آنچه در بلوچستان می گذرد در حقیقت ادامۀ همان کشمکشی است که در دهۀ نود قرن بیستم میلادی میان پروژه ای امریکایی که تلاش می ورزید تا آسیای میانه را به بحر هند وصل نماید و پروژه های رقیب دیگری که در پشت آن روسیه و چین و ایران قرار داشته اند، صورت گرفت.
یادداشت: این مقاله ترجمۀ نوشته ای است که زیر عنوان «باکستان: حرب الأنابیب أم صراع الهویات؟» در بخش «تحلیلات» تلویزیون الجزیره در این اواخر به نشر رسیده است. برای مطالعۀ متن اصلی مقاله، می توان اینجا را فشار داد.
مدتی می شود که اقلیم بلوچستان هم در ایران و هم در پاکستان شاهد حوادث خونینی شده است که در آنجا صبغۀ مذهبی به خود گرفته است و در اینجا هویت قومی، در حالی که ریشه های اصلی این کشمکش در چاه های نفتی و منابع گازی و راه های ترانزیتی انرژی در این حوزه نهفته بوده است. حوادث بلوچستان را باید در پرتو کشمکشهای جیو استراتیژیک جاری بر روی سرزمین پهناور «پایپلانستان» مطالعه نمود؛ منطقه ای که یک طرف آن در آسیای میانه قرار دارد و مرز دیگر آن در سواحل بحر هند.
آغاز داستان
هند: امنیت کشور و یا امنیت انرژی؟
چین
بندر گوادر
داستان بلوچستان
نتیجه
اگر در صدد ریشه یابی انگیزه ها و عوامل این بحران شویم ، ریشه های آن را در اعماق تاریخ ، فرهنگ ، مذهب و هویت نژادهای ساکن در این منطقه نه بلکه در پایتخت کشور هایی خواهیم یافت که یک زمان خود مشکل می آفرینند و زمانی دیگر بحرانی را تشدید می بخشند.
آنچه در بلوچستان می گذرد در حقیقت ادامۀ همان کشمکشی است که در دهۀ نود قرن بیستم میلادی میان پروژه ای امریکایی که تلاش می ورزید تا آسیای میانه را به بحر هند وصل نماید و پروژه های رقیب دیگری که در پشت آن روسیه و چین و ایران قرار داشته اند، صورت گرفت.
آغاز داستان
پس از فروریزی دیوار های آهنین اتحاد جماهیر شوروی ، سیاست پردازان امریکایی متوجه ثروت نفت و گاز کشور های بحر قزوین شده و مسیر ترکمنستان، افغانستان، پاکستان را مناسبترین راه برای انتقال این گنج بزرگ به بازار های جهانی تشخیص دادند. همین بود که در اپریل سال 1995 وزارت خارجۀ امریکا، شورای امنیت ملی و سازمان استخبارات مرکزی این کشور گروهی را ایجاد نمودند تا در رابطه به ثروت نفتی و گازی بحیرۀ کسپین فعالیت نمایند. در اکتوبر همان سال صفر مراد نیازوف رئیس جمهوری ترکمنستان سفری به امریکا نمود و در شهر نیویورک قرار داد خط لولۀ گاز را با شرکت یونوکال امضا نمود، لولۀ ای که می توانست ترکمنستان را از راه افغانستان و پاکستان به بحر هند پیوند دهد.
دیری نگذشته بود که یونوکال فعالیت خویش را رسما آغاز نمود و شخصیتهایی چون زلمی خلیلزاد، حامد کرزی، عبدالسلام عظیمی و گروه دیگری چون رابرت اوکلی، هنری کیسنجر، رابین رافایل ، محمود مستیری و معاون ایشان را استخدام نموده و دفتری در شهر قندهار پایتخت طالبان گشود، چنانچه سعی نمود تا رابطۀ خویش را با جناحهای دیگر نیز حفظ نماید. آقای عظیمی دفترش را در پاکستان گشود و زلمی خلیزاد در امریکا دست به کار شد و در دفاع از طالبان مقاله نوشت و ملاقاتهای کاری خویش را با مسئولان کشوری امریکا آغاز نمود. خلیلزاد در شمارۀ 7 اکتوبر 1996 مقاله ای نوشت که در آن طالبان را گروهی قبیلوی وغیر مضر به سیاستهای امریکا خواند. زمانی که طالبان بر شهر کابل سیطره حاصل نمودند، گریس تاگرت سخنگوی یونوکال پیامی تبریکیه به طالبان فرستاد و پس از آن تاریخ هیئتهای طالبان چندین بار به هیوستن و واشنگتن دعوت شدند تا پیرامون مسایل مربوط به خط لولۀ یونوکال با ایشان گفتگو شود. در کرسمس سال 1997، مولوی محمد جان وزیر معادن حکومت طالبان به امریکا آمد تا با معاون وزیر خارجۀ امریکا اندرفورت مذاکره نماید. در کنفرانس مطبوعاتی ای که پس از ملاقات دایر شد جناب مولوی صاحب از نقش طالبان در پیاده ساختن برنامه های امریکا در منطقه صحبت نمود.
پس از حادثۀ 11 سپتمبر، زمانی که امریکا به منطقه لشکر کشید و افغانستان را اشغال نمود، از یکسو کلید دولت را به نمایندگان شرکت نفتی یونوکال سپرد و از جانب دیگر پیوسته در تلاش شد تا با گسترش امنیت در افغانستان، پروژۀ خط لوله را دوباره روی دست گیرد. اما چه آسان که خط لوله ای را در صفحۀ کاغذی رسم نمود وچه مشکل که آن را برروی صفحۀ اراضی مملؤ از ماینهای سیاسی و عسکری و موانع جغرافیایی اعمار نمود.
با گذشت هشت سال از اشغال افغانستان، نه تنها که وضعیت امنیتی بهتر نشد که هر روز خرابتر گردید، تا جایی که پنتاگون سال 2009 را خونین ترین سال برای نیروهای امریکایی در افغانستان اعلام نمود، امری که می تواند رویایی نفتی امریکا را به خاک و خون کشاند.
در این شب و روزی که از یکسو ساحۀ زیر کنترول حکومت افغانستان خورد تر شده می رود و از طرف دیگر، مشروعیت کاذبی را هم که حکومت داشت از دست داده و در عرصۀ بین المللی بی آبرو شده است، مدتی قبل رهبران ایران و پاکستان پروژه ای را امضا نمودند که به نام (خط لولۀ صلح) شهرت حاصل نمود. این خط لوله که اساسا ابتکار (محور شر) ایرانی به شمار می رود، قرار است گاز ایران را به پاکستان، هندوستان و چین برساند. پروژۀ (خط لولۀ صلح) را نظر به عوامل متعددی می توان مادر پروژه های نفتی حوزۀ «پایپلاینستان» نامید.
هندوستان: امنیت انرژی ویا امنیت کشور؟
جمهوری هند در شرایط کنونی پنجمین مصرف کنندۀ انرژی در جهان محسوب شده که تا بیست سال دیگر بر روسیه و جاپان نیز پیشی جسته و در مرتبۀ سوم قرار خواهد گرفت. هندوستان برای فعلا 80 ملیون متر مکعب گاز طبیعی در روز تولید می نماید ، البته این در حالی است که آن کشور در حال رشد و پر نفوس به 170 ملیون متر مکعب گاز دیگر نیاز دارد. تفاوت میان تولید انرژی در هند و نیاز به انرژی در آن کشور 90 ملیون متر مکعب درروز می باشد (شورای روابط خارجی و وزارت انرژی امریکا).
در آن روزهایی که پروژۀ (خط لولۀ صلح) اعلام گردید، دولتمردان هندوستان کشور خویش را شریکی اصیل در این پروژه می دانستند. ایالات متحدۀ امریکا طبیعی است که با طرح چنین برنامه احساس ناراحتی نماید زیرا سرمایه گذاری بزرگ استراتیژیک در کشوری که امریکا پیوسته سعی ورزیده است تا آن را در انزوا نگه دارد، نمی تواند برایش قابل تحمل باشد. خانم کوندولیزا رایس وزیر خارجۀ امریکا در آن زمان ضمن مصاحبه ای با یکی از تلویزیونهای هندی این چنین اعلام نمود: ما در این رابطه دیدگاهی بسیار روشن داریم. ما نگرانی خویش را از ناحیۀ مشارکت هندوستان در پروژۀ خط لولۀ ایرانی به حکومت هند ابلاغ نموده ایم. در جولای 1995 انتونی واین معاون وزارت خارجۀ امریکا هم در پیشگاه کمیسیون روابط خارجی کانگرس اعلام نمود که جمهوریتهای چین و هندوستان، در راه رسیدن به منابع انرژی به کشوری روی آورده اند که سیاستهای آن امنیت بین المللی را مختل ساخته است.
ایران از همان آغاز از یکسو هند را برای مشارکت در این پروژه دعوت نموده بود و از سوی دیگر تلاش می ورزید تا جمهوری چنین را نیز جذب نماید، کشوری که در آتش کمبود انرژی سوخته و به دنبال آن تا بیابانهای افریقا سرگردان است. هند که روابط نزدیکی با ایالات متحدۀ امریکا داشت چندین بار در پیوستن به این پروژه تعلل نمود و ایرانی ها که می دانستند ریشۀ مشکل در کجا است باری تهدید نمودند که اگر هند در جلسه های این پروژه حضور نیابد، آنها در عوض، از چین دعوت به عمل خواهند آورد.
بالآخره حکومت هند در این اواخر اعلام نمود که به خاطر دشواری های امنیتی نمی تواند در پروژۀ خط لولۀ ایران - پاکستان سهیم شود، وقرار معلوم ایالات متحدۀ امریکا در فرجام توانست جمهوری هند را از پیوستن به این پروژه منصرف سازد. روزنامه هندو در شماره 19 اکتبر 2009 خویش از قول وزیر دولت در امور خارجۀ کشور هند گزارش داد که هند نمی تواند عبور لولۀ انرژی خویش را از خاکی تصور نماید که امنیت ملی آن از همانجا پیوسته تهدید شده است. به گفتۀ وزیر مذکور جمهوری هند نباید امنیت ملی خویش را در گرو امنیت انرژی قرار دهد.
هند از این می هراسد که در صورت تیره شدن اوضاع میان دو کشور، پاکستان لولۀ نفت را به جای لولۀ توپ به کار برد همان کاری را که روسیه در حق اوکراین و برخی دیگر از جمهوریتهای اروپایی انجام داد. چنین به نظر می رسد که جمهوری هندوستان در برابر قرارداد هسته ای که در مارچ 2006 با امریکا امضا نمود از پیوستن به پروژۀ پایپلاین صلح منصرف شده است.
پرسشی که مطرح می شود اینست که آیا هندوستان به خط لولۀ صلح خواهد پیوست، خط لوله ای که اهمیت آن فراتر از تلاشهای دپلوماتیک برای دستیابی به صلح میان دو همسایۀ متخاصم خواهد بود، و یا اینکه گزینۀ همکاری هسته ای با ایالات متحده را ترجیح خواهد داد، گزینه ای که روزنامۀ واشنگتن پست در شمارۀ 3 مارچ 2006 خویش آن را قراردادی بی سابقه و انقلابی در عرصۀ روابط بین الدول خواند؟
چین
جمهوری چین که در چندین نقطۀ دنیا بر سر رسیدن به منابع انرژی با هند رقابت می کند، از خط لولۀ صلح استقبال نموده و آن را قدمی در جهت دستیابی به انرژی بیشتر و برطرف ساختن نیازهای روز افزون اقتصاد خویش می داند.
روابط دوجانبۀ چین و پاکستان که در سالهای اخیراهمیت بیشتری یافته با امضای این قرار داد از یکسو و اعمار بندر گوادر از سوی دیگر به اوج خود رسید. این دو قرارداد را می توان سمبول همکاری استراتیژیک میان دو کشور به حساب آورد. چین همچنان پروژۀ هایدرولیکی نیلم جهلم پاکستان را به عهده گرفته است که ارزش آن بالغ به ملیاردها دالر می شود.
جمهوری خلق چین هم با پاکستان روابط عسکری و جیو استراتیژیک و اقتصادی دارد و هم با ایران. چین ایران را حلقۀ مهمی در زنجیرۀ استراتیژیک نفتی خود دانسته و شرکتهای نفتی چین، امروز ملیاردها دالر در میدانهای نفتی ایران سرمایه گذاری نموده اند. چین، ایران و روسیه سه جناح مثلثی اند که پیوسته سعی می ورزند ساحه را بر شرکتهای نفتی امریکا در منطقه تنگ نمایند.
پروژۀ (خط لولۀ صلح) می تواند نیاز های هرسه ضلح مثلث (چینی- پاکستانی- ایرانی) را برآورده سازد. با تحقق این پروژه، پاکستان به یکی از گذر گاههای مهم جهان تبدیل خواهد شد. ایران از یکسو دایرۀ محاصره را شکستانده، آسیای میانه را به شبه قارۀ هند پیوند خواهد داد، و از سوی دیگر پشتیبانی استراتیژیک عضو دایمی شورای امنیت را جلب خواهد نمود. این پروژه اهداف استراتیژیک چین را نیز برآورده ساخته و مناطق غربی آن کشور را به بازارهای جهانی وصل خواهد نمود، کاری که جزء برنامه های بزرگ چین برای قرن بیست ویکم میلادی به شمار می رود. فاصله میان بندر گوادر در بلوچستان تا شهر کاشی در ولایت سینکیانگ چین 1500 کیلومتر است، در حالی فاصله میان شهر کاشی تا بندر های شرقی چین 3500 کیلومتر می باشد.
پاکستان از سال 2005 بدینسو روابط نزدیکی با جمهوری چین برقرار نموده، امری که فشار های امریکا را به همراه داشته و در اثر همین مسئله بود که جنرال مشرف حاکم نظامی پاکستان نخست منصب عسکری وسپس کرسی ریاست جمهوری خویش را از دست داد. زمانی که پرویز مشرف استعفا دا د، حکومت امریکا از استعفای او استقبال نمود.
بندر گوادر
جمهوری خلق چین از لحاظ بندر های تجارتی دچار مشکل بوده و در حال حاضر بندر تایوان و ملکا دو منفذی اند که دارای اهمیت بزرگی برای چین می باشند. اما دشواری کار در این است که هر که این دو بندر را در چنگ داشته باشد شریان انرژی چین را در چنگ خواهد داشت؛ و در شرایط کنونی امریکا بر این دو گذرگاه نظارت دارد.
چین می داند که باید در جستجوی بندر دیگری شود ، بندری که بر آن اطمینان داشته باشد وحتی در اوضاع بحرانی و در صورت دست یازیدن امریکا به محاصرۀ بحری آن کشور رسیدن انرژی به شریانهای اقتصادی خویش را بیمه شده حساب کند. در جستجوی چنین منفذی، چینایی ها بندری بهتر از گوادر نیافتند، بندری که در مارچ 2002 از سوی نخست وزیر چین رسما گشایش یافت. گوادر که در 72 کیلومتری ایران واقع شده است، ظرفیت این را دارد که چین را به کشور های خلیجی و بحر هند و جنوب شرق آسیا و ایران و از راه ایران به آسیای میانه وصل نماید. چنانچه این بندر در چند قدمی افغانستان واقع شده است.
بندر گوادر نه تنها چین را در وارد نمودن 60% انرژی مورد نیاز خویش از کشور های خاورمیانه کمک خواهد نمود بلکه برای چین این فرصت را خواهد بخشید تا بر کشتیهای امریکایی و هندی نیز نظارت نماید. یکی از تحلیلگران امریکایی می گوید چینائیها وسایل تجسس خویش را عملا در آن بندر جابجا نموده اند تا آنکه رفت و آمد کشتیها را در بحر عرب زیر نظر داشته باشند.
آنچه در گوادر می گذرد ناراحتی امریکا را ببار خواهد آورد، زیرا آنها از یکسو در تلاش محاصرۀ ایران هستند و از سوی دیگر می خواهند دیو چینی را در شیشه ای نگه دارند.
داستان بلوچستان
لوچستان که 48% مساحت پاکستان را احتوا می نماید از بزرگترین ایالتهای آن کشور به حساب آمده و جمعیت آن 5% نفوس پاکستان را تشکیل می دهد. بلوچستان دارای یورانیوم، مس، زغال و گاز طبیعی بوده، و گاز بلوچستان سوم حصۀ ثروت گازی پاکستان را تشکیل می دهد.
موقعیت بندر گوادر در بلوچستان و عبور خط لولۀ صلح از خاک آن ولایت، در شرایط بحرانزای کنونی کافی اند تا بازیگران قدرتمند جهان برنامه هایی را در جهت بی ثبات ساختن آن روی دست گیرند. پر جاذبه ترین شعاری که می تواند مردم بینوا و قبیله زدۀ آن ولایت را به وجد آورد مقایسۀ عوامانۀ بلوچستان با دولتهای خلیجی و سپس مطالبۀ استقلال ایالت شان می باشد. در این چند سالی که گذشت سازمانهای مسلحی چون ارتش آزادیخواه بلوچستان، جبهۀ آزادی بلوچستان و اردوی آزادیخواه ملی بلوچستان ظهور نمودند تا هجوم بر بندر گوادر، منابع انرژی، خط راه آهن، میدان هوایی و خط لوله های گاز را اساس برنامۀ خود قرار داده، صد ها حملۀ نظامی را سازماندهی نموده و چندین مهندس چینایی را به قتل رسانند.
این گروه های مسلح و رزمجو در ظاهر برای هویت، حقوق قبیلوی، عدالت، و مساوات اقتصادی با فرزندان سایر ایالتها بویژه پنجاب و بالآخره استقلال و آزادی بلوچستان می رزمند ولی همزمانی خیزش این گروه ها با اعمار بندر گوادر از یکسو و طرح پروژۀ خط لولۀ صلح از سوی دیگر پرسشهایی را بر می انگیزد که پاسخدهی بدان نیازمند مقالۀ مستقلی می باشد.
دولتمردان پاکستان به جای آنکه شورش بلوچها را با حکمت پاسخ گویند، با مشت آهنین به مقابلۀ آن رفته و بر آتش جدایی طلبی پترول خشونت ریخته اند. به خاطر باید داشت که حکومت پاکستان همیشه با گروه های مذهبی کنار آمده، با آنها گفتگو نموده ولی گروه های قومی را با آهن و آتش پاسخ داده است. مؤسسۀ عسکری و حکومت پاکستان از این لحاظ کانال گفتگو را با گروه های مذهبی باز گذاشته که این گروه ها از یکسو استقلال طلب نیستند و از سوی دیگر سلطۀ مرکزی دولت را چلنج نمی دهند، زیرا نظام حکومت در فقه سیاسی قدیم با نظامی که دولتمردان پاکستان بدان علاقه دارند نزدیکتر است.
بلوچستان جامعه ای قبیلوی است که خان قبیله را در آنجا (سردار) می نامند و نقش سردار را هم در گسترش امنیت و هم در برهم زدن امنیت نمی توان منکر شد. بیابانهای بلوچستان هم با بدویت و هم با منابع انرژی خویشاوندی دارند. بیابانهای جهان اسلام دو چیز متفاوتی را در دو استقامت مختلف تولید می کنند که یکی بدویت است و دیگرش نفت و گاز. دانشمندان جیولوجی معتقد اند که گرما وخشکی بیابان در پیدایش نفت و گاز در دل زمین کمک می کند، و جامعه شناسان را باور براین است که صحرا گهوارۀ اساسی بدویت و قبیله می باشد، و دانشمندان علوم سیاسی بر این اند که ساختار قبیلوی و ذهنیت بدوی زمینۀ مساعدی برای دامن زدن جنگها و کینه ها و خصومتها به شمار می رود. نظام قبیله بر مبنای خصومت استوار است - اگر دشمنی پیدا نشد باید با پسرعم در جنگ شد- و ماشین تمدن معاصر با انرژی نفت می چرخد و امتزاج نفت و خون در موزائیک جوامع مسلمان قبیلوی شمال افریقا و دارفور و عراق و افغانستان و بلوچستان چیزی جز نتیجۀ تعامل همین دو عنصر آتشزا نیست.
نتیجه
ایالات متحدۀ امریکا امروز نه تنها سیطره بر منابع بزرگ انرژی جهان را مد نظر دارد بلکه تلاش می ورزد تا گذرگاه های استراتیژیک انرژی را نیز در قبضۀ خویش داشته باشد. سیطره بر منفذ های گاز و نفت این قدرت را به امریکا خواهد بخشید تا تصمیم بگیرد که چه کسی، چه مقدار انرژی ، از کدام کشور و در کدام زمانی به دست آرد.
آنچه می توان پیشبینی نمود اینست که برای امریکا دشوار خواهد بود تا اجازه دهد پروژۀ خط لولۀ صلح در فضای صلح جامۀ عمل بپوشد. پرسشی که مطرح می شود اینست که آیا ایالات متحدۀ امریکا خواهد توانست تا سیطرۀ خویش را به کمک تکنالوژی جنگی و ابزار ویرانگر نظامی و نیروی مارینز بر بازار های جهانی و شاهرگهای اقتصادی و استراتیژیک جهان تضمین نماید؟
پروژۀ خط لولۀ صلح تا هنوز توانسته است سه رقیب جهانی امریکا را که چین، ایران و روسیه اند در کنار هم قرار داده و راه را برای خط لولۀ ترکمنستان - افغانستان - پاکستان ببندد. با پایان یافتن کار این خط لوله، افغانستان در میان دایره ای از لوله های انرژی که همسایگان آن را به هم پیوند می دهند قرار خواهد گرفت. اگر امنیت پیش شرط هر پروژه ای باشد، این مسئله برای ایجاد خط لوله های گاز و نفت مهمتر از دیگر پروژه ها می باشد. وخیم شدن روز افزون اوضاع امنیتی افغانستان از یکسو و فساد بی سابقۀ حکومتی که از فقدان مشروعیت رنج می برد از سوی دیگر راه را برای خط لولۀ امریکا در افغانستان خواهد بست، وشاید هم برای همیشه.
اگراین پروژه موفق گردد واعضای آن بتوانند از موانع دشواری که هر روز فرا راه شان گذاشته می شود عبور نمایند و ایرانی ها بتوانند پای هند را نیز بکشانند و این خط لوله را به ترکمنستان در آسیای میانه وصل نمایند، ایران شاهرگ انرژی چهل فیصد جمعیت روی زمین را در چنگ خواهد گرفت، امری که هیمنۀ امریکا بر جنوب آسیا و خلیج را تضعیف نموده و زمینه را برای سیطرۀ روسها بر منابع انرژی در آسیای میانه آماده خواهد نمود.
اگر پاکستانیها نتوانند خواستهای مردم بلوچستان را پاسخی حکیمانه و عادلانه دهند، و اگر ایرانیها نخواهند مشکل شان را با بلوچهای خود شان در پرتو حق وعدالت حل نمایند، بلوچستان بستر مناسبی برای هرگونه شورش باقی خواهد ماند. پروژۀ خط لولۀ صلح تحول بزرگی را در میزان روابط بین الدول به وجود خواهد آورد، ولی چنین پروژه ای نمی تواند بر روی خاک سرزمینی اجرا شود که مردم آن آن با موسیقی توپخانه از خواب بیدار می شوند و با نوحه وفریاد بیوه های پسر مرده به خواب می روند.
چنین می نماید که بازی خط لوله ها این بار با پیروزی ایران، پاکستان، چین و سازمان همکاری شانگهای و شکست امریکا، هند و افغانستان انجامیده است. نتیجۀ نهایی این بازی مربوط به متغیرات گوناگون دیگری خواهد بود که قرار است بر روی شطرنج انرژی صورت گیرد؛ شطرنجی که به خون فرزندان قبایل در حال جنگ ما رنگین بوده؛ و قبایلی که پیوسته نقش پیاده را بازی نموده اند.
http://www.bashiransari.com/farisi/index.php?art=show_articles&id=152
No comments:
Post a Comment