Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

" شانزده سال از شهادت استاد شهید مولانا عبدالملک ملازاده گذشت " ناصر نبات زهی

اسفندماه 1374 ه.ش بود که استاد و عالم توانا و روشنفکر معاصر ، مولانا عبدالملک ملازاده فرزند ارشد مولانا عبدالعزیز ، توسط خون خواران رژیم ایران در محل هجرت و غربت در شهر کراچی پاکستان به ضرب گلوله به شهادت رسید . مروری بر زندگانی ایشان و همیشه زنده نگهداشتن نام وی و همه حق خواهان ضروری و مهم می نماید ، لذا با ارائه این مختصر در سالروز شهادتش ، توجه همه عزیزان را به مطالعه آن دعوت می دهیم :
استاد شهید مولوی عبدالملک ملازاده (رحمه الله) در سال 1328 ه‍. ش در روستای حیط سرباز از توابع ایرانشهر در بلوچستان ایران در خانواده‌ای معروف به علم، تقوی، دعوت و مبارزه دیده به جهان گشود.
پدر بزرگوارش مولانا عبدالعزیز - رحمة الله علیه- از علما و داعیان سرشناس منطقه بود که بعدها زعامت و رهبری سیاسی و مذهبی مردم بلوچستان را بدست گرفت و در میان اهل سنت ایران از نفوذ و محبوبیت زیادی برخوردار بود . خدمات و فعالیت های ایشان برای قوم بلوچ و اهل سنت ایران بر کسی پوشیده نیست . در قبل و بعد از انقلاب موضعگیری های مهمی در حمایت از حقوق ملت داشته است ، بویژه مخالفت ایشان با ماده 12 قانون اساسی که مذهب شیعه اثناعشری را در ایران به رسمیت می‌شناسد که منجر به استعفای ایشان از نمایندگی مجلس خبرگان شد و بدینصورت اعتراض و مخالفت خود را با قانون اساسی ایران درباره نادیده گرفتن حقوق اهل سنت اعلام نموده و آن را امضاء ننمود.
جدّ عالیقدرش مولوی عبدالله ( رحمه الله )نیز در مبارزه با شرک و بدعات در بلوچستان زبانزد خاص و عام است، بطوریکه در اواخر زمان حکومت دوست محمد خان و بهرام خان قاضی القضات بلوچستان بود و احکام و حدود شرعی را با قاطعیت اجرا می‌کرد و در زمان آمدن قوای ارسالی رضا شاه برای تسلط بر بلوچستان ، در کنار دوست محمد خان مقابل قشون دولتی ایستاد . علیه استعمار انگلیس و تسلط آنها بر منطقه مبارزه و تلاش نمود . با گروه ذکریه به دلیل ارتدادشان از اسلام و استهزاء به دین و مسلمانان مبارزه کرد که تعدادی از آنان کشته شده و بقیه به خاک پاکستان گریختند . هرچند برخی سکولارها امروز بر کار او در کشتن تعدادی از گروه ذکریه بنا به آزادی اندیشه همه اقلیت ها نقد می کنند ولی این موضوع را بر اساس شرایط همان زمان باید بررسی کرد.
استاد شهید مولانا عبدالملک در چنین خانواده ای رشد یافت که موقعیت اجتماعی و علمی ویژه ای داشت . والدین وی از همان کودکی برای درس و تعلیم او توجه به سزایی داشتند . استاد تحصیلات شش ساله ابتدائی خویش را درمدارس دولتی زاهدان بپایان رسانده و برای فراگیری علوم اسلامی وارد مدارس دینی و مکتب‌های سنتی منطقه بلوچستان شدند .
پس از مدتی برای ادامه تحصیل به دارالعلوم کراچی رفته و دوره هشت ساله علوم دینی را در آنجا به اتمام رسانده و پس از آن مشغول گذراندن سطح بالاتری از علوم اسلامی یعنی تخصص در فقه و فتوی گردیدند . فضای باز سیاسی پاکستان باعث شد که ایشان در ضمن تحصیل، با فعالیتهای سیاسی و اجتماعی احزاب مختلف آشنا گردد و با شناختی که از افکار واحزاب پیدا کرد در بسیاری از فعالیتهای سیاسی اجتماعی آنجا شرکت نمود .
استاد شهید که هنوز تشنه علم و دانش بود پس از کوشش فراوان در سال 1352 ه‍. ش در دانشگاه اسلامی مدینه منوره پذیرفته شد و چهار سال از بهار زندگی‌اش را در سرزمین وحی و مرکز رسالت، در آن محیط پربرکت علمی نزد اساتید مجرب و توانا گذراند . دانشگاه اسلامی مدینه منوره که جایگاه تلاقی افکار و اندیشه‌های مختلف دینی و محل رفت و آمد علما و روشنفکران مسلمان بود تأثیر بسزائی در شکل گرفتن اندیشه‌های استاد شهید داشت . ایشان با توجه به تجربیات و معلومات بدست آورده دارای شناخت و درک انقلابی و عمیقی از تفکر اسلامی گردید و تا هنگام شهادت دست از تلاش و مبارزه برنداشت .
سرانجام در سال 1356 ه‍. ش از دانشکده دعوت واصول دین فارغ التحصیل شده و با کوله‌باری از دانش و معنویات برای خدمت به مردم محروم و مظلوم منطقه، به وطن خویش بلوچستان بازگشت .
از آنجائیکه اول انقلاب آزادی‌های بیشتری وجود داشت ایشان برای احقاق حقوق ملی و مذهبی مردم منطقه و طرح اشتغال مردم بومی منطقه در ادارات دولتی نقش فعالی ایفا کرد و با حزب اتحاد المسلمین که توسط علمای برجسته بلوچستان در اواخر سال 1357 ه‍. ش تشکیل شده بود همکاری می‌کرد . برای خدمت به فرزندان اهل سنت بعنوان دبیر بینش اسلامی و عربی وارد دبیرستانهای زاهدان گردید و با توجه به اینکه ارتباط نزدیک بین تحصیل‌کرده‌ها و روحانیت را بخوبی احساس کرد همزمان کلاسهای متعددی برای دانش‌آموزان، دانشجویان و طلاب علوم دینی دایر نمود تا رشد فکری و اندیشه درست دینی آنها بارور شده و تحولی عمیق و اساسی در منطقه ایجاد شود .
از طرف دیگر، چون بسیاری از گروههای افراطی و انحرافی در بلوچستان فعال بودند و باعث تشویش ذهنی نسل جوان می‌شدند ایشان با شناختی که در مورد ایسم‌ها و ایده‌های مختلف داشت ، در برابر این افکار انحرافی ایستاد و کلاس های مختلفی برای اثبات برتری ایدئولوژی اسلامی و شمولیت آن راه اندازی نمود .


سال 1359 برای سازماندهی نسل جوان و دفاع از حقوق اهل سنت سازمانی بنام " سازمان اسلامی محمدی اهل سنت" با همکاری بعضی از علماء و تحصیل‌کرده‌های منطقه تأسیس کرد که بعضی از اهداف مهم آن عبارت بودند از :
1-مبارزه با تفرقه‌اندازان و چپ‌گرایان
2- سازماندهی نیروههای با ایمان و فعال اقشار مختلف جامعه
3- بررسی مشکلات منطقه و حل صحیح
4- مخالفت شدید با سیاستهای غلط دولت درمنطقه
5- احترام به فرهنگ و آداب و رسوم جائز منطقه وترویج آن
و برای انجام عملی این اهداف سه کار خیلی مهم را آغاز نمودند :
1- ایجاد نشریه‌ای بنام «تابشی از اسلام» برای نشر افکار دینی و تنویر اذهان و انعکاس اهداف سازمان محمدی ،رکه فقط دو شماره از آن منتشر شد
2- ایجاد مرکزی برای گردهمایی و فعالیت‌های اجتماعی و کلاسهای مختلف
3- سفرهای دسته جمعی به بعضی از مناطق سنی‌نشین و توسعه ارتباطات بین مناطق اهل سنت
ایشان ضمن این ، فعالیتهای دیگری نیز داشتند که بعضی عبارتند از:
تاسیس کتابخانه های عمومی و تلاش برای گسترش فرهنگ کتابخوانی و مطالعه ، پخش جزوه‌های مفید، نشست های هفته گانه بعد از نماز جمعه با دانشجویان و پاسخ به سوالات و بررسی موضوعات روز ، بیان معتقدات شیعه و سنی و رفع شبهات روافض ، معرفی صحابه و یاران پیامبر و دفاع از شخصیت آنها، آموزش قرائت و تجوید قرآن برای دانشجویان ، نشست های ماهیانه با فرهنگیان و معلمین اهل سنت ، سخنرانی در مساجد مختلف و مصلای عید ، برگزاری کلاسهای تابستانی با موضوعات بسیار متنوع و جذاب در سطح شهر و سراسری از مناطق مختلف ایران ، ایراد سخنرانی در جمع طلاب دینی و ارتباط نزدیک با آنها ، تشویق طلاب بر ضرورت ادامه تحصیل در مدارس دولتی و دانشگاه در کنار دروس حوزوی و حمایت از آنها ، ارتباط و همفکری با روشنفکران و موحدان شیعه همچون علامه برقعی ، و غیره .
مدت یکسال تحت نام سازمان محمدی برنامه های خوبی انجام شد و در کنار استاد جمع زیادی از جوانان متعهد و دلسوز اهداف سازمان را عملی می کردند اما با اوج گرفتن فعالیتهای دینی و اجتماعی ، این سازمان از طرف دولت منحل اعلام شد و از هرگونه فعالیت ممنوع گردید .

استاد شهید همچون همه داعیان و انقلابیون مسلمان معتقد بود برای حاکمیت دین الهی و ایجاد جامعه‌ای پویا و اسلامی، تلاش و مبارزه ضروری است و این بینش به او اجازه نمی‌داد تا در برابر ظلم، ستم و بی‌عدالتی سکوت نموده و برای اصلاح و آگاهی افراد جامعه و رسیدن به حقوق ملی و مذهبی اقدامی بعمل نیاورد در حالی که پیروزی و موفقیت در گرو تلاش افراد جامعه است و این مردم‌اند که سرنوشت خویش را تعیین می‌کنند .
خدا آن ملتی را سروری داد که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت خدا کاری ندارد که دهقانش برای دیگران کشت
در همین راستا و برای هماهنگی فعالیت ها و دفاع از حقوق ملی و مذهبی اهل سنت در سطح ایران ، شورای مرکزی سنت (شمس) با همت علامه شهید احمد مفتی‌زاده و مشارکت فعال علماء برجسته کلیه مناطق اهل سنت همچون مولانا عبدالعزیز ملازاده، مولانا شمس‌الدین مطهری و مولانا نظر محمد دیدگاه وغیره در سال 1360ه.ش در تهران تشکیل یافت که استاد شهید مولانا عبدالملک نیز همکاری نزدیکی با این شوری داشت و در جلسات آن شرکت می‌کرد و از اعضای اصلی آن به شمار می رفت . ولی دیری نگذشت که شورای شمس با دستگیری علامه شهید احمد مفتی‌زاده و بسیاری از اعضایش و من جمله استاد شهید مولوی عبدالملک، به اتهام وهابیت و وابستگی با خارج ، از هرگونه فعالیت ممنوع شد .
پس از 6 ماه زندانی ، مولانا از زندان آزاد شدند اما نه تنها از فعالیت و مبارزه دست نکشید بلکه به تلاش خود افزود و کلاس‌های دانشجویی را گسترش داد و سفرهایش را به مناطق اهل سنت ادامه داد و در کنار تدریس در آموزش و پرورش ، برای رشد فکری و آگاهی دینی طلاب وارد حوزه علمیه شدند و به تدریس کتب دینی در حوزه همت گماشتند و همچنین برای خواهران تحصیل کرده نیز کلاسهای بینش اسلامی دائر نمود تا با کسب آگاهی و شناخت بیشتر، مربیان خوبی برای فرزندانشان باشند .
افکار و اندیشه های استاد از سطح فکر جامعه بالاتر بود و به همین خاطر دیدیم که با مخالفت های زیادی مواجه شد .همیشه توصیه می کرد مثل قورباغه ای نباشید که داخل چاه است و نمی داند دنیا خیلی بزرگتر از تصور و دید اوست . باید اطلاعات و آگاهی خود را بالاتر ببرید و با همه افکار و اندیشه های موجود در جهان آشنا شده و از نظرات مفید و درست دیگران هم استفاده نمایید. هر اندازه سطح آگاهی بالاتر باشد سعه صدر و تحمل دیدگاه های مخالف بیشتر می شود. ایشان با توجه به همین اندیشه ها بود که خواهان اصلاحات و تغییراتی در برنامه درسی مدارس دینی اهل سنت بلوچستان و بالا رفتن آگاهی و سطح دید طلاب بودند و در این زمینه فعالیت ها یی هم انجام دادند اما مدیران مدارس استقبال و حمایت نکردند . هرچند ایشان از نظر فقهی پیرو مذهب حنفی بود ولی قایل به ترجیح راجح اقوال اختلافی بودند وهمچنین گرایش شدیدی به اندیشه های سلفیت به دلیل دوری از هر گونه تاویل و پیروی مستقیم از قرآن واحادیث صحیح ، داشت اما افکارش را بر هیچ کسی از دوستان و شاگردانش تحمیل نمی کرد بلکه آنها را تشویق به تحقیق و مطالعه می نمود و در انتخاب فکر آزاد می گذاشت و حتی می فرمود : در شرایط فعلی که حاکمیت شیعی در حال ضربه زدن به اهل سنت هست طرح مسایل اختلافی که منجر به جدایی صفوف مسلمانان و مشغول شدن بین خودشان می شود ، درست نیست و بعدا که آرامشی بیاید در این خصوص و بررسی دلایل طرفین با هم صحبت می کنیم .
در مورد تحصیل زنان و حضورشان در صحنه های نماز و درس و بسیاری از امور نظراتی داشت که در آن شرایط کسی نمی پذیرفت اما با گذشت زمان بسیاری از این معضلات و دغدغه های شهید حل شده و تحولاتی در تمام عرصه ها صورت گرفته ، البته در بخش تحمل آراء دیگران شرایط بدتر شده و بازار مارک زدنها آباد هست و دگر اندیشان و اصلاح طلبان جامعه بلوچستان جایگاهی ندارند و نیاز به توجه و تلاش در این بخش و بالا رفتن سطح معلومات و سعه ی صدر علما ، طلاب و خصوصا افرادی از جماعت تبلیغی به شدت احساس می شود .
استاد برای حضور سیاسی ملت بلوچ و رسیدن به حقوق قانونی ، لازم دید در چهار چوب قانون فعالیت هایی انجام دهد لذا با تشویق افرادی برای ثبت نام شان برای نمایندگی مجلس شورای اسلامی و حمایت آنها و ترغیب مردم به رای دادن ، اقدام نمود که متاسفانه همه کاندیداهای مورد حمایت ایشان که بلوچ بودند به اتهام ارتباط با وهابیت که منظورشان مولوی عبدالملک بود ، رد صلاحیت شدند. ایشان مایل بودند در داخل بمانند و در راستای فعالیت های مدنی و قانونی در چهار چوب قانون اساسی کشور تلاش کنند اما شدت حساسیت ها و سرکوب فعالیت ها به حدی بود که امکان تلاش های مسالمت آمیز را غیرممکن کرده بود. در کنار این مشکلات ، سرکوب مردم بلوچ و اهل سنت ایران ادامه داشت و زندان ، تبعید ، کشتار ، اعمال تبعیض آمیز و تنگ نظری روز بروز افزایش می یافت . استاد بارها برای ملاقات برخی زندانیان و تبعیدیان که در مناطق دوردست بودند سفرها نموده و با آنها همدردی و دلجویی می کرد و در حد توان از نظر مالی آنها را کمک می نمود .
با در گذشت پدر بزرگوارش در سال 1366 ه‍. ش عرصه فعالیت هر روز بر او تنگ‌تر می شد و تمام سفرها و فعالیتهای وی تحت کنترل و مراقبت قرار گرفت و حتی وقتی در منزل یکی از علمای تالش بود ، میزبانش را دستگیر و زندانی کردند تا هم کسی جرات ملاقات و میزبانی ایشان را نکند و هم سفرهای خارج استانیش را تعطیل نماید. با اینکه خیلی از مردم و دوستانش بخاطر علم و توانش اصرار کردند جای پدرش را بگیرد و رسما امام جمعه مردم زاهدان شود اما ایشان گفتند : از دست من ساخته نیست که با قبول این مسولیت در مسجد از رژیم تعریف کنم و در تظاهرات و مناسبت های مختلف همراهشان باشم . اطلاعات صراحتا به یکی از مولوی ها گفته بود : ما اینقدر که از یک سخنرانی مولوی عبدالملک می ترسیم از صدها سخنرانی علمای منطقه و مدارس شان نگرانی نداریم. حتی دستگاه کوچک گیرنده ای را در پریز تلفن منزل او برای استراق سمع کار گذاشته بودند که بعدها ایشان متوجه می شوند . در ماههای اخیر قبل از هجرت به پاکستان، مرتب به وزارت اطلاعات تهران احضار می‌شد و مورد بازجوئی و تهدید قرار می‌گرفت و خصوصاً سخنرانی شدید اللحن و تاریخی ایشان در مسجد مکی زاهدان در مورد مشکلات جامعه و ظلم و ستم مسئولین بویژه توسط گشت‌های ویژه، مشکلات او را بیشتر کرد، این گروه که در ظاهر برای ایجاد امنیت و مقابله با اشرار از تهران آمده بود مردم بی‌گناه را بدون هیچ جرمی مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند .
مرحوم شهید در خطاب خودش که آنها را کج کلاه ها خطاب می کرد از عملکرد شان به شدت انتقاد کرد و رفتار آنها را با سربازان اسرائیلی تشبیه نمود و فرمود: هنگامی که اینها را می‌بینم چطور جوانان بلوچ را بدون هیچ جرمی ضرب و شتم می‌کنند ، بیاد عملکرد سربازان اسرائیلی با ملت مظلوم فلسطین می‌افتم و صراحتا به دولتمردان هشدار داد که مواظب عملکرد خود باشند و ملت را بر علیه خود تحریک نکنند.
بالآخره هنگامی که همه راه های فعالیت به رویش بسته شد و در داخل احساس امنیت نمی‌کرد ترجیح داد بجای گذراندن عمرش در زندان و تحمل شکنجه ها بهتر است از کشور خارج شود خصوصا که برخی دوستانش مثل کاک ناصر سبحانی ، دکتر مظفریان ، مولوی قدرت الله جعفری در همان مدت در زندان به شهادت رسیده بودند و برخی در زندان بسر می بردند . لذا در زمستان 1368 ه‍. ش برای ادامه فعالیت به پاکستان هجرت نمود تا بدین طریق به تکلیف الهی‌اش عمل نماید و صدای مظلومیت ملت مظلوم واهل سنت ایران را به گوش جهانیان برساند. وی در کراچی ریاست مجلس اعلی اهل سنت ایران را که چندی قبل توسط جمعی از علما و سران بعضی از طوائف و با همکاری احزاب مجاهدین افغان تشکیل یافته بود، بدست گرفت .
به بعضی از کشورهای اسلامی سفر کرد و با احزاب اسلامی و مسئولین دولتی تماس گرفت. جزوه‌ها و کتابچه‌هایی که منعکس‌کننده مظلومیت اهل سنت ایران بود به زبانهای فارسی و عربی با نام «المرکز الإسلامی» منتشر نمود .
خلاصه اینکه این مرد بزرگوار و مجاهد نستوه در تمام عمر خویش مشغول تلاش و فعالیت بود و زبان حال او می‌گفت
ما زنده برآنیم که آرام نگیریم

موجیم که آرامش ما عدم ماست
دولت تلاش زیادی نمود تا او را به داخل برگرداند و تامین دهد و از اینکه مولانا عبدالملک با آن جایگاه و محبوبیتی که در میان مردم بلوچستان و همه اهل سنت ایران داشت محور همه مخالفان نظام شود و حرکتی فراگیر را رهبری کند ، نگران بود.
سرانجام با برنامه ریزی خیلی وسیع و پیچیده و ارسال همه جاسوسها و مزدوران منطقه به پاکستان ، توانستند این عالم روشنگر و روشنفکر اهل سنت ایران را ، روز دوشنبه چهاردهم اسفندماه 1374 ه‍. ش مصادف با 14 شوال 1416 ه‍. ق ، به همراه دوست و همسنگرش مولوی عبدالناصر جمشید زهی ، در شهر کراچی پاکستان به ضرب گلوله به شهادت رسانند. انا لله و انا الیه راجعون
بله، استاد شهید صدق و اخلاص کلمات و گفته‌هایش را با خونش امضاء کرد .
امیدواریم خداوند متعال ما را راهروان خوبی برای پیشبرد اهداف والای آن عزیزان بگرداند .
منبع : مقدمه جهان بینی تالیف مولوی عبدالملک ،چاپ پاکستان با اختصارو تغییرات جزئی


Writer: ناصر نبات زهی

No comments:

Post a Comment