متاسفانه فرهنگ تبعیض و تحقیر دیگران در ایران و بخصوص بین هموطنان مرکز نشین نهادینه شده است. تحت تاثیر بمبارانهای تبلیغاتی نظیر "هنر نزد ایرانیان است و بس" و فارسی شکر است" و غیره، بسیاری از آنها از درک این حقیقت ساده عاجز هستند که زبان مادری هر کسی برای او "شکر" است؛ و این حلاوت مختص زبان فارسی نیست. بلوچها نیز به زبان بلوچی میگویند "عـسـل" یا شـهـد. "بلوچی مئی وتی شهدین زباننت".
محرومیت از تحصیل به زبان مادری نه تنها بیاعتناعی به قانون اساسی معیوب جمهوری اسلامی و نقض آشکار حقوق بشری انسانهاست، بلکه در کشور ما تبعات بسیار جدی برای بهروزی آتی و مشارکت عمومی اقوام ایرانی بخصوص بلوچها، ترکها، عربها، ترکمنها و کردها دارد. برای درک این واقعیت غیر منصفانه و دردآور باید به حقیقت تلخ تبعیض همیشه حاکم در کشورمان رجوع کرد.
اکثریت فرزندان هموطنان فارس زبان در تهران، مشهد، کرمان، شیراز، اصفهان و یزد و صدها شهر دیگر با امکانات نسبی بسیار فراوان آموزش و پرورش را به زبان مادری خود آغاز میکنند. چالش بزرگ فرزندان این هموطنان یاد گرفتن نوشتن الفباء و خواندن است و بس. اما در بلوچستان و مناطق قومی یا ملیتی ایران علاوه بر فراگیری حروف الفبا و اعداد، یاد گرفتن زبان جدیدی به نام زبان فارسی نیز مطرح است. بسیاری از محققان و کارشناسان امور آموزش و پرورش بر این عقیدهاند که آموزش اجباری به زبانی غیر از زبان مادری یکی از عوامل عمده اُفت آموزشی و بازماندگی از تحصیل در همان "آغاز" کار میباشد.
حال بگذریم از این حقیقت تلخ که ما بلوچها در مدارس کپری بدون امکانات، باید با افتخار با هموطن تهرانی در کنکور رقابت کنیم. نمونه تجربه شخصی: بعنوان مثال "جمع" برای من درختهای گرمسیری بودند با میوههایی گیلاس شکل اما با طعم انجیر در پشت اداره پست و تلگراف قدیمی چابهار که صد و سی سال پیش انگلیسها آن را بنا نهاده بودند. بخش قابل توجهی از تلاش فکری من برای یاد گرفتن صرف این شد که یاد بگیرم بین درخت "جمع" و جمع اعداد، و یا "ممنوع" و "ممتنع" و صدها مثال دیگر تفاوت از زمین تا آسمان است. اینگونه بود که من در دبستان با جمع اضداد، تضریب تبعیضها و تفریق امکانات و تقسیم بیعدالتیها بزرگ شدم تا علیرغم محرومیتها، کشورم را ـ کشوری که در آن من شهروند درجه دو و سه بودم ـ دوست بدارم و در مدرسه برای آن سرود افتخار بخوانم. وقتی که بزرگ شدم و بعنوان اولین دانشجوی تاریخ چابهار برای تحصیل علم پزشکی به تهران رفتم، شوکه شدم. زیرا اکثر دانشجویان همکلاس و فارس زبان من از مرکز و شمال و جنوب و غرب و شرق کشور از حکومت و "کمبودهای" موجود گله داشتند. من در مقایسه به شکوههای آنها سکوت اختیار کردم، زیرا میدانستم که اینگونه دردمندان مستمند، درد ما بلوچها را هرگز نخواهند فهمید. اینک بیش از ۳۵ سال از آن روز گذشته است و هنوز هم نمیفهمند.
بحث من در مورد جدال بر روی واژههای نظیر قومیت و ملیت و امثالهم نیست. بحث من بسیار بنیانی، عملی و به دور از این جنجالهای ساخته شده خودی و غیر خودی است. اگر همه ما ایرانی هستیم ـ که هستیم ـ پس در این صورت امکانات آموزشی در مناطقی مثل بلوچستان باید حداقل دو برابر تهران و اصفهان باشد، زیرا کودک بلوچ چالش و تکلیف دوگانهای در کلاس کپری خود برای یادگیری در پیش رو دارد. او علاوه بر یادگیری الفبا و اعداد، زبان "ناآشنا"ی فارسی را نیز باید یاد بگیرد. اما افسوس و صد افسوس که در کشور ما اوضاع همیشه بر عکس بوده و است (امیدوارم در آینده اینطور نباشد). باید گفت که خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج. و اینگونه است که دیوار کج زبان فارسی ما (بلوچها) و بخت "کجتر" ما در این کشور "پرافتخار" ادامه دارد؛ علیرغم اینکه در ماه می سال ۲۰۰۹ میلادی مجمع عمومی سازمان ملل با تاکید بر مصوبه شماره ۱۳۵/۴۷ تصویب شده در سال ۱۹۹۲در مورد منشور جهانی حقوق افراد وابسته به گروههای قومی، ملی، زبانی و مذهبی دنیا و همچنین معاهده بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، مصوبه شماره ۲۶۶/۶۱ را تصویب نمود که بر اساس آن دولتها موظف هستند تا از خزینه و میراث زبانی و فرهنگی موجود در کشور خود حمایت و پاسداری کامل بکنند؛ ما همچنان اندر خم یک کوچهایم.
از منظر زبانی بیش از دوسوم کشورهای جهان جمعیتی کمتر از کل بلوچستان دارند. اما در بلوچستان ایران تدریس به زبان بلوچی ممنوع است؛ در حالیکه در بلوچستان پاکستان که بلوچی یک زبان رسمی است، اینگونه نیست. بر طبق قانون اساسی افغانستان نیز بلوچی یک زبان برسمیت شناخته شده میباشد. در مورد تبعیض و سرکوب زبانی و فرهنگی، میتوان به بسیاری از اقوام و "ملیتهای" دنیا اشاره کرد که از حق تدریس به زبان مادری خود بصورت عامدانه و جابرانه محروم هستند.
زبان تامیل مثال گویائی است. تامیلها که زبانشان در رده هیجدهُم جدول زبانهای زنده دنیا قرار دارد، بدلیل مطالبه حقوقی سیاسی ـ فرهنگی و از جمله زبانی خود، توسط دولت مرکزی سریلانکا و با کمک برخی از کشورهای جهان از جمله ایران با بیرحمی و شقاوت توصیف ناپذیری سرکوب (و نابود) شدند.
بر طبق اصل پانزده قانون اساسی جمهوری اسلامی، زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و "کتب درسی" باید با این زبان و خط باشد. ولی استفاده از زبانهای قومی و محلی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس در کنار زبان فارسی آزاد است.
اما علیرغم این حق تصریح شده در قانون اساسی، یاد گیری به زبان مادری، نه به مثابه یک حق، بلکه بعنوان یک خطر بالقوه امنیتی تلقی میشود. این تفکر تبعیض آمیز نه تنها توسط سلسله پهلوی بلکه توسط رژیم جمهوری اسلامی نیز تبلیغ و ترویج میشود. بحث من هرگز از منظر جدایی طلبی و یا "ضدفارس" نبوده و نیست. بحث من این است که اگر زمامداران کشور و هموطنان فارس زبان عملا مایلند که ما سرود "ای ایران" را به فارسی، بهتر از خود فارسها، بخوانیم و زبان فارسی را یاد بگیریم و بخشی از جامعه هم بخشگر و مولد ایرانی باشیم، باید به ما امکانات آموزشی دو برابر نسبت به هموطنان فارس زبان داده شود.
نمیتوان ما را محروم نگه داشت، سرکوب کرد، مورد تبعیض و ظلم و ستم دوگانه قرار داد، و آنگاه انتظار داشت که سرود "ای ایران ای مرز پر گهر" را حتی از هموطنان فارس زبان تهرانی و اصفهانی رساتر و با اشتیاقتر بخوانیم. امروزه از بین بیش از هفتاد هزار دانشجو در استان سیستان و بلوچستان، کمتر از پانزده درصد آنها بلوچ هستند، آن هم در حالیکه بیش از شصت درصد آنها در دانشگاه آزاد تحصیل میکنند. یعنی در حقیقت دانشجوی حضوری بلوچ در دانشگاهای سیستان و بلوچستان کمتر از هفت در صد است، در حالیکه جمعیت بلوچ در استان بیش از هفتاد درصد میباشد. این در عمل یعنی ما فقط به ده درصد حقوق خود در "کشور عزیزمان" دست یافتهایم ـ و آیا این مایه افتخار است که بر ایرانی بودن خود ببالیم. متاسفانه هموطنان ما در بقیه نقاط ایران، عمق متعفن این تبعیض "جنایتکارانه" را درک نمیکنند.
خانم ایرنا بوکووا مدیر کل یونسکو در پیام خود به مناسبت ۲۱ فوریه، روز جهانی زبان مادری تاکید میکند که اولین اصوات قابل فهم از طریق زبان مادری ابراز میشوند. روز جهانی زبان مادری فرصت مغتنمی است برای درک اهمیت زبانهای مادری و بسیج همگانی برای ترویج سیستم آموزشی چند زبانگی و تنوع زبانی. زبان مادری موضوع اصلی هویت اشخاص و آموزش بزبان مادری روش بسیار موفقی برای مبارزه با تبعیض، و همچنین برای تامین سلامت جامعه است. متاسفانه رژیم جمهوری اسلامی که خود را "تافته جدا بافتهای" میپندارد، هیچگونه تعهد عملی نه تنها به قانون اساسی خود ندارد، بلکه علیرغم پیوستن به معاهدهها و منشورهای بین المللی، هیچگونه اهمیتی برای آنها قائل نیست.
جمهوری اسلامی روز جهانی زبان مادری را همانند بسیاری از سالروزها و مناسبتهای بین المللی نظیر "روز جهانی کارگر" و "روز جهانی زن" و غیره، توطئه استکبار میداند و با آنها دشمنی عملی میورزد. متاسفانه فرهنگ تبعیض و تحقیر دیگران در ایران و بخصوص بین هموطنان مرکز نشین نهادینه شده است. تحت تاثیر بمبارانهای تبلیغاتی نظیر "هنر نزد ایرانیان است و بس" و فارسی شکر است" و غیره، بسیاری از آنها از درک این حقیقت ساده عاجز هستند که زبان مادری هر کسی برای او "شکر" است؛ و این حلاوت مختص زبان فارسی نیست. بلوچها نیز به زبان بلوچی میگویند "عـسـل" یا شـهـد. "بلوچی مئی وتی شهدین زباننت". در پایان برای آنانی که معتقدند بلوچی گویشی از زبان فارسی است، لطفا این شعر رایج بلوچ را بخوانند تا بدانند "نزدیکیها" چقدر نزدیک هستند؟ "گــَنـوکـن دلّ کـۀ پــۀ تَــَو پـهـر بـنـدیـت / تــَچـوکین آپ پــُشـتأ کـِشـک رنـدیـت".
پنجشنبه ۳ اسفند
۱۳۹۱
عبدالستار دوشوکی
مدیر دفتر مطالعات بلوچستان ـ لندن
No comments:
Post a Comment