http://www.bashgah.net/sources-757.html ● نويسنده: هاشم - ملكشاهي
● منبع: سایت - مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران - تاريخ شمسی نشر 28/02/1387
در سال 1662 م، دولت پرتغال جزيره بمبئي را به چارلز دوم پادشاه انگليس بخشيد و او نيز اين جزيره را به كمپاني هند شرقي منتقل كرد، گسترش اين شركت تسلط انگليس در هندوستان را سبب شد. با ظهور ناپلئون در فرانسه تمام معادلات قدرت و سياست جهاني به هم خورد. ناپلئون به دنبال فتح هندوستان بود كه شاهرگ حياتي انگليس به شمار ميرفت. انگلستان فرمانرواي درياها بود و ناپلئون راهي جز حمله از طريق خشكي به هند نداشت و اين راه به ناچار از ايران ميگذشت. از طرف ديگر روسيه نيز تحمل برتري رقيب ديرينه خود يعني انگلستان را نداشت و به دنبال فتح نواحي شرقي ايران بود. انگليس نيز به دنبال تسلط بر نواحي شرقي ايران و افغانستان بود تا بتواند نيروهاي خودي را در آنجا مستقر سازد و در مقابل حملات فرانسه و روسيه بايستد. انگليسيها براي سدكردن هجوم فرانسه و روسيه به هندوستان، به افغانستان لشكركشي كردند و نفوذ خود را از طريق دو دستگي و ايجاد تفرقه بين بلوچها گسترش دادند.
در سال 1859 م، انگليس براي برقرار كردن رابطه مخابراتي مستقيم هند و اروپا يك رشته سيم بين اسكندريه و خليج فارس دايركرد. در سال 1278 ه.. ق دولت انگليس، گلداسميت را به منظور انجام تحقيقاتي در زمينه چگونگي امتداد اين خط تلگراف در طول صحراي مكران مأموركرد. در سال1247ه.. ش انگليس قصد تصرف بلوچستان را داشت كه ناصرالدين شاه با آنان كنار آمد و قرارشد مرزهاي بين ايران و هند مشخص گردد. مقاومت بلوچها، افسران انگليسي را به اين نتيجه رساند كه تنها از طريق كنار آمدن با سران طوايف بلوچ ميتوانند بر حاكميت خويش در بلوچستان تداوم بخشند. به همين دليل عمده سران و خانهاي بلوچ را با دادن اسلحه و مختصري مقرري فريب دادند و به بهانه عبور خط تلگراف در هر محل تلگرافخانهاي بر پا كردند و پرچم انگليس را بر فراز آن برافراشتند. بدين سان انگليسها در سراسر بلوچستان نفوذ كردند. انگليسيها با اين دسيسههاي استعمارگرانه و بي قيديهاي حاكم وقت بود كه به سال1287 ه.. ق نيمي از بلوچستان ايران را جدا و به خاك پاكستان فعلي ضميمه كردند.
تحولاتي كه در قاره اروپا روي داد، موجب كشيده شدن ميدان رقابت كشورهاي اروپايي به ديگر قارهها به خصوص آسيا شد. يكي از سرزمينهايي كه اهميت زيادي براي دولتهاي اروپايي داشت، هندوستان بود. در جريان رقابت اروپاييها براي تسلط بر هندوستان، سرزمينهاي مجاور آن به عنوان معابر دسترسي بر آن سرزمين، اهميت خاصي يافت. يكي از اين نواحي بلوچستان بود. انگليسيها كه توانسته بودند، دست ديگر رقيبان خود را از هندوستان كوتاه نمايند، تصميم گرفتند براي امنيت بخشيدن به سرحدات آن، منطقه حايلي در مرزهاي شمال غربي تشكيل دهند و از اين زمان سياست انگليس، در شرق ايران و بلوچستان آغاز شد.
تأسيس حكومت قاجار، پادشاهان اين سلسله در تلاش بودند تسلط خود را بر مرزهاي شرقي كشور گسترش دهند. توجه دولت انگليس به بلوچستان به عنوان كمربند دفاعي جنوب غربي هند و از طرف ديگر نگاه متمركز شاهان قاجار به بلوچستان موجب تقابل سياست آنان شد. در اين زمان ديپلماسي قوي انگلستان در برابر ديپلماسي ضعيف قاجار قرار گرفت. انگليسيها براي رسيدن به اهداف خود دست به هر اقدامي زدند و نقشههاي گوناگوني را به اجرا درآوردند، تا اينكه در نهايت بلوچستان را به عنوان سپر دفاعي هندوستان از ايران جدا كردند.
هندوستان و رقابت كشورهاي اروپايي
سفر واسكودوگاما از كشور پرتغال در سال 1497 به هندوستان راه را براي ايجاد مستعمرات در اين سرزمين و ساير نواحي آسيا باز كرد (سپاهي، 1385: 57). بعد از تسلط پرتغاليها بر هند در سال 1662 دولت پرتغال جزيره بمبئي را به چارلز دوم پادشاه انگليس هديه كرد و او نيز اين جزيره را به كمپاني هند شرقي منتقل كرد (نيكبختي، 1368: 63).. امپراتوري بريتانياي كبير از نيمه قرن هفدهم به تدريج با زور و زر و خدعه هندوستان را از چنگ راجههاي ايالت و امپراتوران مغول هند خارج كردند (بهزادي، 66: 1368). بدين ترتيب انگليسيها، پرتغاليها را از گردونهي رقابت خارج كرده خود بر اوضاع مسلط شدند.
در اواخر 1600 كمپاني هند شرقي به موجب فرمان ملكه اليزابت تاسيس گرديد. كمپاني به تدريج توانست نفوذش را در هندوستان گسترش دهد و از ديگر رقباي خود پيشه گيرد (سپاهي: 58). به دنبال ظهور انقلاب صنعتي در اروپا توليد كالا به مراتب بيشتر از احتياج بازارهاي اروپايي بود. علاوه بر اين مواد اوليه بسياري از كارخانهها در اروپا وجود نداشت و كشورهاي اروپايي براي رفع اين نيازها، توجه بيشتري به سرزمينهاي ديگر نمودند (سپاهي: 58). يكي از اين سرزمينها كه از قبل نيز مورد توجه كشورهاي اروپايي قرار گرفته بود، هندوستان بود. اين كشور با توجه به ويژگيهايي كه داشت، مناسبترين سرزمين براي استعمار بود.
اروپاي آن روز ميدانست كه امپراتوري بريتانيا به هندوستان زنده است و اگر لندن مغز اين امپراتوري است،... هند قلبي است كه خون ثروت و رفاه و عظمت را در رگهاي بريتانيا جاري مي سازد. (بهزادي: 68). در چنين اوضاع و احوالي، انگليس كه از سالهاي قبل بر هند مسلط شده بود و سعي در حفظ آن در مقابل رقيبان داشت، با رقابت ناپلئون كه قصد داشت اين سرزمين را از دست آن كشور خارج كند مواجه شد (سپاهي: 58).
انگليس و دفاع از هندوستان
بعد از آنكه ناپلئون در اروپا به پا خواست، تمام معادلات قدرت و سياست جهاني به هم خورد. ناپلئون انگليس را بيش از همه دشمن خود ميپنداشت چرا كه تمام اتحاديههاي نظامي عليه فرانسه توسط انگليس طراحي ميشد. ناپلئون به خوبي دريافته بود كه شاهرگ حياتي انگليس، هندوستان است. وي در جست و جوي راهي براي فتح هندوستان بود و چون انگلستان فرمانرواي درياها بود، او راهي نداشت جز اينكه از طريق خشكي بر هند حمله ور شود و اين راه به ناچار از ايران ميگذشت (بهزادي: 67). انگلستان خطر فرانسه را به خوبي دريافته بود. تصرف هندوستان از راه ايران، افغانستان، سند و پنجاب مكرر در تاريخ ثبت شده بود و انگليسيها ميدانستند كه اگر ميدان را باز بگذارند، فرانسويها به راحتي هندوستان را فتح خواهند كرد.
خطر حمله ناپلئون باعث توجه دولت انگليس و كمپاني هند شرقي به مناطق همجوار هندوستان، يعني راههايي شد كه احتمال حمله ناپلئون از آن طريق وجود داشت. يكي از آن سرزمينهاي همجوار هندوستان، بلوچستان بود و در نتيجه اين رقابتهاي دول رقيب، اين ناحيه مورد توجه استعمارگران قرار گرفت و رقابت آنها در اين منطقه تا جدا شدن قسمتي از بلوچستان ايران و قرار گرفتن آن در كمربند حفاظتي هند و حتي پس از آن ادامه يافت (سپاهي: 59).
بعد از مكاتبه دولتمردان ايران با ناپلئون و آمدن نمايندگان او به ايران ميرزا رضاخان قزويني مأموريت يافت پيماني با ناپلئون منعقد نمايد. بنابراين پيمان فين كنشتاين در 4 مه 1807/ 25 صفر 1222 بين دو كشور بسته شد. از جمله مفاد اين پيمان، قطع رابطه ايران با دولت انگليس و اعلام جنگ با آن كشور بود. ايران همچنين در اين پيمان متعهد شد كه هرگاه امپراتوري فرانسه قصد نمايد از خشكي قشوني را براي يورش به هند بفرستد، هرگونه امكاناتي را براي آنان فراهم نمايد (مجموعه عهدنامههاي تاريخي ايران از عهد هخامنشي تا عهد پهلوي، 1350: 152-153).
با اعزام ژنرال گاردن از جانب ناپلئون به ايران حكومت بريتانيا در لندن وحشتزده شد و نمايندگاني را به دربار ايران مأموريت داد از جمله اين نمايندگان سرجان مالكم بود كه به خاطر رابطه دوستي بين ايران و فرانسه، از جانب دولت ايران پذيرفته نشد (سپاهي: 60).
انگليس و بررسي سرزمينهاي همجوار هندوستان
خطر حمله ناپلئون از طريق ايران به هندوستان و پذيرفته نشدن مالكم سفير انگليس از جانب دولت ايران موجب شد تا كمپاني هند شرقي و دولت انگليس به شناسايي و بررسي سرزمينهاي همجوار هندوستان بپردازند. يكي از اين سرزمينها بلوچستان بود كه اين زمان وارد تاريخ جديد خود شد (سپاهي: 62). انگليس ميبايست هندوستان را حفظ ميكرد و معابر لشكركشي كشورهاي اروپايي به هندوستان و مرزهاي دفاعي شبه قاره را در اختيار خود ميگرفت از طرفي روسيه نيز از آغاز قرن هيجدهم بر درياهاي گرم جنوب و بيش از همه بر استانبول چشم طمع دوخته بود. روسيه ميبايست معابر لشكركشي به هندوستان را در اختيار خود ميداشت تا لندن را لااقل به تسليم استانبول وا دارد (بهزادي: 70). اين عوامل سبب شد انگليس براي دفاع از هندوستان به شناسايي سرزمينهاي غربي آن بپردازد كه بلوچستان يكي از آنان به شمار ميرفت.
پذيرفته نشدن جان مالكم در دومين مأموريتش به ايران در سال 1808/1221 او را در تصميمش براي شناسايي سرزمينهاي مجاور هندوستان مصمم كرد (سپاهي: 61). چندين افسر مستعد براي اين منظور همراه مالكم بودند. نخستين شخص سروان گرانت بود، وي مأموريت يافت درباره بلوچستان غربي تحقيقاتي انجام دهد و نتيجه را گزارش دهد (سپاهي: 61). هدف از مأموريت او اين بود كه آيا نيروهاي نظامي كشورهاي اروپايي ميتوانند از طريق سواحل جنوب ايران به درون هندوستان رخنه كنند يا نه؟ گرانت اولين غربي بود كه تمام سرزمينهاي بين خليج گواتر و جاسك را شناسايي كرد و راه ورود به بلوچستان را براي ديگر هموطنان خود كشيد (سپاهي: 63). انگليسيها از طريق هنديان آموزش ديده در فنون نقشهبرداري كه در لباس روحانيون مسلمان بودند و به طور كلي در هيئت سياح، تاجر، زاهد و درويش و ظاهر مي شدند(بهزادي: 70). و به شناسايي مرزهاي شرقي ايران ميپرداختند.
از ديگر مأموران سياسي و نظامي انگليس كه براي شناسايي بلوچستان رهسپار اين ديار شدند، سروان چارلز كريستي و ستوان پاتينجر بودند كه مأمور شدند از راه خشكي، قدرت طبيعي، اقتصادي و مناطق سوقالجيشي بلوچستان و بخش ديگري از ايران را بررسي كنند (سپاهي: 64). در نتيجه مسافرت پاتينجر و همكارش اطلاعات فراواني در مورد قبايل و سران آنها، شمار جنگجويان قبايل و اوضاع طبيعي بلوچستان به دست آمد كه موجب آشنايي اروپاييان با اين بخش از ايران و راهگشاي مأموران انگليسي به هنگام تقسيم بلوچستان شد.
سياست ايجاد كمربند حايل
اهميت هندوستان براي امپراتوري انگليس به قدري بود كه برخي سياستمداران بر اين عقيده بودند كه امكان زيستن براي انگلستان بدون هندوستان وجود ندارد. لرد كرزن در اين باره مينويسد: «زماني كه هند شناخته شده است، سرورانش همواره صاحب اختيار نيمي از جهان بوده اند. » (سپاهي: 66).
دولت انگلستان پس از 1815 و تجربه تلخ اتحاد فتحعلي شاه و ناپلئون در مييابد كه بر خلاف تصورات قبلي، ايران به عنوان خط دفاعي هندوستان چندان قابل اعتماد نيست و روسيه نيز ميتوانست با عبور از شمال خراسان به خاننشينهاي آسياي مركزي دست يابد. بنابراين، لندن و حكومت كمپاني در هندوستان بر آن شدند تا تلاش خود را در آسياي مركزي به كار اندازند و ديوار دفاعي هند را از ايران به آسياي مركزي تغيير دهند (بهزادي: 172). به دنبال آن در دهه 1830/1250ق. در انگلستان اجماع فزايندهاي پديد آمد مبني بر اينكه، روسيه به زيان ايران، عثماني و آسياي مركزي در حال توسعه بخشيدن به قلمرو خود ميباشد و از همين جا طرح «مسئله شرق» يا «بازي بزرگ» ريخته شد. در اين طرح، ايران به عنوان دولت حايل در برابر پيشروي و توسعهطلبي فزاينده روسيه به هندوستان از اهميت استراتژيكي خاصي برخوردار شد (فوران، 1378: 172). در اين برهه زماني انگليس به دنبال سد دفاعي محكم و استواري ميگشت تا بتواند با خيال راحتتري به سلطه خود در هندوستان ادامه دهد. آنان سد دفاعي خود را در مناطق مرزي خاوري ايران يافتند كه دولت مركزي ايران سياست قاطعي براي تسلط كامل بر آن نداشت و اين همان چيزي بود كه انگليسيها خواستار آن بودند چرا كه به راحتي ميتوانستند مناطق استراتژيك را از ايران جدا كرده به نقشه خود يعني ايجاد كمربند حايل دست يابند.
ايران و توجه به مرزهاي شرقي
با پايان يافتن جنگهاي ايران و روسيه، دولتمردان ايران تصميم گرفتند مرزهاي شرقي ايران را به نواحي اصلي آن گسترش دهند، اما انگليسيها تصور ميكردند كه دولت ايران هر قدمي كه به سمت هندوستان بر ميدارند به طور قاطع به اشاره دولت روس است (سپاهي: 67). انگليس از اساس تفكر دولت و دربار ايران، درباره مرزهاي جنوب شرقياش آگاه شده بود. ايران از آغاز سلطنت قاجاريه مرز طبيعي جنوب شرقي خود را، رود سند ميدانست. عباس ميرزا در خلال گفت و گوهاي دوستانه و خصوصي با مأمورين انگليس بارها به اين مطلب اشاره كرده بود و محمد شاه نيز بر همين عقيده بود (بهزادي: 95). در نتيجه انگليسيها درصدد ممانعت از پيشروي ايران به طرف شرق بر آمدند كه اولين مورد آن مسئلهي هرات و به دنبال آن جدايي بلوچستان بود كه با تعيين حدود مرزي اين مناطق، هم خط دفاعي هندوستان را كامل كردند و هم به پيشروي ايران به سمت شرق براي هميشه پايان دادند.
بلوچستان در آغاز سلطنت ناصرالدين شاه
با آغاز سلطنت ناصرالدين شاه و توجه دولت مركزي به بلوچستان سرداران و حاكمان نواحي مختلف اين ناحيه، داوطلبانه اطاعت خود را از دولت مركزي اعلام نمودند (سپاهي: 124). و اين بدان دليل است كه اميركبير صدراعظم ايران در آن زمان اهميت ويژهاي به بلوچستان ميداد و آن هم به خاطر آگاه بودن او از سياستهاي انگليس در ايران بود.
در اين دوران نيز شورشهايي در بلوچستان براي استقلال رخ داد اما با سياست مدبرانه اميركبير بلوچها دوباره به اطاعت از ايران گردن نهادند (بهزادي: 106). انگليسها از اين وضع نگران شدند، زيرا با گسترش مرز هاي شرقي ايران، ايران را به هند نزديكتر ميديدند. با توجه به چنين اوضاعي، دولت انگليس در سال 1853/1270ق. به منظور جلوگيري از گسترش نفوذ بيشتر ايران در بلوچستان، مأموراني از سند به بلوچستان اعزام كرد. جاسوسان انگليسي مردم بلوچ را تحريك به شورش عليه دولت ايران كرده بودند (سپاهي. ص124). دولت انگليس در اين سالها سعي ميكرد با ايجاد جو بدبيني در ميان مردمان بلوچ آنها را به شورش عليه دولت مركزي وا دارد اما اقدامات آنها در اين زمان نتيجه دلخواه را نداد و انگليسيها درصدد برآمدند تا به ترفندهاي ديگر متوسل شوند.
كشيدن خطوط تلگراف؛ زمينهساز تقسيم بلوچستان
بعد از معاهده پاريس و استقلال افغانستان، مشكلات انگليسيها در هند، براي چند سال، آنها را از دخالت علني در بلوچستان بازداشت، اما شورش هند در سال 1857/1274ق. انگليسيها را در تقسيم بلوچستان مصمم كرد (سپاهي: 130). انقلاب هندوستان و خطري كه در آن مقطع تاريخي متوجه امپراتوري بريتانيا شد، آثار و نتايج عميقي در ايران به جاي گذاشت. از جمله مهمترين اين آثار ارتباط تلگرافي هندوستان با اروپا و با انگليس و در نتيجه كشيده شدن خطوط تلگراف در ايران بود (بهزادي: 119). براي ايجاد خطوط تلگرافي در بلوچستان، مذاكرات توسط افسران انگليسي با دولت ايران شروع شد، اما اين مذاكرات با مخالفت و مقاومت شديد در ايران مواجه شد (سپاهي: 130). اولياي ايران به هيچ عنوان نميخواستند پاي مأموران انگليسي به نقاط دور افتاده مملكت، به خصوص نواحي جنوب به ويژه در ميان طوايف بلوچستان باز شود. انگليسيها سرهنگ اپستويك را براي حل اين مسئله به سمت سفارت تهران برگزيدند (بهزادي: 120-119). سرانجام امتياز كشيدن خطوط در 24 جماديالاخر 1279/17دسامبر1862 با دولت ايران به امضا رسيد. در آن زمان صدارت ايران با امينالدوله بود كه با انگليسيها رابطه صميمانهاي داشت.
انگليسيها در سال 1859/1275ق براي برقرار كردن رابطه مخابراتي مستقيم هند و اروپا يك رشته سيم بين اسكندريه و خليج فارس داير كردند. در سال 1278ق. دولت انگليس گلداسميت را به منظور انجام تحقيقاتي در زمينه چگونگي امتداد اين خط تلگراف در طول صحراي مكران مأمور كرد. در سال1280ق. كار كشيدن خط تلگراف تمام شد و آن خط را از كراچي به جاسك مربوط كردند (نيكبختي: 64).
مأموران انگليسي به هنگام مطالعه، براي كشيدن خطوط تلگرافي پي بردند كه كشيده شدن خطوط تلگراف زميني در بخشي از نواحي ساحلي ايران، براي كنترل و سرانجام جدايي اين نواحي مجاور، فرصت مناسبي ميتواند باشد (سپاهي: 130). بنابراين تحقيق و بررسي از اين نواحي بر عهده سر فردريك گلداسميت گذاشته شد.
انگليس و حفظ خطوط تلگرافي توسط سرداران بلوچ
با عبور سيم تلگراف از بلوچستان، دولت انگلستان گلداسميت را با چند افسر ديگر به بلوچستان فرستاد، اما آنها با مقاومت و مخالفت بلوچها مواجه شدند. افسران انگليسي به فرماندهي گلداسميت به اين نتيجه رسيدند كه تنها از طريق كنار آمدن با سران طوايف و قبايل ميتوانند بر حاكميت خويش در بلوچستان تداوم بخشند. به همين خاطر عدهاي از سران، خانها و سردارهاي بلوچ را با دادن اسلحه و مختصري مقرري فريب دادند و به بهانه عبور خط تلگراف در هر محل تلفنخانهاي برپا كردند و پرچم انگليس را بر فراز آن برافراشتند (نيكبختي: 66). بدينسان انگليسيها در سرتاسر بلوچستان نفوذ كردند و از طريق محدود مقرري كه به سرداران بلوچ ميدادند از آنها تعهد گرفتند تا از سيمهاي تلگرافي مراقبت نمايند.
در اين ميان عدهاي ديگر از بلوچها كه بهرهاي نبرده بودند، دست به تحريكات زدند، در نتيجه سيمهاي تلگراف را قطع، و براي مأموران انگليسي مزاحمت ايجاد ميكردند و بعضي از كاركنان را كشته، برخي را اسير نمودند. اين پيشآمدها سبب شد تا دولت انگليس از ايران بخواهد مرز بين ايران و هند تعيين شود. دولت ايران با اين تقاضا موافقت ننمود. گلداسميت بلوچها را تحريك نمود تا سر به شورش زنند. ناصرالدين شاه متوجه اين خطر شد كه چنانچه رضايت انگليس را فراهم نكند، ممكن است بلوچستان را از ايران مجزا نمايد. در سال 1288ق. انگلستان عدهاي سرباز هندي را به پنجگور فرستاد و خيال داشت تمامي بلوچستان را فتح كند. ناصرالدين شاه از اين نقشه باخبر شد و با سفير انگليس در تهران در اين باب مذاكره نمود (همت، 101: 1370). سفير انگليس اظهار كرد كه اگر دولت ايران خواهان دوستي با دولت انگليس است، بايد خطوط مرزي بلوچستان را با مرز هند تعيين نمايد. ناصرالدين شاه نيز اين پيشنهاد را پذيرفت. از طرف ايران وزير خارجه ميرزا سعيدخان و آصفالدوله حاكم كرمان و چند نفر ديگر معلوم شدند. از طرف انگلستان گلداسميت و دو افسر مهندس تعيين گرديدند، اما نتيجه مطلوبي حاصل نشد. در اين جلسه قرار شد دولت انگليس سالي سه هزار تومان جهت محافظت از تيرها و سيستم تلگرافي كه در قسمت بلوچستان واقع ميشد پرداخت نمايد و تعيين مرزها به ملاحظاتي، نامعلوم و مسكوت ماند (همت: 102). در اين زمان انگليسيها با كاشتن تيرهاي تلگراف در گوشه گوشهي بلوچستان و گسترش نفوذ خود دراين منطقه و در نهايت با تفرقه انداختن بين مردم بلوچستان كم كم به اهداف خود نزديكتر شدند.
توافق ايران با انگليس در تشكيل كميسيون مرزي
در سال 1862م. در ديوار دفاعي هندوستان، تنها منطقهاي كه ترتيب قطعي براي آن، مطابق نقشه انگلستان داده نشده بود، منطقه بلوچستان بود. (بهزادي: 121). در آن هنگام خان كلات قسمتهاي شرقي بلوچستان را تحت اداره يا نفوذ خود داشت. انگلستان درصدد بود بلوچستان را همچون افغانستان به صورت كشوري مستقل درآورد.
اولين كميسيون براي تعيين مرزهاي شرقي ايران، بين دولت ايران و خان كلات به حكميت انگلستان تشكيل گرديد، انگليسيها به ظاهر نقش حكم را بازي ميكردند اما در واقع مدعي آنها بودند و مطرح نمودن خان كلات بهانهاي بود براي جدايي بلوچستان از ايران. (سپاهي: 144). بعد از شكست آقاخان محلاتي در مأموريتش براي جدايي بلوچستان، دولت انگليس بر آن شد كه اين امر را توسط يكي از خوانين مقتدر محلي و با توسعه بخشيدن قلمرو او انجام دهد. مقتدرترين و مناسب ترين فرد براي اين منظور خان كلات بود (بهزادي: 122). كه انگليس آن را در سال 1854م. تحتالحمايه خود كرد و بعد آن را جزء امپراتوري هند در آورد. (غراب، 1364: 14-13).
ايجاد روابط سياسي بين دولت انگليس و خان كلات باعث شد كه از اغتشاشات بلوچستان جلوگيري شود و مقام حكمراني خان كلات استحكام پيدا كند، اما لازم بود ترتيبهاي تازه اتخاذ شود كه سرحدات غربي اين مملكت از تجاوزات مصون بماند و از دولت ايران كه قريب بيست سال بود به سرحدات كلات تجاوز ميكرد جلوگيري شود، و در بين يك حد و حدودي معين گردد. (بهزادي: 125). زماني كه ابراهيمخان در اوايل دهه 1270ق. در حكومت بلوچستان مستقر شد دامنه فتوحات وي انگلستان را مضطرب كرد و به فكر چارهجويي انداخت (بهزادي: 128). دولت انگليس ميپنداشت كه در صورت عدم مداخله، ابراهيمخان تمامي حوزه حكومتي خان كلات را فتح خواهد كرد و مرزهاي شرقي ايران به هند نزديكتر ميشود. آنان درصدد برآمدند تا با تعيين حدود رسمي بين بلوچستان و كلات از پيشروي ابراهيمخان حاكم بلوچستان به سمت سرزمينهاي غربي هند جلوگيري كنند.
با شكايات متعدد دولت انگليس به دربار و دولت ايران، ايران تحت سرپرستي ميرزاحسينخان سپهسالار در سال 1871/1287ق. حاضر به تحديد رسمي مرزهاي ايران و كلات با حكميت دولت انگليس شد. سرفردريك گلداسميت به عنوان حكم انگليس تعيين گرديد (بهزادي: 130). از طرف دولت ايران ميرزا معصوم خان انصاري به عنوان رئيس كميسيون مرزي انتخاب شد (سپاهي: 149).
بر اساس موافقتنامه تعيين حدود مرزي كميسيونرهاي ياد شده آزادي خواهند داشت نقشهاي از متصرفات ايران در بلوچستان و متصرفات خان كلات با مرزهاي آن ترسيم كنند وآن را با خود به تهران بياورند، پس از آن مسئله با آگاهي دولت بريتانيا به گونهاي عادلانه تصميم گرفته ميشود. (سپاهي: 156). نماينده ايران ميرزا معصوم خان در راه بازگشت به تهران به دولتمردان ايران مينويسد: «... اين مأمور انگليسي ]گلداسميد [جز حمايت و تقويت خان كلات و تحصيل سند كه كيج و تمپ و بليده و مند و كوهك و اسپندار و بلكه بيشتر سرباز و دشت باهو تعلق به خان معزي اليه دارد و خيال ديگري ندارد... » (سپاهي: 164). به طوري كه از نامه ميرزا معصوم خان برميآيد، انگليسيها در نقشه خود قصد داشتند، نواحي تمپ، كيج، بليده، مند، كوهك و اسپندار و حتي نواحي سرباز و دشت باهو را از خاك ايران جدا و به خاك كلات بيفزايند.
تلاشهاي ميرزا معصوم خان براي قرار دادن كيج و مند در قلمرو ايران به جايي نرسيد... (سپاهي: 164). ناحيه ديگر كه در اين زمان مورد اختلاف بين گلداسميت و ميرزا معصوم خان بود، ناحيه كوهك و اسپندار بود. (سپاهي: 165- 164). اما با همه تلاشهاي سرداران بلوچ و ديگر مأموران ايراني در حفظ حقوق كشورمان، دولت ايران در اوت سال 1871م/ جماديالآخر 1288ق. پذيرفت كه نقشهها و يافتههاي يكجانبه گلداسميت، مبناي صدور رأي نهايي قرار بگيرد... (سپاهي: 166).
بدين ترتيب مناطقي از بلوچستان ايران جدا و به خان كلات داده شد كه حاكم بلوچستان و شاه ايران از اين امر ناراضي بودند. نارضايتيهاي حاكم بلوچستان و اقدام خودسرانهي او براي تصرف نواحي از دست رفته، بعد از كميسيون مرزي اول، سبب شد زمينههاي تشكيل كميسيون دوم مرزي نمايان شود.
اختلاف بر سر كوهك
هرچند دولت ايران نقشه گلداسميت را براي تعيين حدود مرزي از خليج گواتر تا جالق قبول نمود، اما اختلاف بر سر كوهك و بخشي از در ماشكيد همچنان باقي ماند (سپاهي: 169). ابراهيم خان (حاكم بلوچستان) عصباني و ناراحت از اصل تشكيل كميسيون و تعيين رسمي سرحدات و به محض مراجعت هيئتهاي طرفين از بلوچستان خودسرانه به اشغال و تصرف كوهك پرداخت. (بهزادي: 136). با تصرف كوهك توسط ابراهيمخان انگليسيها درصدد زير فشار گذاشتن دولت ايران به منظور دست كشيدن از كوهك بر آمدند.
وزير مختار انگليس در تهران، طي نامهاي به وزارت خارجه ايران، تقاضا كرده بود كه با توجه به پذيرفتن نقشه گلداسميت توسط دولت ايران، مسئله كوهك حل و فصل شود. (سپاهي: 171). با ادامه كنترل كوهك و اسپندك توسط دولت ايران، مأموران انگليسي به فكر افتادند اين مناطق را از دست ايران خارج نمايند. (سپاهي: 173).
كميسيون مرزي دوم
به دنبال تعيين حدود و علامتگذاري بخش اول از مرزهاي بلوچستان، در سال1290ق. تامسن وزير مختار انگليس، طي نامهاي به ايران خواستار تعيين حدود مرزي ايران و كلات از جالق تا ملك سياه كوه شد. (سپاهي: 204). يكي از مهمترين عواملي كه سبب شد انگليسيها دو سال بعد از كميسيون مرزي اول، تقاضاي تشكيل كميسيون ديگري بنمايند، بدون شك ترس آنها از تصرف قسمتهايي بود كه تعيين حدود نشده بود. ترس انگليسيها از آن بود كه با تصرف كوهك توسط ابراهيمخان، حاكم بلوچستان امكان داشت كوهك و نواحي اطراف آن در قلمرو ايران داخل گردد. انگليسيها بعد از تصرف كوهك توسط ابراهيم خان به تلاشهاي خود براي استرداد اين ناحيه به خان كلات ادامه دادند.
در نامهاي كه سفير انگليس به دولتمردان ايران نوشته بود، به خط مرزي گلداسميت استناد نموده بود طبق اين نقشه، جالق و كلهگان حدود مرزي ايران را تشكيل ميدادند. در ادامه تقاضا كرده بود كه خط مرزي از جالق الي كوه ملك سياه در زمستان آينده تعيين شود. (سپاهي: 204). اما دولت ايران نواحي كوهك و ماشكيد را متعلق به خود ميدانست و با اين طرح مرزي جديد انگليس مخالف بودند.
بعد از آنكه سفارت انگليس با اصرار دولت ايران، بر تعلق كوهك و ماشكيد مواجه شد (سپاهي: 206). و در اين مورد با دولت ايران به نتيجه نرسيد، دولت هند بريتانيا نيروهايي در سال 1312ق/ 1894در پنجگور در نزديكي ايران مستقر كرد و در واقع ميخواست، از راه تهديد نظامي دولت ايران را وادار به قبول درخواستهاي خود بنمايد (سپاهي: 206-205). ابتدا به دليل اهميت استراتژيكي شاه حاضر به واگذاري ماشكيد نشد، در نتيجه تعيين حدود مرزي منتفي شد. بعد از سركشيهاي برنامهريزي شده توسط انگليسيها، از جانب سردارهاي بلوچ، شاه مجبور شد دستور تشكيل هيئتي براي تعيين حدود مرزي از جالق تا كوه ملك سياه را صادر نمايد.
قرارداد تعيين حدود مرز ايران و كلات از كوهك تا كوه ملك سياه در 9رجب 1313/ 26 دسامبر 1895 به امضاي صدراعظم ايران، امينالسلطان و سفير انگليس در تهران رسيد و قرار شد طبق اين قرارداد، كميسيونر دولت انگليس به نمايندگي دولت تحتالحمايه كلات و نماينده ايران در دهم فوريه 1896 در كوهك حاضر شوند و كار تعيين حدود را شروع نمايند (سپاهي: 212). سرحدات مذبور از قله مثلثاتي ملك سياهكوه شروع گرديده به طول متجاوز از 900 كيلومتر به سمت جنوب امتداد يافته به ساحل شمالي خليج گواتر خاتمه مييابد. در تمام مسير تعداد 246 علامت مرزي گذاشته شد. (جهانباني، 110: 1338).
اولين ستون مرزي در شرق كوهك تعيين شد و به اين ترتيب كوهك به طور رسمي به ايران داده شد، اما نخلستانهاي ماشكيد جنوبي كه شامل لادگشت نيز بود به حاكم خاران واگذار شد (سپاهي: 214). يكي از مناطق مورد اختلاف در اين كميسيون مرزي، نخلستانهاي متعلق به طايفه ياراحمد زهي بود، كه طبق حدود پيشنهادي در قلمرو خان كلات قرار گرفت، در حالي كه اين طايفه در قلمرو خاك ايران زندگي ميكردند. در نهايت اين نخلستانها به ايران واگذار شد. (سپاهي: 214).
با حل اين اختلاف، تحديد و علامت مرزي در 24 مارس1896 / 9 شوال 1313 پايان يافت و موافقت نامهاي به امضا رسيد در نتيجه كار اين كميسيون، حاكميت ايران بر مناطق چون كوهك، كناربست، اسفندك، و غرب رود ماشكيد كه از مدتها قبل در تصرف ايران بودند، تأييد شد، ولي بخش عمدهاي از ناحيه ماشكيد و از آن مهمتر ناحيه ميرجاوه و شهر آن و نقاط استراتژيك اين منطقه از ايران جدا شد. (سپاهي: 215).
با جدايي اين مناطق از خاك ايران علاوه بر اينكه ديوار دفاعي هندوستان كامل شد، مقاصد سياسي انگليس و بهرهبرداري درازمدت استعمارگران را نيز براي ساليان دراز تأمين كرد به گونهاي كه ما هم اكنون شاهد حوادث گوناگون در مرزهاي بلوچستان هستيم كه همگي توسط انگليسيها از سالها پيش طراحي شدهاند.
نتيجهگيري
رقابت دولتهاي فرانسه و انگليس بر سر هندوستان، انگليسها را برآن داشت تا كنترل بلوچستان را كه يكي از معابر دسترسي به هندوستان بود، به دست بگيرد. انگليسيها براي جدا كردن بلوچستان از ايران اقدامات گستردهاي براي شناسايي اين سرزمين انجام دادند. از جانب ديگر دولت ايران در تلاش بود تسلط خود را بر اين نواحي گسترش دهد. در دوره ناصرالدين شاه، دولت مركزي تسلط و گسترش نفوذ خود را در بلوچستان و مرزهاي شرقي ايران افزايش داد. اين حركات سبب شد تا انگليس سرحدي براي جلوگيري از پيشروي ايران تعيين نمايد. انگليس بعد از كشيدن خطوط تلگرافي، درخواست تعيين حدود متصرفي دولت ايران را در بلوچستان نمود، اما با مخالفت دولت ايران مواجه شد. ناصرالدين شاه كه قدرت مقاومت در برابر سياست انگليسيها را نداشت، تن به تشكيل كميسيونهاي مرزي مشترك داد. نتيجه كار اين كميسيونهاي مرزي، واگذاري بخشهاي وسيعي از بلوچستان و تشكيل بخشي از منطقهي حايل براي هندوستان بود. همچنين انگليسيها از اين جدايي بلوچستان، مقاصد سياسي و استعمارگرانه درازمدت را در ساليان بعد در سر داشتند، به گونهاي كه هم اكنون شاهد برخي ماجراها براي برهم زدن نظم سياسي منطقه هستيم و اين همان چيزي است كه استعمار انگليس از ساليان پيش خواهان آن بوده است.
منابع و مآخذ
1. غراب، كمالالدين، بلوچستان يادگار مطرود قرون، تهران: كيهان، چ دوم، 1364.
2. نيكبختي، سعيد، آهنگ بلوچستان، سفرنامه. بي جا، هامون، 1374.
3. سالار بهزادي، عبدالرضا، بلوچستان در سالهاي 1307 تا 1377 قمري. تهران: بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1372.
4. سپاهي، عبدالودود، بلوچستان در عصر قاجار. قم: گلستان معرفت، 1385.
5. مجموعه عهدنامههاي تاريخي ايران از عهد هخامنشي تا عصر پهلوي، 559 ق. م تا 1942 م. تهران: وزارت خارجه، 1350.
6. همت، محمود، تاريخ بلوچستان، بي جا: گلي، 1370.
7. جهانباني، امانالله، سرگذشت بلوچستان و مرزهاي آن، تهران: ارتش، 1338.
8. فوران، جان. مقاومت شكننده. ترجمه احمد تدين، تهران: خدمات فرهنگي رسا، چ دوم، 1378.
No comments:
Post a Comment