Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

آیا شعار استقلال بلوچستان به نفع مبارزات دمکراتیک مردم بلوچ است؟

آیا شعار استقلال بلوچستان به نفع مبارزات دمکراتیک مردم بلوچ است؟
بی برگ براهوئی


اخیرأ بحث سمت و سوی مبارزات مردم بلوچ بالا گرفته است. برخی از روشنفکران بلوچ بر این استدلال پای می فشرند که استقلال بلوچستان یعنی جدائی بلوچستان از ایران و جدائی بلوچستان از پاکستان می تواند کشور قدرتمند و ثروتمند بلوچستان را بوجود آورد. در این استدلال ها، بیش از آن که مبارزات و وضعیت کنونی در بلوچستان و بویژه بلوچستان ایران مد نظر باشد، پاره ای مثال ها مدنظر قرار می گیرند. از استقلال کشورهای متحده در اتحاد جماهیر شوروی سخن به میان می آید. از فروپاشی کشور یوگسلاوی توسط غرب و تبدیل این کشورها، به کشورهای کوچک قومی حمایت می شود. همه ی این نمونه ها را بعنوان نمونه ای از مبارزات مردمی به حساب می آورد. قبل از اینکه به وضعیت کنونی بلوچستان و اوضاع و احوال نظری بیافکنیم خوب است در باره دو موضوع فوق کلامی گفته شود. در مورد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این نکته را باید تاکید کنیم که فروپاشی این اتحاد نه محصول مبارزات و یا جداسری های کشورهای متحده بلکه بدنبال تصمیمی انجام گرفت که روسای جمهوری روسیه، اکرائین و بلاروس گرفتند تا از این طریق خود را از شر کشورهای فقیر آسیائی متحد در اتحاد جماهیر شوروی نجات دهند. آن ها با این تصمیم خود، عملأ بار همبستگی های ملی و بین المللی میان مجموعه کشورهای متحده را از دوش ملت های ثروتمند به پائین پرتاب کردند و این کشورها را با مشکلات عدیده ی اقتصادی و اجتماعی تنها گذاشتند. وضعیت کشورهای تازه استقلال یافته ی آسیائی اتحاد جماهیر شوروی، بیست سال پس آن حادثه ، گویای این تصمیم بشدت شوونیستی روس ها ، اکرائینی ها و روس های سفید بود. با این اقدام، بورکرات های حزب ـ دولت های حاکم به بورژواهای نئولیبرال تبدیل شدند و اموال دولتی را میان خود تقسیم کردند و زحمتکشان و مردمان فرودست جامعه چه در روسیه و چه در دیگر کشورها به وضعیت فلاکت باری افتادند. در کشورهای تازه استقلال یافته ی آسیائی نیز، نه مردم زحمت کش کشور، بلکه این تازه بورژوا شده های حزبی بودند که دیکتاتوری های بی مهار را سازمان دادند. دیکتاتوری هائی که وضعیت را از وضعیت قبلی بشدت خرابتر کردند. اگر در زمان حاکمیت دیکتاتوری های حزب ـ دولت ها، حداقلی از تامین اجتماعی وجود داشت، در دیکتاتوری های نئولیبرال دیگر از آن تامین های اجتماعی نیز خبری نیست و باندهای مافیائی بر اقتصاد و سیاست تسلط یافته اند.

وضعیت در یوگسلاوی نیز بهتر از آن نبود. در آنجا نیز قدرت های غربی، درست در شرایطی که برای اتحاد کشورهای اروپائی تلاش می کردند، به ناسیونالیسم های ملی میدان دادند و کمک کردند تا به قیمت خون ریزی های بی حد و حصر و زخم های دهان باز کرده ای که هنوز هم التیام نیافته است، کشورهای کوچک چند میلیونی ایجاد شود تا راه هم برای حضور و نفوذ سرمایه های کشورهای امپریالیستی هموار و بی دردسر گردد و هم با تغییرات ژئوپلتیکی، سیاست محاصره روسیه تکمیل گردد و مرزهای ناتو به مرزهای روسیه هر چه بیشتر نزدیک گردد. روشن است که نقشه های این کشورها در تقابل با شوونیستم صرب ها، زمینه ساز فاجعه ای شد که هنوز هم ادامه دارد. بازنده اصلی این ماجرای غم انگیز و خونبار نیز مردم ملیت های گوناگون و زحمتکشان بودند. آن ها بودند که مورد پاکسازی های قومی قرار گرفتند. آن ها بودند که خانواده های چند ملیتی شان از هم پاشید و کینه و نفرت جای عشق و دوستی و محبت را گرفت و آن ها بودند که از امکاناتی که سال ها ساخته بودند محروم شدند و به دریای فقر و بدبختی و بی آیندگی پرتاب شدند. بنابراین استقلال کشورهای جداشده ی یوگسلاوی سابق نیز محصول حرص و ولع سرمایه ی جهانی، نوکیسه های شوونیست صرب و ناسیونالیست های ملیت های تشکیل دهنده ی یوگسلاوی بود.

با نگاهی به این تجربه های تاریخی، که هنوز به تاریخ نپیوسته اند و در حافظه ی بسیاری از فعالان سیاسی نیز هست، برگردیم به بلوچستان خودمان. وقتی از جدائی بلوچستان سخن به میان می آوریم، باید در نظر داشته باشیم که در شرایطی بلوچستان می تواند از ایران و یا از پاکستان جدا شوند که حکومت های مرکزی در این کشورها از هم بپاشانند. چون تنها وضعیت بلوچستان نیست که مردمان آن در دو قسمت جداگانه زندگی می کنند. مردم کرد هم در چهار کشور زندگی می کنند ، مردم آذربایجان و ترکمن صحرا نیز به دو کشور جدا از هم زندگی می کنند. در اینجا باید به این نکته توجه کنیم که مرزهای ملی همواره بر مرزهای زبانی انطباق ندارد. این تصور که هر جا که بلوچ زبان ها حضور دارند آنجا بلوچستان است، یا هر جا که آذری های ترک زبان حضور دارند آن جا آذربایجان واحد تشکیل خواهد شد، تصور درستی نیست. بسیاری از روشنفکران وقتی شعار استقلال و الحاق بخش های گوناگون یک ملت را مطرح می کنند، به این نکته بی توجهی می کنند. حتی اگر از این بی دقتی سیاسی بگذاریم و فرض را بر این بگذاریم که باید مرزهای ملی بر مرزهای زبانی انطباق یابند، در آنصورت اگر شرایطی بوجود آید که بلوچستان بتواند استقلال یابد، قبل از آن ممکن است مردم آذربایجان و کردستان یا ترکمن صحرا بخواهند متحد شوند. اما چنین امری به سادگی متحقق نخواهد شد. تلاش برای تجزیه ی ایران، بسیار خونبارتر و خشن تر از جدائی ها در یوگسلاوی خواهد بود. چنین تلاشی از یک سو جنگ های برادر و خواهر کشی میان کردها و ترک ها بر سر بسیاری از شهرها و روستاها را دامن خواهد زد و از سوی دیگر جنگ ترک ها و فارس ها را به محلات تهران همچون نازی آباد، خانی آباد، مفت آباد، راه آهن، ویا به قزوین و ساوه و دیگر مناطق خواهد کشاند. بگذریم که چنین وضعیتی، جنگ برادر و خواهر کشی را نه تنها در ایران که در کشورهائی چون ترکیه و عراق و سوریه نیز خواهد کشاند. در بلوچستان نیز وضعیت بهتر از این نخواهد بود. کسی که خواهان بلوچستان مستقل است، آن هم نه در شرایطی که مناسبات دمکراتیکی در ایران یا پاکستان ایجاد شده باشد بلکه در شرایطی که جنگ های فروپاشی ناشی از تهاجم خارجی و پاره ای عوامل دیگر در جریان باشد، باید برای خودش روشن کرده باشد که بلوچ های ساکن منطقه لیاری در کراچی چه وضعیتی خواهد داشت؟ یا وضعیت کویته با حضور سنگین پتان ها چه خواهد شد؟ و یا زاهدان به چه سرنوشتی دچار خواهد شد؟

زاهدان، مرکز استان سیستان و بلوچستان ، و مرکز تجاری استان است. اگر جمعیت شهرهائی مثل چهابهار، ایرانشهر، سراوان، خاش با اکثریت بلوچ است و یا زابل با اکثریت زابلی است، اما وضعیت در زاهدان چنین نیست. یکی از علت هائی که تاکنون استان سیستان و بلوچستان به دو استان تقسیم نشده است نیز همین وضعیت زاهدان است. پیشنهاد این که استان بلوچستان با مرکزیت ایرانشهر تشکیل شود هیچ گاه مورد پذیرش مردم بلوچ نبوده است. زیرا در واقع زاهدان یک شهر چند ملیتی شده است. در این شهر علاوه بر مردم بلوچ، جمعیت کثیری زابلی زندگی و کار می کنند. و علاوه بر آن ها جمعیت کثیری از این شهر نیم میلیون نفری، را بیرجندی ها، کرمانی ها، بمی ها، و یزدی ها تشکیل می دهند که دهه ها در این شهر کار و زندگی کرده اند. در بلوچستان مستقل وضعیت این شهر چگونه خواهد شد؟ آیا در این جا جنگ برادرکشی میان زابلی ها و بلوچ ها به جریان نخواهد افتاد. بنابراین هر طرح و نقشه ای که بر مبنای دمکراتیک و شرایط دمکراتیک استوار نباشد، باید خود را برای خونریزی های و جنگ خانه به خانه ی برادرکشی آماده کرده باشد. آن ها که شعار استقلال را بدون توجه به همبستگی مردم سراسر کشور می دهند، آیا خود را برای چنین سناریوهائی آماده کرده اند و مسئولیت آن را نیز می پذیرند؟ اگر وضعیت در زاهدان چنین است، در دیگر شهرهای استان که بسیارند مردم غیربلوچ که دهه ها در این دیار کار کرده اند و ریشه دوانیده اند چه تکلیفی خواهند داشت. آن مردان و زنانی که در این دیار متولد شده اند، با این آب و خاک زندگی کرده و نفس کشیده اند و خود رااز این دیار می دانند، چه باید بکنند؟ آیا پاکسازی های قومی در جریان خواهد بود؟

از این وضعیت عینی که بگذریم، باید به این سئوال جواب دهیم که چه نیروهائی خواهان استقلال بلوچستان هستند. در گذشته حمایت از شعار استقلال بلوچستان و بویژه بلوچستان پاکستان، از سوی اتحاد شوروی حمایت می شد. آن ها بودند که با این طرح که بلوچستان مستقلی ایجاد شود و افغانستان متحدی بوجود آید قصد داشتند به آب های گرم دریای عمان راه یابند. همین سیاست بود که ارتش شوروی را به باتلاق افغانستان کشاند. امروز هم طرح تجزیه بلوچستان، یا حتی طرح تجزیه پاکستان و ایران، از طرح های بررسی شده ی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکاست. آن ها هستند که برای شرایطی که این دوکشور در راستای اهدافشان قرار نگیرند، برای تجزیه این کشورها نقشه ریخته اند. در طرح آن ها برای تجزیه پاکستان، هم اکنون زمزمه های ایجاد پشتونستان متحد نیز نقد ترین گزینه است. در این گزینه، معلوم نیست که پتان ها، بخش های وسیعی از خاک بلوچستان پاکستان و حتی شهر کویته را از آن خود ندانند. آن وقت است که جنگ برادرکشی میان پتان ها و بلوچ ها امر غیرممکنی نخواهد بود. برای امپریالیست ها و قدرت های سلطه جو، میزان خونریزی و درد و غمی که به سراغ مردم کوچه و بازار خواهد آمد، اهمیت زیادی ندارد. حضورشان در افغانستان و عراق این را بخوبی اثبات کرده است. بنابراین عمده ترین مدافعین و تغذیه کنندگان ایده ی استقلال، قدرت های خارجی هستند. این نکته ای است که نباید از خاطر دور داشت.

اگر نخواهیم جزئی از سناریوی تجزیه به هر قیمت و ارتشِ مبلغِ پاکسازی های قومی باشیم، باید بدانیم که چگونه می توانیم مبارزه متحدی را برای ایجاد شرایط دمکراتیک فراهم آوریم. حتی اگر به این نتیجه برسیم که استقلال بلوچستان به رشد و ترقی مان کمک می کند، در گام اول باید شرایط دمکراتیکی در ایران و پاکستان ایجاد کنیم. شرایطی که بتوان در آن به آرای مردم بلوچستان مراجعه کرد و پرسید که چگونه می خواهند زندگی کنند. اگر برای شرایط دمکراتیکی بجنگیم که در ایران بتوان در چهارچوب یک حکومت فدرال که حقوق ملیت های تحت ستم به رسمیت شناخته شده باشد و خود حکومتی محلی به بسیاری از مشکلات و تبعیضات پایان داده شده باشد، بهتر می توان در آینده سخن گفت و تبلیغ کرد و مردم را به این نظر یا آن نظر جلب کرد. اما اگر آن شرایط دمکراتیک ایجاد نشده باشد آنوقت یک اقلیت کوچک و یا وابسته به این قدرت یا آن قدرت در باره آینده مردم تصمیم خواهند گرفت و این مقدمه ی جنگ ها و خون ریزی ها و برادر و خواهر کشی ها خواهد شد. فراموش نکنیم که حکومت حاکم بر ایران، آن چنان در جنایت کردن ید طولائی دارد که بعید است در برابر چنین خواست ها و تحولاتی جز با زبان زور و سرکوب سخن بگوید. چنین حکومتی برای توجیه سیاست های سرکوبگرانه اش، وقتی شعار استقلال هم در میان باشد، توان آن را خواهد داشت که با توجیه مبارزه با تجریه طلبی، ابعاد سرکوب های جنایت کارانه اش را گسترده تر کرده و حتی حمایت بخش هائی از مردم را نیز جلب نماید. خوب است به این نکات با دقت بیشتری توجه کنیم. دامن زدن به شعاری که نه زمینه هائی اجرائی دارد، و نه می تواند به نفع مبارزات مردم بلوچستان باشد، عملأ مبارزه ی دمکراتیک ما مردم بلوچ را بیش از پیش زیر ضرب سرکوب می برد و حتی از حمایت مردم دیگر بخش ها و بویژه حمایت کارگران و زحمتکشان محروم می سازد. شعار استقلال و تجزیه، ممکن است شعار بخش های از خان ها و ثروتمندان باشد اما به حق باید گفت که خواست مردم زخمتکش ما نیست. همبستگی ما با خواهران و برادران زحمتکش مان در دیگر نقاط ایران بیش از آن است که نیازی به جدائی از آن ها باشد.
۲۸ مرداد ماه ۱۳۹۰ برابر با ۱۹ اوت ۲۰۱۱

http://maymakoran.wordpress.com/2011/08/19/bibarg-451/

No comments:

Post a Comment