Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

«ملت ایران» یا «مردم ایران»؟ آیدین تبریزی

در تعریف ملت دیدگاههای مختلفی تاکنون ارائه شده است. دیدگاه اول ملت را با دولت تعریف می کند. یعنی به تناظر یک به یک ملت-دولت (nation-state) معتقد است. یعنی هر ملتی را با دولت تعریف می کند لذا نتیجه می گیرد که چون در ایران فقط یک دولت وجود دارد، پس فقط یک ملت وجود دارد و آن «ملت ایران» است.
اما این طرز تفکر در درون خود متناقض است. زیرا هرگاه یک کشوری توسط کشوری دیگر اشغال شود و دولت آن را برچیند، دیگر آن ملت بکلی از معنا تهی می شود! مثلا فرض کنیم که روسیه ایران را اشغال کند و آن را ضمیمه خاک خود اعلام کند، در آن صورت بنا به گفته طرفداران این نظریه، به همین سادگی «ملت ایران» از معنا تهی می شود و ما تبدیل به قومی یا اقوامی در درون «ملت روسیه» می شویم!
یک مثال نقض دیگر برای این تعریف وارونه از ملت، کشورهای فدرال مثل ایالات متحده آمریکاست. اگر ما به تناظر یک به یک دولت و ملت اعتقاد داشته باشیم، باید بپذیریم که در «ایالات متحده آمریکا» (United States of America)، «ملتهای متحده آمریکا» (United Nations of America) هم داشته باشیم!؟

در واقع این افراد نظریه ملت-دولت (nation-state) را که یک نظریه سیاسی مطرح در دنیا بویژه در قرون گذشته بود، برعکس تعبیر می کنند! در نظریه ملت-دولت بحث بر سر این بود که باید امپراتوری ها آن روز جهان با توجه به ترکیب اتنیکی و ملیتی به دولتها و کشورهایی تقسیم شوند که در آنها هر ملتی، یک دولت داشته باشد، اتفاقی که در بسیاری از جاهای دنیا کمابیش عملا اتفاق افتاد. در واقع در این نظریه اولویت با ملت است و نه با دولت. یعنی این دولت است که باید بر اساس تعریف ملت، تعریف شود و نه برعکس. یعنی ملت مفهومی مقدم بر دولت است. به این معنا که نظریه ملت-دولت می گوید که هر ملتی حق داشتن یک دولت را دارد و تقسیم بندی بلوکهای سیاسی در دنیا باید بر اساس تقسیم بندی ملتها باشد. این تقسیم بندی می تواند به صورت کشورهای مستقل باشد و یا به صورت دولتهای ایالتی در داخل فدراسیونها یا کنفدراسیونها باشد. یعنی ملت بودن علت است و دولت داشتن معلول آن علت. این تعریف از ملت، که به تناظر بین ملت و دولت اعتقاد دارد را می توان «ملت سیاسی» نامید.

اما دیدگاه دیگر ملت را براساس زبان، فرهنگ، آداب و سنن مشترک تعریف می کند. براساس این تعریف، ملت به گروهی از انسانها اطلاق می شود که دارای زبان، فرهنگ، آداب و سنن مشترک هستند. این تعریف از ملت را «ملت فرهنگی» می توان نامید. با این تعریف ایران کشوری کثیرالملله است که از ملیتهای فرهنگی و زبانی فارس، ترک آذربایجانی، کرد، عرب، ترکمن، بلوچ و... تشکیل شده است. لذا براساس نظریه ملت-دولت (nation-state) ایران یا باید به چندین کشور مستقل تقسیم شود و یا ساختاری فدرال داشته باشد و هر یک از این ملیتهای فرهنگی و زبانی باید بتوانند دولت ایالتی خود را داشته باشند و زبان و فرهنگ و هنر و موسیقی و ... خود را توسعه و ترویج کنند و به طور خلاصه حاکم بر سرنوشت خویش باشند.


مخالفان این تعریف از ملت یعنی «ملت فرهنگی» آن را قوم گرایانه، متحجر و گاه نژادپرستانه می دانند و معتقدند که این شیوه تعریف به تبعیض سیستماتیک بر علیه اقلیتهای ملی منجر می شود. آنها تعریف شهروندی را مطرح می کنند و می گویند که تعریف یک ملت براساس زبان، فرهنگ، آداب و سنن به معنای تبعیض بر علیه اقلیتهای موجود در داخل ایالتهاست. مثلا در ایالت آذربایجان تنها ترکهای آذربایجانی ساکن نخواهند بود، بلکه اقلیتهای کوچکتر کرد، فارس، ارمنی و ... هم وجود خواهند داشت که در تعریف «ملت فرهنگی آذربایجان» نخواهند گنجید و همین مساله به خودی خود آنها را به شهروند درجه دوم در داخل آن ایالت تبدیل خواهد کرد. این نگرانی ها قابل تامل و قابل درک است. لذا باید بگونه ای بین «ملت سیاسی» و «ملت فرهنگی» تمایز قائل شد و دولت را متناظر با «ملت سیاسی» و بر اساس حقوق شهروندی تعریف کرد و نه «ملت فرهنگی».

اما نکته اساسی اینجاست که تعریف «ملت سیاسی» براساس حقوق شهروندی، چگونه باید انجام شود؟ آیا چون حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی، با کنار گذاشتن قانون مجلس های ایالتی و ولایتی مشروطیت و برچیدن دولتهای قاضی محمد و پیشه وری یک حکومت متمرکز و یک دولت را به همه مردم ایران تحمیل کرده اند، پس در ایران فقط یک «ملت سیاسی» داریم؟! این همان تعریف وارونه ملت است که متناقض بودن آن نشان داده شد، پس پاسخ قطعا منفی است چون چنین تلقی از رابطه ملت-دولت که در آن دولت مقدم بر ملت است و آنرا از بالا تعریف می کند، تنها یک تلقی سلطه جویانه به نفع دولت است و هیچ گونه میانه ای با دموکراسی نمی تواند داشته باشد و همانگونه که در مثال اشغال یک کشور توسط کشور دیگر اشاره شد، تعریفی پارادوکسیال است که از درون متناقض است و خودش خودش را نقض میکند. در واقع اول باید ملتی وجود داشته باشد تا به صورت دموکراتیک، دولت خودش را تعیین کند نه آنکه دولت از بالا ملت را تعریف کند!

اینجا تعریف دیگری از ملت سیاسی پیش می آید که توسط ارنست رنان فرانسوی ارائه شده است. او جوهر اندیشه خود را در تعریف ملت سیاسی، در گزاره‌‌ای فشرده چنین بیان کرده است: «ملت همه‌پرسی هر روزه است.» یعنی اصل بر اختیار و رضایت و اظهار تمایل آشکار به ادامه‌ زندگی مشترک است که در یک همه پرسی می تواند خود را بروز دهد و این همه پرسی نه یکبار و برای همیشه که یک همه پرسی هرروزه است و برای یک ملت سیاسی بودن و باقی ماندن، کسب رضایت مداوم و هر روزه شهروندان ضروری است. حال با توجه به این اصل، مردمان ساکن در هر بخشی از یک جغرافیایی سیاسی این حق را دارند که خود را کاندیدای ملت سیاسی متمایز بودن بدانند و برای اثبات آن، تنها و تنها یک رفراندوم کافی است.

حال اگر بخواهیم این اصل را به عنوان معیار بگیریم، برای پاسخ به این سئوال که آیا ایران از یک ملت سیاسی واحد تشکیل شده یا کشوری کثیرالملله است، باید به همه پرسی و کسب نظر مردم روی آورد. چون اصل «رضایت و اظهار تمایل آشکار به ادامه زندگی مشترک» لازم می دارد که از آذربایجانی ها، کردها، بلوچها و یا هر گروه اجتماعی که مدعی باشد، در یک همه پرسی سئوال شود که آیا خود را جزء ملتی واحد به نام ملت سیاسی ایران می دانند یا اینکه خود را ملتی متمایز می دانند.

این اشکالات و ابهامات از آنجا ناشی می شود که ما می خواهیم دو مفهوم واقعا متفاوت را با یک کلمه ملت بیان کنیم و همین مساله به سردرگمی و نزاع بی پایان منتهی می شود. در واقع ما از یک طرف برای تعریف شهروندان برابر حقوق یک دولت بدون توجه به اتنیک، زبان، فرهنگ آنها، به یک ترم سیاسی نیاز داریم که همان «ملت سیاسی» است که متناظر با دولت است و از طرف دیگر به یک واژه برای مشخص کردن گروهی از انسانها که دارای زبان، فرهنگ، آداب و سنن مشترک هستند، نیاز داریم که همان «ملت فرهنگی» است. مخالفان عبارت ملیتهای ایرانی، واژه قوم را برای این مفهوم بکار می برند که بسیار نامناسب است و بار تحقیر آمیز دارد و با قبیله و عشیره و ... هم ردیف است و عقب ماندگی و ارتجاع به گذشته سنتی و مخالفت با مدرنیسم و نوگرایی را در ذهن متبادر می کند.
اما باز هم من به شخصه هیچ مشکلی با هیچ واژه ای ندارم و حتی همین واژه قوم را هم در تعریف ملت فرهنگی می توانم بپذیرم به شرطی که این واژه ها درست و دقیق استفاده شوند. واژه به تنهایی واجد معنا نیست و تلقی ما از هر واژه ای به آن معنا می دهد. حال ببینیم اگر پیشنهاد این دوستان در مورد استفاده از واژه «ملت» در معنای «ملت سیاسی» و واژه «قوم» در معنای «ملت فرهنگی» با تعریفهای فوق الذکر را بپذیریم، چه اتفاقی خواهد افتاد.

با توجه به اینکه ملت سیاسی باید در یک رفراندوم آزاد تعریف شود، هر بخشی از جامعه ایران که مدعی یک ملت سیاسی بودن باشد، می تواند در یک رفراندوم هم وجود خودش را و هم مرزهای جغرافیایی خودش را اثبات کند. مثلا کردها می توانند مدعی یک ملت سیاسی بودن باشند و در شهرهایی که فکر می کنند با تعلق به این ملت سیاسی موافق هستند، یک رفراندوم برگزار کنند و در آن صورت شهروندان آن شهرهایی که به این ایده رای مثبت بدهند، پس از این رفراندوم یک ملت سیاسی جدید خواهند بود که می توانند نام خود را هر چیزی بگذارند مثلا ملت کرد. اما این ملت کرد به خودی خود واجد هیچ بار معنایی زبانی، فرهنگی، تاریخی و ... نخواهد بود و تنها یک مفهوم سیاسی صرف خواهد بود. اما در کنار آن ما یک قوم کرد هم خواهیم داشت که احتمالا قسمت اعظمش در داخل همان ملت کرد خواهد بود و مابقی در داخل ملتهای دیگر ایران. این قوم کرد واجد تمام خصوصیات زبانی، فرهنگی، آداب و سنن مشترک خواهد بود ولی ملت کرد شامل این معانی نخواهد بود چون این ملت از شهروندان یک جغرافیای سیاسی تشکیل خواهد شد که در آن هم کرد وجود دارد، هم ترک، هم فارس و....

در واقع چشم بندی و شعبده بازی که توسط مروجین طرز فکر فوق انجام می شود این است که اول در تعریف ملت، صرفا تعریف سیاسی ملت را بدون توجه به خصوصیات اتنیکی، زبانی، فرهنگی و... مطرح می کنند و با نواختن شیپور از سر گشاد آن، دولت را مقدم بر ملت جا می زنند و می گویند چون ما فقط یک دولت در ایران داریم از آنجا نتیجه می گیرند که فقط یک ملت داریم و آن ملت ایران است! اما پاسخ نمی دهند که آن یک دولت مشروعیتش را چگونه و در کدام همه پرسی به اثبات رسانده است که از آن در تعریف ملت استفاده شود! آیا آن دولت رضایتمندی بخش بخش شهروندانش را برای مشروعیت دادن به یگانه دولت موجود بودن گرفته است؟ آیا از کردها، آذربایجانی ها و هر بخش دیگری از این مردم، سئوال شده است که شما می خواهید دولت خود را داشته باشید یا دولت ساکن تهران را به عنوان تنها دولت موجود در ایران به رسمیت می شناسید؟

آنها پس از آنکه با شعبده بازی و با تعریف وارونه ملت بر اساس دولت، نتیجه می گیرند که ما فقط یک ملت ایران داریم که فقط براساس حقوق شهروندی تعریف می شود و نه براساس اتنیک، زبان، فرهنگ، هنر، آداب و رسوم، بلافاصله فیلشان یاد هندوستان می کند و برای آن ملت ایران دنبال هویت ملی می گردند! و مثلا می گویند که زبان فارسی زبان و هویت ملی ماست! کوروش سمبل هویت ملی ماست و از موسیقی ملی، فرهنگ ملی و ... حرف می زنند. در حالیکه این تعریف ملت فرهنگی است و نه ملت سیاسی و ملت سیاسی نمی تواند واجد این معانی باشد و باید از هر هویتی تهی باشد. چون اینها در محدوده تعریف ملت فرهنگی است که قرار شده است که با نام قوم نامیده شود. پس آنها باید بگویند که زبان فارسی زبان و هویت قوم فارس است، کوروش سمبل هویت قوم فارس است، موسیقی سنتی، موسیقی قوم فارس است و... هیچکدام از اینها نمی تواند پسوند ملی داشته باشد چون در تعریف ملت، آن را مفهومی فارغ از زبان، فرهنگ، هنر، آداب و رسوم تعریف کرده ایم و این مفاهیم را در قالب واژه قوم گنجانده ایم. پس اگر می خواهیم ملت ایران، یک زبان ملی هم داشته باشد، پس باید دنبال اثبات این باشیم که یک «قوم ایرانی» هم داریم که یک زبان مشترک قومی هم دارد! یعنی باید نشان دهیم که ملت سیاسی ایران تنها از یک قوم و یا اتنیک تشکیل شده است که یک زبان و یک فرهنگ مشترک دارد!

در واقع اینها تنها بازی با کلمات است و از ابهام موجود در تعریف ملت و وجود دو معنای کاملا متفاوت از ملت سوء استفاده کرده و مفهوم غلط «ملت فرهنگی ایران» را با نام «ملت ایران» اختراع می کنند که زبان مشترک، فرهنگ و هنر و آداب و رسوم مشترک دارد و ریشه نژادی یکسانی دارد (نژاد موهوم آریایی!). آنها وجود ملت سیاسی ایران را تنها با توسل به حقوق شهروندی و وجود یک دولت در ایران با زورچپانی اثبات می کنند و بلافاصله و بدون آنکه دلیلی موجه بیاورند، همین ملت سیاسی را معادل ملت فرهنگی قرار می دهند که می بایست در تعریف قوم که فرض شده معادل اتنیک است، قرار گیرد.

اما آنچه که دردنیا در حال رخ دادن است این است که به تدریج واژه ملت (Nation) تنها معادل «ملت فرهنگی» گرفته می شود و برای «ملت سیاسی» که متشکل از شهروندان برابر حقوق یک دولت است، عبارت «مردم» (People) یا «شهروندان» استفاده می شود. در اینجا می خواهم مثالهایی از جهان غرب در مورد کنار گذاشته شدن واژه «ملت»، در مفهوم شهروندان و جایگزینی آن با واژه «مردم» بیاورم.

برای اینکه ببینیم آیا سیاستمداران آمریکایی از واژه «ملت آمریکا» چقدر استفاده می کنند، یک جستجو در سایت گوگل و در سایت خبری سی ان ان انجام داده ام که از کلید واژه های «ملت آمریکا» و بوش (bush "American nation") استفاده کردم. نتایج واقعا تعجب آور بود! در جستجوی اولیه تنها 54 مورد پیدا شد با بررسی نتایج دیدم که بسیاری از آنها هم South-American-nation و Central-American-nation هستند. در جستجوی دوم با حذف این موارد تنها 11 مورد باقی ماند (1)! تک تک این 11 مورد را بررسی کردم. حتی یک مورد پیدا نکردم که خود جرج بوش از عبارت «ملت آمریکا» استفاده کرده باشد! 4 مورد مربوط به احمدی نژاد بود! یک مورد ملک عبدالله، یک مورد واتیکان و یک مورد شارون که ملت آمریکا را همراه با ملت اسرائیل استفاده کرده بود و بقیه در وبلاگ سی ان ان و کامنت های خوانندگان! یعنی با قطعیت می توان گفت که این موارد هم فقط اشتباه لپی سیاستمداران خارجی است و الا خود آمریکایی ها و جرج بوش بدون استثنا از واژه «مردم آمریکا» استفاده می کنند. در واقع امروزه دیگر استفاده از لفظ «ملت آمریکا» برای جامعه ای که تقریبا از هر ملیتی در دنیا را در خود جای داده است، به کلی منسوخ شده است و شاید تنها در میان ناسیونالیست های پان آمریکن رواج داشته باشد. به جای آن برای اشاره به شهروندان آمریکایی از عبارت «مردم آمریکا» استفاده می شود.

همین جستجو را در مورد کشور آلمان هم تکرار کردم (2) و اینبار نتایح کاملا غیر منتظره بود! حتی در کشوری مثل آلمان هم تعداد تکرار واژه «ملت آلمان» در سایت اشپیگل تنها 15 مورد بود که با بررسی آنها متوجه شدم که آنها هم یا مربوط به موارد نقل قول شده از خارجیان بود یا این ملت در معنای ملت تاریخی و فرهنگی آلمان و در مقالات تاریخی و بویژه اندیشه اتحاد دو آلمان و غیره استفاده شده بود. به عبارت دیگر در مباحثات روزمره سیاستمداران، اصطلاح مردم و شهروندان آلمان تقریبا جایگزین ملت آلمان شده است. در واقع استفاده از واژه ملت آلمان نمی تواند اشاره درستی به همه شهروندان آلمانی بدون توجه به ویژگیهای اتنیکی، تاریخی، زبانی و فرهنگی آنها باشد. بویژه مهاجرانی که در آن کشور اقامت دائم گرفته و حق شهروندی دارند را نمی توان با لفظ ملت آلمان نامید و اصطلاحهای «مردم آلمان» یا «شهروندان آلمانی» عبارات دقیقتر و درست تری هستند.

با این تعریف ما در ایران نمی توانیم «ملت ایران» به معنای «ملت فرهنگی ایران» با زبان، فرهنگ، هنر و تاریخ مشترک داشته باشیم بلکه تنها می توانیم «مردم ایران» یا «شهروندان ایران» داشته باشیم. در کنار آن ما ملتهای فرهنگی فارس، ترک آذربایجانی، کرد، عرب، ترکمن و ... را خواهیم داشت و اگر ایران به صورت فدرالی اداره شود، واژه های «مردم آذربایجان» و «مردم کردستان» و... هم برای شهروندان این ایالتها به وجود خواهند آمد که فاقد معنای هویتی و اتنیکی است. یعنی شهروندان ایالت کردستان را نمی توان ملت کرد نامید، چون در آن ایالت به هر حال اقلیت غیر کرد هم وجود خواهد داشت و واژه درست تر مردم کردستان خواهد بود.

در واقع ایده ملت-دولت در حال عقب نشینی است و عملا کنار گذاشته شده است و ایده شهروند-دولت یا مردم-دولت جایگزین آن شده است. براین اساس برای اینکه مثلا ملت کرد داشته باشیم لزوما نیازی نیست که دولت کرد هم داشته باشیم، این یک حس نزدیکی مشترک بین یک جامعه انسانی را نشان می دهد که خود را در یک سری مفاهیم انسانی شریک می دانند، مثل زبان، فرهنگ، هنر و... و افراد عضو این ملت می توانند در چهارگوشه جهان و دور از هم زندگی کنند ولی خود را متعلق به ملت فرهنگی کرد که اختصارا ملت کرد نامیده می شود، بدانند. اما این حرف نفی کننده این هم نیست که هر بخشی از ملت کرد در سرزمینهایی که در آن اکثریت دارد، نتواند دولت خود را هم تشکیل دهد. در واقع اینجا مساله این است که شرط داشتن یک دولت و تبدیل شدن به یک «ملت سیاسی» که هرچه بیشتر در دنیا با واژه «مردم» یا «شهروند» جایگزین می شود، تعلق به یک «ملت فرهنگی» نیست، بلکه «رضایت و اظهار تمایل آشکار به ادامه‌ زندگی مشترک» در لوای یک دولت است. این رضایتمندی خود را در یک رفراندوم نشان می دهد. این دولت مشترک هم می تواند یک دولت مستقل در یک کشور مستقل باشد و هم یک دولت ایالتی در یک کشور فدرال باشد که نوع آن نیز باز به رای «مردم» بستگی خواهد داشت.


http://fas.balochpeople.org/oldarchive/farsi/2008/july/SetoneAzaad.htm#3

No comments:

Post a Comment