Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

زبان و ادبیات ایرانی، یا زبان ادبیات فارسی

همه‌ میدانیم که‌ انسانهای این کره‌ خاکی بدلیل شرایط آب و هوایی، بطور طبیعی به‌ لحاظ نژادی و زبانی متنوع میباشند. بر اثر دخالت خود انسان، انسانها به‌ دسته‌های دیگری مانند مسیحی، مسلمان، یهودی، زردشتی و غیره‌ تقسیم گشته‌اند. تقسیمات قاره‌ای و کشوری را هم نباید فراموش کرد.


تقسیمات نژادی، اگر بشکل ظاهری انسانها بنگریم با هم تفاوت دارند. این تفاوت در چهار رنگ پوستی سیاه‌، سفید، سرخ و زرد و تا اندازی هم در شکل بندی استخوانی دیده‌ میشود. تقسیمات نژادی آنچنان مهم نبوده‌ و نیست، چون آنچه‌ را که‌ یک انسان سفید پوست میتواند انجام دهد، یک انسان سیاه‌، یا سرخ پوست هم میتواند انجام دهند و برعکس.

تقسیمات زبانی، تمام جانداران از قبیل انسان و جانوران دریای و جنگلی دارای زبان میباشند و با همنوعان خویش صحبت مینمایند. شاید بگویم که‌ تفاوت انسان و دگر جانداران در انیست که‌ انسان زبان گفتاری خویش را بصورت نوشته‌ در قالب شعر، پخشان و نوشته‌ ساده‌ درآورده‌ و در صندوقچه‌ یا قفسه‌ کتابخانه‌ و در دواران کامپیوتری امروز (CD) بایگانی نموده‌ و در اختیار نسلهای آینده‌ خود قرار میدهد. نه‌، این ایده‌ زیاد درست نیست و نمیشود گفت که‌ دگر جانداران فاقد صندوقچه‌ بایگانی هستند، شاید روزی پیش آید که‌ دانش بشری به‌ آنجا برسد که‌ به‌ بایگانی مغز یک لاک پشت مسن در یک نقطه‌ دور افتاده‌ و یا یک ماهی پیر در امق دریا دسترسی پیدا کرد و از سرگذشت شاد و غمگین آنها که‌ برای نوه‌های خویش بایگانی نموده‌ و بارها برایشان بازگو کرده‌اند مطلع شوند.

حال بتفاوت زبانی انسان بپردازیم. زبان وسیله‌ای است برای حرف زدن که‌ انسان با آن میتواند بهمدیگر حالی کند که‌ چ چیزی را میخواهد و چ چیزی را نمیخواهد. همه‌ ما اینرا میدانیم که‌ انسان با یک زبان صحبت نمینمایند. راستی این دستگاه‌ خلقت چرا این همه‌ زبان را بوجود آورده‌ است، آیا نمیشد که‌ انسان دارای یک زبان باشد تا آسوده‌تر زندگی نماید؟

تنوع زبان سبب تقسیم انسان گشته‌، این تقسیم بندی شکل گیری ملی را بوجود آورده‌ است. یادگیری زبان نامادری از روی اشتیاق برای هر فرد و هر ملت لازم است، این لازمه‌ خود زمانی لازم دارد، ولی از روی اجبار بسیار زیانبخش میباشد!

متاسفانه‌ در طول تاریخ بشری بعضی وقتها ملتی زبان خویش را بر ملت دیگر تحمیل مینماید، در نتیجه‌ این تحمیلگری زبانی برای همیشه‌ نابود و یا برای مدتی در زیر سلطه‌ آن زبان ضعیف میگردد. به‌ دو نمونه‌ تحمیلگری زبان بنگریم.

1 ـ تحمیل زبان عربی، بهنگام حمله‌ اعراب برای توسعه‌ دین اسلام بز زبان ملتهای مغلوب در آسیا و افریقا.

2 ـ تحمیل زبان فارسی بر زبان ملتهای بلوچ، ترکمن، آذری، ارمنی و کرد در ایران.

در این دوران تمدن بشری هم ملتهای فوق اجازه‌ ندارند بزبان اخویش بنویسند و بخوانند! دبستان، دبیرستان و دانشگاه‌ بزبانهای فوق جرم و تاوان شمرده‌ میشود، کلیه‌ امکانات آموزشی و روزنامه‌ و مجلات و کتاب بزبان فارسی میباشد. بطور اجبار ملتهای فوق را به‌ یادگیری زبان فارسی وادار نموده‌اند و آنهارا بطور سیستماتیک در زیر ایده‌ فارسیزم قرار داده‌اند، تا زبان و ادبیات خویش را فراموش نمایند.

زبان ساده‌ و زباب ادبی، حرف زدن روزانه‌ مردم در محل کار و در حال رفت و آمد را میتوان زبان ساده‌ نامید. زمانی که‌ کسی دارد با دقت و ظرافت بیانات خویش را بصورت نوشتاری در قالب شعر، پخشان و یا یک نوشته‌ ساده‌ پیاده‌ مینماید، اینرا زبان ادبی مینامند. زبان ادبی زبان ساده‌ را فعال نموده‌ تا در قسمتهای دانشی مورد استفاده‌ قرار گیرد. هر زبانی که‌ دارای زبان ادبی نباشد، بمرگ میرسد.

همچنانچه‌ میدانیم در نقشه‌ ایران کنونی چند ملت که‌ هر کدام دارای زبان و ادبیات مخصوص به‌ خود میباشند، وجود دارند. متاسفانه‌ در رسانهای خبری فارسی مانند رادیو، تلویزیون و روزنامه‌ها، همچنین در جلسات گفت و شنود و بحثهای ادبی، جملات ( شعر و ادبیات ایرانی، شاعر ایرانی، خواننده‌ ایرانی، زبان ایرانی و آواز ایرانی) بکار میرود. اینهم در حالتی است که‌ بحث در باره‌ شاعر یا نویسنده‌ مشخصی میباشد. برای نمونه: مولان جلال الدین رومی ـ بلخی، رودکی سمرقندی، نظامی گنجوی، فردوسی طوسی و احمد شاملو که‌ بفارسی نوشته‌اند و یا خواننده‌ای چون داریوش که‌ بفارسی آواز میخوانند.

شاعر ایرانی، راستی بیان چنین جمله‌ای درست است؟ هر شاعر و نویسنده‌ و خواننده‌ای مربوط به‌ همان زبانی میباشد که‌ با آن صحبت مینماید. آیا به‌ لحاظ مکانی میشود گفت: مولانا جلال الدین بلخی، یا رودکی سمرقند و نظامی گنجوی شاعران ایرانی هستند؟ آیا شهرهای بلخ و سمرقند و گنجه‌ در ایران وجود دارند؟ و آیا به‌ لحاظ ملی میشود گفت: فردوسی شاعر ملت بلوچ میباشد؟ جدا از تفاوت زبان فارسی با زبان بلوچی که‌ فردوسی با آن شعر سروده‌، متاسفانه شاعر با دید مخصوصی در رابطه‌ با ملت بلوچ ظاهر میگردد.‌ در اینجا به‌ چند سطری از مقاله‌ ( بلوچستان در مسیر بقا) در صحفه‌ 13 از نشریه‌ شماره‌ 4 (بولتن مباحثات) مینگریم که‌ چنین است:

{ در ارتباط با تصمیم اردشیر بابکان برای حمله‌ به‌ بلوچستان چنین مینویسند:

بکار بلوچ ارجمند اردشیر

بکوشید با کاردانان پیر

نبد سودمند با افسون رنگ

نه‌ از بند رنج و نه‌ پیکار و جنگ

اگر چند بد این سخن ناگزیر

بپوشید بر خویشتن اردشیر

اردشیر کاری از پیش نمیبرد. انوشیروان به‌ شهادت فردوسی به‌ بلوچستان حمله‌ مینماید. مردم آنجا را قتل عام و اموالشان را بتاراج میبرد.

از ایشان فراوان و اندک نماند

زن و مرد جنگی و کودک نماند

سراسر به‌ شمشیر بگذاشتند

ستم کردن کوچ برداشتند

بشد ایمن از ایشان جهان

بلوچی نماند آشکار نهان}.

شاعر و نویسنده‌ هر ملت در درد و رنج ملت خویش سهیم است، می بینیم که‌ فردوسی نه‌ آنکه‌ در درد و رنج بلوچها سهیم نیست، بلکه‌ قتل و عام آنها را توسط نوشیروان را هم مایه‌ امنیت میداند و با لقب ارجمند از اردشیری که‌ در رابطه‌ با بلوچها به‌ افسون و رنگ، پیکار و جنگ متوصل میشود، یاد میکند. ولی در رابطه‌ با حمله‌ اعراب و ضعیف شدن زبان فارسی سی سال خورد و خواب را از خود میرهاند تا زبان فارسی را زنده‌ کند. جدا از نظرات فردوسی در رابطه‌ با بلوچها، اختلاف زبانی زبانهای فارسی و آذری، فارسی و ترکمنی، فارسی و کردی، فارسی و عربی، فارسی و ارمنی به‌ اندازای است که‌ احتیاج به‌ ترجمه‌ دارد، در این حالت میشود مدعی شد که‌ شاعران فوق، شاعران ملتهای غیره‌ فارسی هستند که‌ در نقشه‌ ایران وجود دارند ؟

(زبان و ادبیات ایرانی)، در چند سطر قبل بدان اشاره‌ گردید که‌ در ایران بجز ملت فارس ملتهای دیگر اجازه‌ ندارند به‌ زبان خویش تحصحل نمایند و بلحاظ توسعه‌ زبان و ادبیات خویش تحت فشار میباشند. آیا بکار بردن جمله‌ ( زبان و ادبیات ایرابی) بلحاظ انسانی، انسانی است؟ بلحاظ حقوقی عادلانه‌ است؟ و بلحاظ آزادی سیاسی، حامل پیام دمکراتیک یا شمشیر دکتاتوری میباشد؟ کدامیک از آنها؟ آیا زبانی بنام زبان ایرانی در ایران وجود دارد و کسی هست که‌ در مسیر کار و زندگی روزانه‌ با آن زبان حرف بزند؟ زبان ملتهای موجود در ایران کاملا مشخص و لازم به‌ تکرار نمیباشد. ‌

نویسنده‌گان و ادیبانی که‌ در رابطه‌ با تحمیلگری ( زبان و ادبیات عربی) بر ( زبان و ادبیات فارسی) اظهار نظر مینمایند، لقب تازی را برای عربها در نظر میگیرند، اما در برابر تحمیلگری ( زبان و ادبیات فارسی) بر ( زبان و ادبیات) ملتهای بلوچ، ترکمن، آذری، کردی و ارمنی سکوت مینمایند. عماد خراسانی چ زیبا گفته‌اند:

این همه‌ جنگ و جدل حاصل کوته‌ نظریست

گر نظر پاک کنی کعبه‌ و بتخانه‌ یکیست!

و در رابطه‌ با رها شدن زبان و ادبیات فارسی از یوغ زبان و ادبیات عربی به‌ دو کس اشاره‌ میگردد. اولی: فردوسی میباشد بخاطر نوشتن شاهنامه‌. دومی یعقوب لیس میباشد بخاطر اینکه‌ به‌ شاعری که‌ بزبان عربی برایش شعر میخواند، اعتراض مینماید و میفرماید: چرا به‌ زبانی که‌ زبان من نیست شعر برایم میخوانید.

جای تعجب است عده‌ای از ادیبان و نویسنده‌گان و روشنفکران گرامی ملتهای که‌ زبان و ادبیاتشان در زیر سیستم تحمیلگری فارسی دارد نابود میگردد، بجای درس گرفتن از آن حرکت والا و هوشمندانه‌ یعقوب لیس به‌ ستایشگری از زبان ادبیات فارسی هم میپرادازند. دوباره‌ بآن مسئله‌ اشاره‌ مینایم یادگیری زبان نامادری برای هر فرد و هر ملت مفید است! فایده‌ آنهم دوست یابی و اندرز یابی میباشد!

در خاتمه‌ باید گفت، نوشتن چنین مطلبی این چنین کوتاه‌ و ساده‌ نیست، بلکه‌ باید در کتابی که‌ با اسناد و مدارک از بیانات و حرکت شخصیتها در دنیای نویسنده‌گی و خواننده‌گی و سیاسی و همچنین کسانی هم که‌ در مقام رهبری اداری و لشکری بوده‌ و هستند تکمیل گردد.

این نوشته‌ در روز 8 ـ 2 ـ 2006 از طریق رادیو (رنگارنگ) در ستهکولم با کمک آقای مهران طالعی که‌ مدیر رادیوی فوق میباشند، پخش گردید.

سه‌عی سه‌قزی

10 ـ 2 ـ 2006
http://fas.balochpeople.org/oldarchive/farsi/2006/feb/ZabaneIraniYaFarsi.htm

No comments:

Post a Comment