همانگونه که قبلا عرض شد مشکل تاریخ نگاری در بلوچستان فقط مکتوب نشدن آن نیست و بلکه مسئله بسی فراتر از آن است. به وضوح به نظر می رسد که دو نوع تاریخ پردازی مختلف با دو نوع پیشداوری و انحراف از واقعیات به معنای علمی به وضوح در این جامعه وجود دارد:
یکی تاریخ پردازی طبقه خوانین سابق که محور توجه آنان اغراق در ابهت و در عین حال محبوبیت همه افراد هم فامیل خود(اعم از آنانی که رسما عنوان خانی را در منطقه ای مشخص داشته اند و یا دیگرانی که رسما خان نبوده اند بلکه به مثابه شوالیه هایی در خدمت خان هم فامیل خود بوده اند) و برشمردن انبوهی از اسامی ریز و درشت از این دست است.
دیگری تاریخ پردازی سایر اقشار بلوچ است که در نکوهش اعمال و رفتار گروه اول بوده و شجاعت و اقتدار آن دسته از عشایر و روستائیان بلوچ را بر می شمرد که یا علیه خوانین علم شده و حتی بر آنها چیره شده اند و یا اینکه زحمت بی منت برای آنان کشیده و با وجود داشتن سهم عمده را در پیروزی هایشان، خود کمترین نام و نشا نی در تاریخ نگاری گروه اول نداشته اند.
نگارش تاریخ شدیدا با ایدئولوژی همراه است و لذا چه بسا ثبت آن زیانبار تر و محو کردنش اولی تر است. قبل از علاقمند بودن به ثبت تاریخ ، باید مشتاق درس گرفتن از آن باشیم. تاریخی که به درد درس گرفتن نخورد احتمالا جز فخر فروشی گزافه گویانی بیش نیست که در پی زهر آلود کردن فضای زمانند.
وقتی که مسائل زنده روز در قرن پر از رسانه 21 آنگونه خلط مبحث می شود که تشخیص سره از ناسره دشوار و گاه ناممکن است، چطور می توان به گفته ها و نوشته های این و آن در مورد انبوهی از حوادث دهه ها و قرون گذشته اتکا کرده و واقعی شان پنداشت؟
از این روست که می بینید ما به جای ثبت صرف تاریخ به یافتن نکاتی انسانی محورانه از آن مشغولیم که تا چراغ راه آینده باشد. نه اینکه همان حال و روز فضاحت بار گذشته را به خورد کودکان و نوباوگان نسل جدیدمان بدهیم و اذهان شان را با جاه طلبی، خود خواهی، لجاجت و جنگ افروزی های نسل های گذشته مسموم کنیم.ا
می دانم که گفتن این حقیقت برای بسیاری تلخ و موجب رنجش خواهد بود اما امیدوارم منظورم به خوبی درک شود اگر می گویم که در مجموع، نسل های گذشته بلوچ، ارمغان خوبی برای ما نداشته اند که بخواهند افتخار آنرا به رخ مان بکشند پس همان بهتر که یا از گذشته توبه کنند و یا دست کم دست از سرمان بردارند تا خود به فکر چاره باشیم و شاید لازم باشد که از صفر آغاز کنیم.
انگیزه نوشتن این متن اگر چه کلی بود ولی بطور اخص با خواندن کتاب "نمیرانین سرانی شوهاز" نوشته محمد ایوب بلوچ که کاملا تصادفی بدستم رسید فهمیدم که چقدر فاصله عمیق است بین این دو نوع تاریخ نویسی بلوچ. در حالی که یکی اقتدار و تقدس مبارکی ها را نا عرش می برد دیگری که امثال نویسنده این کتاب باشد، ضعف و زبونی شان در مقابل عشایر آهوران و اتکاء شان به فریب برای جنایت را به تصویر می کشد.
جالب اینکه نویسنده کتاب نوه همان اشرف شیر محمد معروف به فاتح قلعه چانف است که هم اکنون در کمال ساده زیستی در عسلویه به کارگری مشغول است و نه ادعای حزبی و سیاسی دارد و نه معتقد به اصالت نژاد خود در مقابل دیگر بلوچ هاست.
کدام سمت را باور کنیم؟ در فرصتهای آتی نتایج مصاحبه هایی را برای رازگشایی در اینخصوص منتشر خواهیم کرد. تا تکمیل شدن تحقیقات منتظر باشید و یا خود مصاحبه شونده ما باشید.
رازگو بلوچ – 1/2/89
No comments:
Post a Comment