Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

يادگار سرانگشتان رنجور زن سوزن دوز


      
مهتاب و سوزن دوزي در قاسم آباد بمپور نويسنده: آوا واحدي براي تهيه فيلمي مستند از «مهتاب» و بلوچ دوزي به قاسم آباد بمپور رفتيم. حس عجيبي بود. انگار داشتيم براي به جا آوردن آيين و تجربه حضوري كه تا هميشه با ما باشد، به نقطه يي در مرز واقعيت و خيال سفر مي كرديم. هريك با هزاران فكر در سر مي رفتيم تا يادگار ساليان سال سر انگشت رنجور زن سوزن دوز بلوچ و چشمان كم سو شده او را ببينيم. از شهرها و آبادي ها گذشتيم. شب را روز و روز را شب كرديم تا به مهتاب قاسم آباد رسيديم. شب پرستاره بود و مهتاب تابان بر بلنداي آسمان خوشامدگوي ما. «مهتاب» روي زمين اما به گرمي پذيرايمان شد و ما را ميهمان صفاي خانمان خود كرد. تعدادي جوان در حياط خانه مهتاب همراهي مان كردند و با ما به داخل خانه آمدند و نشستند. از هر كدام شان كه پرسيديم با مهتاب چه نسبتي دارد، گفت: نوه اش هستم. طي مدتي كه در قاسم آباد بوديم، بارها اتفاق افتاد كه همين پاسخ را از جوانان مختلف شنيديم. مهتاب ازدواج نكرده است تا نوه يي داشته باشد. بعد متوجه شديم تمام جوانان قاسم آباد كه خود را نوه مهتاب مي دانستند، نوعي خويشاوندي دور با او داشتند. شب ورود ما به قاسم آباد آغاز همزيستي چندروزه ما با «مهتاب» بود كه به ما امكان شناخت از مهتاب و بلوچ دوزي را داد: هنري كه با هستي مهتاب، زنا ن قاسم آباد و بسياري از ديگر زنان بلوچستان گره خورده است. مهتاب به رغم سن و سالش بسيار فعال است. بعد از به جاي آوردن نماز صبح، منتظر طلوع آفتاب مي شود. وقتي هوا روشن شد، بزها را در حياط خانه اش جمع مي كند و براي آنها آب مي گذارد. بزها كه آب نوشيدند مهتاب با آنها، معمولاً با همراهي يكي ديگر از زنان روستا، روانه دشت مي شود: دشتي وسيع كه لحظه شكوهمند بيرون آمدن خورشيد در آن از پشت ديوارهاي كاهگلي نخل ها و منظره دوردست ديواره بيروني ده ديده مي شود، دشتي كه زن يا مرد قاسم آبادي، درحالي كه تركه يي در دست دارد، بزهايش را به سوي آن هدايت مي كند. تابش نخستين پرتوهاي خورشيد درخشان در آن پهنه و افزون شدن لحظه به لحظه تعداد بزها درحالي كه آواي زنگوله هايشان تنها صدايي است كه سكوت دشت را مي شكند، منظره يي بسيار دل انگيز است.مهتاب از دشت بازمي گردد، حياط را با جاروي بلوچي دسته كوتاهش آب و جارو مي كند. بعد صبحانه ساده يي مي خورد و مشغول كار مي شود. كارهاي او مختلف اند، از آماده كردن غذاي بزها كه معمولاً نان يا علوفه خشك است تا جارو زدن و رخت شستن و سوزن دوزي كه مهم ترين آنها است. او گاهي نيز به خانه همسايه ها يا بستگان سري مي زند. حال و روز قاسم آباد از رونقي بر باد رفته نشان دارد. ساختمان هاي گلي مخروبه و نخل هاي خشك و شكسته اين روستاي بزرگ، يادآور آباداني و سرسبزي گذشته آن هستند. سر پرسي سايكس در سفرنامه خود از بمپور(بخشي كه قاسم آباد از روستاهاي آن است) چنين ياد كرده است: «…حوزه بمپور از حاصلخيز ترين مناطق بلوچستان است.» فرمانفرما درباره قاسم آباد نوشته است:«قاسم آباد جاي مرتفع هموار و جنگل بسيار خوبي است. آبش، آب رودخانه بمپور و نسبت به بمپور خيلي بهتر است و…» به نظر مي رسد سرسبزي گذشته قاسم آباد به دليل نزديكي به رود بمپور بوده است.  ساكنين مسن قاسم آباد برايمان از رونق كشاورزي، خصوصاً كشت گندم و غله و از سرسبزي نخلستان هاي آن ده مي گويند. انبار غله يي نيز در آن بوده كه ساختمان مخروبه آن هنوز بر جاي است. به علت خشكسالي هاي پياپي و خشك شدن آب رود بمپور پيش از آنكه به قاسم آباد برسد، نخلستان هاي اين ده خشك شده اند، گرچه به طور پراكنده و محدود در حياط خانه ها نخل هاي سبزي هم ديده مي شود. در حال حاضر آب قاسم آباد براي مصارف شخصي نيز جيره بندي مي شود و در هر محله يي فقط چند ساعت در روز آب لوله كشي جريان دارد كه روستاييان در اين مدت در كوزه ها و ديگ ها و گاهي مخازن آبي كه دارند، آب مورد نياز روزانه شان را جمع مي كنند. به علت همين كمبود آب، در قاسم آباد از كشاورزي خبري نيست. غباري از انزوا و فراموش شدگي كه گويي حقايقي تلخ را در خود مخفي كرده فضاي روستا را پوشانده است. نه صنعتي به كار است و نه كشتي و نه كسب و كار بارونقي. بسياري از مردان روستا شغل ندارند چون اساساً امكان شغلي براي مردان موجود نيست. برخي از مردان روستا براي كار به مناطق ديگر، خصوصاً بندرعباس مي روند. و پس از چند ماه دوري از خانواده هايشان، چند روزي به خانه مي آيند. زنان قاسم آباد، اغلب بلوچ دوزي مي كنند و بخشي از هزينه هاي زندگي بسياري از خانواده ها و گاهي تمام آن از دسترنج اين زنان تامين مي شود. زن قاسم آبادي از برآمدن خورشيد تا پايان شب به تلاش معاش مشغول است. او علاوه بر انجام وظايف معمولي كه به عنوان يك مادر يا همسر يا دختر خانواده ايفا مي كند، در هر فرصتي بلوچ دوزي مي كند، حتي زماني كه بچه شير مي دهد. زنان قاسم آباد معمولاً تكه پارچه يي را كه به دوختن آن مشغولند هميشه در جيب دامن جامه شان، گوپتان، به همراه دارند و در هر شرايطي، حتي هنگامي كه به ديدار همسايه يي يا خويش و قومي مي روند به دوختن مشغولند. مهتاب مانند بيشتر زنان قاسم آباد، بلوچ دوزي را زماني آغاز كرد كه دختربچه كوچكي بود. تاكنون كه در ميانه هفتادمين دهه زندگي است، مشغله و همدم تمام زندگي اش، بلوچ دوزي بوده است. مهتاب هيچ گاه ازدواج نكرده و تشكيل خانواده نداده است. به گفته خودش به خاطر بلوچ دوزي نخواسته است مسووليت شوهر و بچه داري را بپذيرد. تمام زنان و دختران روستا خود را به نحوي شاگرد او مي دانند. آنها مي گويند يا خود يا مادرشان كه به آنها بلوچ دوزي را آموزش داده است، شاگرد او بوده اند. شهرت مهتاب در سطح استان به دليل دوخت استادانه او است. ظرافت و دقت دوخت او و شناختي كه از نقش ها و رنگ ها دارد، باعث برتري بلوچ دوخته هاي او شده است. گفته مي شود در دهه 40، دوخت مهتاب ميان نمونه هاي گردآوري شده بلوچ دوزي ها در سطح استان، بهترين شناخته شد. مهتاب براي آموزش بلوچ دوزي به مناطق مختلف از جمله دلگان، فنوج، اسپكه و غيره سفر مي كرد. همچنين شاگرداني از نقاط مختلف ايران براي آموختن اين هنر نزد او مي آمدند. در حال حاضر از سه نمونه سوزن دوزي بلوچ كه در موزه صنايع دستي تهران موجود است، دو نمونه آن به استادكاري مهتاب دوخته شده است، هرچند خود مهتاب نمونه هاي تكميل شده يي از كار خود ندارد. با رعايت جانب احتياط اگر مهتاب را بهترين بلوچ دوز ايران در مقاطع زماني خاصي ندانيم، بي ترديد مي توان او را از بهترين استادكاران بلوچ دوز معاصر دانست كه تعداد آنها از انگشتان دست تجاوز نمي كند. فروتني خاص او سبب مي شود او هرگز خود را بهترين سوزن دوز بلوچ نداند. مهتاب كه از درد مفاصل، كاهش بينايي و بي خوابي رنج مي برد، پيوسته در صحبت هايش مي گويد كسي را جز خدا ندارد و به خواست و ياري اوست كه توانسته است در هنرش به اين مهارت برسد و به لطف او اميدوار است تا بتواند همچنان به كارش ادامه دهد. او با تمام شايستگي هايش به عنوان يك زن سوزن دوز بلوچ هرگز لباس بلوچ دوز پركار به تن نكرده است. او عاشق سوزن دوزي است و در هر شرايطي مي دوزد. ساير بلوچ دوزان اغلب پس از گرفتن سفارش شروع به سوزن دوزي مي كنند، در حالي كه مهتاب تنها اگر پارچه يي براي دوختن داشته باشد، مي دوزد و اميدوار است در آينده براي آن مشتري پيدا شود.امروزه نسل جوان به اين هنر علاقه چنداني نشان نمي دهد. بيشتر جواناني كه به دوختن مشغولند، انگيزه خود را امرار معاش مي دانند ، نه علاقه به كار. برخي از آنها آرزوي روزي را دارند كه از روي علاقه سوزن دوزي كنند، نه از روي نياز مالي. آنها فكر مي كنند در آن صورت كارشان زيباتر خواهد شد. با وجود اين، يكي از بهترين سوزن دوزان كنوني در قاسم آباد به تشخيص مهتاب، دختري است كه با مادرش زندگي مي كند و در خانواده شان مردي نيست كه از آنها حمايت كند. اين دختر هم براي معاش مي دوزد اما با ظرافت و دقتي شايسته. از سال 1379 كمك سازمان صنايع دستي به سوزن دوزان بلوچ ناگهان متوقف شد و حتي تا حدود دو سال براي جمع آوري پارچه هاي دوخته شده اقدام نشد. در حال حاضر تنها سفارشات سوزن دوزي كه به زنان قاسم آباد داده مي شود، از طرف دلال هاي محلي است كه كارهاي تمام شده را به دو برابر مزدي كه به سوزن دوزان مي دهند به مشتريان مي فروشند. مشتريان عمده اين دلالان اغلب زنان خانواده هاي مرفه بلوچ اند. بخش كمتري از كارها در تهران يا خارج از كشور فروش مي رود. سوزن دوزان در مقابل دشواري هاي اين كار و مدت زمان بسيار طولاني دوخت، مزد ناچيزي دريافت مي كنند. به طور مثال در حال حاضر براي دوخت يك جامه بلوچي زنانه پركار كه دوختن آن سه ماه طول مي كشد، يك صد و پنجاه هزار تومان دستمزد پرداخت مي شود. از طرفي با توجه به اينكه دلالان اين جامه ها را به سيصد هزار تومان مي فروشند، قيمت تمام شده براي مشتريان هم گران است و همه توان خريد يك دست لباس پركار دوخته را ندارند. از سوي ديگر دلالان هم ادعا مي كنند كه با توجه به هزينه پارچه و رفت و آمد و زحماتي كه براي پيدا كردن مشتري مي كشند، از بابت اين واسطه گري سود زيادي دريافت نمي كنند. اكنون مشكل عمده بلوچ دوزان تهيه پارچه مناسب، نخ با كيفيت خوب و يافتن مشتري است. كه در اين ميان، پيدا كردن پارچه مناسب با تار و پود مشخص معضل اساسي است. به گفته سوزن دوزان قاسم آباد تا اواسط دهه هفتاد كه سازمان صنايع دستي با بلوچ دوزان همكاري مستمر داشت، به سفارش اين سازمان، شركت هاي ايران برك و نساجي مازندران پارچه هاي مناسب بلوچ دوزي را توليد مي كردند اما با توقف توليد داخلي اين پارچه ها پيدا كردن آنها در بازار دشوار شده است.از سال 1379 تاكنون كه سازمان صنايع دستي ارتباط كاري خود را با سوزن دوزان قاسم آباد قطع كرده است، نه تنها هيچ گونه همكاري از سوي هيچ يك از نهاد هاي دولتي با اين زنان صورت نگرفته است بلكه كم لطفي هايي هم نسبت به آنها صورت گرفته است كه نمونه هايي از آن به شرح زير است: واردات بي رويه محصولات سوزن دوزي از پاكستان، مشتمل بر كالاهاي مورد استفاده براي غيربلوچان مانند روميزي و كوسن كه خصوصاً در تهران بازار خوبي دارند، باعث شده سازمان صنايع دستي سفارش محصول به سوزن دوزي بلوچ را متوقف كند. اين سوزن دوزي ها كار دست نيستند و نقشه هاي بلوچي ندارند. به دليل ماشيني بودن امكان توليد انبوه شان در زمان كم، قيمت تمام شده آنها بازار كارهاي دست زنان بلوچ را مي شكند. از سوي ديگر، به مرور زمان چشم ها به اين نقش هاي غيراصيل و غيربومي عادت خواهد كرد تا جايي كه مردم توان تشخيص بيگانگي اين نقش ها را از دست خواهند داد و اين نقش ها جاي نقش هاي اصيل و بومي را خواهد گرفت. اين فراموشي در حافظه غيربوميان به سرعت و در مورد بوميان با گذشت زمان بيشتري اتفاق خواهد افتاد. لباس هاي زنانه پته دوز شده با طرح هاي پاكستاني و لباس هاي زنانه افغان دوز در سطح استان باب شده است. در لباس هاي پته دوزي شده با استفاده از مهرهاي چوبي كه از كراچي وارد مي شوند نقش ها را روي پارچه مي اندازند و بعد داخل نقش را با سوزن دوزي ماشيني پر مي كنند. پته دوزي محدوديت پارچه ندارد و زمان دوخت آن بسيار كوتاه تر از بلوچ دوزي است. در پته دوزي از نخ سياه استفاده مي شود اما پارچه معمولاً رنگي و طرح دار است. بيشتر طرح هاي اين نوع دوخت مانند سوزن دوزي هاي وارداتي پاكستاني فاقد اصالت است. در حالي كه برخي از اين مهر ها نقش هاي هندسي دارند، تعداد زيادي از آنها نقش هاي منحني با موضوع و فرم غيربلوچي دارند. بيشتر اين مهر ها نام هاي بي شناسنامه يي دارند، مانند آلبالو، آناناس، پنكه، كوه سر عاشق، صدام گيت و برخي از آنها براساس وقايع جاري روز نام گذاري شده اند، مانند توپ علي دايي و يانگوم. گفته مي شود استفاده اين مهر ها در خود پاكستان رواج چنداني ندارد و مصرف كننده عمده آنها، بلوچان ايرانند. اين لبا س ها به حدي باب شده اند كه اين خطر وجود دارد در آينده نزديك اين لباس ها، جامه بلوچي تصور شوند. مشكل خطر فراموشي نقش هاي اصيل بلوچ دوزي در مورد اين لباس ها نيز صادق است. در نقاط شمالي استان استفاده از لباس هايي با طرح يا دوخت افغان رواج دارد. بازار رزاق زاده زاهدان مملو از سوزن دوزي هايي است كه فروشنده ها به آن«ازبك دوز» مي گويند. در مناطق جنوبي بلوچستان هم كه با مناطق شمالي مراوده دارند، گاهي لباس هاي افغاني مي پوشند. متاسفانه در سال هاي اخير در نمايشگاه هاي صنايع دستي و رسانه هاي ارتباط جمعي، بسياري از نمونه هاي پاكستاني كه كار دست نبوده و قيمت پايين تري دارند به عنوان كار بلوچ عرضه شده است. به طور مثال در كارگاه موزه زنده سفال كلپوركان كه در ارديبهشت ماه 82 در خانه هنرمندان در تهران برگزار شد، در سياه چادر هايي كه به عنوان غرفه فروش صنايع دستي بلوچستان طراحي شده بودند، لباس هاي دوخت پاكستان به معرض فروش گذاشته شده بود. همچنين سوزن دوزي هاي به كار رفته در تزئينات گالري عكسي كه همزمان با اين كارگاه برگزار شده بود، پاكستاني بودند. در برنامه هاي تلويزيوني نيز ديده شده كه مسوولي محلي در معرفي صنايع دستي و سوغات بلوچستان، نمونه هاي پاكستاني را نشان داده است. اما در طول سال هايي كه حمايت هاي سازمان ذي صلاح از زنان بلوچ دريغ شده بود، سازمان با همكاري كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل متحد با تعدادي از زنان افغان كه ساكن ايرانشهر بودند و نسبت به زنان بلوچ دستمزد كمتري مطالبه مي كردند، قراردادي منعقد كرد و به آنها سفارشات عمده داده مي شد. اين در حالي است كه دادن سفارش به زنان بلوچ متوقف شده بود.در حق مهتاب هم كم لطفي هايي شده است: در سال 1383 به مناسبت روز جهاني صنايع دستي در هر يك از استان هاي كشور يك نفر از هنرمندان رشته صنايع دستي براي تقدير انتخاب شده بودند تا در حضور خاتمي، رئيس جمهور وقت، لوح تقديري دريافت كنند. از سيستان و بلوچستان انتخاب مديريت صنايع دستي استان، بانوي سوزن دوز ديگري را براي شركت در اين مراسم به تهران فرستاد. لوح تقدير مهتاب هنوز در اداره صنايع دستي زاهدان است و به رغم درخواست هاي مكرر وي تاكنون اين لوح به او تحويل داده نشده است. همچنين به گفته مهتاب بعضي نمونه هاي سوزن دوزي او كه در سال هاي مختلف براي شركت در نمايشگاه ها به امانت برده شده، مفقود شده و تاكنون به وي بازگردانده نشده اند.در كتاب «سيري در صنايع دستي ايران» كه در سال 1355 به چاپ رسيده است، نام مهتاب به عنوان يكي از دو سوزن دوزي كه بلوچستان به آن سرافراز است ذكر شده است.اما با وجود لوح هاي تقدير متعددي كه در طول ساليان دراز خدمتش در حرفه سوزن دوزي به عنوان استادكار برگزيده كسب كرده است، نام او در بخش مربوط به هنرمندان صنايع دستي، در تارنماي سازمان صنايع دستي درج نشده است. آوا واحدي روزنامه اعتماد، پیوند پایدار

http://maymakoran.wordpress.com/2011/06/12/makoran-8/

No comments:

Post a Comment