سپاه پاسداران مهمترين ركن استراتژي بازدارندگي جمهوري اسلامي را در مقابل تهديد نظامي ايالات متحده تشكيل مي
اظهارات مايك مولن، رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا، مبني بر اينكه "اگر حمله به ايران ضرورت داشته باشد ارتش آمريكا نقشه عملياتي آن را تهيه كرده است"، واكنش شديد فرماندهان سپاه پاسداران را به دنبال داشته است.
دامنه اين واكنش ها، از هشدار معاون سياسي سپاه پاسداران در مورد "به خطر افتادن امنيت منطقه" در صورت حمله آمريكا به ايران، تا اظهارات وزير دفاع راجع به "طرح هاي دفاعي پشيمان كننده" جمهوري اسلامي را در بر مي گيرد.
از سر گيري بحث در مورد امكان درگيري نظامي در منطقه و طرح هاي طرفين در ارتباط با آن، يك بار ديگر مساله استراتژي دفاعي جمهوري اسلامي را براي مقابله با تهديدات احتمالي ايالات متحده و متحدانش در معرض توجه ناظران قرار داده است.
مسئولان حكومت ايران، تا كنون اظهارات گوناگوني را در مورد شيوه هاي مقابله با حمله احتمالي خارجي بيان كرده اند كه احتمالا، بعضي از آنها بيشتر داراي كاركرد تبليغاتي بوده است.
اما طيفي از اظهارات فرماندهان سپاه پاسداران در اين زمينه، كه با تمهيدات عملي اين نيرو در داخل و خارج كشور هماهنگي دارند، فراتر از تبليغات صرف به نظر مي رسند و از اين رو، در فهم استراتژي دفاعي جمهوري اسلامي با اهميت تلقي مي شوند.
اهميت تحليل مواضع تصميم گيران ارشد سپاه پاسداران در درك استراتژي بازدارندگي تهران، از آن روست كه در جمهوري اسلامي، مسئوليت مقابله با حمله احتمالي يك نيروي كلاسيك قوي تر - چون ارتش آمريكا - عمدتا به عهده سپاه پاسداران، و نه ارتش كلاسيك ايران، گذاشته شده است.
دفاع در خارج از مرزها
فرماندهان سپاه پاسداران، تاكنون بارها تاكيد كرده اند كه حمله نظامي به ايران، امنيت "منطقه" را به خطر خواهد انداخت.
آنها در اين مورد، مشخصا از در خطر قرار گرفتن اسرائيل در صورت درگيري نظامي ايران و ايالات متحده سخن گفته اند و بعضا، كشورهاي عربي ميزبان پايگاه هاي نظامي آمريكا را نيز در شمار اهداف احتمالي تلافي جويي نظامي بر شمرده اند.
برخي از فرماندهان نظامي، حتي حضور نيروهاي نظامي آمريكا در شرق و غرب ايران را فرصتي مغتنم براي "دسترسي" آسان به آنها دانسته اند.
شايد مهم ترين نقطه قدرت استراتژي دفاعي جمهوري اسلامي در مقابل آمريكا و متحدانش، "بازدارندگي در خارج از مرزهاي ايران" باشد.
به اعتقاد جمعي از تحليل گران نظامي سپاه، يكي از درس هاي مهم تجربه سقوط صدام حسين، ناموفق بودن استراتژي نظامي عراق در مقابله با دشمن قوي تر است.
اين طراحان تاكيد دارند كه استراتژي ارتش عراق، بر مقابله با آمريكا در داخل مرزهاي كشور استوار بوده؛ در حالي كه ارتش عراق در داخل كشور، چاره اي جز اتخاذ موضعي تدافعي در مقابل يك ارتش به مراتب مسلح تر نداشته و سرنوشت چنين نبردي، از همان ابتدا مشخص بوده است.
براي دچار نشدن به سرنوشت عراق، مسئولان نظامي ايران بارها تأكيد كرده اند كه در صورت حمله نظامي آمريكا، اين جمهوري اسلامي است كه "ميدان نبرد را تعيين خواهند كرد".
معني واضح تر اين تهديد آن است كه در صورت حمله آمريكا، نيروهاي ايراني نه فقط در مرزهاي خود، كه در عراق، افغانستان، لبنان، فلسطين، كشورهاي خليج فارس كه ميزبان پايگاه هاي آمريكايي هستند، يا حتي جاهاي ديگر خواهند جنگيد.
طبيعتا يكي از ابزارهاي مهم ضربه زدن جمهوري اسلامي به آمريكا و متحدانش در منطقه، نيروهايي چون سپاه قدس هستند، اما در كنار آنها، متحدان بالقوه و بالفعل تهران در منطقه نيز به همان اندازه در هنگام يك درگيري احتمالي با آمريكا تعيين كننده خواهد بود.
برخي از متحدان شيعه تهران، تاكنون به طور بالفعل در كشورهايي چون لبنان يا عراق نقش آفريني موثري در مقابله با آمريكا و متحدانش كرده اند.
به علاوه، برخي از طرفداران شدت عمل با ايران در آمريكا معتقدند كه تهران با گروه هاي مسلح سلفي نيز عليه آمريكا همكاري داشته است. اين ادعا، تاكنون به گونه متقاعد كننده اي به اثبات نرسيده است. اما حداقل اين طور به نظر مي رسد كه در صورت درگير شدن جمهوري اسلامي در يك نبرد "مرگ و زندگي" با ايالات متحده، تهران حاضر خواهد بود با هر گروهي كه حاضر به قبول مساعدت ايران براي ضربه زدن به آمريكا و متحدانش باشد - فارغ از ايدئولوژي آن - همكاري كند.
برخي تحليلگران بر اين باورند كه بسياري از مواضع خبرساز مقام هايي ايراني - مثلاً اظهارات رئيس جمهوري ايران در مورد اسراييل، هولوكاست و غيره - به طور غير مستقيم به يارگيري حكومت ايران در خارج از مرزهايش كمك مي كنند.
اين اظهارات، اگر چه در ميان غربي ها باعث انزجار مي شوند، اما درميان ميليون ها نفر از مسلمان متنفر از اسراييل، كه نه تنها در خاور ميانه، كه حتي در كشورهاي غربي نيز زندگي مي كنند، مورد استقبال قرار مي گيرند.
استقبال كنندگان از چنين مواضعي، معمولا حاكمان كشورهاي مسلمان را در مقابل غرب ضعيف مي دانند و در مقابل، آنچه به نظر شان "مقاومت" احمدي نژاد در مقابل آمريكا و اسراييل تلقي مي شود را تحسين مي كنند.
اين افراد، البته متحدان عملياتي تهران در هنگام درگيري با غرب نيستند، اما در شرايط بحراني، از هر چند هزار نفر آنها، يكي ممكن است آمادگي انجام كاري بيشتر از حمايت لفظي از جمهوري اسلامي را داشته باشد.
ريسك پذيري حداكثر
حكومت جمهوري اسلامي ايران، قاعدتا ترجيح مي دهد كه مورد تهاجم نظامي قرار نگيرد. اما درعين حال، فرماندهان سپاه پاسداران معتقدند اگر چنين تهاجمي صورت بگيرد و هدف آن سرنگوني نظام باشد، بايد براي حداكثر كردن هزينه دشمن، آمادگي پرداخت هر بهايي را داشت.
اين فرماندهان به كرات گفته اند كه تفاوت نيروهاي آنها با غربي ها، آمادگي براي "شهادت طلبي" است. شايد بخش مهمي از اين اظهارات، كاركرد تبليغاتي داشته باشد. اما تجربه عمليات انتحاري نيروهاي ضد غربي در مناطقي چون عراق و افغانستان، حاكي از موثر بودن اين نوع عمليات عليه مهاجمان فرامنطقه اي است.
در عين حال، اين قبيل اظهارات، نوع نگاه برخي حاكمان ايران به حدود پرداخت هزينه در مقياس ملي را نشان مي دهد.
در نگاه اين حاكمان، اگر چه قدرت آمريكا بسيار بيشتر از جمهوري اسلامي ايران است، اما در مقابل، ظرفيت آن براي پرداخت هزينه هاي مادي و انساني، بسيار محدود است.
مسئولان حكومت ايران معتقدند كه در كشوري چون آمريكا، بر خلاف ايران، حتي افزايش شديد قيمت نفت يا دادن چند هزار نفر كشته، ممكن است حزب حاكم را در انتخابات پارلماني و رياست جمهوري به زمين بزند. اين در حالي است كه مسئولان ايراني، خود را در اين حد نيازمند به آراي عمومي يا تحت نظارت رسانه ها و سياستمداران رقيب نمي بينند.
در چنين پيش زمينه اي است كه از باب نمونه، تهديدات مسئولان ايران مبني بر "بستن تنگه هرمز" در صورت حمله به اين كشور قابل درك مي شود. اين تهديد نيز، عمدتا داراي كاركردهاي تبليغاتي است. اما در صورت درگيري جمهوري اسلامي در يك نبرد سرنوشت ساز، احتمال عملي شدن آن منتفي نيست.
اقدام به انجام چنين كاري، البته اقتصاد ايران را نابود مي كند و با واكنش نظامي ويرانگر رو به رو خواهد شد. اما در نگاه فرماندهان سپاه پاسداران و سياستمداران همسو با آنان، در صورتي كه نظام جمهوري اسلامي در معرض براندازي از طريق حمله نظامي باشد، تنها چيزي كه اهميت دارد حداكثر كردن ضررهاي دشمن است.
پيش از رسيدن به چنين مرحله اي، ظاهرا مسئولان ايراني بر اين باورند كه "تفهيم" بي حد و مرز بودن آمادگي آنها براي پرداخت هزينه در هنگام درگيري نظامي، خود مهمترين عامل بازدارنده در مقابل دشمنان "محاسبه گر" محسوب مي شود.
بخشي از تأكيدات مسئولان نظامي - امنيتي ايران بر لزوم آمادگي داخلي در مقابل تهديدات خارجي، عمدتا به آمادگي نظامي اشاره دارد.
اين آمادگي، به طور عمده بر دو مفهوم "جنگنامتقارن" - جنگ ميان طرف كمتر مسلح با طرف مسلح تر، كه بر استفاده از شيوه هاي غيركلاسيك ضربه زدن به دشمن از قبيل عمليات نامنظم استوار است- و "پدافند غير عامل" - مجموعه اقداماتي چون اختفا، فريب و پراكندگي مراكز استراتژيك كه مستلزم به كارگيري سلاح نيستند و با اجراي آنها ميتوان خسارات وارده به تجهيزات و تاسيسات حياتي را به حداقل ممكن كاهش داد- متمركز هستند.
اما بخش ديگري از استراتژي بازدارندگي جمهوري اسلامي در فضاي داخلي، بر از بين بردن به اصطلاح "ستون پنجم دشمن" استوار است.
در اين ارتباط نيز، تجربه عراق يكي از مهمترين درس هايي است كه مورد توجه فرماندهاي سپاه قرار گرفته است.
اين فرماندهان معتقدند همان نيروي مهاجم خارجي كه در سال ۲۰۰۳ حكومت صدام حسين را سرنگون كرد، در سال ۱۹۹۲ نيز ارتش عراق را شكست داد، اما به يك دليل ساده، در نوبت اول اين پيروزي به تغيير حكومت در عراق نينجاميد: وجود نداشتن گزينه جايگزين براي صدام.
با اتكاي به چنين شواهدي است كه دستگاه نظامي – امنيتي ايران، بر اين باوراست كه دشمن خارجي، حتي در صورتي كه به لحاظ نظامي قدرت شكست دادن جمهوري اسلامي را داشته باشد، تا وقتي كه جايگزيني داخلي براي اين رژيم موجود نباشد، امكان سرنگوني آن را نخواهد داشت.
بر مبناي اين ديدگاه، علاوه بر آماده سازي هاي نظامي براي مقابله با حمله احتمالي آمريكا، روش مكمل ديگري نيز بايد در داخل كشور براي بي اثر كردن عمليات تغيير رژيم به كار گرفته شود. اين عمليات، مي تواند سركوب تمام نيروهاي سياسي و اجتماعي اي باشد كه ممكن است قدرت هاي خارجي، براي دوره "پس از جمهوري اسلامي" - ولو در آينده اي دور- بر روي آنها حساب باز كنند.
بر مبناي چنين نگرشي است كه فشارحكومت ايران براي سركوب گزينه هاي جايگزين احتمالي، متناسب با افزايش تهديدهاي نظامي شدت مي گيرد.
در صورت وقوع يك حمله نظامي، چنين فشاري ممكن است به اقدام براي ريشه كن كردن كامل اين گزينه ها بينجامد. اقدامي كه مي تواند ابعادي كاملا فراتر از تمام اقداماتي داشته باشد كه بعد از انتخابات رياست جمهوري اخير، عليه منتقدان دولت به كار گرفته شد.
تبعات حمله محدود؟
قابل تصور است كه مجموعه تمهيدات سپاه پاسداران در مقابل حمله احتمالي آمريكا و متحدانش، در صورت انجام يك حمله فراگير و "براندازانه" وارد مرحله عملياتي شود. اما آيا بروز يك حمله "محدود" نيز ممكن است فعال شدن اين سازوكارها را به دنبال داشته باشد؟
پاسخ اين سوال، ممكن است مثبت باشد.
تجربه سقوط دولت يوگسلاوي سابق، از جمله مثال هايي است كه در اين ارتباط، داراي درس هاي قابل تاملي تلقي مي شود.
نكته عبرت آموز تجربه يوگسلاوي سابق براي حكومت هايي كه خود را در معرض براندازي ايالات متحده مي بينند، آن است كه حمله هوايي آمريكا به چند مركز مشخص در پايتخت، باعث حضور ناگهاني صدها هزار جمعيت معترض در خيابان ها شد كه تا زمان سقوط حكومت، به خانه هاي خود بر نگشتند.
به اين ترتيب، دستگاه نظامي - امنيتي جمهوري اسلامي، قاعدتا اطمينان نخواهد داشت كه يك ضربه نظامي محدود، مثلا به تاسيسات هسته اي ايران، مقدمه يك فرايند "تغيير رژيم" خواهد بود يا نه.
به همين علت، حكومت قاعدتا ترجيح خواهد داد به محض دريافت ضربات نظامي محدود، با آن به عنوان يك عمليات براندازي تمام عيار مقابله كند. مديريت اصلي چنين مقابله اي نيز، چون حوادث بعد از انتخابات رياست جمهوري، منطقا بر عهده سپاه پاسداران خواهد بود.
يكي از تمهيدات لازم در همين ارتباط، ممكن است اين باشد كه حكومت، در پي بروز چنين حمله اي بكوشد يك بار و براي هميشه تكليف نيروهاي سياسي و اجتماعي منتقد را يكسره كند.
از سوي ديگر، در بعد نظامي، حتي يك حمله محدود به تاسيسات حساس ايران، به طور ناگزير حمله متقابل نظامي سپاه پاسدران را در نقطه اي در خارج از مرزها در پي خواهد داشت. چرا كه فرماندان نظامي ايران، پس از سال ها نمايش سازش ناپذيري و سرسختي در مقابل دشمنان خارجي، نخواهند توانست به تبعات حيثيتي "پاسخ ندادن" به حمله خارجي - كه به سرعت جايگاه آن را در نزد متحدانشان در داخل و خارج از كشور پايين مي آورد - تن بدهند.
در جانب ديگر هم، تصور اين سناريو غيرممكن است كه آمريكايي ها بتوانند مقابله به مثل نيروهاي ايراني يا متحدانشان عليه نيروهاي آمريكايي يا كشور اسراييل را، بدون پاسخ بگذارند.
به اين ترتيب، هر حمله محدود عليه ايران مي تواند زنجيره اي از اقدامات نظامي متقابل و تلافي جويانه را از دو طرف در پيش داشته باشد و به يك درگيري گسترده نزديك شود.
در مجموع، با توجه به ويژگي هاي استراتژي بازدارندگي جمهوري اسلامي، به احتمال زياد هرگونه حمله نظامي آمريكا، اگرچه به وارد آمدن ضرباتي سهمگين به ايران منجر مي شود، اما بر ثبات منطقه تاثيراتي درازمدت و غيرقابل كنترل بر جاي خواهد گذاشت.
درحقيقت، حتي اگر يك حمله نظامي باعث سقوط حكومت ايران بشود، آمريكايي ها ممكن است براي تحت كنترل نگاه داشتن موقعيت اين كشور در شرايط بعد از فروپاشي حكومت، مشكلاتي به مراتب فراتر از تجربيات خود در عراق و افغانستان داشته باشند.
حسين باستاني - بي بي سي
No comments:
Post a Comment