Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

ايران به كدام سو مي رود؛ انقلاب، اصلاحات يا راه سوم؟ چهار‌شنبه 13 جولای 2011 - 22 تیر 1390 ده ماه پیش از انتخابات مجلس در ایران بار دیگر زمینه های گفت و گو درباره اعتبار یا بی اعتباری صندوق رای در جمهوری اسلامی در میان طبقات نگران مسائل سیاسی در ایران گشوده شده است. باز هم پرسش هایی از این دست که اصولا آیا اصلاح طلبی یعنی رفتن پای صندوق های رای؟ تحت حداقل شرایط؟ آن طور که مثلا محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین معتقد است؟ دسته : مقالات

مهرداد قاسمفر

راديو فردا : ده ماه پيش از انتخابات مجلس در ايران بار ديگر زمينه هاي گفت و گو درباره اعتبار يا بي اعتباري صندوق راي در جمهوري اسلامي در ميان طبقات نگران مسائل سياسي در ايران گشوده شده است.

باز هم پرسش هايي از اين دست كه اصولا آيا اصلاح طلبي يعني رفتن پاي صندوق هاي راي؟ تحت حداقل شرايط؟ آن طور كه مثلا محمد خاتمي، رئيس جمهور پيشين معتقد است؟

بسياري از اصلاح طلبان هوادار ديدگاه هاي خاتمي و خود او بارها گفته اند كه نتيجه مستقيم بي اعتقادي به راي دادن و تحريم انتخابات، انقلابي گري و توسل به خشونت است. آيا دوگانه سازي اصلاح- انقلاب، از نظر جامعه شناسي هم محلي از اعراب دارد يا خير؟

دكتر حسين قاضيان، استاد پيشين جامعه شناسي دانشگاه هاي ايران: وقتي از دوگانه سازي ها سخن به ميان مي آيد، اين دوگانه سازي ها متعلق به مقام تحليل و براي درك بهتر يك واقعيت خارجي است.

نه اينكه لزوما در جهان خارج و قابل لمس، دو مقوله مطرح شده كاملا ازهم مجزا باشند و اگر شما اصلاحات را به عنوان يك خط مشي انتخابات كرديد، انقلاب به طور كلي در جهان ذهني شما منتفي باشد.

طبعا شما عاملان آگاه و كنترل كننده همه امورات جامعه نيستيد. شما فقط اراده اي داريد، اراده هاي ديگري هم وجود دارد و برآيند آنها ممكن است چيز ديگري بر خلاف اراده هاي اوليه آن كساني باشد كه اراده هاي اوليه را انجام داده اند. يعني ممكن است كسي اراده اصلاح طلبان داشته باشد، اما اتفاقا برآيند عملكردش چيزي غير از اصلاحات از كار دربيايد.»

با اين حال بسياري از خود مي پرسند كه جامعه ايران در كجاي اين كشاكش است؟ اصلاحات؟ انقلابي گري؟ و يا راه سوم؟

دكتر محمود صدري استاد جامعه شناسي دانشگاه تگزاس از اين راه سوم ياد مي كند:

«بنده معتقدم دوران اصلاحات كه با سيما و شخصيت آقاي خاتمي شناخته شد، سپري شده است. دوران انقلاب هم هنوز فرا نرسيده است چرا كه انقلاب هنگامي رخ مي دهد كه هيچ راه ديگري در برابرمردم باقي نمانده باشد. آنچه در بطن آن قرار داريم دوران جنبش سبز است. دوران رفرم و تغييرات. دوران «اصقلاب»، كلمه اي است كه به تازگي براي شرح اين دوران از جمع دو كلمه اصلاحات و انقلاب ساخته شده است.
معنايي كه براي اين دوران مي توان شرح داد اين است كه اهداف ما انقلابي است با روش هاي اصلاحي.
هدف انقلابي ما تغيير قانون اساسي است. اما روش ، روش اصلاحي است. يعني جنبش سبز بازوي نظامي ندارد، بنابر اين روشي عاري از خشونت است.»

روشي اصلاحي اما با هدفي انقلابي؟ مگر چنين تركيبي هم عملا ممكن است؟

حسين قاضيان مي گويد كه نه تنها ممكن است، بلكه فهم همين موضوع و پرهيز از خلط آن براي فهم حركت هاي اجتماعي ، نكته اي كليدي است.

«به طور كلي مي شود اين دو مفهوم، يعني اصلاح و انقلاب را از حيث روش و يا هدف بودن جدا و تفكيك كرد. چهار وضعيت متصور ممكن است رخ دهد.
ممكن است شما هم در روش ها و هم هدف هاي تان – هر دو- انقلابي باشيد. ممكن است در روش ها و هدف هاي تان اصلاح طلب باشيد. ممكن است در روش ها اصلاح طلب و در اهداف تان انقلابي فكر كنيد و ممكن است در روش ها انقلابي عمل كنيد و در اهداف تان اصلاح طلب باشيد.
شما ممكن است در روش هاي تان اصلاح طلب باشيد به اين معنا كه نپذيريد در روش هاي سياسي تان از خشونت استفاده كنيد و عموما از روش هاي مسالمت آميز استفاده كنيد، اما اتفاقا در هدف هاي تان انقلابي باشيد، خواهان دگرگوني كامل نظام سياسي و اقتصادي جامعه باشيد، بدون اينكه لزوما بخواهيد به خشونت متوسل بشويد. مثل اتفاقي كه در آفريقاي جنوبي رخ داد.»

انقلاب و رفرم دو ترم مشخص و تعريف شده اجتماعي است. رهبران و هواداران جنبش سبز در كدام طيف اين دو نقطه قرار مي گيرند؟

محمود صدري، استاد جامعه شناسي دانشگاه تگزاس كه تحولات ايران را دنبال مي كند، چنين مي گويد: بديل جنبش سبز را نخستين بار در دهه ۹۰ ميلادي در اروپا ديديم، آنچه كه به نام «انقلاب مخلمي و انقلاب سبز و يا انقلاب رنگين» شهرت پيدا كرد. كه البته هر كدام از اين انقلاب ها با ديگري متفاوت و نه مترادف است.
در آنجا نيز ديديم كه نظام سياسي تغيير كرد ولي روش رسيدن به اين تغيير، روشي مسالمت آميز بود. در واقع يك نوع حركت مدني رخ داد كه اهداف راديكال و تغييرات بنيادي به همراه داشت.
مردم مي گويند ما زندگي در چهارچوب اين قانون اساسي و با وجود اين ولايت فقيه را نمي پذيريم. ديگر نمي شود اين اژدها را دوباره خواب كرد. مردم بيدار شده اند و نمي خواهند به آن مرحله بازگردند كه بگويند بله. بالاخره اصلاحات در جامعه رخ مي دهد و ما مي توانيم در چهارچوب همين قانون اساسي به خوشبختي و سعادت برسيم.»

آن طور كه دكتر حسين قاضيان، استاد پيشين جامعه شناسي دانشگاه هاي تهران معتقد است، ماجرا از اين تقسيم بندي كمي پيچيده تر است.

حسين قاضيان: نمي شود اعتقاد كساني را كه معتقدند ادامه تفكرات اصلاح طلبانه سال ۱۳۷۶ به جنبش سبز امروز منتهي شده است، اما اهداف اين جنبش امروز به راديكاليسم رسيده است، را به تمامي قبول كرد.
به اين دليل كه رهبران اين جنبش كماكان دارند در چهارچوب همين نظام جمهوري اسلامي- يعني نظم سياسي مستقر و موجود- عمل مي كنند و در تلاشند تا اين رژيم را اصلاح كنند نه اينكه بخواهند آن را از اساس دگرگون كنند يا براندازند.
من فكر مي كنم مي شود گفت كه رهبران اين جنبش كماكان در اهداف شان اصلاح طلبند، مشتاق به تغييراتي در درون همين رژيم هستند همان طور كه بعضا، خودشان هم اشاره كرده اند كه «ما مي خواهيم به دوران طلايي امام خميني برگرديم»، يعني به دوراني كه از نظر آنها هنوز جمهوري اسلامي منحرف نشده بوده است.
اما ماجرا در سطح پيروان جنبش سبز متفاوت است. آنها طيف بسيار متنوعي هستند كه عده اي از آنها تغييرات را در چهارچوب همين رژيم موجود مي خواهند و نيز كساني كه تغييرات را به نفع راديكال بنيادين طلب مي كنند و خواهان دگرگوني كامل مناسبات سياسي، اقتصادي و اجتماعي و بنابر اين خواهان بهم خوردن نظم سياسي مستقرو موجود هستند.»

در چند ماه اخير و پس از بروز حركت هايي محدود از سوي اصلاح طلبان دوم خردادي براي طرح مجدد اجازه يابي و امكان حضور اصلاح طلبان در انتخابات، برخي از هواداران اين ديدگاه آشكارا اعلام كردند كه صندوق راي، تنها مسير تغيير سياسي در ايران است كه آنها مي شناسند.

محمود صدري: من معتقدم اصلاحات چيزي بود كه امتحان خودش را پس داد. مي شود گفت يا امكانات نظري كافي در آن مستتر نبود يا اينكه در رهبري آن مشكلي وجود داشت كه نتوانست آمال مردم را محقق كند يا اينكه آن كساني كه در برابر آن ايستادند، لجاجت به خرج دادند.
به هر ترتيب دوران اصلاحات سپري شده و امتحان خود را پس داده است. بعد از دوران اصلاحات، حركت جامعه به قهقرا نيست، بلكه حركت به سمت جلو است. بنابر اين بين اصلاح و انقلاب، شاهد بروز دوران جنبش سبز هستيم.»


اما چرا اصلاحات دوم خردادي آن گونه در تحقق اهدافش شكست خورد؟

حسين قاضيان: من فكر مي كنم يكي از دلايل روشن اين شكست اين است كه اصلاح طلبان سال ۷۶، چه در آغاز و چه در پايان، تعريف روشن و يا استراتژي روشني براي پيشبرد اصلاح طلبي نداشتند.
اين اصلاح طلبان حتي از تاكتيك هاي مناسبي هم برخوردار نبودند و به طور كلي فاقد ابتكارعمل بودند.
اين اصلاح طلبان چون از دل كارگزاران يك رژيم سياسي بيرون آمدند و همواره در مقام قدرت بوده و در حيطه سياسي عمل مي كردند، فاقد آن نوع انديشه سياسي مبارزان بيرون از نظام سياسي بودند كه ممكن است از ابتكار عمل بيشتري برخوردار باشند.
شما وزير يا نماينده مجلسي را در نظر بگيريد كه مي خواهد وارد مبارزه سياسي و اصلاح طلبانه شود. اين فرد راهي به جز اصلاحات در درون همان رژيم نمي شناسد و به محض اينكه از نظام سياسي هم بيرون رانده شدند، اتفاقا ديگر تقريبا كارشان پايان گرفت چرا كه گويا بلد نبودند هيچ كار ديگري انجام دهند.
به قول كسي كه از درون همين اصلاح طلبان گفته بود كه «من فقط بلد هستم وزارت كنم»، چون اين فرد از لحظه ورودش به عرصه سياسي، فقط وزير بوده است.
البته نيروهاي ديگري مابين اصلاح طلبان حضور داشتند كه از اين خصيصه ها تا حد زيادي دور بودند. اما اين افراد متاسفانه عملا در حاشيه قرار گرفتند و هيچ وقت هم در مركز و كانون قدرت اصلاح طلباني كه از سال ۷۶ پا گرفتند، قرار نگرفتند. شايد به همين علت بود كه اصلاح طلبان سال ۷۶ فاقد ابتكارعمل كافي بودند.»

خواهندگان تغيير شرايط فعلي ايران، چه مردم و چه رهبران، براي رسيدن به اهدافشان بايد همچنان از جمهوري اسلامي با همه توان خويش بهره بجويند. اين را دكتر محمود صدري، استاد دانشگاه تگزاس مي گويد.

محمود صدري: آقاي خامنه اي كارگزار قانون اساسي بود كه در ابتداي انقلاب نوشته شد. در آن قانون اساسي به ولي فقيه تمام آن اختياراتي كه امروز آقاي خامنه اي از آن بهره مي برد، داده شده است.
آن قانون اساسي هم وحي منزل نيست. ميثاقي است كه مردم با حكومت بسته اند و خود مردم هم قادرند راهي براي تغيير آن جستجو كنند. اين مسئله هم منطقي و هم به لحاظ تاريخي ممكن است.
البته نيروي حاكم از تمام اهرم هاي خودش استفاده خواهد كرد. همچنان كه تا به حال استفاده كرده است اما به اين معنا نيست كه چون آنها از همه اهرم هايشان بهره برده اند ما هم بايد برويم و نااميدانه رو به قبله دراز بكشيم.
نه. ما هم بايد با تمام قوا بايد به سمت تغيير ساختار به معناي تغيير قانون قانون اساسي و يا حذف اصل ولايت فقيه از اين قانون باشيم.»

با اين حال در شرايط امروز و در انسداد سياسي ايران كه گفته مي شود جمهوري اسلامي ظرفيت اصلاح پذيري اش را از دست داده، چگونه مي توان همچنان هم اهداف انقلابي داشت و هم به روش هاي اصلاحي و غير خشونت آميزي چون گفت و گو، پايبند بود؟

حسين قاضيان: اجازه بدهيد من نگويم كه رژيم سياسي موجود آماده اصلاحات نيست. چون بسياري از رژيم ها هستند كه آماده اصلاحات نيستند. اصلاحات را بايد اصلاح طلبان به اين رژيم ها بقبولانند و تحميل كنند. يكي از ابزارهاي اصلاح طلبان كه مذاكره و گفت و گوست، هميشه اين نيست كه شما با زبان خوش و خنده و مزاح با ديگري گفت و گو كنيد.
مذاكره در روش هاي اصلاح طلبانه نه تنها براي قانع كردن طرف مقابل است، بلكه براي «قانعيدن» طرف مقابل است. يعني براي اين است كه شما طرف مقابلتان را وادار كنيد كه نسبت به خواسته هاي شما قانع شوند.
اين متعلق به وقتي است كه شما نيروي تجهيز شده كافي، در ميدان نبرد سياسي و اجتماعي داشته باشيد وبه مدد و پشتوانه آن بتوانيد رقيب تان را در مذاكره وادار به عقب نشيني كنيد و به اصطلاح او را «بقاناعيد».
بنابر اين ممكن است رژيم سياسي حاضر بخواهد اصلاحات را بپذيرد يا اينكه نخواهد اين اصلاحات را بپذيريد. اين مسئله اهميت درجه اولي ندارد.

اهميت نخست به جبهه اصلاح طلبان برمي گردد كه آيا آنها از توازن مادي كافي براي قبولاندن اهداف خودشان به رژيم سياسي موجود برخوردارند يا خير؟ و اينكه آيا ابتكارعمل سياسي كافي براي وادار كردن رژيم براي پذيرش خواسته هايشان دارند يا خير؟»

به نظر نمي رسد كه در شرايط فعلي كه از اصلاح طلبان دوم خردادي تا هواداران جنش سبز، گرفتار قهر و سركوب نظام سياسي ايرانند، پاسخ به اين دو پرسش اساسي براي دلبستگان جريان هاي اصلاح طلبي كار چندان آساني باشد.

No comments:

Post a Comment