من هرگز مشکلات کشور بویژه بی حقوقی ملیتهای غیرفارس در ایران را به فارسها نس
بعد از انتشار مقالهء"تشکیل دولت فارسستان از کدامین راه؟" کامئنت های مختلفی از سوی دیدگاههای مختلف نسبت به این نوشته در بخش انتهایی مقاله درج شده است. برای اجتناب از آوردن نام کامئنت نویسان که معمولا مستعار هم هست، من سعی کرده ام به بعضی از سوءتفاهمات و پرسشها مطرح در آن کامئنت ها پاسخ بدهم. ذیلا این پرسشها و این سوءتفاهمات را در زیر تیترهای متفاوت بصورت کوتاه توضیح داده ام.
تاریخ ایران و ارتباط آن با فارس
در یکی از کامئنت ها میخوانیم: "ايران در درازاي تاريخ خودش هماره پارسي گرا بوده است. (و)... سلاطين ترك تبار به هر وسيله ميخواستند خود را پارسي جلوه دهند" پایان نقل قول
در پاسخ به چنین سخنی باید گفت که؛
اولا واژه "ایران" متعلق به سرزمینی است که امروز افغانستان نام دارد و دقیقا به همین دلیل هم رضا شاه برای انتخاب این نام به کشوری که امروز ایران نامیده میشود، کتبا از پادشاه وقت افغانستان کسب اجازه کرده است و پادشاه وقت افغانستان علیرغم مخالفت مشاورینش این اجازه را به رضا شاه داده است که بتواند از این واژه برای نام کشور خود استفاده کند. این کشور در سال 1935 رسما نام ایران را به خود گرفته است.
ثانیا قبل از رضا شاه نزدیک به هزار سال خاندان های حاکم بر ایران ترک بوده اند. در این هزار سال برای پادشاهان و یا وابستگان دربار ترک غیر ضروری و غیرلازم می آمده است که پارسی جلوه کنند؟! این در حالیست که اکثریت جمعیت ساکن این سرزمین در آن دوره نیز ترک بوده است. حتی همین امروز هم بعد از نود سال سیاست آسیمیلاسیون علیه خلق ترک، جمعیت ترک در ایران اگر از جمعیت فارس بیشتر نباشد کمتر نیست. اما من نمونه های بارزی که عکس گفته فوق را تصدیق میکند برایتان یادآوری میکنم. آنچه تاریخ دولتمداری فارسی که از زمان رضا شاه شروع میشود، به ما نشان میدهد اینست که رضا خان میرپنج برای ارتقاء موقعیت اجتماعی و سیاسی فرودست خود (با تاریخ زندگی شخصی و موقعیت بسیار فرودست وی) بایستی با یکی از دختران ترک نزدیک به دربار (آیراملوها) ازدواج میکرد تا بتواند در مسندی که اربابان انگلیسی بعدها برای وی در نظر گرفته بودند جای بگیرد. و یا پسرش محمد رضا پهلوی نیز در نهایت ضمن ازدواج با یک ترک (فرح دیبا) موفعیت خود را در جامعه ایران تثبیت میکرد. برای اطلاع شما باز بگویم که رضا پهلوی (دوم) نیز با یک ترک آذربایجانی مزدوج است و شاید این هم تاثیر آموزه های پدر و پدربزرگش برای وی باشد. چه میدانیم؟
موقعیت پست اجتماعی امروز در اثر استبداد سیاسی و نژادی شاه و شیخ و در مجموع دولتمداری فارسی در ایران به خلق ترک تحمیل شده است. امروز البته سخنی که فوقا مطرح شده است، در هشتاد و اندی سال گذشته، در مورد شخصیت هایی که تبار ترکی دارند اما در خدمت دولت مداری شاه و شیخ بوده اند بسیار صادق است. چون این عناصر برای کسب موقعیت اجتماعی و سیاسی در زمان سیطره و انقیاد قدرت دولتی و در عین حال استبدادی و استعماری فارسی، البته که بایستی راه خیانت و حتی جنایت را علیه خلق خود و حتی خلقهای دیگر در پیش میگرفتند تا میتوانستند پست و مقامهای مهمی را نسیب خود سازند. حتی امروز نیز عناصری مثل علی خامنه ایی، یا حتی خود حسین موسوی و تعداد بسیاری از این اسامی که مقامات مهمی در جمهوری اسلامی داشته و دارند (والبته تعداد ترکان در دستگاه دولتی و مقامات بالای ایران با سرعت خیلی بیشتری در حال کاهش است)، حتی کاسه داغتر از آش نیز هستند و خودشان را تنها فارس جلوه نمیدهند، بلکه بطور کامل تغییر ملیت داده و فارس شده اند. چه خوب که این خیانتکاران حتی خودشان نیز خودشان را ترک نمیدانند و مهمتر اینکه (اگر میدانستند نیز) هیچ ربطی به خلق ترک و مبارزهء این خلق برای رهایی ملی در ایران ندارند.
فارسستان سرزمین خلق فارس در ایران
در همان کامئنت مذکور باز میخوانیم که:
"مگر ايرانيان مانند شما شوونيست نژادپرست هستند كه مانند تركيه نام نژادي براي خود انتخاب كنند؟ شما به چه حقي نام براي ايرانيها انتخاب ميكنيد؟" پایان نقل قول
درپاسخ بایستی عنوان کنم که من برای ایرانیها نام انتخاب نکرده ام. بلکه من "فارسستان" را به عنوان سرزمین خلق فارس خوانده ام. ایران اسم یک کشور است و شهروندان ایرانی به دور از تعلقات اتنیکی، تبعه آن کشور بحساب می آیند و به اصطلاح "ایرانی" تلقی میشوند. ایران و یا ایرانی نماد و یا نمود هیچ گونه هویت ملی و یا اتنیکی نیست. هویت ملی در ایران از آن خلقهای ساکن آن (فارس، ترک، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و...) است. همه این مردم با هویت های اتنیکی متفاوت هم کشوریهای همدیگر هستند.
در عین حال بایستی بگویم که خود نام "ایران" یک اسم نژادی است و براساس فهم دولتی و غیردولتی جامعه فارس در ایران واژه ایی وابسته به "ایر" و یا "آریا"ست و بیان اینکه ایرانیها آریایی نژاد هستند، گوش جهان را کر کرده است. بنابراین نویسنده کامئنت خود از یک نام نژادی دفاع میکند. اما من اسم "فارسستان" را برای سرزمین مادری خلق فارس انتخاب کرده ام. این نام پیش از این نیز در جاهای مختلف استفاده شده است. انتخاب من بر اساس عنوان تاریخی آن منطقه یعنی "فارس" استوار بوده است. همچنان که میدانید فارس یک منطقه جغرافی و منطقه زیست (عموما) مردم فارس است و امروز بخشی از این سرزمین استان فارس خوانده میشود. اما از آنجا که تقسیمات استانی و نامهای انتخاب شده بر آن از سوی دولت ایران با معیارهای نادرست و ناهنجار انجام گرفته است. من کل منطقه ایی را که اکثریت ساکنان آن را فارسها تشکیل میدهند بر اساس همان نام "فارس" فارسستان نامیده ام. و قبل از من نیز این نام به آن منطقه، یعنی منطقه جغرافیایی فارس اتنیکی "فارسستان" خطاب شده است. چون ایران با فارسستان یکی نیست. ایران مجموعه ایی از آذربایجان، فارسستان، کردستان، بلوچستان، عربستان، لرستان، گیلان و طبرستان (مازندران) و... است. لازم نیست اگر من از ترکیب "ستان" و "فارس" یعنی فارسستان استفاده کرده ام، آن را به نژادپرستی ربط داد. این انتخاب هیچ ربطی به نژاد و یا نژادپرستی ندارد. همچنانکه می بینیم سرزمین کردها هم "کردستان" نام دارد. همچنان که مناطق ملی در ایران اسمشان با پسوند "ستان" تمام میشود، مثل "بلوچستان"، "عربستان"، "لرستان"، "لکستان" و حتی کشورهایی هستند که نامشان با پسوند "ستان" مزین است، مثل پاکستان، افغانستان، ترکمنستان، اؤزبکستان و الآخر. موضوع سخن بسیار روشن و دقیق است. بحث ما هیچ ارتباطی با ترکیه ندارد و من هم در مورد ترکیه چیزی نگفته ام که بحث به آنجا کشیده شود.
رابطه آذربایجان و ایران
باز هم در کامنئی نوشته شده است که:
"آذربايجان را هم نميتوانيد جدا كنيد، ... آمريكا و اسراييل هم به ايران حمله نخواهند كرد كه از اين ارهگذر به خواستهتان برسيد"
من از فکر جدا شدن آذربایجان جنوبی از ایران دفاع نمیکنم، من از حق تعیین سرنوشت خلقها و از آن جمله خلق ترک در آذربایجان جنوبی و ایران دفاع میکنم. من طرفدار یک نظام دمکراتیک فدرالیستی در ایران هستم که در آن خلقها با حقوق برابر در عرصه سیاسی اجتماعی بتوانند سرنوشت خود را خودشان ورق بزنند. ما به ازای حق تعیین سرنوشت جمعی برای خلق ترک در ایران نیز تشکیل دولت ملی در آذربایجان جنوبی است. همچنانکه دیگر خلقها و از آن جمله خلق فارس نیز حق دارند در منطقه ملی خود (فارسستان) دارای دولت ملی و ایالتی باشند. اما دولت ایران بایستی از انتخاب آزادانه ملیتهای ساکن آن و از ترکیب تمامی این ملیتها و دولتهای (ملی- ایالتی) آنان شکل بگیرد. دولت ایران باید که نماینده واقعی تمامی خلقها ساکن در ایران باشد. از طریق این نوع فدرالیسم و نظام غیر متمرکز همه مردم در ایران به یک دمکراسی حقیقی دست پیدا میکنند و در عین حال تمامی خلقها با تشکیل دولتهای ایالتی خود، بصورت مساوی و عادلانه به حق تعیین سرنوشت خود دست می یابند. این راه، به نظر من، دمکراتیک و مناسب حال ایران برای گذر از این ناهنجاریهاست. اما اگر کسانی چون مطرح کننده فکر و پرسش فوق بخواهند در مقابل خواست اکثریت مردم ایران مقاومت کنند، آنگاه تجربه هولناک یوگسلاوی، آنچنانکه در مقاله ""تشکیل دولت فارسستان از کدامین راه؟" به آن اشاره کرده ام، دامنگیر مردمان ما در این کشور خواهد شد. و مسئولیت این تجربه خونین با همین آقایان و کسانیست که با اندیشه تمامیت خواه و سیطره جویی استعماری بر ملیتهای غیرفارس در نظر دارند همچنان سیاست فعلی دولت ایران را بعد از جمهوری اسلامی نیز دنبال کنند و ضمن پشت کردن به حقوق برابر خلقها، در ضدیت با عدالت و منشور جهانی حقوق بشر عمل نمایند.
دربارهء حمله نظامی آمریکا به ایران
در عین حال گویا نویسنده کامنت به این مهم آگاهی دارند که اگر آمریکا و اسرائیل ایران را اشغال کنند خلقهای غیرفارس به حقوقشان دست پیدا خواهند کرد (آمريكا و اسراييل هم به ايران حمله نخواهند كرد كه از اين ارهگذر به خواستهتان برسيد). این بیان در واقع یک اعتراف آشکار بر زورگویی و استعمار موجود علیه ملیتهای غیرفارس در ایران است. تجربه دهه گذشته نیز چیزهایی برای تجربه اندوزان دارد. کامئنت نویس حتما مقصودش تجربه عراق است که با اشغال این کشور توسط آمریکا خلق کرد توانست در اقلیم کردستان عراق دولت ملی خود را برپا دارد. همین تجربه این ترس را نیز برای تمامیت خواهان فارس بوجود آورده است که اگر نیروهای خارجی بر ایران حمله کنند تجربه عراق و تشکیل دولتهای ایالتی و ملی برای خلقهای غیرفارس در ایران نیز تکرار خواهد شد.
اما بایستی اذعان کنم که من طرفدار حمله نظامی خارجی به ایران نیستم. اما اگر روزی قدرتهای خارجی چنین تصمیمی داشته باشند، نه مخالفت من و نه موافقت کسی، حمله نظامی دول خارجی به ایران را نه به عقب خواهد انداخت و نه آن را تسریع خواهد کرد. در واقع دول خارجی منتظر تایید و یا رد کسی نسبت به تصمیم آنها برای حمله نظامی به ایران نخواهند نشست. بنابراین بایستی بحث در این حوزه را به مجراهای عقلانی بکشانیم و به دور از تشویش اذهان و اتهام چسباندن به این و آن، مسائل اساسی را به جد مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
در عین حال بایستی دانسته باشیم که مهمترین فرصتی که به یک یا چند دولت خارجی برای حمله نظامی به یک کشور شرایط فراهم می آورد وجود یک دولت استبدادی و یا استعماری و نارضایتی عمومی حاصل از سیاستهای آن دولت است. بنابراین مهمترین عامل تجاوز خارجی به یک کشور دولت استبدادی و استعماری حاکم در کشور است. چرا که امروز بسیار سخت مینماید که دول خارجی بتوانند به یک دولت دمکرات تثبت شده که از سوی مردم بصورت فعال حمایت میشود، دفاع میشود حمله کنند. لذا انداختن مسئولیت حمله دول خارجی به یک کشور به گردن این یا آن مخالف سیاسی، خاک پاشیدن به چشم مردم و دور کردن آنان از واقعیت های تلخ جامعه و در واقع خدمت به جمهوری اسلامی است. و حتما هر کسی نیک میداند که هر دولت خارجی حمله به یک کشور را براساس منافع سیاسی ، نظامی و یا اقتصادی انجام میدهد و با دعوت این یا آن فرد و یا خواهش این حزب و یا آن رهبر سیاسی هرگز حمله ایی به یک کشور صورت نمیگیرد.
ملت فارس و دولت فارسی دو پدیده کاملا متفاوتی هستند
در کامئنت دیگری چنین میخوانیم:
"این افراد بدون هیچ استدلال منطقی همه مشکلات را به فارس ها نسبت میدهند" پایان نقل قول
پاسخ چنین تفکری روشن است. اولا بیان کردن سخن نادرست از زبان کسی کار بسیار زشت و غیراخلاقی و در عمل برای تخریب وی است و در واقع خاک باشیدن به چشم مردم تلقی میشود. من هرگز مشکلات کشور بویژه بی حقوقی ملیتهای غیرفارس در ایران را به فارسها نسبت نداده ام. بلکه ملت یا ملیت فارس را هم یکی از قربانیان دولت استبدادی و استعماری حاکم بر ایران میدانم. چه تا زمانیکه دولت حاکم بر ایران ماهیت استبدادی و استعماری داشته باشد، خلق فارس نیز ضرر و زیان غیرقابل جبرانی را از قبل این سیاست متحمل خواهد شد. اما من ساختار دولت ایران و تیپولوژی اتنیکی آن را فارسی میدانم. درست مثل دولت اردون یا سوریه که دولتهای استبدادی هستند، اما تیپولوژی اتنیکی آنها عربی است و معمولا آنها را دول عربی میخوانند. دولت ایران نیز یک دولت فارسی است. اما این به معنی دولت منتخب فارسها نیست، بلکه مقصود تکیه گاه اتنیکی و سیاست دولتی در سمت و سوی منافع ملت فارس است. حالا این منافع تا چه حد تامین میشود، بحث دیگری است. اما در هر صورت زبان رسمی کشور، زبان تحصیل و زبان رادیو، تلویزیون، سینما، مطبوعات و خلاصه تنها زبان مورد ترویج و تبلیغ فارسی است. بنابراین خلق فارس تحت سیطره استبداد جمهوری اسلامی یک موضوع است و دولت جمهوری اسلامی و سیاستهای بغایت ضدی مردی و در دشمنی با تمامی خلقها نیز موضوع دیگری است. اما کسانیکه میخواهند فریبکارانه افکار مردم را نسبت به فعالین ملی در آذربایجان و یا دیگر مناطق ملی مغشوش کنند، تنها منافع جمهوری اسلامی را تامین میکنند. وگر نه برکناری جمهوری اسلامی در هر صورت به مبارزات همبسته تمامی مردم در ایران نیاز دارد و گریزی از این نیست.
2013-01-21
No comments:
Post a Comment