پس از محاصره طولانی نیروی نظامی مشترک بریتانیا و ایران که موفق به شکست بهرام خان نشدند و مذاکرات هم بیهوده واقع شد و سرانجام باعث شد تا آنان از منطقه خارج شوند، این امر باعث تشویق و دلگرمی بهرام خان گردید،
در این دوران، بلوچستان شرقی درگیر شورش بر علیه انگلیسی ها بود که سرانجام پیشروی سربازان انگلیسی موجب عقب نشینی و فرار برخی از سرداران سرکش بلوچ به بلوچستان غربی در سال 1901 میشود که از بهرام خان تقاضای پناهندگی مینمایند. این حرکت برای انگلیسی ها بعنوان یک زنگ خطر بشمار میرفت، چرا که در صورت اتحاد احتمالی سرداران بلوچستان شرقی و بلوچستان غربی، میتوانست تهدیدی باشد علیه منافع انگلیسی ها در منطقه. بنابراین، انگلیسی ها طرح دیگری را برنامه ریزی کردند. طرحی که نیروی نظامی مشترک بریتانیا و ایران توانست بهرام خان را در قرارگاه خود دزک تحت محاصره نظامی در آورد. با این وجود، نیروی مشترک بریتانیا و ایران موفق به شکست بهرام خان نشد و پس از محاصره طولانی و مذاکرات بی نتیجه با حاکمان بلوچ از منطقه خارج گشتند
پس از محاصره طولانی نیروی نظامی مشترک بریتانیا و ایران که موفق به شکست بهرام خان نشدند و مذاکرات هم بیهوده واقع شد و سرانجام باعث شد تا آنان از منطقه خارج شوند، این امر باعث تشویق و دلگرمی بهرام خان گردید، لذا او قلمروی خود را در بلوچستان بیش از پیش توسعه داد. در سال 1907 بهرام خان با همیاری سعید خان آخرین قلعه قاجار در بمپور را تحت سلطه خود در آورد. در سال 1910 وقتیکه حکومت قاجار نیروی های خود را برای تسخیر دوباره بمپور علیه بهرام خان اعزام کرد دوباره با شکست مواجه شد. در واقع، چنین نبردی شهرت و قدرت بهرام خان را افزایش داد تا حدی که لقب حاکم بلوچستان به او داده میشد. بهرام خان همچنین توانست هم برخی از طوایف سرکش منطقه سرحد بلوچستان و هم مناطقی از مکران را که قبلا تحت سلطه سردار سعید خان بودند، را نیز تحت سلطه خود در آورد. پس از بهرام خان امیر دوست محمد خان که برادرزاده بهرام خان و فرزند ارشد علی محمد خان بارکزهی بود و از طرف مادر به طایفه بلیده ای از طوایف متنفذ بلوچستان منسوب بود ( مادر امیر دوست محمد خان دختر میر امین بلیده ای بود)جانشین بهرام خان گردید. حسن ارفع مینویسد "هنگامی که رضا خان به قدرت رسید، چندین طایفه بلوچ از کنترل دولت مرکزی خارج بودند." بزرگترین مخالف رضا خان در بلوچستان دوست محمد خان بزرگ طایفه بارانزهی بود که بخش هایی مهم از بلوچستان جنوبی (مکران) را تحت کنترل داشت و طوایف قدرتمند دیگر یار احمد زهی، گمشادزهی، و اسماعیل زهی، منطقه سرحد در شمال بلوچستان را در اختیار داشتند.
دوست محمد خان همچنان سیاستهای عموی خود را ادامه داد. او اکثر مناطقی که در بلوچستان غربی توسط حاکمهای دیگر اداره میشد تحت سلطه خود در آورد البته این تسلط کاملا" مسالمت جویانه بود و به دندرت لشکر کشی های سردار دوست محمد خان به حوادث خونین ختم میشد که بایست در این مورد خاص به واقعه بزرگزاده ها اشار ه کرد. مرحله تحکیم قدرت دوست محمد خان در بلوچستان غربی همزمان بود با به قدرت رسیدن رضا خان در ایران در سال 1921. رضا خان توسط انگلیسیها و با حمایت آنان به قدرت رسید. از لحاظ سیاسی، میتوان چنین استنباط نمود که رضا خان در پی این بود تا سیستم به اصطلاح فدرال سنتی ایران را تبدیل به سیستم متمرکز مدرن نماید.
حرکت رضا شاه در بلوچستان غربی، از همان ابتدا همراه با سیاست سرکوب بوده است ،. قبل از جنگ، حکومت مرکزی به دوست محمد خان پیشنهاد میدهد که در صورت عدم مقابله با حکومت مرکزی و تسلیم بدون شرط و شروط وی، حکومت مرکزی نه تنها عادلانه با وی رفتار خواهد کرد بلکه مورد توجه دولت نیز قرار خواهد گرفت اما وی در پاسخ میگوید که "ما با دولت مرکزی هیچ خصومتی نداریم و به خدا پناه میبریم."
در نبرد با دوست محمد خان، نیروی نظامی حکومت مرکزی رضاه شاه از سه گردان اصلی تشکیل میشد، یا به عبارت دیگر شامل نیروهایی بود که از کرمان، خراسان و سیستان به بلوچستان اعزام میشدند. بعلاوه، این سه گردان هم توسط نیروی هوایی ایران و هم توسط پانصد نفر از قوای شبه نظامی بلوچهای منطقه سرحد حمایت میشدند. بر اساس تخمین ژنرال جهانبانی که خود فرماندهی نیروی حکومت مرکزی را عهده دار بوده، تعداد بلوچ های جنگجو که از دوست محمد خان حمایت میکردند به 14000 نفر میرسید. از این تعداد 5000 نفر تحت نظارت دوست محمد خان بوده و حدود 7500 نفر دیگر قرار بوده توسط حاکمهای دیگر نواحی بنابر درخواست دوست محمد خان در اختیار وی قرار گیرد. دوست محمد خان نیروهای تحت نظارت خویش را در شهرهایی چون دزک (واقع در سراوان)، پهره (ایرانشهر امروزی)، و بمپور قرار داده بود در حالیکه پایگاه های ساحلی مکران تحت نظر حاکمان محلی قرار داشت.
ژنرال جهانبانی برخلاف تصوردوست محمد خان که گمان میکرد حکومت مرکزی طبق معمول از طریق کرمان به بمپور حمله خواهد کرد. اما ژنرال جهانبانی حمله خود را از دزک آغاز کرد. در این مورد به دو علت میتوان اشاره نمود. اول اینکه، دلیل حمله به دزک که هم مرز بود با بلوچستان انگلیس (بلوچستان پاکستان امروزی) به این علت بود که انتظار میرفت دوست محمد خان به احتمال قوی از بلوچهای پاکستان تقاضای کمک نظامی نماید، ولی حضور نیروهای مرکزی میتوانست با این پدیده مقابله کند تا اجازه ندهند که نیرویی از بلوچستان شرقی وارد دزک شود. دوم اینکه، در صورت شکست احتمالی دوست محمد خان، وی نتواند عقب نشینی کند و یا به بلوچستان شرقی پناهنده شود، بلکه در تله حکومت مرکزی بیافتد تا بعدها نتواند دردسری برای حکومت مرکزی ایجاد کند. ژنرال جهانبانی میگوید "قبل از حمله نظامی به بلوچستان غربی با دولت بریتانیا هماهنگی های لازم شده بوده تا دولت بریتانیا در آن زمان خاص به کسی یا گروهی از بلوچستان شرقی که تحت کنترل بریتانیا بوده اجازه ندهد که جهت کمک به دوست محمد خان وارد بلوچستان غربی شود" و از این بابت به حکومت ایران ضمانتهای لازم داده شده بود. در ادامه، جهانبانی می افزاید "علاوه بر آن، دزک یکی از مهمترین پایگاه های سردار دوست محمد خان بارانزهی بود. در نتیجه پس از محاصره دزک، نقاط تحت سلطه دیگر بدون پافشاری شدید آسانتر بدست دولت مرکزی تسخیر میشد." اما، با وجود همکاری سیاسی و نظامی بریتانیا با حکومت رضا شاه جهت شکست دوست محمد خان، دولت مرکزی با مشکلات خاصی مواجه شد. مثلا در این مورد جهانبانی صحنه مقابله با نیروی سردار دوست محمد خان بارانزهی را بطور خلاصه چنین توصیف میکند:
"بسیار متعجب شده بودم که چطور چنین گروه کوچکی از بلوچ ها در مقابل سپاهی عظیم از دولت با شجاعت درگیر شده بودند. به نظر میرسید که برای آنها محاصره و مرگ هیچ اهمیتی ندارد. براستی چه چیزی باعث شده بود که آنها خود را اینگونه قربانی کنند...! آیا چنین دلیری ناشی از بی اطلاعی آنها از جنگ و عواقب آن بود، و یا براستی شجاعت آنها را نشان میداد؟... نیروی نظامی حکومتی با مقاومت شدیدی از طرف بلوچ ها مواجه شده بود... از آنجائیکه هیچ یک از بلوچهای جنگجو خود را تسلیم نمیکردند تا جایی میجنگیدند تا کشته شوند... حمله های هوایی بهتر موثر واقع میشد تا حمله های زمینی... این جنگ حدود هفت ماه طول کشید، اما در نهایت دوست محمد خان مجبور به تسلیم شد و به او ضمانت داده شد تا امنیت وی در خطر نباشد"...
در هر حال، عاقبت حکومت محلی دوست محمد خان مانند حکومتهای محلی دیگر در سال 1928 از هم پاشیده شد
. اکثر سرداران و حاکمان بلوچ که در مقابل نیروی رضا شاه مقاومت نکردند مورد توجه دولت مرکزی قرار گرفتند. بعنوان مثال، برخی از این افراد صاحب امتیاز و یا پست و مقام هایی چون نمایندگی مجلس شورای ملی میشدند و یا مستمری ماهانه ای از دولت دریافت میکردند. چنین شیوه ای در دوران محمد رضا شاه نیز ادامه داشت. یا به تعبیری دیگر، اکثر افرادی که به رژیم رضا شاه وفادار بودند، وفاداری خود را نسبت به پسر وی محمد رضا شاه نیز اعلام نمودند. و ایندسته از سرداران نو ظهور و مزد همکاری و تبانی با سردمداران پهلوی را در یافت نمودند.
نوشته شده در سه شنبه ششم اسفند 1387ساعت 7:45 PM توسط یوسف محتشمی
Source: http://baluch.blogfa.com/post-59.aspx
در این دوران، بلوچستان شرقی درگیر شورش بر علیه انگلیسی ها بود که سرانجام پیشروی سربازان انگلیسی موجب عقب نشینی و فرار برخی از سرداران سرکش بلوچ به بلوچستان غربی در سال 1901 میشود که از بهرام خان تقاضای پناهندگی مینمایند. این حرکت برای انگلیسی ها بعنوان یک زنگ خطر بشمار میرفت، چرا که در صورت اتحاد احتمالی سرداران بلوچستان شرقی و بلوچستان غربی، میتوانست تهدیدی باشد علیه منافع انگلیسی ها در منطقه. بنابراین، انگلیسی ها طرح دیگری را برنامه ریزی کردند. طرحی که نیروی نظامی مشترک بریتانیا و ایران توانست بهرام خان را در قرارگاه خود دزک تحت محاصره نظامی در آورد. با این وجود، نیروی مشترک بریتانیا و ایران موفق به شکست بهرام خان نشد و پس از محاصره طولانی و مذاکرات بی نتیجه با حاکمان بلوچ از منطقه خارج گشتند
پس از محاصره طولانی نیروی نظامی مشترک بریتانیا و ایران که موفق به شکست بهرام خان نشدند و مذاکرات هم بیهوده واقع شد و سرانجام باعث شد تا آنان از منطقه خارج شوند، این امر باعث تشویق و دلگرمی بهرام خان گردید، لذا او قلمروی خود را در بلوچستان بیش از پیش توسعه داد. در سال 1907 بهرام خان با همیاری سعید خان آخرین قلعه قاجار در بمپور را تحت سلطه خود در آورد. در سال 1910 وقتیکه حکومت قاجار نیروی های خود را برای تسخیر دوباره بمپور علیه بهرام خان اعزام کرد دوباره با شکست مواجه شد. در واقع، چنین نبردی شهرت و قدرت بهرام خان را افزایش داد تا حدی که لقب حاکم بلوچستان به او داده میشد. بهرام خان همچنین توانست هم برخی از طوایف سرکش منطقه سرحد بلوچستان و هم مناطقی از مکران را که قبلا تحت سلطه سردار سعید خان بودند، را نیز تحت سلطه خود در آورد. پس از بهرام خان امیر دوست محمد خان که برادرزاده بهرام خان و فرزند ارشد علی محمد خان بارکزهی بود و از طرف مادر به طایفه بلیده ای از طوایف متنفذ بلوچستان منسوب بود ( مادر امیر دوست محمد خان دختر میر امین بلیده ای بود)جانشین بهرام خان گردید. حسن ارفع مینویسد "هنگامی که رضا خان به قدرت رسید، چندین طایفه بلوچ از کنترل دولت مرکزی خارج بودند." بزرگترین مخالف رضا خان در بلوچستان دوست محمد خان بزرگ طایفه بارانزهی بود که بخش هایی مهم از بلوچستان جنوبی (مکران) را تحت کنترل داشت و طوایف قدرتمند دیگر یار احمد زهی، گمشادزهی، و اسماعیل زهی، منطقه سرحد در شمال بلوچستان را در اختیار داشتند.
دوست محمد خان همچنان سیاستهای عموی خود را ادامه داد. او اکثر مناطقی که در بلوچستان غربی توسط حاکمهای دیگر اداره میشد تحت سلطه خود در آورد البته این تسلط کاملا" مسالمت جویانه بود و به دندرت لشکر کشی های سردار دوست محمد خان به حوادث خونین ختم میشد که بایست در این مورد خاص به واقعه بزرگزاده ها اشار ه کرد. مرحله تحکیم قدرت دوست محمد خان در بلوچستان غربی همزمان بود با به قدرت رسیدن رضا خان در ایران در سال 1921. رضا خان توسط انگلیسیها و با حمایت آنان به قدرت رسید. از لحاظ سیاسی، میتوان چنین استنباط نمود که رضا خان در پی این بود تا سیستم به اصطلاح فدرال سنتی ایران را تبدیل به سیستم متمرکز مدرن نماید.
حرکت رضا شاه در بلوچستان غربی، از همان ابتدا همراه با سیاست سرکوب بوده است ،. قبل از جنگ، حکومت مرکزی به دوست محمد خان پیشنهاد میدهد که در صورت عدم مقابله با حکومت مرکزی و تسلیم بدون شرط و شروط وی، حکومت مرکزی نه تنها عادلانه با وی رفتار خواهد کرد بلکه مورد توجه دولت نیز قرار خواهد گرفت اما وی در پاسخ میگوید که "ما با دولت مرکزی هیچ خصومتی نداریم و به خدا پناه میبریم."
در نبرد با دوست محمد خان، نیروی نظامی حکومت مرکزی رضاه شاه از سه گردان اصلی تشکیل میشد، یا به عبارت دیگر شامل نیروهایی بود که از کرمان، خراسان و سیستان به بلوچستان اعزام میشدند. بعلاوه، این سه گردان هم توسط نیروی هوایی ایران و هم توسط پانصد نفر از قوای شبه نظامی بلوچهای منطقه سرحد حمایت میشدند. بر اساس تخمین ژنرال جهانبانی که خود فرماندهی نیروی حکومت مرکزی را عهده دار بوده، تعداد بلوچ های جنگجو که از دوست محمد خان حمایت میکردند به 14000 نفر میرسید. از این تعداد 5000 نفر تحت نظارت دوست محمد خان بوده و حدود 7500 نفر دیگر قرار بوده توسط حاکمهای دیگر نواحی بنابر درخواست دوست محمد خان در اختیار وی قرار گیرد. دوست محمد خان نیروهای تحت نظارت خویش را در شهرهایی چون دزک (واقع در سراوان)، پهره (ایرانشهر امروزی)، و بمپور قرار داده بود در حالیکه پایگاه های ساحلی مکران تحت نظر حاکمان محلی قرار داشت.
ژنرال جهانبانی برخلاف تصوردوست محمد خان که گمان میکرد حکومت مرکزی طبق معمول از طریق کرمان به بمپور حمله خواهد کرد. اما ژنرال جهانبانی حمله خود را از دزک آغاز کرد. در این مورد به دو علت میتوان اشاره نمود. اول اینکه، دلیل حمله به دزک که هم مرز بود با بلوچستان انگلیس (بلوچستان پاکستان امروزی) به این علت بود که انتظار میرفت دوست محمد خان به احتمال قوی از بلوچهای پاکستان تقاضای کمک نظامی نماید، ولی حضور نیروهای مرکزی میتوانست با این پدیده مقابله کند تا اجازه ندهند که نیرویی از بلوچستان شرقی وارد دزک شود. دوم اینکه، در صورت شکست احتمالی دوست محمد خان، وی نتواند عقب نشینی کند و یا به بلوچستان شرقی پناهنده شود، بلکه در تله حکومت مرکزی بیافتد تا بعدها نتواند دردسری برای حکومت مرکزی ایجاد کند. ژنرال جهانبانی میگوید "قبل از حمله نظامی به بلوچستان غربی با دولت بریتانیا هماهنگی های لازم شده بوده تا دولت بریتانیا در آن زمان خاص به کسی یا گروهی از بلوچستان شرقی که تحت کنترل بریتانیا بوده اجازه ندهد که جهت کمک به دوست محمد خان وارد بلوچستان غربی شود" و از این بابت به حکومت ایران ضمانتهای لازم داده شده بود. در ادامه، جهانبانی می افزاید "علاوه بر آن، دزک یکی از مهمترین پایگاه های سردار دوست محمد خان بارانزهی بود. در نتیجه پس از محاصره دزک، نقاط تحت سلطه دیگر بدون پافشاری شدید آسانتر بدست دولت مرکزی تسخیر میشد." اما، با وجود همکاری سیاسی و نظامی بریتانیا با حکومت رضا شاه جهت شکست دوست محمد خان، دولت مرکزی با مشکلات خاصی مواجه شد. مثلا در این مورد جهانبانی صحنه مقابله با نیروی سردار دوست محمد خان بارانزهی را بطور خلاصه چنین توصیف میکند:
"بسیار متعجب شده بودم که چطور چنین گروه کوچکی از بلوچ ها در مقابل سپاهی عظیم از دولت با شجاعت درگیر شده بودند. به نظر میرسید که برای آنها محاصره و مرگ هیچ اهمیتی ندارد. براستی چه چیزی باعث شده بود که آنها خود را اینگونه قربانی کنند...! آیا چنین دلیری ناشی از بی اطلاعی آنها از جنگ و عواقب آن بود، و یا براستی شجاعت آنها را نشان میداد؟... نیروی نظامی حکومتی با مقاومت شدیدی از طرف بلوچ ها مواجه شده بود... از آنجائیکه هیچ یک از بلوچهای جنگجو خود را تسلیم نمیکردند تا جایی میجنگیدند تا کشته شوند... حمله های هوایی بهتر موثر واقع میشد تا حمله های زمینی... این جنگ حدود هفت ماه طول کشید، اما در نهایت دوست محمد خان مجبور به تسلیم شد و به او ضمانت داده شد تا امنیت وی در خطر نباشد"...
در هر حال، عاقبت حکومت محلی دوست محمد خان مانند حکومتهای محلی دیگر در سال 1928 از هم پاشیده شد
. اکثر سرداران و حاکمان بلوچ که در مقابل نیروی رضا شاه مقاومت نکردند مورد توجه دولت مرکزی قرار گرفتند. بعنوان مثال، برخی از این افراد صاحب امتیاز و یا پست و مقام هایی چون نمایندگی مجلس شورای ملی میشدند و یا مستمری ماهانه ای از دولت دریافت میکردند. چنین شیوه ای در دوران محمد رضا شاه نیز ادامه داشت. یا به تعبیری دیگر، اکثر افرادی که به رژیم رضا شاه وفادار بودند، وفاداری خود را نسبت به پسر وی محمد رضا شاه نیز اعلام نمودند. و ایندسته از سرداران نو ظهور و مزد همکاری و تبانی با سردمداران پهلوی را در یافت نمودند.
نوشته شده در سه شنبه ششم اسفند 1387ساعت 7:45 PM توسط یوسف محتشمی
Source: http://baluch.blogfa.com/post-59.aspx
No comments:
Post a Comment