احمد مسجدجامعی: وقتی همٌل سردار نامدار وطن پس از نبردهای ساحلی بسیار با متجاوزان به خلیج فارس به دریا میزند، دیگر در تاریخ خبری از او نیست، باقی در صفحات تاریخ حدس و گمان است و قویترین حدس هم اسارت او به دست پرتغالیها است و دیگر هیچ، اما گاهی حتی وقتی تاریخ خاموش میشود، هنر از سخن گفتن باز نمیماند و جای تاریخ را میگیرد تا روایتی از نو بیافریند.
سردار بلوچ در برابر فرمانده پرتغالی قرار میگیرد و به خواست او مبنی بر انتخاب یکی از زیبارویان پرتغالی تن در نمیدهد. فرمانده پرتغالی به همل میگوید قایق کوچکت را رها کن و به کشتی بزرگ ما درآ، اینجا بساط عیش و عشرت برپاست. از میان زیبارویان ما یکی را برگزین تا ما نسلی از تو داشته باشیم اما پاسخ همل نه است، نه یی هم به خاطر تفاوت دین و آیین و هم به خاطر وطن. او میگوید من زنان سیاه چشم وطنم را بیشتر دوست دارم.
این گوشهای از حکایتی است که چندی پیش در یکی از برنامههای فرهنگی از یکی از چهرههای برجسته هنری شنیدم و ترجمهاش را پرسیدم و بعد به یاد آوردم که امسال پانصدمین سال اشغال خلیج فارس است و این ترانه غمگین به بخشی از این موضوع میپردازد و از اتفاقی در پنج قرن پیش سخن میگوید؛ رویدادی که سینه به سینه در هنر مردم بلوچ حفظ شده است و اینک به ما رسیده است تا بار دیگر به یادمان بیاورد که برای حفظ این سرزمین مردمانش چه رنج ها بردهاند.
چندی پیش بزرگداشت استاد ملاکمال خان هوت چهره برجسته و بی همتای موسیقی مقامی و آوازی کشورمان از طرف فرهنگستان هنر و با حضور فراگیر فرزانگان و فرهیختگان برگزار شد. استاد سالها است که در این قالب روایتی از قرنها فرهنگ و تاریخ و ادبیات بخشی از حوزه تمدنی بزرگ ایران را بیان میکند. استاد در بخشی از اشعار خود که همراه با شور و هیجان بینظیر بود به شخصیتی اخلاقی، حماسی و تاریخی پرداختند؛ همل فرزند جینر.همل پهلوانی است که نامی ماندگار در ادبیات شفاهی، داستانهای مردمی و اشعار حماسی بلوچستان دارد و از همان طایفه یی است که استاد نسب به آن می رساند. درست 500 سال پیش بود که همل در تاریخ ایران ظهور کرد و در جنوب کشور ما نقشی ماندگار از خود به یادگار نهاد. او شخصیتی بود که با اخلاق پهلوانی و آداب جوانمردی به حمایت از بی پناهان و مظلومان و رسیدگی به امور بیسرپرستان و محرومان میپرداخت.
در آن سالها پرتغالیها در سودای تصرف دریاهای مشرق زمین روزشماری میکردند. آلبوکرک دریانورد نامدار همه جا در تعقیب مسلمانها بود و در تلاش برای یافتن راههای جایگزین جاده ابریشم در دریا و بازپسگیری بیتالمقدس از مسلمانان؛ جایی که در جنگهای صلیبی از دست داده بودند. او برای تحقق این خواست حتی در سودای تصرف خانه خدا، مکه برآمد و تا دریای سرخ و ساحل جده پیش راند. در آنجا با آسمانی تیره و تاریک مواجه شد و در امواج خشمگین دریا دچار ترس و وحشت گردید و یکباره همه دلاوری و تجربه و دانش خود را از یاد برد و سراسیمه به سویی دیگر کشتی راند و پس از چندی در سواحل ایران پهلو گرفت، آنگاه به ایجاد تاسیسات نظامی و تخریب شهرها و روستاها و کشتار هموطنان ما پرداخت و ساختن کلیساها را در سواحل ایران، البته درون باروها و قلعه های نظامی و حفاظت شده آغاز کرد.
دولت مرکزی ایران در آن سالها گرفتار پریشانی و آشفتگی بود و هنوز حکومت مقتدر صفوی مستقر نشده بود. از این رو اشغالگران پرتغالی که با سلاح آتشین در سواحل ما پیاده می شدند تنها با مقاومتهای محلی روبه رو بودند. نیروهای محلی از یک سو، تجهیزات و امکانات چندانی در اختیار نداشتند و از سوی دیگر با کارکرد سلاح آتشین آشنا نبوده و به آن دسترسی نداشتند.
در میان تلاشهای مردمی و مقاومتهای پراکنده برای اخراج پرتغالیها، در یک حوزه اتفاقات ویژه و گستردهای روی داد.همل از مردان توانا و غیور سواحل جنوب از قبیله هوت و از میان مردم بلوچ به میدان آمد. او راههای زمینی، دریایی و سواحل جنوبی ایران را به خوبی میشناخت و در میان عموم از پایگاه و جایگاه ویژهای برخوردار بود. از این رو نگاههای بسیاری به سمت او خیره شد و حرکتی متفاوت را انتظار میکشید.
چنین بود که همل وارد عرصه نبرد با دشمنان آیین و وطن شد و تلاش طولانی مدت خود را برای بیرون راندن متجاوزان آغاز کرد. به زودی گروه های وسیعی از دلاوران پیرامون او جمع شدند و با کمی امکانات یورش به دشمن را آغاز کردند. این جنگ و گریز سال ها به طول انجامید و بسیاری از مرزهای آبی جنوب کشور را دربرگرفت. حتی توپ های آتشین نتوانست شعله این خشم مقدس را خاموش کند. متجاوزان به دژهای نظامی خزیده بودند هر چند در آنجا هم زندگی امن و راحتی نداشتند. همل با کمک قبایل و مردم در همه جا حاضر بود و به ترس و نگرانی دشمن دامن میزد.
هر چند از پایان زندگانی پرفراز و نشیب همل اطلاعات دقیقی در دسترس نیست ولی نام و یاد او در افسانهها، لالاییها و ترانههای محلی در «لارو، پشت تاکی، نازنیگ» باقی مانده است. در آخرین گزارشها درباره همل گفته شده است که او برای دفاع از ایران با گروهی از یاران خود به دریای مکران (عمان) زد. آیا این حرکت او در تعقیب دشمن فریبکار بوده است؟ آیا همل تصمیم به استفاده از ظرفیتهای جدیدی از آن سوی آبها برای محاصره پرتغالیها داشته است؟ عده زیادی از ایرانیها مقیم زنگبار بودند، آنها میتوانستند یاران وفادار همل در باز کردن جبهه جدیدی علیه دشمن باشند.
جواب این پرسش ها روشن نیست به جز آنکه میدانیم همل در دریا ناپدید شد. آیا او را ربودند؟ نمیدانیم سربازان دشمن او را به حبشه بردند یا در پرتغال در اسارت نگه داشتند. تاریخ در این زمینه خاموش است، اما داستانهای مردم درباره همل بیان میکند که او تا پایان عمر با دشمن سر آشتی نداشت و حتی در اسارت هم به پیشنهادها و امتیازهای فراوان اجانب روی خوش نشان نداد و از عزت و شرف و غیرت ایرانیان تا پایان کار و روزگار دفاع کرد.
سالها گذشت؛ با قدرت یافتن دولت صفوی، فرزندان مرزنشین ایران زمین با کمک دولت مرکزی به خونخواهی یاران فداکار قدیم برآمدند و حملات خود را به نیروهای متجاوز آغاز کردند و با تلاش و تدبیر و فداکاری تمامی مناطق جنوبی ایران را از لوث وجود کسانی پاک کردند که در حقیقت به نیت فتح خانه خدا و تصرف کعبه به آب های گرم این سوی عالم آمده بودند.
اینک 500 سال از زمان اشغال خلیج فارس میگذرد. اشغالگران دیروز، امروز در نام و نشان این منطقه به تردید مینگرند. هرچند آنان هم راه به جایی نخواهند برد. اما این چیزی از وظیفه ما کم نمیکند. بر ماست یاد این دلاوران را زنده نگاه داریم، نام و نشان امروز خلیج فارس به خاطر رشادت های این دلاوران است.
تدارک برنامههای ویژه به مناسبت 500 سالگی اشغال خلیج فارس و آغاز مقاومتهای وسیع مردمی در برابر آن کمترین کاری است که می توانیم انجام دهیم؛ کاری که سه سال پیش با برگزاری جشنوارهای کوچک در قشم آغاز شد، اما ادامه نیافت. در مراسم بزرگداشت استاد ملاکمالخان هوت اشعاری به زبان بلوچی درباره حماسه همل خوانده شد. اما هیچ کجا در محافل رسمی و رسانه های ملی به پانصدمین سال آغاز مقاومت و دفاع ایرانیان از مرزهای آبی جنوب کشورمان در برابر متجاوزان اشاره نشده است چه رسد به آنکه کاری انجام شده باشد.
بجاست به همین مناسبت به قطعه شعری اشاره کنم. این شعر بخشی از تنها روایت مستند موجود فارسی در باب درگیری های دلاوران ایران زمین با پرتغالیها است که به پیروزی درخشان فرزندان این سرزمین منجر شد از رساله جنگ نامه کشم (قشم)، روایتی دست اول و گزارشی مستقیم از صحنه های جنگ که به برخی اطلاعات ارائه شده از طریق منابع اروپایی خط بطلان میکشد؛ گرفتن شهر هرموز و نوید پیروزی
ز دروازه شهر بندجرون
بیامد سپاه فرنگی برون
چو شد روبه رو از دو جانب سپاه
به هم مشتبه شد رخ مهر و ماه...
Source: http://www.pahra.blogsky.com/1388/10/30/post-14583
سردار بلوچ در برابر فرمانده پرتغالی قرار میگیرد و به خواست او مبنی بر انتخاب یکی از زیبارویان پرتغالی تن در نمیدهد. فرمانده پرتغالی به همل میگوید قایق کوچکت را رها کن و به کشتی بزرگ ما درآ، اینجا بساط عیش و عشرت برپاست. از میان زیبارویان ما یکی را برگزین تا ما نسلی از تو داشته باشیم اما پاسخ همل نه است، نه یی هم به خاطر تفاوت دین و آیین و هم به خاطر وطن. او میگوید من زنان سیاه چشم وطنم را بیشتر دوست دارم.
این گوشهای از حکایتی است که چندی پیش در یکی از برنامههای فرهنگی از یکی از چهرههای برجسته هنری شنیدم و ترجمهاش را پرسیدم و بعد به یاد آوردم که امسال پانصدمین سال اشغال خلیج فارس است و این ترانه غمگین به بخشی از این موضوع میپردازد و از اتفاقی در پنج قرن پیش سخن میگوید؛ رویدادی که سینه به سینه در هنر مردم بلوچ حفظ شده است و اینک به ما رسیده است تا بار دیگر به یادمان بیاورد که برای حفظ این سرزمین مردمانش چه رنج ها بردهاند.
چندی پیش بزرگداشت استاد ملاکمال خان هوت چهره برجسته و بی همتای موسیقی مقامی و آوازی کشورمان از طرف فرهنگستان هنر و با حضور فراگیر فرزانگان و فرهیختگان برگزار شد. استاد سالها است که در این قالب روایتی از قرنها فرهنگ و تاریخ و ادبیات بخشی از حوزه تمدنی بزرگ ایران را بیان میکند. استاد در بخشی از اشعار خود که همراه با شور و هیجان بینظیر بود به شخصیتی اخلاقی، حماسی و تاریخی پرداختند؛ همل فرزند جینر.همل پهلوانی است که نامی ماندگار در ادبیات شفاهی، داستانهای مردمی و اشعار حماسی بلوچستان دارد و از همان طایفه یی است که استاد نسب به آن می رساند. درست 500 سال پیش بود که همل در تاریخ ایران ظهور کرد و در جنوب کشور ما نقشی ماندگار از خود به یادگار نهاد. او شخصیتی بود که با اخلاق پهلوانی و آداب جوانمردی به حمایت از بی پناهان و مظلومان و رسیدگی به امور بیسرپرستان و محرومان میپرداخت.
در آن سالها پرتغالیها در سودای تصرف دریاهای مشرق زمین روزشماری میکردند. آلبوکرک دریانورد نامدار همه جا در تعقیب مسلمانها بود و در تلاش برای یافتن راههای جایگزین جاده ابریشم در دریا و بازپسگیری بیتالمقدس از مسلمانان؛ جایی که در جنگهای صلیبی از دست داده بودند. او برای تحقق این خواست حتی در سودای تصرف خانه خدا، مکه برآمد و تا دریای سرخ و ساحل جده پیش راند. در آنجا با آسمانی تیره و تاریک مواجه شد و در امواج خشمگین دریا دچار ترس و وحشت گردید و یکباره همه دلاوری و تجربه و دانش خود را از یاد برد و سراسیمه به سویی دیگر کشتی راند و پس از چندی در سواحل ایران پهلو گرفت، آنگاه به ایجاد تاسیسات نظامی و تخریب شهرها و روستاها و کشتار هموطنان ما پرداخت و ساختن کلیساها را در سواحل ایران، البته درون باروها و قلعه های نظامی و حفاظت شده آغاز کرد.
دولت مرکزی ایران در آن سالها گرفتار پریشانی و آشفتگی بود و هنوز حکومت مقتدر صفوی مستقر نشده بود. از این رو اشغالگران پرتغالی که با سلاح آتشین در سواحل ما پیاده می شدند تنها با مقاومتهای محلی روبه رو بودند. نیروهای محلی از یک سو، تجهیزات و امکانات چندانی در اختیار نداشتند و از سوی دیگر با کارکرد سلاح آتشین آشنا نبوده و به آن دسترسی نداشتند.
در میان تلاشهای مردمی و مقاومتهای پراکنده برای اخراج پرتغالیها، در یک حوزه اتفاقات ویژه و گستردهای روی داد.همل از مردان توانا و غیور سواحل جنوب از قبیله هوت و از میان مردم بلوچ به میدان آمد. او راههای زمینی، دریایی و سواحل جنوبی ایران را به خوبی میشناخت و در میان عموم از پایگاه و جایگاه ویژهای برخوردار بود. از این رو نگاههای بسیاری به سمت او خیره شد و حرکتی متفاوت را انتظار میکشید.
چنین بود که همل وارد عرصه نبرد با دشمنان آیین و وطن شد و تلاش طولانی مدت خود را برای بیرون راندن متجاوزان آغاز کرد. به زودی گروه های وسیعی از دلاوران پیرامون او جمع شدند و با کمی امکانات یورش به دشمن را آغاز کردند. این جنگ و گریز سال ها به طول انجامید و بسیاری از مرزهای آبی جنوب کشور را دربرگرفت. حتی توپ های آتشین نتوانست شعله این خشم مقدس را خاموش کند. متجاوزان به دژهای نظامی خزیده بودند هر چند در آنجا هم زندگی امن و راحتی نداشتند. همل با کمک قبایل و مردم در همه جا حاضر بود و به ترس و نگرانی دشمن دامن میزد.
هر چند از پایان زندگانی پرفراز و نشیب همل اطلاعات دقیقی در دسترس نیست ولی نام و یاد او در افسانهها، لالاییها و ترانههای محلی در «لارو، پشت تاکی، نازنیگ» باقی مانده است. در آخرین گزارشها درباره همل گفته شده است که او برای دفاع از ایران با گروهی از یاران خود به دریای مکران (عمان) زد. آیا این حرکت او در تعقیب دشمن فریبکار بوده است؟ آیا همل تصمیم به استفاده از ظرفیتهای جدیدی از آن سوی آبها برای محاصره پرتغالیها داشته است؟ عده زیادی از ایرانیها مقیم زنگبار بودند، آنها میتوانستند یاران وفادار همل در باز کردن جبهه جدیدی علیه دشمن باشند.
جواب این پرسش ها روشن نیست به جز آنکه میدانیم همل در دریا ناپدید شد. آیا او را ربودند؟ نمیدانیم سربازان دشمن او را به حبشه بردند یا در پرتغال در اسارت نگه داشتند. تاریخ در این زمینه خاموش است، اما داستانهای مردم درباره همل بیان میکند که او تا پایان عمر با دشمن سر آشتی نداشت و حتی در اسارت هم به پیشنهادها و امتیازهای فراوان اجانب روی خوش نشان نداد و از عزت و شرف و غیرت ایرانیان تا پایان کار و روزگار دفاع کرد.
سالها گذشت؛ با قدرت یافتن دولت صفوی، فرزندان مرزنشین ایران زمین با کمک دولت مرکزی به خونخواهی یاران فداکار قدیم برآمدند و حملات خود را به نیروهای متجاوز آغاز کردند و با تلاش و تدبیر و فداکاری تمامی مناطق جنوبی ایران را از لوث وجود کسانی پاک کردند که در حقیقت به نیت فتح خانه خدا و تصرف کعبه به آب های گرم این سوی عالم آمده بودند.
اینک 500 سال از زمان اشغال خلیج فارس میگذرد. اشغالگران دیروز، امروز در نام و نشان این منطقه به تردید مینگرند. هرچند آنان هم راه به جایی نخواهند برد. اما این چیزی از وظیفه ما کم نمیکند. بر ماست یاد این دلاوران را زنده نگاه داریم، نام و نشان امروز خلیج فارس به خاطر رشادت های این دلاوران است.
تدارک برنامههای ویژه به مناسبت 500 سالگی اشغال خلیج فارس و آغاز مقاومتهای وسیع مردمی در برابر آن کمترین کاری است که می توانیم انجام دهیم؛ کاری که سه سال پیش با برگزاری جشنوارهای کوچک در قشم آغاز شد، اما ادامه نیافت. در مراسم بزرگداشت استاد ملاکمالخان هوت اشعاری به زبان بلوچی درباره حماسه همل خوانده شد. اما هیچ کجا در محافل رسمی و رسانه های ملی به پانصدمین سال آغاز مقاومت و دفاع ایرانیان از مرزهای آبی جنوب کشورمان در برابر متجاوزان اشاره نشده است چه رسد به آنکه کاری انجام شده باشد.
بجاست به همین مناسبت به قطعه شعری اشاره کنم. این شعر بخشی از تنها روایت مستند موجود فارسی در باب درگیری های دلاوران ایران زمین با پرتغالیها است که به پیروزی درخشان فرزندان این سرزمین منجر شد از رساله جنگ نامه کشم (قشم)، روایتی دست اول و گزارشی مستقیم از صحنه های جنگ که به برخی اطلاعات ارائه شده از طریق منابع اروپایی خط بطلان میکشد؛ گرفتن شهر هرموز و نوید پیروزی
ز دروازه شهر بندجرون
بیامد سپاه فرنگی برون
چو شد روبه رو از دو جانب سپاه
به هم مشتبه شد رخ مهر و ماه...
Source: http://www.pahra.blogsky.com/1388/10/30/post-14583
No comments:
Post a Comment