استقرار دمکراسی مستلزم وجود اندیشهی پذیرش دیگری و دیگران است. دیگرانی که به تبع حضور فیزیکی هزاران ساله در سرزمین مادری خود حقی هم نسبت به آن برای خود قائلند. و این حق را اگر تا امروز سیستمی مستبد از رأس تعیین و تعریف کرده، در فرداروز دمکراسی قاعدتاً باید ماجرا متفاوت بوده و حقها و حدودها به گونهیی دیگر تعریف شوند. دمکراسی به شیوهی مطلوب این عده از دوستان(یعنی نادیده انگاشتن دیگری و ترس از اعتراف به هویت او) تکرار مجدد همان تاریخ تاریکی است که تا امروز بوده است. سرنوشت ایران و اپوزسیون ایرانی با سرنوشت ملیتهای ساکن این کشور گره خورده و تا زمانی که ادبیاتهای تقلیل گرا و تحقیری این چنینی بر فضای فکری اپوزسیون ایرانی حاکم باشد دمکراسی همچنان در حد یک آرزو مانده و دسترسی به چیزی فراتر از آنچه امروز بر ایران حاکم است محال مینماید.
(توضیح: این پاسخ را برای روزنامه الکترونیکی روزآنلاین که مقاله ی آقای افشاری را منتشر کرده بود فرستادم اما آن گرامیان به دلیل مواضع سیاسی خاص آن را منتشر نکردند!)
آقای علی افشاری در مقالهیی با عنوان «مصیبت تمام نشدنی کردستان» که در روزآنلاین منتشر شده تحلیل مختصری از وضعیت امروز کردستان و حوادث قندیل ارائه و در آن بر حل صلح آمیز و بدون خشونت مسئلهی کرد تأکید کرده بودند. این خود فی نفسه پسندیده و بیانگر همان اندیشهیی است که بعد از حضور سید خندان خود را به عنوان گفتمان غالب جریان اصلاح طلبی شناسانده و در سالهای بعد به ادبیات اپوزسیون خواهان براندازی هم سرایت کرد. گفتمانی که به موازات آرامش نیروانایی که دنبال میکند در پی تقلیل خواستههای اپوزسیون تا رساندن آنها به حد بیخطری است. ادبیاتی که علی افشاری در این مقاله به کار میبرد همان ادبیات انکاری 32 سال گذشته است. ادبیاتی که با وسواسی بیمار گونه سعی در القا و تکرار همان باوری را دارد که حکومت مرکزی و به تبع آن هر جریان مرکزگرایی از نخستین روز آغاز جنبش آزادیخواهی کرد بر آن بوده و گویا برآن نیز خواهد بود. و آن انکار هویت مستقل مردمانی است که کرد نامیده میشوند. در مقالهی ایشان هم بارها با واژگان متضمن معنای انکار و نفی روبرو میشویم از پرهیز از به کار بردن واژهی «حزب» گرفته تا استفاده از واژگان «شورشی» و «تجزیه طلب» و «گروههای قومیتی» و غیره و برای هریک از این موارد، در فرهنگ لغت مشترک تمامی مرکز گرایان (که در توافقی نانوشته به آن دست یافتهاند) دلیلی و ریشهیی وجود دارد که همگی معطوف به یک غایتند و آن انکار ملت کرد و تقلیل جنبش تاریخی آزادیخواهی ملت کرد به شورشهای پراکنده و ابتر است. برای نمونه در این فرهنگ لغت استفاده از واژهی حزب تابوست و برابرنهادهیی با نام گروه برایش در نظر گرفتهاند، چراکه حزب متضمن معنای سیاسی خاصی است و آن وجود سازمانی منسجم و هدفمند است که با فراخواندن مردم، تحت برنامهیی مشخص در پی رسیدن به هدفی تعریف شده و روشن است.
پر واضح است که چنین تعریفی با آنچه این دوستان در نظر دارند تفاوت بسیار دارد. کمترین معنای وجود حزب، پذیرش فضایی سیاسی و بودن درکی نسبی از معادلات قدرت در آن جامعهیی است که احزاب از آن برخاستهاند. این درحالی است که دوستان مرکزگرا تأکید دارند که تمامی ساکنین ایران در صورت تأمین نیازهای معیشتی و رفع تبعیض (به عنوان مثال در احراز مشاغل دولتی ) تبدیل به شهروندانی مطیع و فرمانبردار شده و چیزی به نام مسئله کرد موضوعیت خود را از دست میدهد. آقای افشاری در مقالهی خود و به نمایندگی از مردم کردستان خواستهای آنان را «تمرکززدایی در مدیریت استان و رفع تبعیض» دانسته و تأکید دارد که برای حل مشکل باید «مرزهای مطالبات مردم کرد از گرایشهای تجزیه طلب، شورشگر و وابسته» به صورت صریح مشخص شود.
ایشان نیز متأسفانه همچون دیگر دوستانی که خود در میانراه اصلاح طلبی و براندازی نرم و سخت و دیگر گزینههای موجود ماندهاند، تنها در یک مورد با یقین سخن میگوید و آن هم زمانی است که نام کرد و وجود ملتی به این نام به میان میآید.این دوستان تنها در این زمان است که با اطمینان یک «نه»ی بلند سرداده و با تأکیدی خاص، از پذیرش هویت مستقل این مردمان سربازمیزنند و گمان میکنند که با پاک کردن صورت مسئله موفق به حل آن شدهاند. اپوزسیون ایرانی متأسفانه دچار بیماری مزمنی است به نام وحشت از دیگری و همچنان بر آن تقسیم بندی قدیمی نیرو، به خودی و غیر خودی تأکید داشته و هر غیر خودی را هم به ناگزیر تهدید به شمار میآورد. و بر همین اساس است که نمیتواند بپذیرد کرد و عرب و آذری غیر از فارس و دارای ویژگیهای فرهنگی خاص خود هستند که این ویژگیهای فرهنگی شکل دهنده و مقوم هویت مستقل آنهاست، هویتی که فراتر از تأمین نان و شغل و رفاه ایستاده و سهم خود را از قدرت و حاکمیت میجوید. قدرت طلبی که ایشان با قرار دادنش در کنار انگ نخ نما و خنک «وابستگی به بیگانه» همچون گرایشی انحرافی در مبارزات مردم کرد از آن نام میبرند، در واقع بنیان و اصل اصیل مبارزه کرد در طول تاریخ چند سدهی اخیر است. مبارزات ملت کرد معطوف به سهیم شدن در قدرت و دارای ماهیتی سیاسی است و تقلیل دادن آن به شورشهای پراکندهی عدهیی گرسنه که هر از گاهی میشود برای مظلومیت و محرومیتشان اشکی ریخت و سری به نشانهی تأسف جنباند، هرگز به تمام شدن آنچه ایشان مصیبت کردستان مینامند نخواهد انجامید.
ادامهی رویهیی که اکثریت مرکزگرا از سالهای دور در پیش گرفته و خود، هم درد مردم کرد را میگوید و هم تشخیص درمان میدهد و هم نسخه میپیچد کمکی به حل مسئله در دنیای واقع نخواهد کرد. و به فرض تغییر سیستم کنونی هم، اگر به بازنگری خود برنخیزند همه چیز در کمترین زمان به جای نخست خود و یا بدتر از آن بازخواهد گشت. همانطور که پس از انقلاب 57 اتفاق افتاد. نگرش آقای علی افشاری نسبت به مبارزهی کرد در سالهای نخست پس از انقلاب نیز همان نگرش همفکران سنتی خود است. نگرشی که البته و متأسفانه اخیراً عدهیی از جامعهی کردستان را هم به نوع دیگر درگیر خود کرده و بر آن است تا با معکوس کردن معادله، دفاع و مقاومت احزاب کردی را که واکنشی ناگزیر در مقابل حکم جهاد رهبر آن زمان جمهوری اسلامی بود، عامل ابتدایی و اصلی مشکلات بعدی قلمداد کند. افشاری در این رابطه میگوید «برخی گروههای سیاسی اپوزسیون که کردستان را به جبهه درگیری خود با حاکمیت تبدیل کردند و برخی از زیاده خواهیهای گروههای قومیتی کرد در وضعیت نابسامان کردستان نقش داشتند» ادبیاتی که ایشان در این جمله از آن سود میجویند همان ادبیات خودمحور و خودبزرگ بینی است که در نزد اکثریت غالب مرکزگرایان دیده میشود؛ باز هم استفادهی معنا دار از «گروه» به جای «حزب» و «قومیت» به جای«ملیت» و علاوه بر آن کاربرد واژهی «زیادهخواهی». به راستی چه معنایی در این کلمه نهفته است غیر از تحقیر و تعیین تکلیف و تعریف حق و حقوق برای دیگری؟ آنچه ایشان و همفکرانشان زیاده خواهی مینامند همان است که کردها با عنوان حق از آن یاد میکنند. و تمام مسئلهی کرد و «مصیبت تمام نشدنی کردستان» از همین نقطه آغاز میشود. و طبیعتاً راه حل هم باید به همین نقطه بازگردانده شود.
از گذشته تا امروز، اجتماعی که خود را ملت کرد میداند اصرار دارد پا را فراتر از گلیمی که دیگران برایش گستردهاند دراز کند و خاک آن سوی گلیم را هم از آن خود دانسته و پا گذاشتن بر آن را حق بدیهی خود میداند. و از این سو عدهیی ترکه به دست از مرزهایی که خود تعریف کردهاند محافظت کرده و تابع هر دیدگاهی که باشند نسبت به «زیادهخواهی»! ساکنین گلیم مفروض حساسیتهای ویژه نشان میدهند. اگر حاکمیت بنا به خصلت مستبدانه و دیکتاتور خود چنین خوانشی از مسئلهی کرد داشته و خود را در تعیین تکلیف و مشخص کردن حدود و حقوق ملیتی دیگر محق بداند بر او حرجی نیست چرا که از کوزه همان برون تراود که در اوست. اما زمانیکه کسان دیگر با ادعای مبارزه برای دمکراسی از همان ادبیات مستبدانه استفاده میکنند موضوع متفاوت مینماید و برای دمکراسی که با چنین نگرشی قرار است بنا شود باید عمیقاً نگران شد. استقرار دمکراسی مستلزم وجود اندیشهی پذیرش دیگری و دیگران است. دیگرانی که به تبع حضور فیزیکی هزاران ساله در سرزمین مادری خود حقی هم نسبت به آن برای خود قائلند. و این حق را اگر تا امروز سیستمی مستبد از رأس تعیین و تعریف کرده، در فرداروز دمکراسی قاعدتاً باید ماجرا متفاوت بوده و حقها و حدودها به گونهیی دیگر تعریف شوند. دمکراسی به شیوهی مطلوب این عده از دوستان(یعنی نادیده انگاشتن دیگری و ترس از اعتراف به هویت او) تکرار مجدد همان تاریخ تاریکی است که تا امروز بوده است. سرنوشت ایران و اپوزسیون ایرانی با سرنوشت ملیتهای ساکن این کشور گره خورده و تا زمانی که ادبیاتهای تقلیل گرا و تحقیری این چنینی بر فضای فکری اپوزسیون ایرانی حاکم باشد دمکراسی همچنان در حد یک آرزو مانده و دسترسی به چیزی فراتر از آنچه امروز بر ایران حاکم است محال مینماید.
گزینش وانتشارهر نوشتاری در ایران گلوبال در راستای باور و احترام به آزادی اندیشه و بیان و گردش آزاد آن است و لزوما تائیدی بر محتوا و مضمون آن نیست و همواره نویسنده، مسئول و پاسخگو می باشد
برگرفته از : ایمیل رسیده: انتشار از : آ.ائلیار
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-69424
No comments:
Post a Comment