آنها در سه کشور سکونت دارند و سالهاست که برای خودمختاری مبارزه میکنند، برعکس رویداد قتل های "دارفور" و "چچن" این قتل عام خزنده و قوم کُشی آهسته در حال جریان در بلوچستان، به مانند موارد چچن و دارفور در رده یک فاجعه انسانی بشمار نمی آید.
در آگست 2002 "فقط" 2260 انسان مجبور شدند خانه، کاشانه و روستاهای خودشان را در کوه و کمرهای بلوچستان رها کنند و به جاهای دیگر کوچ کرده و آواره شوند، آنها بدلیل داشتن ترس از هواپیماهای جنگنده اف-16 فرار میکردند، هواپیماهایی که ساخت آمریکاست و نیروی هوایی پاکستان به آنها مجهز است.
هر چقدر به تعداد کشته و زخمی شدگان اضافه می شود، به همان اندازه مشکل و نامعقول بنظر می آید، که بتوان از کنار این درد و مُضعل بی تفاوت گذر کرد، هر چه مشکلات به سبب استقلال طلبی گسترده تر میشوند به همان اندازه تاثیرات خود بر دیگر اقوام هایی که در پاکستان در اقلیت هستند، را بدنبال دارد، این کشور گرفتار هست در دعوا و نزاع ها با اقوامی که در اقلیت قرار دارند.
همچنین در استان شرقی کشور در ایالت"سَند" گروهای جدایی طلب وجود دارند، آنها نیز مانند بلوچها با دولت نظامی شکل گرفته و تحت اداره پنجابیها و ژنرال مشرف مخالفت میکنند، آنان (جدایی طلبان سَندئ) خواهان یک کشور مستقل، آزاد و به معنا دیگر، طالب یک فدارسیون بین سرزمین سَند و بلوچستان هستند، سرزمینی به گستردگی از امتداد خلیج فارس در ایران و تمام سواحل دریای عمان تا مرز هند را شامل میشود.
رهبران سَندئ این میل و اراده خود را هر چه بیشتر عیان میکنند و امید دارند که دولت هند با توجه به مشکلات و ناپایداریهای سیاسی که گریبانگیر پاکستان شده اند، به یاری آنها بیاید و در راه آزادی و جدایی طلبی با کمک های اقتصادی و نظامی خویش آنان را همراهی کند.
زمانیکه در سال 1947 پاکستان یکی از دو کشوری که در مستعمره انگلیس در سرزمین"بریتیش اندین" درست شد، آن شش میلیون بلوچ چاره ای نداشتند و آنها را به پاکستان ملحق پاکستان کردند، بدین سبب هست که بلوچ ها تا به امروز برعلیه محرومیت و تبعیضهایی که دولتهای پاکستان در حق آنان روا داشته اند، سه بار دست به شورش و جنگ زده اند.
شدیدترین جنگها بین بلوچ ها از یک سوی و ارتش پاکستان از سویی دیگر در سالهای 1973 و 1977 رخ داده اند، در آن روزها 55 هزار جنگجوی بلوچ در مقابل 80 هزار سرباز ارتش پاکستان ایستاده بودند.
در یکی از حمله های سرنوشت ساز سال 1974 ارتش پاکستان به روستای "دره چمالنگ" خانه و کاشانه، مزارعهای حاصلخیز و احشام، دار و ندار 15 هزار خانواده بلوچ، بدست نظامیان ارتش پاکستان به آتش کشیده سوزانده و از بین رفتند، دولت پاکستان میخواست با بکارگیری چنین اقداماتی جنگجویان و مبارزان بلوچ را به ترک کردن کوههای منطقه، مجبور کند.
در آن جنگ که بین بلوچها و پاکستان رخ داده بود، دولت ایران با فرستادن 30 فروند هیلیکوپتر جنگی به یاری دولت پاکستان شتافت، زیرا شاه ایران بیم آنرا داشت که این جنگ پاکستان علیه بلوچها به بلوچستان ایران گسترش یابد و 1 میلیون 200 هزار بلوچ ساکن در آن کشور را به جنگ علیه دولت تهران بکشاند، آن جنگ، جنگی بود که تا به امروز بین دولت پاکستان و بلوچ ها ادامه دارد.
در سال 2005 دوباره نبرد و مبارزه علیه ارتش و دولت اسلام آباد آغاز شد، وقتی که پرویز مشرف اراده کرد با مشت آهنین شورش حق خواهی بلوچها را در بلوچستان سرکوب کرده و بخواباند، در قیاس با شیوه دولتهای قبلی در مقابله با قوم بلوچ، وی در سرکوب بلوچ ها از ابزار و شیوه های بیرحمانه بهره گرفت. دولتهای پیش از دولت مشرف، مبارزین جدایی طلب را که دستگیر میشدند نسبتا آنان را بدلایل مشخصی که مرتکب جرمی شده بودند محاکمه و مجازات میکردند، به خانواده های آنان این اطلاع داده می شد که فرد منتسب به آنها، زندانی و دوران محکومیت خود را در کدام زندان سپری میکند.
اما امروز هم بسیارند و متفاوت شیوه های اقدامات دولتی علیه جنگجویان و مبارزان بلوچ، اعمالی چون «آدم ربایی» و «سر به نیست کردن» و محاکمه سران بلوچ و حذف فیزیکی آنها راه و روشهایی دولتی هستند در این زمینه. بلو چها دولت اسلام آباد را به بکارگیری خشونت دولتی و ربودن صدها نوجوان و جوان بلوچ متهم میکنند و میگویند، نیروهای ارتش و سازمانهای نظامی و خُفیه ای فرزندان آنان را دستگیر کرده و به جاهای نامعلوم منتقل میکنند.
پاکستان تا به حال نتوانسته با اقوامی که با دولت سر نزاع و جنگ دارند به یک آشتی ملی برسد، از سوی دیگر این کشور خود را با یک جنبش متحد ملی (جنبش ملت بلوچ) روبرو میبیند، که در آن جوخه ها و دسته های جوانان نه تنها از ایل و قبایل سردار و خوانین، بلکه از هر ایل، طایفه و قبایل بلوچی افراد تحصیل کرده و از طبقه متوسط حضور دارند، این طبقه اجتماعی که تا 30 سال پیش در بلوچستان وجودی خارجی نداشت امروز خودش را هر چه بیشتر و بیشتر نمایان میکند.
آن بخشی از مبارزان آزادیخواه بلوچ که در قالب یک ارتش آزادیبخش "ب.ال.ای" با هم همکاری میکنند، بیش از گذشته آنها خودشان را سازماندهی، مسلح و تجهیز کرده اند، بنا به بیانات یکی از رهبران ب ال ای، کمکهای مالی مردمان بلوچ ثروتمند و طبقه متوسط هستند که تهیه کردن سلاح را برای آنان سهل کرده است، به گفته وی این یاری های مالی از همه جاهایی که بلوچها هوادار به آزادی بلوچستان سکونت دارند، روانه و به آنان وصول میشوند، بعنوان مثال از بلوچهای ساکن در کشورهای ساحل خلیج فارس.
مشرف بارها از این سخن رانده هست، که دهلی نو بلوچهای مبارز و شورشی را با تامین مالی و سلاح یاری میکند، همچنین جدایی طلبان ایالت"سَند" را نیز، اما مشرف مدرکی برای ثابت کردن این اتهامات جهت ارایه در دست ندارد. دولت هند همیشه چنین اتهاماتی را رد و بی اساس میداند اما از هر گاهی نگرانی خود را در خصوص مسایل بیان میکند و خواهان یک راه حل از طریق سیاسی نسبت به این مورد است، هند میگوید که او خواهان یک پاکستان باثبات است تا بتوان با آن بر سر مسئله و نزاع کشمیر به یک توافق و امضاء پیمان صلح رسید، تا بدینصورت هر دو کشور بسوی یک فرآیندی که منجر به پایان مسابقه تسلیحاتی و درد و هزینه مالی سرسام آوری که این دو کشور در این راه متحمل آن میشوند بیانجامد.
اما بنظر بسیاری از کارشناسان، هند بدش نمی آید و شاید ابراز خوشحالی میکند، به اینکه قشون نظامی مشرف (ارتش پاکستان) در بلوچستان گرفتار آمده است، در واقعیت امر یک آتش جنگ منطقه ای در کشور، پاکستان را مجبور میکند که از کمکهای خود به کشمیر بکاهد. بر خلاف هند به لحاظ ملیتهای ساکن در آن، در ایران بیش از یک میلیون بلوچ زندگی میکنند که بیشتر آنها از لحاظ مذهبی به اهل تسنن تعلق دارند، با داشتن چنین تصور و دیدگاهی دولت ایران برای خود دلایلی دارد که از یک ناسیونالیسم بلوچی هراس داشته باشد.
حزب مردم بلوچستان "بی پی پی" که یک گروهی از بلوچها آن را در ایران هدایت و رهبری میکنند در ماه آگست دراعتراض به اقدامات قضایی حجت الاسلام ابراهیم نکونام در بلوچستان، فعالیتهای گسترده ای را انجام داد.
ابراهیم نکونام، وی چند زمانی به ریاست دادگاههای استان منصوب شده است، این حجت الاسلام اقدامات قضایی بسیار سختگیرانه ای را علیه بلوچ ها به پیش میبرد، نهادهای نظامی و انتظامی و نیرو های پلیس و "گروه مرصاد" صدها تن بلوچ را دستگیر نموده، محاکمه کرده و در انتها بسیاری از آنان را به اتهام همکاری با ایالات متحده آمریکا به دار آویخته است.
بلوچهای ایران نه تنها به لحاظ عددی جمعیت از بلوچ های پاکستان کمتر هستند، بلکه آنها (بلوچهای ایران) احساس قوم پرستی بالایی ندارند و در اُرگانیزه کردن خود در مقایسه به بلوچ های ساکن در پاکستان، به حیث اتحاد در بین خود کُندتر هستند و آنها به یک دورانی که اتحاد با بلوچستان پاکستان را میسر سازد، فعلا به آن مورد فکر نمی کنند.
گروهها و احزاب سیاسی متشکل از اقوامی که حقوق شهروندی و بنیادین آنها در ایران ضایع شده و جز اقوام اقلیت بشمار می آیند، مانند کُردها، بلوچها، عربها، آذری ها، ترکمن و لُرها در قالب یک مجموعه و نهاد سیاسی گردهم آمده اند و حزب مردم بلوچستان هم یکی از اعضای این ائتلاف سیاسی است.
این مجموعه شکل گرفته از احزاب سیاسی متعلق به اقلیتهای قومی ایران جهت برقراری یک نظام فدرالیسم تلاش میکند، نظامی سیاسی که در آن اموراتی چون سیاست خارجی، دفاعی، ارتباطات و تجارت خارجی در حیطه دولت مرکزی قرار میگیرند و باقی امور و قدرت سیاسی کشور به استانها، مردمان بومی، به دولتها و پارلمان های استانها واگذار خواهند شد.
بیشترین منابع طبیعی پاکستان در اینجا قرار دارند
در مقابل، بسیاری از رهبران بلوچ ساکن پاکستان، طی این سالها مبارزه دائمی در روبروی با ارتش پاکستان و همچنین در مورد اینکه، آنها در هدف خویش به استقلال بلوچستان می اندیشند، یا اینکه حکومت براساس قانون سال 1973 خودمختاری ایی که در قانون لحاظ شده را به مورد اجرا خواهد گذاشت، رادیکالتر شده اند. مشرف هم به مانند همه دیکتاتورها قانون اساسی پاکستان را در دوران حکومت خویش از کار انداخت و آنرا ملغی نمود.
ولی چطور، بلوچها همچنین سَندیها و پشتونها و دیگر اقلیتهای قومی واقعا می خواهند به این تبعیضها و محرومیتهای اقتصادی، که از جانب پنجابیها بر آنان تحمیل شده و پیش میرود، پایان داده شود.
بیشترین منابع طبیعی و زیرزمینی پاکستان در ایالت بلوچستان قرار دارند مخصوصا گاز طبیعی، نفت، اورانیوم و مس به مقدار بسیار زیادی در آن استان یافت میشود، اگر چه 36 درصد گاز مصرفی پاکستان از ایالت بلوچستان استخراج و تهیه میشود، خود بلوچها شاید به اندازه یک سرسوزنی از آن گنج طبیعی بهره مند بشوند، بلوچستان محرومترین و فقیرترین ایالت آن کشور است.
دهها سال است که دولت تحت اختیار و برآمده از قوم "پنجابی" در پاکستان طفره میرفت، در مورد اینکه در توسعه و پیشرفت پاکستان بلوچها را با خود همراه سازند و آنان را در پاکستان چون خودشان شریک بدانند، از آن بهره و استفاده سرشاری که پنجابی ها از جانب بلوچستان به جیب خود میریزند، فقط 12 درصد آنرا به عنوان مالیات به بلوچها پس میدهند.
سَندیها و پشتونها نیز با مشکلات مشابهی با دولت مرکزی دست به گریبانند، به عنوان مثال، این دو قوم چندین وقت است که حق تردد و رفت و آمد و استفاده مساوی از آب رودخانه "ایندوس" را ندارند، آب این رودخانه بوسیله سدهایی که بر روی آن ساخته شده و یا از طریق کانالهای آبرسانی بسوی استان پنجاب هدایت و سرازیر میشود.
مشرف در 20 ژوئیه 2006 این اتهام، که در سطوح اقتصادی و سیاسی بطور آشکار به بلوچها تبعیض قائل میشود را رد نمود و یک طرح اقتصادی به ارزش 8،49 میلیون دلاری را که برای ایالت بلوچستان اختصاص یافته اعلام کرد، نصف این مبلغ ذکر شده صرف طرحهای راهسازی و جاده سازی و نصف دیگر آن، در طرحهای سازندگی و زیربنایی به مصرف میرسد.
بگفته مشرف، رهبران ایل، طایفه و قبایل بلوچ، یعنی خان ها و سردارها «یغماگران واقعی ثروت بلوچستان» هستند، آنها پولهای اختصاص یافته به طرحهای اقتصادی و توسعه صنعتی را به جیب خود میریزند، برای اینکه بلوچها را از زیر سرکوب و ظلم و ستم خوانین و سردارهای آنها رهائی دهیم، ارتش را به سوی بلوچستان گسیل دادیم.
مشرف بعضی از سرداران و خوانین بلوچ، خصوصا اکبر بگتی را در بروز این جنگ تازه مسئول می داند، جنگی که تا به امروز ادامه دارد، وی در 26 اگست وقتیکه نیروهای ارتش پاکستان یک غار را که او در آنجا محوا گرفته بود بمباران و منفجر کردند، کشته شد.
نکته قابل توجه و واقعیت امر در این جنگ به آن هست، که رهبران آن نه تنها از میان سران قبایل، بلکه یک نسل جدید با داشتن یک استعداد آگاهانه از وقایع سیاسی، رهبری جنبش و مبارزه را بدست گرفته اند، همچنین این بدین معناست، که در گفتگوهای آتی در خصوص خودمختاری ایالت بلوچستان به معضلات حقوقی و اقتصادی و سیاسی توجه دادن و روشنگری کردن را ضروری میکند، بعنوان مثال روشنگری در مورد مقوله مالیات گذاری و سهمیه بندی درآمدهای حاصل از منابع گاز و نفت در استان بلوچستان.
رهبران سَندی و بلوچ خواستار کاهش قدرت دولت مرکزی و افزایش قدرت حکومتهای ایالتی هستند، خصوصا سیاست مالیاتی که دولت مرکزی آن را بر اساس تعداد جمعیت هر استان در نظر گرفته است را، آنها ناعادلانه میدانند، زیرا در این منصوبه نفع استان پنجاب بیشتر منظور شده است، تا منفعت اقوام دیگر.
بلوچها معتقدند در آینده، قدرت مالیات گذاری و سهمیه بندی بر درآمدهای حاصل از گاز و نفت در استان آنها باید در حیطه وظایف دولت ایالتی باشد، و مبلغ حاصل از گاز و نفت، یک نصفش بر اساس تعداد جمعیت ساکن هر ایالت به ایالتها داده شود و نصف دیگر آن، بر اساس مبلغ مالیاتی که هر استان، به دولت مرکزی سپرد میکند، بر همان اساس آن پول به ایالتها پرداخت شود.
مقوله دیگری که باید به نظر بلوچها و دیگر اقلیتهای قومی تحت تجدید و بازنگری و غور رسی قرار گیرد، تکلیف کردن مجالسین ملی و سنا پاکستان هستند، در اینمورد این دو نهاد قانونگذاری بایست برای همه ایالتهای کشور«حق رای مساوی» داشته باشند و باید قدرت این دو مجلس افزایش یابد، مثلا قدرت منحل کردن پارلمانهای ایالتی و برقرار کردن وضعیت اضطراری در یک ایالت، نه در اختیار رئیس جمهوری و یا نخست وزیر باشد، بلکه جزیی ازمجموعه وظایف و قدرت پارلمان ها شمرده شود، حتی در دوران انحلال قانون اساسی کشور.
مطالبه و پیشنهاد دیگری که در زمان بررسی و بحث باید به آن توجه داده شود، این هست که هر چهار قوم ساکن در پاکستان، یعنی بلوچها، پشتونها،سَندیها و پنجابیها صرفنظر از تعداد جمعیت هر یک از این اقوام، مردمان منتسب به قوم آنها بتوانند بدون هیچ محدودیتی در سطوح ارتش و در نهاد های دولتی، خدمات اجتماعی و وزارتخانه ها به خدمت و کار گرفته شوند.
همه خواهان تغییرات بنیادی در قانون اساسی کشور هستند تا از این مسیر از قدرت، اقدامات و خودسریهای دولت مرکزی کاسته شود، اقداماتی چون منحل کردن دولتهای ایالتها، دولتهایی که از سوی مردمان ایالتها انتخاب میشوند.
همه قوانینی را خواستار هستند که به حیث یک بازدارنده دخالت های دولت مرکزی، در سطوح استانها عمل کند و قدرت دولت مرکزی را کاهش دهد، همان کاری که ذوالفقار علی بوتو به پیش برد، وی در سال 1973 قوانین نسبتا بهتری برای پاکستان تدوین کرد، آن کار او حرکتی بود در راستای منفعت دولتها و پارلمان های استانها.
در بین 165،8 میلیون نفر جمعیت پاکستان بلوچها فقط 75،3 درصد آنرا تشکیل میدهند، در اینخصوص این سه قوم (بلوچ، پشتون و سَندی) مجموعأ 33 درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند، آنها هویت و شناخت ملی خودشان را با نام سرزمینهای خودشان معنا و تفضیل میکنند، اما این سه قوم 72 درصد از وسعت خاک پاکستان را ساکن هستند.
قوم پنجاب بسیار ناخشنود است در این مورد که، آن سه قوم که به لحاظ تعداد جمعیت در مقایسه با پنجابیها، در اقلیت قومی قرار دارند ولی 72 در صد خاک پاکستان را صاحب هستند، با در نظر گرفتن چنین تفاسیری بسیار بعید بنظر می آید، که قانون اساسی تدوین شده سال 1973 میلادی، در امروز چنان که ضرورت هست به همان اندازه موثر و ظرفیت پذیر و جوابگو باشد.
در انتها تنها آن تغییر و تحول اساسی در قوانین پاکستان هستند که میتواند مسیر مبارزه برای دمکراتیزه کردن کشور را بدنبال داشته باشد، با نگاهی به قدرت نظامیان در همه ارکان کشور، گروههای مبارز و جنگجوی بلوچ و همچنین جنبش سَندیها که در حال گسترش هست، بیش از همه بسوی رادیکالتر شدن طی مسیر میکنند.
بدون تردید برای بلوچ ها بسیار سخت و ناممکن است، اگر خودشان تنها و یا با کمک سَندیها بتوانند در این نبرد بر ارتش پاکستان فایق آیند و یک بلوچستان آزاد را بنا نهند، زیرا حدس هست که شاید هند بعد به آنجاها حمله برد، در حال حاضر شواهد چنین حکایت دارند، که این نبرد و مبارزه بلوچها و سَندیها با هم از یکطرف و دولت اسلام آباد از طرف دیگر ادامه می یابد تا کشور را بی رمق سازد.
بنظر بسیاری از بلوچها و سَندیها ایالات متحده آمریکا سهم بزرگی را در دامن زدن به این بحران دارد، بعنوان مثال، یکی از این نوع دامن زدنها، مسلح کردن ارتش پاکستان به سخت افزار و سلاحهایی هست که پاکستان در کشتن بلوچها از آنها استفاده میکند، آن دیگری ، کمکهای اقتصادی هستند که بعد از 11 سپتامبر بسوی پاکستان سرازیر میشوند و به ادامه حیات دولت پاکستان یاری میرساند. فقط کمکهای اختصاص یافته به ارتش پاکستان از سپتامبر 2001 تا به امروز (13.10.2006) 900 میلیون دلار (این مبلغ هنگفت به پاکستان این امکان را میدهد تا با این پول 36 فروند هواپیمای اف-16 جنگنده خریداری کند) بوده و تا سال 2009 مبلغ 600 میلیون دلار جداگانه دیگر برای کمک به پاکستان در نظر گرفته شده است.
در خلال این زمان مبلغ 6،3 میلیارد دلار کمک اقتصادی مستقیم از سوی آمریکا یا غیرمستقیم بنام و بدستور آمریکا، از طریق مراکز بین المللی به پاکستان پرداخت شده، یکی دیگر از کمکهای آمریکا به پاکستان متعهد شدن آن کشور به پرداخت مبالغی که دولتهای دیگر از پاکستان طلبکارند.
به جای اینکه به مشرف برای تغیر و تحول در نظام سیاسی فشار آورده شود (چنان که اتحادیه اروپا کرد) جورج بوش معتقد است که این بحرانهای قومی مسائل داخلی آن کشور هستند و باید خود پاکستانی ها یک راه حل برای آن پیدا کنند.
در این میان سازمان و نهادهای حقوق بشر خواهان آن هستند، که با اقدامات سیاسی و فشار اقتصادی بر پاکستان میتوان آن کشور را به حل مسئله اقوام ترغیب و مجبور کرد، در اینمورد در خود ایالات متحده هم مخالفتهایی انتقادی در رابطه با کمکهای این کشور به پاکستان دیده میشود، که دلایل های دیگری را ارایه میدهند.
گسیل دادن نیروهای ارتش به بلوچستان، مسلح و مجهز بودن آن به سلاحهایی که قبلا از آنها در درگیرهای مرزی بین افغانستان و پاکستان استفاده شده، منتهی میشود به ضعف قدرت عملیاتهایی که دولت مشرف زیر فشار آمریکا علیه طالبان آغاز کرده است.
تا زمانیکه بوش در رأس قدرت قرار دارد آمریکا مشرف را رها نخواهد کرد، احتمال و گمان میرود آنچه که محتمل نیست پیش بیآید، و آن اینکه این ژنرال زیر فشار افکار عمومی داخلی استعفا دهد و میدان را به رئیس دولتهای قبلی، خانم بینظیر بوتو و نواز شریف واگذار کند، تا آنها در انتخابات ریاست جمهوری آینده خودشان را نامزد و کاندیدای این مقام معرفی کنند.
برگرفته شده از ورزیون، به زبان آلمانی
ترجمه- برگردان به فارسی از "ح د سدیچ"
شنبه 31 ژوئیه 2010
von Selig S. Harrison
Aus dem Englischen von Niels Kadritzke
Selig S. Harrison ist Direktor des Asienprogramms am Center for International Policy in Washington
Le Monde diplomatique Nr. 8098 vom 13.10.2006, 406 Zeilen, Selig S. Harrison
http://www.monde-diplomatique.de/pm/2006/10/13.mondeText.artikel,a0046.idx,15
No comments:
Post a Comment