Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

آيا آش شور بود يا حس چشائی کسانی ھنوز در مزمزه "خاک پرستی" درجا ميزند ؟

رحیم بلوچستانی
آيا آش شور بود يا حس چشائی کسانی ھنوز در مزمزه "خاک پرستی" درجا ميزند ؟
برخورد با کامنت يا اظھار نظر کوتاه "رحيم بلوچستانی" پای مقاله آقای محمد کريم بلوچ در"وبلاگ سرزمين من کجاست" و کشدار نمودن آن تا اين حد از سوی افراد مختلف بیغرض و با غرض، حد اقل ميتواند بيان آشکاری از استقبال خوانندگان وبسايتھا و وبلاگھای موجود بلوچ، پيرامون مسائل سياسی بلوچستان باشد و اين جای خوشحالی است۔

اما آنچه که در اين ميان برجستگی قابل لمسی به خود گرفته است عدم پايبندی بعضی از اين وبلاگھا به اصول ژورناليسم و عدم درک رسالت خطير گردانندگان اين وبلاگ ھاست۔ رسانه ھای الکترونيکی برای ملتی که محروم از ابتدائی ترين رسانه ھای رسمی است بار سنگينی بر دوش گردانندگان آنھا ميگذارند تا بدور از جنجال آفرينی و ھياھو بحث ھا را در مسيری سازنده و نه تخريب کننده کاناليزه نمايند۔ از آنانکه اوج بی بند و باری اخلاقی را به جائی رسانده اند که ازدشنام و فحاشی ھای رکيک " شخصی و خانوادگی" گذشته ، حتی مقالات قديمی را بنا به نيازروزشان ھدفمندانه بدون اسم نويسنده و يا لينکھای مربوطه بازپخش ميکنند گله ای نيست ۔ وبلاگ "بلوچ پرس" ھم که اندکی برژورناليست حرفه ای بودن آن اميد ميرفت، کامنتی را تبديل به مقاله و "حاکميت ملی" را که مقوله ای نسبی است اشکال "کامل" و"مشترک" آنرا عامداً يکی انگاشته و ھای و ھوی و گرد و خاک راه انداختن برای جلب توجه به خود را بجايی رسانده است که با بی پرنسيبی آشکار، عکس اشخاص حقيقی را بجای اسامی مستعار ديگران ميگذارند که بايد به دعای خير نشست ۔ من تا آلآن نميدانستم که گوھرام بلوچ ناصر بليده ای ميباشد۔ حال آنکه ناصربليده ای از ابتدا تا کنون ھيچ ضرورتی نديده است که در پشت نامھای مستعار خود را پنھان کند، و بنده ھم از آنجا که از سالھا پيش از بنيانگزاری حزب مردم بلوچستان، دست نوشته ھايم بنام "رحيم بلوچستانی" در ميان دوستان ميگشته است و ميشناسند، کماکان با ھمين اسم به انتشار نظرات شخصی ام ادامه داده ام۔

در طول عمر سياسی ام نيز به خود اجازه نداده ام که تماشاچی وکرنشگری درکنج خلوتکده خود باقی بمانم۔ چه آن زمان که در تشکلات سرتاسری فعال بوده ام و چه حالا که در کنار ھمفکران ارزشمند بلوچم به فعاليت سياسی مشغولم، اعتقاد عميق به " کار جمعی" ، "حس مسئوليت جمعی" و "روحيه جمعی" داشته و تا حد توان پايبندی خود به اين اعتقاد را در عمل نيز ثابت نموده ام۔ بر اين باور دارم که فقط "آنان که عمل نميکنند خطا نميکنند"، اما کنشگران ھميشه در حال تحول(شدن) و يادگيری اند۔ مطمئناً اگر اختلافی فکری در خط و مشی سياسی ام با ھمسنگرانم وجود داشته باشد شھامت ابراز آنرا از طريق درست و اصولی اش نيز داشته و دارم۔ حال چرا از شوری آش وفھميدن خان ۔۔۔۔۔ سخن رفته است به نظر بنده بايد ديد که آيا آش شور بود يا حس چشائی کسانی که ھنوز در مزمزه "خاک پرستی" در جا ميزنند، از حس مزه ھای ديگر عاجزاند ؟

من اين را در نوشته ھای قبلی و درحد توانم به صراحت بيان نموده ام که "حق حاکميت سياسی" از آن مردم است و اعتقادی به حاکميت خان و حاکم و سردار و شاه و ولايت فقيه و کليسا وکنيسه و مسجد و حسينيه ھا و امامزاده ھا و زيارتگاه ھا(ضمن احترام به باورھای مذھبی انسانھا به مثابه امری خصوصی) ، بر سرنوشت مردم، نداشته و ندارم۔ مجموعه مردمان بلوچستان را که دارای سرزمين تاريخی آباء و اجدادی خويش بوده و و در پروسه ای تکاملی طی ھزاران سال، و در مقايسه با مردمان ھمسايه، صاحب ھويتھای مشترک و ويژه برای جمع خود گشته اند را يک "ملت" تاريخی و "حاکميت مردم بلوچ" در درون بلوچستان را حق طبيعی اين ملت ميدانم۔ حقی که با زور سرنيزه و تحت دسيسه و سياستھای استعماری انگليس و حکومت ھای ھمسايه، از آنان سلب گشته است۔ از آن زمان و تا ھم اکنون، چه کسی ميتواند منکر مبارزات و مقاومت مردم سرزمين بلوچستان از سرحد بگير تا 
مکران(بلوچستان غربی)، از جھلوان بگير تا سراوان (بلوچستان شرقی) درمقابل تجاوزات استعمار انگليس و حکومت قاجار و حکومت ھای بعدی که ھميشه با مردم بلوچ رابطه استعمار گر و مستعمره را داشته اند باشد؟ مقاومتی که با توجه به شرايط سرکوب و خفقان، گاه در سطح و گاه در عمق، در مقابل ھويت زدائی و تحقير و تضعيف سازمان يافته حاکمان ايران و پاکستان به شکل ھای گوناگون ھمچنان، تا تعيين و گرفتن سرنوشت خود به دست خود ادامه خواھد داشت۔

مبارزه ملت بلوچ مبارزه ای است "رھائی بخش" با تأکيد برموازين "دموکراسی مدرن"۔ انسانھای دموکرات، مدافع حقوق بشرکه بخشی جدايی ناپذير از "دموکراسی مدرن " است ميباشند۔ مانيفست حقوق بشر سازمان ملل و کنوانسيونھای الحاقی آن، به روشنی بر "حق تعيين سرنوشت" مردمانی با چنين وضعيت سياسی- اجتماعی، تأکيد دارد۔ به ھمين دليل باور به "حق " استقلال برای مردمانی که نزديک به يک قرن مستعمره وار زندگی بسر کرده اند از نظر موازين بين المللی حقی است به رسميت شناخته شده، ھمچنانکه حق طلاق حقی است مشروع، بدون آنکه امر طلاق را تشويق و ترغيب نمايند۔

در عصر حاضر، رشد صنعت وتکنولوژی بشری در زمينه ھای گوناگون، تغيير و تحولات اجتماعی، سياسی و به خصوص اقتصادی، سرعت برداشته شدن داوطلبانه مرزھای سياسی کشورھا را که برآيندی ازسير جھانی شدن "کار" و "سرمايه" است فزونی بخشيده است۔ اين روند، با اشتراک آگاھانه و داوطلبانه بخشی از "حاکميت ملی" اين واحدھای سياسی، درميان کشورھای يک حوزه و منطقه، به منظوردستيابی به قدرت سياسی و اقتصادی وسيع تر در صحنه بين المللی، و ايجاد اتحاديه ھای منطقه ای روز به روز در حال گسترش است ۔ پر واضح است که امروزه، مفھوم "استقلال " ملت ھا در مقايسه با قرن گذشته که جنگھای جھانی برای تصرف سرزمين ھای ديگران به پاشد، آن چنان دچار دگرگونی کيفی شده است که نسبی بودن "استقلال" ملت ھا را در قرن ۲۱ برای عقب مانده ترين اذھان سياسی نيز قابل فھم نموده است۔ اما ھمزمان اين نکته نيز قابل درک و انکار ناپذير است که؛ ھر آنجا که مسئله برابری ملل در کشورھای کثيرالمله ای چون ايران عملاً اجرا نشده است، به جای ھمبستگی و تقويت وحدت ھا، شکسته شدن و تجزيه آن کشورھا که مثال ھای فراوانی در ھمين دھه اخير داريم و محمد کريم بلوچ بدانھا اشاره کرده نيز اجتناب ناپذير بوده است و خواھد بود۔ ۔ آنچه که برای انسانھای دموکرات عصر حاضر در مقابل "خاک پرستی" ارجحيت واولويت پيدا ميکند، انسان دوستی و ھمزيستی مسالمت آميز ميان انسانھا و تأمين آزاديھا ی دموکراتيک و رفاه عمومی مردم است ۔

بنده ضمن پايبندی به اصل "حق" تعيين سرنوشت از منشور حقوق بشر سازمان ملل، که "حق" استقلال ملل تحت ستم نيز از آن منبعث ميشود، با توجه به دلايل فوق، بر اين باور نيستم که برای تأمين "حاکميت ملی" مردم بلوچ در بلوچستان غربی خط ومشی سياسی "استقلال" را در برنامه کاری خود قرار دھيم۔ ھمچنانکه انسانھای خيرخواه ضمن باور به "حق" طلاق، ھميشه تداوم زندگی مسالمت آميز دو "ھمسر" در يک خانواده را خواھانند وھر گزمشوق و مبلغ "حق" طلاق نميگردند۔ اما اگر "ھمسرانی" به مرحله "ناھمسری" رسيده اند که تداوم اين "ناھمسری" را برای خود زيانبار ميبينند آيا مجاز نيستند از "حق" طلاق استفاده کنند؟

به ھمين سبب بنده بر خلاف جناب آقای محمدکريم بلوچ، باور دارم که مردم بلوچ ميتوانند در ايرانی دموکراتيک و فدرال که در آن ھمه مليتھای ساکن ايران با اِعمال "اراده ملی" خود از طريق بکارگيری مکانيسم ھای پارلمانی در تصويب قوانين، انتخاب و عزل دولت ھا در سرزمينھای تاريخی شان، حاکم بر سرنوشت خويش گردند ۔ اما پر واضح است که بخشی از "حق حاکميت ملی" آگاھانه به دولت فدرال مشترک واگزار خواھد شد۔ دولت فدرالی که نمايندگان ملل ساکن ايران با استفاده از اھرمھا و مکانيسمھای لازم ، درکنترل و اداره آن بخش از "حاکميت ملی" که داوطلبانه به اشتراک گذاشته شده است بدون در نظر گرفتن نسبت جمعيتی بطور برابر سھيم خواھند بود۔

و بازھم تکرار ميکنم که: سر نوشت مردم بلوچستان غربی با سرنوشت ديگر مردمان ساکن ايران و از جمله مردم فارس گره خورده است وآزادی ھيچکدام بدون آزادی ديگران، در تحولات نرمال ميسر نيست۔ به زبان ديگر، دستيابی به "حاکميت ملی" به زور گرفته شده از ملت بلوچ ، با حاکميت "دموکراسی مدرن" در ايران وابسته است۔ با توجه به بافت اجتماعی و شرايط استبداد سياسی حاکم بر ايران و منطقه، مناسب ترين و محوری ترين روش مبارزه برای بدست آوردن "حاکميت ملی" ھمه مليتھا و اقوام ساکن ايران، مبارزه سياسی و مدنی خشونت پرھيز پيوسته وھمبسته ھمه مردمان ايران، تحت ھدايت نيروھای دموکرات مدافع حقوق بشر سرتاسرايران، در جايگزينی ديو استبداد سياه جمھوری اسلامی، به نظامی دموکراتيک و فدرال نھفته است۔ نظام دموکراتيکی که در آن برابرى ملل ساکن ايران ، برابرى حقوق زن و مرد، جدايى نھاد دين از نھاد دولت، رفع ھر گونه تبعيض بر پايه جنسيت، نژاد، مذھب، باور و عقيده سياسى واز جمله استقلال خواھى، تضمين گردد۔

آنچه که ايران را تجزيه خواھد کرد و خواب را از چشم "خاک پرستان" ربوده است، نه خواست استقلال طلبان بلوچ يا کورد و عرب و غيره است، بلکه وجود و تداوم مناسبات شوينيستی حاکم بر ايران و نبود فضای دموکراتيک و به رسميت نشناختن حقوق ديگران است۔ در اسکاتلند (سرزمين اسکات ھا) که درسيستمی غيرمتمرکز با انگليسھا، ولزی ھا و ايرلندی ھا کشور بريتانيا را تشکيل ميدھند، "حزب استقلال طلب اسکاتلند" چندين دوره متوالی است که حکومت آنجا را در اختيار خود گرفته است۔ از آنجا که ملل ساکن بريتانيا ھيچ دخالتی در نظم امور داخلی يکديگر ندارند و حکومت قانون و دموکراسی ای نسبی حاکم است، ھيچ خطری ھم بريتانيا را برای تجزيه تھديد نميکند۔ زيرا که "حق" استقلال و مبارزه سياسی از کانال مبارزات مدنی خشونت پرھيز، طبق قانون بريتانيا به رسميت شناخته شده است ومورد دفاع ھمه ساکنين بريتانياست ۔ من با آوردن اين مثال قصد کپی برداری سياسی ندارم، اما مثال زنده و ملموسی در تضمين و به رسميت شناختن حقوق دموکراتيک انسانھا از جمله "حق" استقلال ميباشد۔

رحیم بلوچستانی



http://zohrehbaloch.blogspot.com/2011/08/blog-post_20.html#more

No comments:

Post a Comment