارتش صدام "عمليات چلچراغ" را در منطقه مهران و دهلران انجام دادند. مهران كه در كنترل ارتش ايران بود، سقوط كرد.
مطابق گزارش هاي مجاهدين خلق، در اين عمليات ۸ هزار تن از نيروهاي ايراني كشته و زخمي و يك هزار و ۵۰۰ تن نيز اسير شدند. پس از اين عمليات،"امروز مهران- فردا تهران" به شعار و استراتژي سازمان تبديل شد.
صدام حسين در هشتم تير ۶۷ طي يك سخنراني گفت از طريق ايراني ها جمهوري اسلامي را نابود خواهد كرد و افزود:"قهرماني هاي مجاهدين خلق در مهران مويد اين سخن مي باشد... بعد از مدتي خواهيد ديد كه چگونه مجاهيدن خلق به اعماق خاك خودشان نفوذ خواهند كرد و همين طور پيوستن مردم ايران به صفوف آنها را خواهيد ديد."
در ۳۱ تيرماه سال ۱۳۶۷، مسعود رجوي كليه نيروهاي سازمان را در سالن اجتماعات اشرف جمع كرد و طي يك سخنراني مبسوط آغاز "عمليات فروغ جاويدان" و "فتح تهران" را اعلام كرد و گفت:"براساس تقسيمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهيم رسيد... كاري كه ما مي خواهيم انجام دهيم در حد توان و اشل يك ابرقدرت است؛ چون فقط يك ابرقدرت مي تواند كشوري را ظرف اين مدت تسخير كند... از پايگاه نوژه هم ترسي نداشته باشيد؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور مي دهم هواپيماهاي عراقي بيايند و آنجا را بمباران كنند. پايگاه هوايي تبريز را هم با هواپيما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهيم داد... علاوه بر آن، ضد هوايي و موشك سام ۷ هم كه داريم... هوانيروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستون ها خواهد بود. از نظر هوايي ناراحت نباشيد چون هواپيماهاي عراقي پشتيبان ما هستند و تمام ماشين ها به صورت ستون حركت مي كنند... در اين عمليات نيروهاي زيادي به ما كمك خواهند كرد.از طرفي درب زندان ها كه باز شود آنها هم با ما هستند و با ما همراهي خواهند كرد. نيروهاي زندان بالقوه با ما هستند."
ساعت ۴ بعد از ظهر روز سوم مرداد ماه سال۱۳۶۷، تهاجم ارتش سازمان(عمليات فروغ جاويدان) به ايران آغاز شد. همزمان عراق در كليه جبهه ها ايران را مورد تهاجم قرار داد تا نيروهاي سازمان به راحتي از مرزهاي بين المللي عبور كنند.
به همين دليل، نيروهاي سازمان مجاهدين خلق بدون درگيري پس از عبور از شهرهاي قصر شيرين و سرپل ذهاب ، در ساعت ۳۰/۹ همان شب شهر اسلام آباد را به تصرف در آورد.
در روز پنجم مرداد، نيروهاي سازمان تهاجم به سمت باختران را آغاز كردند. درگيري ها به شدت ادامه داشت و از صبح روز ششم، عقب نشيني نيروهاي سازمان آغاز شد.
در روز هفتم، نيروهاي مجاهدين به طور كامل به داخل مرزهاي عراق رانده شدند. مطابق گزارش هاي رسمي سازمان، ۱۳۰۴ تن از نيروهاي آنان در عمليات فروغ جاويدان كشته شد و ۱۵۰۰ تن از آنها مجروح گرديدند. روشن است كه طي اين عمليات تعداد زيادي از نيروهاي ارتش و سپاه و بسيج نيز كشته و زخمي شدند.
عمليات چلچراغ و فروغ جاويدان سازمان مجاهدين در زمان جانشيني فرماندهي كل قواي اكبر هاشمي رفسنجاني صورت گرفت.
در ساعت ۳ بامداد روز چهارم مرداد، آقاي رفسنجاني به صادق محصولي با تلخي مي گويد:"بروند جدي تر برخورد كنند." او ظهر همان روز، احمد وحيدي را به عنوان فرماندار نظامي كرمانشاه نصب مي كند.
در روز پنجم مرداد، آقاي رفسنجاني مي گويد:"فرصت خوبي به وجود آمده كه در اينجا آنها را منهدم كنيم و شرشان را كم كنيم".
آقاي رفسنجاني روز ششم مرداد مي گويد:"اگر[عمليات عليه مجاهدين]خوب پيش برود، ضربه غير قابل جبراني به آنها وارد خواهد آمد." بعد كه خبرهاي عقب نشيني مجاهدين را به او مي دهند، مي نويسد: "منافقين حسابي قلع و قمع مي شوند."
او در روز هشتم مرداد مي نويسد:"تدارك منافقين خيلي وسيع بوده و ضربه وارده بر آنها خيلي عميق است. يكصد و بيست تانك زرهي دجله، شصت نفربر و ششصد خودرو ديگر، حدود پنج هزار رزمنده و همين تعداد پشتيباني و تداركچي و طرح رسيدن به تهران، خيلي احمقانه و ساده لوحانه و هفتاد درصد انهدام."
به اين ترتيب، اكبر هاشمي رفسنجاني به عنوان جانشين فرمانده كل قوا در شكست تهاجم عراقي ها و مجاهدين موفق عمل مي كند.
قتل عام زندانيان
به شهادت برخي از بازماندگان زنداني ۶۷، اعدام زندانيان در اوين و گهردشت از روز پنجم مرداد ماه سال ۱۳۶۷ آغاز شد، اما تلويزيون ها را در جمعه، هفتم مرداد ماه از بندها جمع آوري كردند، روزنامه ها قطع شد و كليه ملاقات ها از روز هشتم مرداد لغو گرديد.
به همين دليل، شايد بتوان روز هشتم مرداد را به عنوان آغاز قتل عام زندانيان معين كرد. اعدام مجاهدين تا روز ۲۵ شهريور ادامه يافت و از ۵ شهريور اعدام ماركسيست ها آغاز شد.
اكبر هاشمي رفسنجاني امام جمعه نماز روز هفتم مرداد تهران بود. او مي نويسد:"مردم از عمليات مرصاد و شكست منافقين خوشحالند."
آقاي رفسنجاني ضمن توضيحات مبسوط عمليات مجاهدين گفت:"جنگ و صحنه به گونه اي درست شده بود كه اينها توي كيسه آمدند و ما در كيسه را بستيم، چيزي باقي نبود كه عمل بكنند. بنابراين، اين يكي از فتنه هايي است كه بايد از ميان مي رفت و به اين آساني هم نمي شد اين فتنه را خواباند و مدت ها طول مي كشيد تا اين بچه هاي متعصب فريب خورده اي كه اين همه به اينها در زندان ها محبت شد، توبه شان را پذيرفتيم، به عنوان تائب بيرون آمدند و دوباره به آنجا رفتند و برگشتند كه با ملت خودشان بجنگند و براي عراق جاسوسي كنند. اين فتنه بايد يك روزي ريشه كن مي شد."
بدين ترتيب، آقاي رفسنجاني به صراحت مي گويد كه نبايد توبه زندانيان پذيرفته مي شد يا بشود و "اين فتنه بايد يك روزي ريشه كن مي شد."
هفته بعد، آيت الله موسوي اردبيلي امام جمعه نماز ۱۴ مرداد تهران بود. آقاي رفسنجاني مي نويسد:"با آقاي موسوي اردبيلي در باره مطالب خطبه هاي جمعه مذاكره كرديم."
اكبرهاشمي رفسنجاني، جانشين فرمانده كل قوا بود و همه چيز بايد با او هماهنگ مي شد. او به امام جمعه تهران هم نكاتي را كه بايد بيان كند، گوشزد مي كند.
آيت الله موسوي اردبيلي در نماز جمعه ۱۴ مرداد ، ضمن شرح همكاري مجاهدين با صدام و حمله نظامي به ايران و كشتن نظاميان ايران در "عمليات فروغ جاويدان" گفت:"مسأله منافقين براي ما مسأله بود. جمع كثيري از ايران رفته اند و آنجا[عراق] براي خودشان بساط و دستگاه و سازمان درست كرده اند. يك جمعي هم در ايران در زندان ها هستند... مردم بر عليه اينها آن چنان آتشي هستند، قوه قضايي در فشار بسيار سخت افكار عمومي است كه چرا اينها را محاكمه مي كنيد؟ اينها كه محاكمه ندارند، حكمش معلوم، موضوعش هم معلوم است و جزايش نيز معلوم مي باشد. قوه قضايي در فشار است كه اينها چرا محاكمه مي شوند، قوه قضايي در فشار است كه چرا تمام اينها اعدام نمي شوند و يك دسته شان زنداني مي شوند (شعار:"منافق زنداني اعدام بايد گردد" از سوي نمازگزاران)... مردم مي گويند بايد از دم اعدام بشوند...عفو و بيرون كردن[زندانيان] مربوط به قوه قضاييه نيست،اين قوه كارش تا جايي است كه حكم تمام مي شود. بقيه مربوط به جاهاي ديگر است[يعني آيت الله منتظري]... عفو ربطي به قوه قضاييه ندارد و من به شما حق مي دهم، با شما هم هماهنگ هستم،مي گويم نبايد اينها عفو بشوند."
فضاي عمومي ايجاد شده پس از تهاجم نظامي مجاهدين و صدام را نمي توان انكار كرد. اما مسأله اين است كه اعدام زندانيان از يك هفته پيش شروع شده بود و قتل عام زندانيان نه ربطي به خواست مردم داشت و نه هيچ نظام قضايي، زندانيان محكوم به حبس را با شعارهاي گروهي از مردم اعدام مي كند.
همان طور كه گفته شد، در آن دهه مهم ترين تصميمات توسط جلسه سران اتخاذ مي شد. جلسات سران قوا در آن دوره خاص به قرار زير بود: ۸ و ۱۵ و ۱۹ و ۲۲ و ۲۹ مرداد و ۱ و ۵ و ۸ و ۱۲ و ۱۵ و ۱۶ و ۱۹ و ۲۲ و ۲۷ شهريور. وضعيت آن قدر حساس بود كه در ۱۵ شهريور دوبار(صبح و شب) جلسه سران تشكيل مي شود.
آقاي رفسنجاني گزارش همه اين جلسات را نوشته است، اما حتي يك كلمه در آنها در مورد قتل عام زندانيان وجود ندارد. يعني مسأله اي به آن مهمي اصلاً در جلسه سران طرح نمي شود و آنها از دو نامه اعتراضي ۹ و ۱۳ مرداد آيت الله منتظري به آيت الله خميني در مورد اعدام زندانيان و پاسخ مورخ ۱۵/۵/۶۷ آيت الله خميني به اعتراض آيت الله منتظري بي اطلاع هستند؟
آنان از جلسه ۲۴ مرداد آقايان نيري،اشراقي، رئيسي و مصطفي پورمحمدي با آيت الله منتظري در همين مورد هم اطلاع ندارند كه به آيت الله منتظري گفتند:"ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام كرده ايم، دويست نفر را هم به عنوان سر موضع از بقيه جدا كرده ايم، كلك اينها را هم بكنيم، بعد هر چه بفرماييد."
اكبر هاشمي رفسنجاني در روز هفتم شهريور در حسينيه ارشاد سخنراني مي كند و به نوشته خودش:"بيشتر در باره سرنوشت ضد انقلاب و به خصوص منافقين."
چند سطر از آن سخنراني در پانوشت خاطرات به شرح زير آمده است:"منافقين جريان خود فروخته اي بودند كه وقتي به بن بست رسيدند، براي رسيدن و دستيابي به نياتشان نه تنها با آمريكا و شوروي بلكه با همه دشمنان كشور و ملت متحد شدند و مضاعف بر همه آنها دست در دست دشمني گذاشتند كه تمامي امكاناتش را براي نابودي اين ملت و كشور بسيج كرده بود. اينها در مقابل اين ادعاي عراق كه مي گويد اروند رود يك رودخانه عراقي است و به همين بهانه هم بود كه جنگ را شروع كردند، چه پاسخي دارند."
در تمام كتاب روزنوشت سال ۱۳۶۷ آقاي رفسنجاني فقط چند سطر اندك در باره مجاهدين وجود دارد كه به نوعي به اعدام زندانيان سياسي مربوط است.
يك هفته پس از آغاز اعدام زندانيان مجاهدين، در روز ۱۲ مرداد، آقاي رفسنجاني مي نويسد:"آقاي سيد رضا زواره اي آمد و تذكراتي در باره منافقين داد." معلوم نيست تذكرات چه بوده است؟ اعدام بيشتر؟ يا اعتراض به اعدام ها؟ شش روز بعد ،در روز ۱۸ مرداد ۱۳۶۷، ملاقاتي با اكبر هاشمي رفسنجاني صورت مي گيرد كه قطعاً مربوط به قتل عام زندانيان سياسي در آن هفته هاست.
او مي نويسد:"آقاي علي شوشتري معاون قضايي و جانشين مسئول سازمان زندان ها آمد و راجع به زنداني ها و مخصوصاً گروهك ها و مسائل اخير آنها در رابطه با شرارت هاي منافقين، اطلاعاتي داد و گفت از حدود پنج هزار زنداني گروهكي، يك سوم بر سر موضع هستند و يك سوم تائب و يك سوم منفصل."
تصوير رسمي اين بود و هست: مجاهدين از قبل به نيروهاي خود در زندان ها اطلاع داده بودند كه قرار است به زودي عمليات فتح ايران صورت گيرد و آنها بايد خود را آماده كنند تا به محض رسيدن ارتش سازمان به آنها بپيوندند و عليه رژيم در جنگ مسلحانه شركت كنند. زنداني هاي مجاهدين هم با آغاز عمليات فروغ جاويدان جشن و سرور در زندان ها برپا كرده بودند. پس اعدام زندانيان به علت محاربه و همكاري با دشمن متجاوز(عراق) صورت پذيرفت.
آقاي رفسنجاني هم مي نويسد كه معاون قوه قضائيه به او در باره مسايل اخير و "شرارت هاي منافقين" در زندان ها و تركيب زندانيان از نظر تواب يا سر موضع بودن به او گزارش مي دهد.
طي مرداد و شهريور حدود چهار هزار زنداني سياسي- اكثراً از مجاهدين- با حكم آيت الله خميني قتل عام شدند. پس از پايان اين قتل عام، در روز پنجم مهرماه سال ۱۳۶۷، آيت الله خميني مجازات زندانيان سياسي زنده مانده را به مجمع تشخيص مصلت نظام واگذار مي كند.
آقاي رفسنجاني مي نويسد:"به جلسه مجمع تشخيص مصلحت رفتم. در مورد مجازات ضد انقلاب مذاكره شد. امام تصميم را به مجمع محول كرده اند. قرار شد مطابق معمول قبل از حوادث اخير عمل شود. وزارت اطلاعات چنين نظري داشت و قضات اوين، نظر تندتري داشتند."
تنها اطلاع جديدي كه در كتاب خاطرات اكبر هاشمي رفسنجاني در باره قتل عام سال ۶۷ وجود دارد، موضوع واگذاري تصميم گيري در باره مجازات باقي مانده زندانيان به مجمع است.
در آن زمان اعضاي مجمع به قرار زير بود: علي خامنهاى، اكبرهاشمى رفسنجاني، موسوي اردبيلى، توسلى، موسوى خوئينىها،احمد خميني، مير حسين موسوى و فقهاي شوراي نگهبان.
نكته جالب توجه اين است كه هيأت منصوب شده از سوي آيت الله خميني براي اعدام زندانيان، به قتل عام چهار هزار زنداني راضي نيست و مي خواهد بقيه را هم اعدام كند كه مجمع تصويب مي كند كه امور به روال قبل از مرداد ماه بازگردد.
آقاي رفسنجاني در كل خاطرات خود، فقط در يك مورد به وقوع اعدام ها اعتراف كرده است. روز ۱۶ بهمن سال ۱۳۶۷، وزير امور خارجه فرانسه به ديدار او مي آيد. او به نقض حقوق بشر در ايران هم اعتراض مي كند.
آقاي رفسنجاني مي گويد:" منافقين كه افراد خودشان را در مرصاد از دست داده اند، براي توجيه اشتباه خود، مسئله اعدام ها را بزرگ كرده اند كه تلفات خودشان را كه عمدتاً زنداني هاي سابق، آنها را كه پس از آزادي از زندان به عراق رفته و در اين عمليات كشته شده اند، توجيه نمايند."
پس اعدامي بوده كه منافقين آن را بزرگ كرده اند. آقاي رفسنجاني مي گويد كه زندانيان مجاهدين آزاد شده، به عراق رفته و با شركت در عمليات فروغ جاويدان، كشته شده اند.
نتيجه
خاطرات آيت الله منتظري سال ها پيش منتشر شد و در آن، حكم آيت الله خميني در باره قتل عام زندانيان، نامه هاي اعتراضي آيت الله منتظري و پاسخ آيت الله خميني انتشار يافت. "رنج نامه" احمد خميني نيز در سال ۱۳۶۸ انتشار يافت كه در آن اعدام زندانيان سياسي پذيرفته شده و از آن اقدام دفاع به عمل آمده است.
نامه ششم فروردين ماه سال ۱۳۶۸آيت الله خميني در باره عزل آيت الله منتظري از قائم مقامي رهبري در دهه هفتاد منتشر شد كه در آن، اعدام زندانيان سياسي در تابستان ۱۳۶۷ ذكر شده است.
دادستان فعلي تهران در سال ۱۳۸۸ در پاسخ به اعتراض مهندس موسوي به اعدام ها، وقوع اعدام زندانيان در سال ۶۷ را تأييد كرد. مير حسين موسوي هم يك بار گفت كه اعدام هاي ۶۷ در حوزه اختيارات او نبوده است. اخيراً آيت الله موسوي اردبيلي- رئيس وقت قوه قضائيه- گفته است:"من مخالف بودم! حتي سه بار نامه نوشتم، فرمودند:"كه اينها دروغ مي گويند و سر موضع هستند"، من عرض كردم: "من به اين مطلب نرسيدم" و فرمودند:"ما رسيده ايم!" و نهايتاً با حكم خاص به افراد خاص كار انجام شد! من در آن اعدام ها دخالتي نداشتم."
بدين ترتيب، اكبر هاشمي رفسنجاني پس از گذشت ۲۳ سال از آن كشتار به دنبال محو چيست؟ دو نوع اعدام در آن زمان صورت گرفته است:اول- اعدام اسراي مجاهدين در عمليات فروغ جاويدان. دوم- اعدام زندانيان.
اكبر هاشمي رفسنجاني، جانشين فرمانده كل قوا بود. به طور قطع او مي بايست در باره سرنوشت اسراي مجاهدين در "عمليات فروغ جاويدان" تصميم گيري كند. نمي شد ايراني هايي(مجاهدين)كه به عنوان پياده نظام دشمن متجاوز(صدام حسين) به ميهن حمله كرده و اسير شده اند را بدون مجوز يا حداقل نظر خواهي از جانشين فرمانده كل قوا(با اختيارات كامل) اعدام كرد.
در روز دوم مرداد سال ۱۳۶۷، آيت الله خميني طي حكمي علي رازيني را به عنوان قاضي تخلفات جنگ منصوب كرد و در حكم او نوشت:"هر عملي كه به تشخيص دادگاه موجب شكست جبهه اسلام و يا موجب خسارت جاني بوده و يا مي باشد، مجازات آن اعدام است".
آقاي رفسنجاني به خوبي نشان داده كه آقاي رازيني موارد مهم را با او هماهنگ مي كرده است. مجاهدين، مستقل از خسارات مادي وارد آورده بر ايران، چند هزار ايراني را در آن عمليات كشته و زخمي كردند، اسلام آباد به دست آنها افتاد و نزديك بود كه كرمانشاه را هم بگيرند.
اما اعدام زندانيان. مطابق روايت رسمي جمهوري اسلامي،زندانيان مجاهدين پيشاپيش از حمله سازمان خبر داشته و خشنودي خود را از طريق برپايي جشن و سرود خواني در زندان ها اعلام كرده بودند. آنان قرار بود- به فرمان مسعود رجوي- پس از اشغال هر شهر، به ارتش او پيوسته و در فتح تهران شركت كنند؛ به همين دليل، آنها به عنوان مزدوران دشمن متجاوز در زمان جنگ، اعدام شدند.
اگر اين روايت صحيح باشد، مزدوران دشمن را در زمان جنگ محاكمه صحرايي و سپس اعدام مي كنند. پس باز هم اين امر در حوزه اختيارات فرمانده جنگ بود. حداقل اين است كه بايد آن را به اطلاع جانشين فرمانده كل قوا رسانده باشند و او مخالفت يا موافقت خود را با اين امر اعلام كرده باشد.
به همين دليل به نظر مي رسد كه اكبر هاشمي رفسنجاني به خوبي از تراژدي قتل عام زندانيان سياسي در تابستان ۱۳۶۷ آگاه است. او مي توانست و مي تواند همه را از جزئيات و علل واقعي آن قصه پر غصه آگاه سازد و مانند آيت الله منتظري و آيت الله موسوي اردبيلي، مخالفت يا موافقت خود با آن اقدام را هم روشن سازد.
شايد روايت رسمي نادرست بوده و پروژه اي از پيش طراحي شده براي قتل عام زندانيان وجود داشته است. كمونيست هاي زنداني هيچ ارتباطي با سازمان مجاهدين خلق نداشتند. آنها را براي چه اعدام كردند؟ چرا غير اعدامي هايشان را در اوقات پنج گانه نماز- به دليل امتناع از نماز خواندن- تازيانه مي زدند؟
مسأله، مسأله متهم كردن اكبر هاشمي رفسنجاني نيست. مسأله، مسأله حقيقت است. مسأله، مسأله مسئوليت اخلاقي در برابر جنايت است. يك بار چند هزار زنداني سياسي را از قلمرو حيات حذف كرده اند. بار دوم وجود آنها را از تاريخ حذف مي كنند. به طور مسلم اكبر هاشمي رفسنجاني عمل دوم يعني پاكسازي تاريخ از وجود قرباني را انجام داده است.
No comments:
Post a Comment