Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

حكايتي لطيف!


حكايتي لطيف! .... روزی مریده ای طناز به نزد شیخ آمد و گفت : یا شیخ ، من از نعمت داشتن برادر و پدر محرومم ، و در دنیا مادری دارم که ثروت هنگفت پدرم به وی رسیده و چون بیمار است بزودی دار فانی را وداع گفته و تمام مال و مکنت وی به من میرسد ، آیا حاضری همسر من گردی تا از ثروت به ارث رسیده من بهره مند گردی ؟؟ شیخ اندکی خشتک خویش بخاراند و فرمود : نوچ ، همسر شما نمیشوم ... مریده زیر لب گفت : ایییشششش اکبیری منو بگو میخواستم آدم فرضت کنم و به خشم محضر شیخ را ترک بگفت و بسوی منزل راهی شد و چون به منزل رسید شیخ را بدید که با مادرش مزدوج شده و به سمت پدرش درآمده تا هم ارث مادر را کسب نماید و هم از لایحه مجلس مبنی بر ازدواج با فرزند خوانده درآینده بهرمند گردد

No comments:

Post a Comment