Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

نظری به مقاله: چند سوال از ناصر بلیده ای

رحيم بلوچستانی(بندويی)
از اينکه جناب مير بلوچ (لشکر ميربلوچ زھی)با کنجکاوی خاص خويش ھميشه در حال تفحص و تجسس و درتلاش توسعه دانش خويش ميباشد، و با شھامت اخلاقی خود نيز اذعان به اصلاح کج فھمی ھاي گذشته شان دارند جای احترام است و اينگونه انسانھای متواضع، آنھم برخاسته از فرھنگھای جوامعی چون بلوچستان خودمان کم نظير بوده و زيبنده ستايش اند۔
ايشان پس از خواندن مقاله دوست وھمرزم گرامی ام جناب آقای ناصر بليده ای تحت عنوان  ايران کجاست و ايرانی کيست ؟ مقاله ای که سالھا قبل(ژوئن ۲۰۰۴) درکنفرانس انجمن پژوھشگران ايران که تحت ھمين عنوان در استکھلم  برگزار گرديد، تھيه و ارائه شده بود، اما اخيراً گردانندگان وبسايت "استمان " بخشی از آنرا باز پخش http://tinyurl.com/cetdy2p(لينک) نموده بودند سؤالاتی را مطرح و البته از نويسنده مقاله خواستار جواب شده اند۔                                                               
از آنجا که مواضع و ديدگاه حزب مردم بلوچستان نيز مورد خطاب ايشان بوده است، لازم ديدم که بنده به عنوان عضوی از اين حزب اظھار نظری در اينمورد نيزنموده باشم۔ :
وجود اختلاف انديشه در ميان روشنفکران يک جامعه دليلی بر زنده و پويا  بودن  عناصر آن جامعه و نشانه حرکت به جلوی آن است۔ برخوردھای انتقادی که به قصد سازندگی و نه به قصد تخريب و تھمت عليه کنشگران و يا جريانات سياسی يک جامعه باشند، مطمئناً نقش تعيين کننده ای در ھدايت فعالان حوزه ھای مختلف جامعه در مسير درست حرکت شان خواھد داشت۔
در بخشی از اين پرسشنامه، شما بدرستی بيان نموده ايد که که عنوان "حزب مردم بلوچستان" بار اتنيکی و قومی دارد چون کلمه بلوچستان بيانگر ھويت تاريخی ساکنان اين سرزمين است۔ با چنين برداشتی بوده است که "مردم بلوچستان" بجای ملت بلوچ، انتخاب گرديده و بيانگر اين نکته مھم است که "کرامت انسانی" برتر از خاک و نژاد است و حاکميت سياسی  در بلوچستان را از "مردم بر مردم"  مد نظر دارد۔ اين "مردم " ھمه ساکنان بلوچستان را فارغ از وابستگی ھای ملی، نژادی، جنسيتی،مذھبی و فرھنگی آنان مد نظر دارد و بندھای ۱۱،۱۰،۹
 {٩۔ حکومت ملى بلوچستان مسئول تأمين و تضمين حقوق شھروندى تمامى ساکنان بلوچستان ميباشد.
١٠۔ حکومت ملى بلوچستان مسئول تأمين و تضمين حقوق  جمعى اقليتھاى ساکن بلوچستان ميباشد.
١١۔ حکومت ملى بلوچستان مسئول تأمين و تضمين ايجاد فرصتھاى برابر براى تمامى ساکنان بلوچستان ميباشد}  
 اساسنامه حزب مردم http://tinyurl.com/6k6jg8k، دربخش وظايف حکومت ملی بلوچستان و حکومت فدرال ايران ،  به وضوح بيانگر اين ديدگاه ميباشد۔ ھفت بند ماده ۲،  شرايط عضويت در حزب را برای ھمه ساکنان بلوچستان بدون در نظر گرفتن وابستگی ھای ملی، مذھبی، فرھنگی ، جنسيتی ونژادی روشن نموده است۔ سيستانيان بوميان منطقه ميباشند و کرمانی ھا که شما مثال آورده ايد و يا ھر کس ديگری و از ھر کجا که به بلوچستان آمده و ساکن بلوچستان گشته، و يا در آنجا متولد و بزرگ شده و احساس بلوچستانی بودن ميکنند، بر اساس برنامه و ديدگاه اين حزب ، جزئی از مردم بلوچستان بوده و از ھمه حقوق اجتماعی و دموکراتيک متعلق به مردم بلوچستان و مردمان ايران از جمله عضويت در سازمانھا ، ارگانھا و نھادھای سياسی، اجتماعی، فرھنگی و ھنری در بلوچستان و ايران بايد بھره مند گردند۔  
پرسيده شده است که "آیا مردم بلوچستان شرقی و بلوچستان غربی از نظر دیدگاه شما یک ملت به حساب می آیند یا دو ملت مجزا هستند؟"
به باور بنده مجموعه ای از انسانھا که در پروسه ای طولانی از تاريخ برای زنده ماندن و ادامه حيات خود در پھنه طبيعت  با ھمياری يکديگر و متفقاً بر مشکلات طبيعی و اجتماعی دوران فائق آمده باشند پر واضح است که دارای ميرا ث ھای مشترک جدايی ناپذيری ميباشند۔ اولين و بديھی ترين ميراث مشترک برای انسانھايی که بنا به نياز طبيعی چاره ای جز با ھم بودن نداشته باشند، خلق و آفرينش ھنر وابزاری برای فھميدن يکديگر در بيان نيازھا ی مادی و معنوی شان ميباشد۔ و اين چيزی جز زبان که در دامن مادر آموخته ميشود و زبان مادری نام دارد نيست۔ مگر ميشود درک کرد که قبل از آفرينش زبان، موجودی بنام انسان وجود داشته باشد؟  ۔دومين ميراث مشترک، سرزمنيی است که ميدان مانور و فعاليت زيستی اين مجموعه انسانھا که ھمديگر را از طريق زبان مشترک درک ميکرده اند و برای دفاع از آن در مقابل مھاجمان مشترکاً جنگيده و مقاومت نموده اند ميباشد۔  اينچنين جمعی از انسانھا، برای رفع نيازھای مادی و معنوی خود در طی قرنھا، خالق اصول و راھکارھای متناسب با  زيست محيطی خود بوده اند که به شناخت و ھويت آنھا در مقايسه با ھمسايگان دارای ويژگی خاص خود گشته اند۔                                                                                                                                               بنابراين، زبان بلوچی، سرزمين بلوچستان، رسم و رواج و فرھنگ  و ھنربلوچی و شيوه ھای زيستی و امرا رمعاش اين مردم،  مجموعه ای از شناسه ويا ھويتی ميباشند که فقط ويژه اين مجموعه انسانی ميباشد۔ با قبول اين اصل که کلمات سياسی در جوامع  قراردادی ميباشند ، طبق قراردادی که غالب انديشمندان سياسی بر آن متفق القول اند، من اين مجموعه انسانی را که دارای يک زبان ، يک فرھنگ و يک سرزمين تاريخی ميباشند يک ملت تاريخی ميدانم۔
تاريخ يکبار شانس و فرصت(فرصت تاريخى) را براى شکل گيرى پديده ھاى تاريخى به سادگى براى بھره بردارى کنشگران فراھم ميآورد که اگر از دست داده شدند، براى فراھم آوردن  مجدد چنان فرصتى ، بايد ھزاران برابرپذيراى تاوان و رنج  و مشقت گردند۰ نسل ھاى پيشين  اين ملت تاريخی، در بخش شرقى  و غربى شانس و فرصت تاريخی حفظ و تقويت جامعه مستقل و تاريخی خود را  به دليل نداشتن انسجام اجتماعى لازم از يکسو وبرترى نظامى-سياسی محمد على جناح و رضا شاه پھلوى(تحت الحمايگان مستقيم استعمارانگليس)،  اين فرصت را که تبديل به دولت –ملت مدرن بلوچستان گردند باختند۔  وھم اکنون در دو شرايط کاملاً متفاوت سياسی قرار دارند که سرنوشت ھر کدام يک ازاين  دو مليت  پاره شده از يک ملت تاريخی برمحور کنش و واکنش فاکتورھای سياسی در درون دو کشور پاکستان و ايران رقم خواھد خورد۔ سرنوشتی که نميتواند مصون از معادلات سياسی- اقتصادی بازيگران بين المللی در منطقه نيز باشد ۔
و اما در مورد بحث و جدل پيرامون اينکه پروسه ملت سازی در ايران چگونه بوده است وبه تنوع ملی در ايران توسط حاکمان بلامنازع، ديکتاتورھای تاجدار و عمامه دار چگونه پاسخ داده شده است خود بحثی است طولانی که بسيار گفته و شنيده شده است۔
متأسفانه به دليل تبليغات و اعمال سياستھای طولانی مدت سيستماتيک وھدفمند دولت ھای شوينيست حاکم بر ايران، برداشت غالب در ايران و در خارج از ايران تاکنون اين بوده است که ايران مساوی است با فارس و فارس مساوی است با ايران۔   ھم اکنون نيز وبه راحتی، دربسياری از مقالات و گزارش ھای موجود در اينترنت و رسانه ھای عمومی ديگر، علناً ھدف از کاربرد مقوله وکلمه "ايرانی" بيان کردن ھويت ھای متعلق به "فارس"  مثلاً زبان ايرانی، موسيقی ايرانی و ۔۔۔۔ ميباشد ۔ و يعنی که ھويت ايرانی معادل شده است با زبان فارسی و فرھنگ فارسی۔  عقايد مذھبی و باور ھای عقيدتی بخشی از فرھنگ و ھويت افراد ھر ملت را تشکيل ميدھد، واز آنجا که مدتھاست حاکميت سياسی کشور ايران تحت نفوذ رھبران مذھبی شيعه بوده وھم اکنون بر آن مستقيماً حاکميت سياسی ميرانند ، لذا مذھب شيعه را نيز بايد به عنوان ھويت شناخته شده "ايرانی" بدان افزود۔
ھرچند که  بر بخشی از روشنفکران  خود شيفته مليت فارس و بخشی از تکنوکراتھای خود باخته مليتھای غير فارس نيز اين امر مشتبه و به باور آنھا تبديل گشته است، اما حساب توده ھای مردم فارس را از حکومتگران شوينيست بايد جدا نمود، زيرا که اين مردم اسيران و قربانيانی بيش در چنگال تبليغات طولانی مدت ومسموم کننده  برتری طلبانه وتماميت خواھانه  اين حاکمان نيستند۔
بنا به اصول وقانونمنديھای تغييروحرکت، ھمه پديده ھا،  بمانند موجودی زنده درحال "شدن" و تغيير ميباشند که "ايستايی" را در جوامع انسانی نيز جايگاھی نيست۔ در چنين روندی  است که نه مليتھای خارج از حاکميت ھمان اند که مثلاً سی سال پيش بوده اند و نه انتظار است که ھمه روشنفکران مليت فارس ھمچنان مسخ و مسحور ايده "ملت ايران به مثابه تبلوری از زبان و فرھنگ و مذھب فارس" باقی بمانند۔ زيرا که واقعيت شکست سياستھای ھمانند سازی اجباری حاکمان برتری خواه را در طول نزديک به يک قرن لمس نموده ونميتوانند منکر مقاومت طولانی مدت مليتھای خارج از حاکميت  در برابر سياستھای تبعيضگرانه و تماميت خواھانه حاکمان تماميت خواه ايران گردند۔                                                                                             
ھم اکنون چالش وجدلی بسيارجدی در ميان  روشنفکران مليت فارس (ھم در درون ايران و ھم در بيرون ازايران) مبنی بر اينکه آيا فارس که مترادف با ايران شده است، تمام ملت ايران ھستند و يا مليتی از مجموعه مليتھای ساکن کشورايران که مجموعاً  مردمان ايران و به بيانی ديگر، دولت-ملت ثبت شده بنام ايران درسازمان ملل متحد را تشکيل ميدھند، در جريان است ؟ ۔ لازم به يادآوری است که ايرانيان خود تبعيد شده به خارج از ايران، جمعيتی حدود سه تا چھار ميليون نفر با درصد بالايی از نخبگان فراری جامعه ايران را شامل ميشود۔  مجموعه قابل توجهی از اين جمعيت در حال افزون ، که نميتوان منکر تأثير گذاری شان برتحولات  درون جامعه ايران شد را روشنفکرانی ازمليت فارس تشکيل ميدھند که درروند و پروسه اين "شدن" و چالش جاری، سھم به سزائی دارند۔
نيروھای دموکرات و واقعگرای مليت فارس از ھر قماش سياسی يی که باشند نمیتوانند چشم ھای خود را در مقابل واقعيتھا به بندند و تنوع زبانی و فرھنگی و دينی را در سرزمين ايران منکر گردند۔ آنچه که خواب از چشمان شوينيستھای ملی و مذھبی حاکم و ھمچنين خارج از حاکميت خيال پرداز ربوده است، ھمانا مبارزه برابری طلبانه مليتھائی است که نزديک به يک قرن قربانی سياستھای سيستماتيک حاکمان شوينيست در راستای ھويت زدائی  خود بوده و از ابتدائی ترين حقوق انسانی خويش محروم وشھروند درجه دوم و سوم که بازتاب تفاوتھای فرھنگی- زبانی و مذھبی آنان با حاکمان بوده است ميباشد۔ نيروھای دموکرات واقع بين مليت فارس، اين را به خوبی درک کرده و باور دارند که آنچه باعث تجزيه ايران خواھد شد نه مبارزه برابری طلبانه مليتھائی که در طی ھزاران سال زندگی درسرزمين ھای تاريخی خود صاحب ھويت گرديده اند ميباشد بلکه تبعيضات و انکار حقوق ملی آنان توسط تماميت خواهان حاکم و اصرار خود شيفتگانی از اين قماش در خارج از حاکميت  عليه اين  برابری طلبی  است که باعث تجزيه ايران خواھد شد۔
 فی الواقع ھم اکنون که بحث ھا پيرامون چگونگی تشکيل جبھه ای وسيع از ايرانيان برای دستيابی به دموکراسی و حقوق بشر در جريان است، پذيرش مسئله کثيرالمله بودن ايران و اينکه فارس نيز يکی ازمليتھا ی ايران ميباشد، در ميان بخش وسيعی از روشنفکران فارس سرعت بيشتری به خود  گرفته است۔ دليل آن ھم رشد واقعگرايی در مقابل تخيل گرائی در ميان روشنفکران فعال در حوزه سياسی و فرھنگی ايران و نتيجتاً تضعيف شوينيسمی  که تلاش در انکارھويت تاريخی مليت فارس برای توجيه  انکارمليتھای ديگر دارد ميباشد۔  آنچه که امروز در ميان بسياری از روشنفکران مليت فارس مسئله کليدی و محوری برای تشکيل و به موفقيت رساندن جبھه ای وسيع برای مبارزه و تأمين دموکراسی و حقوق بشر در ايران گرديده است، ھمانا چگونگی و درجه ھمراھی مليتھای ساکن ايران درچنين جبھه ای سرتاسری خواھد بود۔
 بر اساس ديدگاه حزب مردم بلوچستان و تشکلات سياسی متعلق به ديگر مليتھای عضو "کنگره مليتھای ايران فدرال" برای جلوگيری از استبداد و نھادينه شدن دموکراسی در جامعه تاريخاً کثيرالمله ای چون ايران، سيستم حکومتی غير متمرکز وتجربه شده جھانی "فدرالی" که ھر کدام از مليتھای ساکن ايران دارای پارلمانھا  و دولتھای منطقه ای خود و ھمزمان بطور برابرشريک و سھيم درگرداندن امور دولت فدرال مرکزی باشند راھکاری ضروری ميباشد ۔  در عين حال برای پرھيز از ستم و تبعيضات مذھبی نيز اصل جدايی دستگاه  و اموردين ازدستگاه و امور دولت نيز اجتناب ناپذير ميباشد۔  ھر جبھه ای که  معضل تاريخی ستم ملی در کشور ايران کثيرالمله را، آنچنانکه معضلات ستم جنسيتی،  ستم مذھبی و بی عدالتی ھای اجتماعی اند را درک نکند و راه حلی عملی برای حل اين معضل بنيادی که آينده کشور ايران بدان گره خورده است را در برنامه خود نگنجاند ره بجايی نخواھد برد و ثبات  سياسی و اقتصادی يی را در جامعه  ايران نميتوان متصور گشت۔
رحيم بلوچستانی(بندوئی) نوامبر ۲۰۱۱

No comments:

Post a Comment