رئيس جمھور جدید چین بدون پرده حرفھایی که بوی خون بہ مشام میرسانند رااعلام کرد که چین ارتشی جنگی لازم دارد که در حال جنگ باشد!. بودجه آنرا یازده درصد نسبت به سال قبل افزود. اوباما در دور دوم انتخابش به عنوان رئيس جمھور امریکا به مردم امریکا قول داد که امریکا را کشوری قدرتمندتر می سازد. روسیه ھم در پی گیری و تلاش آزمایش سلاحھای اتمی جدید ، برخلاف دوران یلتسین نارضایتی خود را از سیاستھای آمریکا و کشورھای اروپایی در منطقه و بخصوص سوریه پنھان نکرد. امریکا و اروپاییھا ھم عملاً سیاست دوران جنگ سرد را تجدید کرده و پیش گرفته اند و بیخ گوش روسیه پا نھادہ اند.
بعد از بھم پاشیدن اتحاد جماھیر شوروی سابق در سال ١٩٩٠ میلادی٬ اکنون دوباره این کشور از موضع قدرت حرف می زند. ژاپن و چین چند سالی است که ھمدیگر را متھم به تجاوز به مرزھای آبی یکدیگر می کنند. کشورھای ارو پایی با تمام مشکلات اقتصادی يی که دارند٬ ھم به بودجه دفاع جمعی اتحادیه اروپا و ھمچنین نیز به بودجه نظامی خود افزوده اند.
رابطه بین دو غول جمعیت و قدرت جھان٬ ھند و چین ھم شکر آب شده و ھر دو ھر چند که مستقیم حرف از جنگ نمی گویند٬ اما٬ نیروھای خود را در منطقه مرزی یکدیگر بیش از قبل متمرکز کرده٬ آرایش و گسترش داده اند. پاکستان و ھند دو قدرت اتمی آسیا از دیر زمانی است که به ھم شاخ و شانه می کشند و یک دیگر را به پشتیبانی تروریسم متھم می کنند.
رھبران کشورھای خاورمیانه ھم با ملت خود و ھم نیز با یکدیگر کاملا" بیگانه و دشمن شده اند و برای رفع بحران عمیق اقتصادی غرب٬ خود را موظف می دانند تا با پیشرفته ترین سلاحھای غرب خود را مسلح می کنند. رژیم فاشیست مذھبی ایران بھانه ھای لازم را ھم به اعراب بر ادعای مالکیت جزایر تمب بزرگ و کوچک و ابوموسی داده است و ھم با دخالتھای غیر دیپلماتیک در منطقه و بخصوص کشورھای حوزه خلیچ فارس و در مجموع نیز بھانه و آماده کردن شرایط، برای حمله به ایران و دفاع از اسرایئل را به آمریکا و غرب داده است.
چین و روسیه دو عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد هستند که حق وتو دارند، نه بخاطر انسان دوستی و حمایت از رژیم ایران٬ بلکه به خاطر منافع خود در منطقه٬ نظر مخالفت با حمله نظامی به ایران و سوریه را نشان داده اند. اسرائیل از ھر ترفندی برای به میان کشیدن پای آمریکا و کشورھای اروپایی٬ استرالیا و کانادا و غیره در جنگ بر علیه ایران تا کنون استفاده کرده و رضایت برخی از آنھا را جلب نموده است.
خلاصه کلام٬ در ضمن اینکه بحران اقتصادی سنگینی بر کلیه کشورھای جھان سایه افکنده، کارگران و زحمتکشان و اقشار پایینی را رو برو و در تقابل جدی با دولتھا و طبقات حاکم قرار داده است، بجای صحبت و عمل از صلح٬ جھان به شدت ملیتاریزه شده و می شود. از حرفھا و گفته ھای تقریبا ھمهُ رھبران بزرگ و کوچک٬ قوی وضعیف جھان بوی خون و جنگ و ترور و باروت بر می آید.
شاید این بار ھم مانند گذشته مدیریتھای جھانی! مانند بانکداران و سرمایه داران و مجریان تفکرات آنھا٬ بجای صلح و برقراری عدالت اجتماعی٬ راه حل را در ایجاد و آغاز جنگ خانمان سوز دیگری ارزیابی کنند.
. اینبار کجا و نوبت کدام ملت بخت برگشته است که به بھانه بر قراری دمکراسی! اما تأمين منافع دیگران بطور فیزیکی نابود شود. اغراق نگفته ایم که بلوچستان با ثروت کلانش بزودی نقطه تلاقی منفعت جویان و جھانگیران طماع در نظم و دستور جدید جھان باشد. دمکراسی آن جسم مرده بی روح نیست که از مکانی به مکان دیگر حمل و نقل کرد و یا که پرورده تفکر خمینی و خامنه ای و امثالھم باشد که بازدھی ۳۳ ساله اش ملیتھا و طبقات و اقشار اجتماعی ایران را با مرگی تدریجی و رکود فرھنگی کشانده است.
دمکراسی آن وزنه سنگین و زنده ای است که جامعه را به پویایی و تقابل اندیشه ھا سوق می دھد٬ آزادی اندیشه و بیان را تضمین می کند و تبعیضھا و بی عدالتی ھا را از میان بر می دارد و به خودسری ھا و تکرویھا پایان می دھد و حکومت قانون را ضمانت می کند.
دمکراسی منش و باوری است که توده ھا در عمل و در مناسبات می آموزند، که تبعیضھا و تحقیرھا را از میان بر دارند و به ھم و به دیگران حق حیات٬ حق آزادی و برابری بدھند و آنرا محترم شمرده و نگھدارش باشند.. شیوه برخورد در مناسبات و روابط اجتماعی را بھبود بخشند و به درجه والای انسانی وسرانجام مساوی برسانند، آزادی اندیشہ و گسترش علم و دانش و حق انسانی را برای ھمه محترم شمرده و رعایت کنند و در مقابل ھر گونه بیعدالتی و بی انصافی متحدانه و دسته جمعی بایستند و مقاومت کنند.
اینجا علاوه بر موقعیت استراتژیکی و سوق الجیشی کم نظیرش٬ در دل خاک خشک و اعماق دريای آن گنجی بی پایان و بینھایت نھفته است. از مدتھا پیش چشم ھر طماع و بخصوص طماعان قدرتمند را بیشتر از دیگران به خود جلب و جذب کرده٬ مردمش از دیرزمانی در زندان بی خبری و نا آگاھی در زنجیر و منتظر سرنوشت مختوم خود ھستند.
برای تاراج این گنج نایاب و پر بھا٬ به احتمال قوی اینبار٬ اينجا يعنی بلوچستان، نقطه تلاقی منافع ابر قدرتھا خواھد بود و ملت بلوچ است که قربانی می شود و بطورفیزیکی وجود و نام و نشانش( بلوچستان و بلوچ) از میان برداشته می شود. اینجا از دیر زمانی است که جنگ قدرت و تقسیم بلوچستان شروع شده است. در جزوه نابودی فیزیکی ملت بلوچ به تضادھای چین٬ آمریکا و روسیه در افغانستان و منطقه بلوچستان بر سر نوشت ملت بلوچ مختصر اشاره ای شد، اکنون به ادامه آن می پردازیم.
بلوچستان مخزن گنجھای نایاب و بزرگی است که اگر از سایر داده ھای طبیعتش صرف نظر کنیم٬ منابع انرژیش توجه کشورھای بزرگ و جھانخوار را به خود جلب کرده است. فرضاً ھم که از منابع وسیع زیر زمینی و روی زمینی بلوچستان صرف نظر کنیم٬ ھمینکه دریا و منطقه استراتژیکی بسیار پر اھمیتی دارد و ھر قدرتی که فقط به سھمی از تصرف بازار آسیای مرکزی بیندیشد٬ کافی است که سھم خود را از این خوان نعمت طلب کند و به یغما برد.
محل جقرافیایی و داده ھای طبیعت بلوچستان٬ شرایط را برای برخوردی جدی فراھم کرده است. آنجا که ثروتی است٬ مشکلاتی بوجود می آید که خود مردم محل در ایجاد آن کمترین نقش را دارند. امروز علاوه بر ایران٬ پاکستان و افغانستان که بخوبی از وجود اين منابع عظيم انرژی و معدنيات بلوچستان آگاهند و کمر ھمت برنابودی فیزیکی ملت بلوچ بسته و به ھر روش کثیف و ناپسندی متوسل ميشوند، غولھای جھانی دیگری ھم چشم دوخته و در حال تصرف این گنج ھستند.
رقیبان جھانی بزرگتری که به احتمال قوی در آینده نه چندان دور از زمان و حقیقت بلوچستان را میدان تاخت و تاز خود قرار دھند و ملت بلوچ قربانی٬ ھستی ھای طبیعت بلوچستان شوند. رقیبان بی رحمی که نان را از گلوی کودکان گرسنه ما بیرون می کشند٬ برای نابودی فیزیکی مردم بلوچ کمترین ترحم را نشان نخواھند داد. به دوره ھای زیاد طولانی و نیز جنایتھا و قتل عامھای دوره قاجاریه بر نمی گردیم. فقط به ذھنیات به یاد مانده از زمان علی بوتو و سلسله پھلوی بسنده می کنیم. عمق جنایاتی که نسبت به ملت بلوچ در ھمین چند دھه اخیر، چه از لحاظ ترور فرھنگی و چه از لحاظ ترور فیزیکی مواجه شده است٬ نمودش را در عقب ماندگی ملت بلوچ در قرن بیست و یکم باید جستجو کرد.
در بلوچستان ترور و جنگی اعلام نشده بر دو بخشش از سال ١٩۲٩ و ١٩۴٨ در جریان ھست و بر سر نوشت ملت بلوچ حاکم است. امروز نقش مستقیم پاکستان٬ ایران٬ افغانستان و نیز نقش غیر مستقیم برخی دیگر کشورھای منطقه و جھان را نباید در سرنوشت ملت بلوچ ازنظر دور داشت. آنچه که امروز بطور عام در بلوچستان و بطور خاص در بلوچستان پاکستان و بلوچستان ایران نسبت به ملت بلوچ می گذرد٬ بربریتی است که قابل وصف نیست. ملت بلوچ بیش از ۸ دھه است که روزھای سیاه زندگی را در ایران تکرار و پس تکرار می کند و نیز نزدیک به ۶۵ سال است که ناخلف زاده ای بنام پاکستان را که از شکم ھند و تخم ریزی و تجاوز انگلیس تولد یافته است٬ بر سر پا نگه داشته و با خون جوانانش این ناخلف زاده بدون ھویت ملی و مصنوعی زاده را آبیاری می کند.
در فرضیه عمل و عکس العمل از علم فیزیک می آموزیم، که ھر عملی را عکس العملی است مساوی و در جھت خلاف. اما٬ در مورد بلوچ و بلوچستان ھیچ فرضیه ای صدق نمی کند. بلوچستان مکانی است که وزن بسا سنگین ارتجاع آخوندی و نظامی ایران و پاکستان آنرا پوشانده و مردمش را له و لورده کرده است و به یک٬ یکنوختی می ماند که رشد و روح زندگی سامت و ساکت و مرده است٬ تا یک معادله اجتماعی ھم وزن.
معادله ھای اجتماعی از دو بخش و یا بیشتر تشکیل شده اند و تقریبا مانند معادله ھای ریاضی عمل می کنند. ج.ا و پاکستان باید راه حل علمی کم خرج را جستجو کنند٬ یعنی اندیشیدن و پیدا کردن پارامترھایی که تفاوتھای دو بخش از معادله نابرابر را از میان برداشته٬ به آن افزود یا تفکیک کرد و مساوی قرار داد و مجھول را پیدا کرد٬! با این تفاوت که با معادله ھای اجتماعی، مانند معادله ھای ریاضی نباید خشک وخشن بر خورد کرد. آنھا را باید زنده و در حال رشد و تکامل دید و تجزیه و تحلیل کرد و نه تنھا تساوی کردنشان مھم است٬ بلکه ھم سو و ھم جھتی و تفاھمشان به حیات اھمیت و ارزش می دھد.
به عبارت دیگر یعنی کل جامعه را باید بیمه کرد و اعتماد عمومی را جلب نمود. در مورد ملت بلوچ ھیچ کدام از اینھا صدق نمی کند و ھمه چیز یک طرفی است و به زیان بلوچ. نه از احترام گذاشتن و داشتن حق حیات و مساوی بودن خبری است٬ نه ایجاد محیط سالم برای یادگیری علم و دانش بدون دغدغه خاطر، جنسیت و تربیت نسل فردا بحث و نظری در میان است و نه ھم از داشتن حق شھروندی و اجازه کار و حق انتخاب٬ خبری ھست. آنچه که بلوچ از تولد تا مرگ میبیند و میشناسد٬ تحقیر ملی٬ تبعیض٬ تحقیر مذھبی٬ زبانی و سرنوشتی که بدون دخالت و اراده اش برایش تعیین شده اند. با چنین زیستنی دست به ھر اقدامی بزند حق دارد.چون برای زنده ماندن با چنین وضیعتی بین مرگ و فقط زنده ماندن در تلاش است.
حقیقتاً وقتی که به سرنوشت تعیین شده ملت بلوچ٬ بدون اراده خودش نگاه می کنیم و می رسیم٬ طبیعت رنگ و بوی دیگری دارد. چشمک زدن و رقص ستارگان آسمان بلوچستان زیبایی و جذابیت ندارند. آسمان آبی٬ شورانگیزی و ذوقش را از دست داده است. بوی مانده لاشه ھای متعفن ستم چندلایه دیکتاتوریھای سیاه نظامی پاکستان و سلسله ھای شاھی و آخوندی ایران و افغانستان بر سرزمین و وسعتش گسترده شده و ملت بلوچ گویا و به جبر زمان باید آنرا مظلومانه استنشاق کند، تا بدینصورت آھسته و زجر کش شود و جان دھد.
دزدی٬ رشوه خواری٬ زشتی٬ قتل و غارت٬ نا امیدی٬ دود و سیاھی بر ھمه جای بلوچستان سایه افکنده است. زمین وارونه می چرخد و مھر کشت و برداشت ندارد. خواب شبھا٬ امیدھای فردا را پرورش نمی دھند و ھمچنان بی محتوا می آيند و می گذرند. زمستان بدون خبر و تغییر جانشین بھار می شود و سیاه و سرد و بی حرکت می ماند. عقربه ھای ساعت در جھت عکس و بر خلاف قانون در گردش و حرکت اند۔ زمان که بعد منفی و ایست ندارد، بر خلاف فلسفه و منطق علم و دانش عمل می کند٬ ازحرکت و رشد باز می ایستد و با سرعتی غیر قابل کنترل در جھت نابودی و سرازیری٬ ملتی را به پرتگاه نابودی پرش می دھد.
اکنون انتظار خانواده ھا و مردم بلوچ برای بازگشت عزیزانشان که برای انجام کارھای روزانه از خانه خارج شده اند٬ به یک عادت و آرزوی روزانه بدل گشته و گرنه باید در جستجو و تلاش شبانه روزی بود تا روزھا٬ ھفته ھا٬ ماه ھا و سالھا بعد٬ لاشخورھا دسته جمعی در جایی از آسمان غم گرفته پرواز دایره ای و تکراری خود را که نشان از یافتن جسدی بر زمین است٬ ھماھنگ کنند. حیوانات مرده خوار جسدی را از زیر خاک بیرون کشند٬ چوپان و رهگذری تکه لباسی را به شناسد و خانواده بلوچی را از انتظار بدر آورند و ملتی را برای تعیین سر نوشت خونین و ترور فرزندانش غمگینتر و در انتظار فردایی طولانی تر قرار دھند.
کره خاکی برای انسان کوچک شده است و در تلاش و ھم اکنون کرات دیگر را به تصرف و مالکیت خود در آورده است. ارتباطات بسا آسان با کوتاھترین زمان و با سرعت برقرار می شود. مسلماُ آنچه که در جھان و اطراف ما می گذرد٬ تاثیر مثبت یا منفی خود را بر ما خواھد نھاد. آنچه که ترور و بحث در مورد آن را٬ امروز به یک ضرورت مھم رسانه ای روز در آورده است٬ آن است که به یک معضل جھانی در آمده است و نیز ترورھای دولتی است که بیشرمانه بعد از واقعه ١١ سپتامبر سال ۲٠٠١ میلادی در آمریکا به بھانه مبارزه با تروریسم حدت و شدت گرفته است.
بعضی از دولتھای قدرتمند و به اصطلاح پایبند به دمکراسی در گفتار ترور و تروریست را به شدت محکوم می کنند٬ اما٬ در عمل بنیادش را بتونه می کنند و برای نابودی مخالفین٬ اخلاق انسانی را زیر پا نھاده و به ترویج و گسترش آن مباردت می ورزند. واژه دمکراسی را تھی کرده اند و مانند ترور آنرا دوگونه معنی و تفسیر می کنند.
آنجا که حافظ منافعی برایشان باشد به دفاع شانه بالا می زنند و آنجایی که موافق نباشند٬ ترور و تروریست علم و معرفی می کنند و باجدیت با آن برخورد می شود. دولتھایی که توان استفاده از سلاحھای مدرن و بمب افکنھا و ھواپیماھای بدون سرنشین و ارتش منظم سرکوب را در اختیار دارند و بر علیه ناتوانترین آدمھای بی گناه بکار می گیرند٬ تروریست محسوب نمی شوند، ترور را به عنوان دفاع از خود معنی می نمایند و تروریسم خود را حق تفسیر و توضیح می دھند.
سرکوب مخالفین و تصاحب شدن قطعه زمین ملتھای دیگر را حق مسلم و تاریخی خود می دانند، بعد از بھمن ۵٧ در ایران آخوند زده و بخصوص امروز در بلوچستان٬ نبض زشت این شیوه کثیف با عملکرد کسانی که قدرت سیاسی را قبضه کرده اند به حد بینھایت رسیده و بنام منافع و امنیت ملی تمامی قوانین حقوقی٬ حقوق بشری٬ اخلاقی و انسانی را زیر پا نھاده و لھیده و لکه دار کرده و می کنند.
تجاوز به حریم جغرافیایی٬ حریم انسانی و حقوق دیگران تحت ھر بھانه٬ ھر نام و مسلک و مرام و مذھبی به شدت محکوم است و انسان آزاد و اندیشمند آنرا نمی پذیرد. اما٬ دفاع ازخود و ناموس و سرزمین خود با ھر وسیله و امکانی که در اختیار است٬ باید مجاز و حق شناخته شود.
داستانی از میر کمبر٬ این دلیر مردم بلوچ٬ ھنوز دھان به دھان می گردد٬ که از وی سؤال می شود٬" که بھترين سلاح مرد کدام است؟ پاسخ می دھد که ھرآنچه که در دست اوست......" قوانین پاکستان و جمھوری اسلامی خامنه ای به خود سری ھا و تکرویھای فرقه ای تبدیل شده و نظم اجتماعی کاملا بھم خورده و شیرازه کارھا ازھم پاشیده است.
ھر چند از آنچه که بر ملت بلوچ می گذرد٬ بلوچ ھنوز بر پا ایستاده است، به شتر و قایقش٬ به کرانه ھای دور دست دریا و افق و سراب بیابانھا و دشت ھای به ظاھر خشک بلوچستان و به جسد دایناسورھایی که در انتھای سرابھا مدفون شده اند٬ می نگرد. به تفتان و جمال باریز و کوه بيرک، به کوهھای سلیمان و دره بولان٬ به بزمان و نيلّگ، به دریای مکران و به خورشید و عظمتش می اندیشد و ھنوز داستان شب کودکانش٬ درس آزادی و آزدگی است. اما٬ حق مسلم و بدون چون و چرای ملت بلوچ است که در این آشفته بازار امروز٬ پیشگامان و روشنفکران آن بطور جدی به منافع عمومی و ملی خود بیندیشد.
م.و. کوھگنجی. یکم دی ماه ١۳٩١ شمسی