پرداختن به موضوع ناسیونالیسم کُرد و بازنمایی آن حداقل در چارچوب گفتارها ی رسمی احزاب شرق کردستان امری غامض و همواره پارادوکسیکال بوده است چرا که همواره خود را در مقابل ناسیونالیسم ایرانی تعریف نموده است و پیوسته به مثابه واکنشی در مقابل سویه گیری های آن عمل نموده است؛ اما مدام در درون این گفتمان و در چارچوب عناصر گفتمانی آن خود را مفصل بندی نموده است. این ناسیونالیسم به نوبه ی خود هیچگاه در نزد ما کُردها از تعریف سفت و سخت و چارچوب بندی شده ای به لحاظ مفهومی برخوردار نبوده است تا چه برسد به مقید کردن تعریف این ناسیونالیسم بر مبنای هویت چند پاره ی کُرد.
این نوشته بیش از هر چیز می تواند دروازه ای باشد برای بحث و گفتگوی هر چه بیشتر در میان کردها و راهگشای بحثی استرتژیک برای سیاست در عمل. حاصل تقارب آراء و گفتگوها نیز هر چه باشد می تواند به شفاف تر نمودن صف بندیها و خواسته های کُردها از یک سوی و در گامی فراتر تدقیق عناصر درون گفتمانی ناسیونالیسم به شمار آید. ایدئولوژیی که- با مد نظر قرار دادن شکافهای درونی جامعه کرد امید چندانی بر آن مترتب نیست- در خوشبینانه ترین حالت در بردارنده ی ایده های نخبگان جامعه کُرد و در بدبینانه ترین حالت ایدئولوژیی است که هنوز عاجز از رسوخ به تمامی لایه ها و بافتارهای جامعه ی کُرد بوده است.
شروع این بحث محتاج تذکره ای دیگر نیز می باشد و آن هم مفهوم جغرافیای سیاسی ایران، فلات ایران و دولت-ملت ایران است که هیچگاه کُردها نه از روی عدم تدقیق در واژگان و آثار و نتایج ناشی از آن تعمق کرده اند و نیز نه فارسها؛ که از روی ذکاوت و کیاست هر سه مفهوم را به یکدیگر تعمیم داده و از آن در راستای هژمونی و سیطره خود بر ساکنان ایران بهره جسته اند.
گربه منزوی کنونی خاورمیانه؛ هرچند در دوره ی فتحعلی شاه شکل گرفت و در دوره ی ناصری از فربگی آن کاسته شد اما از دوره رضا شاه بود که در راستای سرکوب دیگر اتنیسیته های ایران و خواست مرکز گرایی نمودی شیرگونه پیدا کرد. اما در دوره های پیش از آن همواره مفهومی سرزمینی بود که پیوسته از سوی تُرکها و بعدها اعراب مکررا مورد تجاوز پی در پی قرار می گرفت. از حمله اعراب به بعد که این فضای جغرافیایی به بخشی از امپراطوری اموی و سپس عباسیان پیوند خورد تا حمله سلجوقیان و بعدها ایلغار مغول و تاراج تیمور لنگ، این سرزمین از ماهیتی که اکنون و در راستای ایدئولوژی سازی ایرانی گری بر آن مترتب می شوند بی بهره بود. این دوران تاریخی نه با ایدئولوژی سازی از دولتهای متقارن و نیز نه با ساخته و پرداخته کردن حکومت ایرانیان در معنای فارسی آن می تواند زمینه ساخت دولت-ملت مدرنی باشد که اکنون به بهای آن دیگر ملیتهای ساکن در فضای جغرافیایی فلات ایران را به انقیاد خود درآورده؛ امری که تاریخ نویسان کنونی درصدد ایدئولوژی سازی از آن بوده اند.
در این میان آنچه که بر ذهنیت تمامی ساکنان ایران و احزاب کردستان نیز سایه ای از هیمنه افکنده است خوانش ایرانیان از تاریخی است که حداقل تا دوره ی رضاخانی از آن نه سخنی در میان بود و نه به وحی منزلی تبدیل شده بود که اکنون شده است! سایه های این تاریخ نگاری به مثابه بخشی از ایدئولوژی ناسیونالیستی –شوونیستی دوران پهلوی نشات گرفته ازفضای بین الاذهانی تاریخ نویسان اروپایی بود که در آن دوره حول مفاهیمی چون نژاد و قلب جهان سخن می گفتند.این تاریخ سازی با عدم تمایز بین امپراتوری و دولت مدرن، با اغماض از مقایسه و تطبیق ساختار حکومت امپراتوری با دولت مدرن، امپراتوری های گذشته ی این فضای جغرافیایی- سرزمینی –که سیاست زدایی شده است- را در طول خطوط زمانی بازسازی کرده و دولت مدرن پهلوی را تداوم بخش همان ذهنیت ، فضای سرزمینی، سیاست، حاکمیت و... قلمداد کرد.
نه از روی تعصب ایدئولوژیک و نیز نه از روی نفرت از نامی که کُرد بودن را تحت الشعاع خود قرار داده است –ایران، ترکیه- بلکه با اندک مداقه ای در سیاست و تئوریهای جدید ملت-دولت سازی می توان براین نکته وقف یافت که ملت –دولتهای مدرن نه پدیده هایی ازلی و پیشا مدرن؛ بلکه حاصل مدرنیته ای هستند که خود مرزها را برساخته و ملتها را جعل کرده است.این مسئله حتی می تواند در میان کردها نیز امری کاملا عادی باشد، هیچ ملتی از روز ازل به عنوان ملت پای به عرصه ی گیتی ننهاده است تا دولت خود را تاسیس نماید ...
این مقدمه ی نه چندان موجز که گزاره های ایجابی آن در نزد برخی از احزاب کُرد ی نیز همچون تمامی ایرانیان! از عینیتی ایدئولوژیک برخوردار گشته اند تا کنون همواره سویه گیری سیاسی کردها را تحت الشعاع خود قرار داده است، تا جایی که نظام معنا سازی ناسیونالیسم کُردِ احزاب کُردستان در بسیاری از موارد بر مبنای پویش های گفتاری ناسیونالیسم ایرانی استراتژی های خود را تبیین کرده است. در برهه ی کنونی علیرغم دگردیسی های سترگ گفتمانی در سطح ناسیونالیسم کرد، آنچه جای تعجب دارد هنوز در کانون نشانیدن مفهومی استعلایی از ایران است که تا به کنون احزاب کُرد هیچگاه در صدد مشروعیت زدایی از این مفهوم بر نیامده و کلام سیاسی خود را بر مبنای آن شکل می دهند.
جای آن دارد گفتاری که هم اکنون در گستره ی وسیعی از تحصیلکردگان کُرد مبنی بر تفاوت و تمایز کُرد از ایرانی جای گرفته است در سطح احزاب نیز در بعد سیاسی- ونه بعد عاطفی آن- و در بازسازی معنای ناسیونالیسم کُرد مورد استفاده قرار گیرد. تا زمانی که برجسته شدن این تمایز نتواند خود را در عرصه ی کلامی- سیاسی به عنوان یک دال استقرار یافته و تثبیت شده – به عنوان یک عینیت ایدئولوژیک رقیب- بازنمایی کند. این ایدئولوژی همچنان در مقامی واکنشی تنها می تواند مشروعیت خود را از ایرانی بودنی اخذ نماید که هیچگاه تاریخِ آن، آنی نبوده است که مملو از افتخار باشد. واسازی این تاریخ و شالوده شکنی بنیانهای آن تنها راهی است که می تواند سنگینی بار آن بر گرده های ما را سبک تر نماید.
No comments:
Post a Comment