چرا ملت ایران با قضایای کشور دوگانه برخورد می کنند؟
در تیر ماه امسال دو کارگر بلوچ، 23 و 25 ساله به نام های نعیم عباس زهی و مولابخش عباس زهی، توسط وزارت اطلاعات چابهار بازداشت می شوند و بعد از دو ساعت جسد این دو جوان به بیمارستان چابهار تحویل داده شده و علت مرگ سکته اعلام میشود، این خبر را کمپین فعالین بلوچ منتشر کرد و برخی از خبرگزاری های حقوق بشری نیز بازتاب دادند در فضای مجازی فعالان بلوچ به آن واکنش نشان داند، اما به طور کلی هموطنان ایرانی خیلی کم به آن واکنش دادند گویا کشته شدن دو جوان بلوچ برای هموطن ها مهم نبود ما هم گمان کردیم شاید با همه حوادث، اینچنین برخورد می کنند.
تا اینکه دو ماه بعد در شهریور ماه امسال هم وطن عزیزمان شاهرخ زمانی که در سال 90 بازداشت و به 11 سال حبس محکوم شده بود در زندان فوت کرد و علت فوت این مرحوم سکته مغزی اعلام شد، اینجا بود که همه خبرگزاری های ایرانی خارج از کشور واکنش نشان دادند کمیته حمایت از شاهرخ زمانی تشکیل شد، در فضای مجازی اعتراض ها به فوت وی شروع شد، که باید علت مرگ وی مشخص شود و مسئولان باید جوابگو باشند، ده ها مصاحبه در رادیو و تلویزیون های مختلف پخش شد، خود من هم جزو کسایی بودم که اعتراض کردم و گفتم باید علت مرگ مشخص بشود، اما از اینجا بود که با خود گفتم این همه هموطن، وقتی که دو جوان بلوچ در چابهار بعد از دو ساعت بازداشت جسد بیجان آنها به بیمارستان تحویل داده شد کجا بودند؟! اتفاقا در برخی پست ها این گلایه را هم کردم که برخی از عزیزان گفتند بله ما باید همه ایرانیان را به یک دید بنگریم و ما مقصریم، خوشحال شدم و گفتم خوبه دیگه هموطن های ما بلوچستان را جزو ایران و اهالی آنرا هم وطن میدانند.
تا اینکه دو حادثه و خطای پزشکی هم زمان رخ داد، باز کرده بخیه های کودک اصفهانی به علت فقر و بی پولی و قطع سر نوزاد و مرگ مادری که برای زایمان به بیمارستان چابهار مراجعه کرده بود، با کمال تعجب و تاسف اینجا هم واکنش ها متفاوت بود، در فضای مجازی و خبر گزاری مختلف فارسی زبان خبر کودک اصفهانی پوشش داده شد، اعتراض ها شکل گرفت و وزارت بهداشت تحت فشار مجبور شد از این کودک دلجویی کند و قوه قضاییه پزشک و پرستار متخلف را بازداشت کرده و پی گیر مسئله شد، فعالان بلوچ بار دیگر مثل چندین بار قبل از این تبعیض و عدم توجه به درد هایشان را از طرف هم وطن ها احساس کردند، مگر قطع سر یک نوزاد حین ولادت توسط پزشکان و پرستاران بیمارستان چابهار و مرگ مادر به همراه نوزادش به اندازه باز کردن بخیه های کودک اصفهانی اهمیت نداشت؟ حکومت که سال هاست بلوچ ها را فراموش کرده و در واقع یکی از درد های بلوچ ها هست که ما بلوچ ها از طرف نظام مورد تبعیض هستیم، اما انتظار داشتیم ملت آزاده ایران که خودشان را آزاده فکر می کنند و رسانه های که اعلان می کنند ما مستقل هستیم و همه درد های ملت ایران را به گوش جهانیان می رسانیم، کاش با ما همدردی می کردند و یک بام دو هوا با مسائل و قومیت های مختلف کشور برخورد نمی کردند.
تنها درد ها این نیست بامداد دی ماه 93 در روستای نصیرآباد واقع در شهرستان سرباز استان سیستان و بلوچستان نیروهای سپاه با هجوم به خانه های مردم 33 جوان این محله را از خواب بیدار کردند و به شکنجه گاه ها در زاهدان بردند و تا ماه ها خانواده از آنها بیخبر بودند و هیچ گونه ملاقات و تماسی با عزیزانشان نداشتند و به آنها اتهام های مختلف زده شد. شما تصور کنید اگر این حادثه در تهران، اصفهان، مشهد و یا جایی دیگر غیر از بلوچستان صورت می گرفت و نظام 33 نفر را از خواب بیدار کرده و به شکنجه گاه ها می برند، رسانه های فارسی زبان خارج ایران و خبر گزاری ها ساکت و آرام از آن می گذشتند؟! در فضای مجازی چه، آیا ایرانی های که دم از دفاع از ملت مظلوم ایران می زدند آیا ساکت و آرام از این مسئله رد می شدند؟
بدون شک اگر این حادثه در جایی غیر از بلوچستان می بود رسانه ها تا هفته ها و ماه ها واکنش نشان می دادند و هم وطن های ایرانی ساکت نمی نشستند، اما چون در یک منطقه قومیتی حاشیه کشور بود جز دو سه رسانه اهل سنت و خبرگزاری هرانا از جایی دیگر مصاحبه و گزارشی منتشر نشد و ایرانی ها خیلی ساکت و آرام از آن گذشتند.
این تنها درد من نیست بلکه درد همه فعلان بلوچ، علما و رهبران و ملت بلوچ هست، این سبب شده که اعتماد ملت بلوچ از بسیاری از رسانه های فارسی زبان و خبر گزاری به اصطلاح مستقل سلب شود.
محمد عمر ملازهی
در تیر ماه امسال دو کارگر بلوچ، 23 و 25 ساله به نام های نعیم عباس زهی و مولابخش عباس زهی، توسط وزارت اطلاعات چابهار بازداشت می شوند و بعد از دو ساعت جسد این دو جوان به بیمارستان چابهار تحویل داده شده و علت مرگ سکته اعلام میشود، این خبر را کمپین فعالین بلوچ منتشر کرد و برخی از خبرگزاری های حقوق بشری نیز بازتاب دادند در فضای مجازی فعالان بلوچ به آن واکنش نشان داند، اما به طور کلی هموطنان ایرانی خیلی کم به آن واکنش دادند گویا کشته شدن دو جوان بلوچ برای هموطن ها مهم نبود ما هم گمان کردیم شاید با همه حوادث، اینچنین برخورد می کنند.
تا اینکه دو ماه بعد در شهریور ماه امسال هم وطن عزیزمان شاهرخ زمانی که در سال 90 بازداشت و به 11 سال حبس محکوم شده بود در زندان فوت کرد و علت فوت این مرحوم سکته مغزی اعلام شد، اینجا بود که همه خبرگزاری های ایرانی خارج از کشور واکنش نشان دادند کمیته حمایت از شاهرخ زمانی تشکیل شد، در فضای مجازی اعتراض ها به فوت وی شروع شد، که باید علت مرگ وی مشخص شود و مسئولان باید جوابگو باشند، ده ها مصاحبه در رادیو و تلویزیون های مختلف پخش شد، خود من هم جزو کسایی بودم که اعتراض کردم و گفتم باید علت مرگ مشخص بشود، اما از اینجا بود که با خود گفتم این همه هموطن، وقتی که دو جوان بلوچ در چابهار بعد از دو ساعت بازداشت جسد بیجان آنها به بیمارستان تحویل داده شد کجا بودند؟! اتفاقا در برخی پست ها این گلایه را هم کردم که برخی از عزیزان گفتند بله ما باید همه ایرانیان را به یک دید بنگریم و ما مقصریم، خوشحال شدم و گفتم خوبه دیگه هموطن های ما بلوچستان را جزو ایران و اهالی آنرا هم وطن میدانند.
تا اینکه دو حادثه و خطای پزشکی هم زمان رخ داد، باز کرده بخیه های کودک اصفهانی به علت فقر و بی پولی و قطع سر نوزاد و مرگ مادری که برای زایمان به بیمارستان چابهار مراجعه کرده بود، با کمال تعجب و تاسف اینجا هم واکنش ها متفاوت بود، در فضای مجازی و خبر گزاری مختلف فارسی زبان خبر کودک اصفهانی پوشش داده شد، اعتراض ها شکل گرفت و وزارت بهداشت تحت فشار مجبور شد از این کودک دلجویی کند و قوه قضاییه پزشک و پرستار متخلف را بازداشت کرده و پی گیر مسئله شد، فعالان بلوچ بار دیگر مثل چندین بار قبل از این تبعیض و عدم توجه به درد هایشان را از طرف هم وطن ها احساس کردند، مگر قطع سر یک نوزاد حین ولادت توسط پزشکان و پرستاران بیمارستان چابهار و مرگ مادر به همراه نوزادش به اندازه باز کردن بخیه های کودک اصفهانی اهمیت نداشت؟ حکومت که سال هاست بلوچ ها را فراموش کرده و در واقع یکی از درد های بلوچ ها هست که ما بلوچ ها از طرف نظام مورد تبعیض هستیم، اما انتظار داشتیم ملت آزاده ایران که خودشان را آزاده فکر می کنند و رسانه های که اعلان می کنند ما مستقل هستیم و همه درد های ملت ایران را به گوش جهانیان می رسانیم، کاش با ما همدردی می کردند و یک بام دو هوا با مسائل و قومیت های مختلف کشور برخورد نمی کردند.
تنها درد ها این نیست بامداد دی ماه 93 در روستای نصیرآباد واقع در شهرستان سرباز استان سیستان و بلوچستان نیروهای سپاه با هجوم به خانه های مردم 33 جوان این محله را از خواب بیدار کردند و به شکنجه گاه ها در زاهدان بردند و تا ماه ها خانواده از آنها بیخبر بودند و هیچ گونه ملاقات و تماسی با عزیزانشان نداشتند و به آنها اتهام های مختلف زده شد. شما تصور کنید اگر این حادثه در تهران، اصفهان، مشهد و یا جایی دیگر غیر از بلوچستان صورت می گرفت و نظام 33 نفر را از خواب بیدار کرده و به شکنجه گاه ها می برند، رسانه های فارسی زبان خارج ایران و خبر گزاری ها ساکت و آرام از آن می گذشتند؟! در فضای مجازی چه، آیا ایرانی های که دم از دفاع از ملت مظلوم ایران می زدند آیا ساکت و آرام از این مسئله رد می شدند؟
بدون شک اگر این حادثه در جایی غیر از بلوچستان می بود رسانه ها تا هفته ها و ماه ها واکنش نشان می دادند و هم وطن های ایرانی ساکت نمی نشستند، اما چون در یک منطقه قومیتی حاشیه کشور بود جز دو سه رسانه اهل سنت و خبرگزاری هرانا از جایی دیگر مصاحبه و گزارشی منتشر نشد و ایرانی ها خیلی ساکت و آرام از آن گذشتند.
این تنها درد من نیست بلکه درد همه فعلان بلوچ، علما و رهبران و ملت بلوچ هست، این سبب شده که اعتماد ملت بلوچ از بسیاری از رسانه های فارسی زبان و خبر گزاری به اصطلاح مستقل سلب شود.
محمد عمر ملازهی
No comments:
Post a Comment