Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

داستان محمد صابر ملک رئیسی و حکومت ولایت فقیه ; عبد القادر بلوچ

در زمانهای بسیار بسیار جدید نظامی بود که خیلی سنگ عدل به سینه می‏زد و ادعای مدیریت جهانی از زبان‏اش نمی‏افتاد. این نظام اعتراف نمی‏کرد اما جاسوسی عین دیانت‏اش بود. در یکی از روزهای بی نان و آب و داغ بلوچستان، همین نظام سراغ شخص بلوچی به نام عبیدالرحمن رفت. او به خاطر موقعیت‏اش فرد خوبی بود برای جذب شدن اما هر چقدر نظام قیمت را بالا برد این بی استعداد نه تنها جذب نشد بلکه فراری شد. نظام کمی ریش خود را خاراند و با خود گفت:
اینطور نباشد که این جوجه فکر کند با فرار می‏تواند از چنگ ما در بر رود.

لذا طبق اصول و باورهای اعتقادی خود به سراغ سه برادر او رفته آنها را به جرم برادر بودن دستگیر و سپس گروگان گرفت.

چهار ماه تمام هر چه آدم در اقصی نقاط بلوچستان زبان نظام را می‏دانست به دست و پای نظام افتاد که این سه برادر بیگناه را ببخشد اما نظام پر برکت جمهوری اسلامی از پدر و مادر بی خیر و برکت، عبیدالرحمن جذب نشده را طلب می‏کرد. آن زن و مرد پیر و ضعیف و نحیف فریاد می‏زدند که ته تغاری آنها محمد صابر را بدهند و بقیه را ببرند و با همان لشکر و قشونی که می‏خواهند به جنگ ابر قدرتها بروند به دنبال عبیدالرحمن بگردند.

نظام دوباره ریش‏اش را خاراند( ریش نظام خیلی می‏خارد) و در این جا فکری از ذهن‏اش خطور کرد. او دو برادر بیست و دوساله و سی ساله عبیدالرحمن را آزاد کرد و محمد صابر پانزده ساله را که والدینش برای دیدنش کور بودند نگاه داشت و خطاب به آنها گفت:

یا عبید‏الرحمن یا اعدام محمد صابر!

متأسفانه نه عبیدالرحمن حاضر شد بیاید و پست جاسوسی را بپذیرد و نه والدین او نسبت به دستگیری فرزند خود اقدام کردند. هر کس دیگر به جای نظام بود نسبت به اعدام محمد صابر درنگ نمی‏کرد اما نظام ما نظام عدالت است. نظام امام زمان است. نظام ائمه اطهار است. نظام عطوفت است. از همه‏ی این کم کاریها صرف نظر کرد و امروز حکم محمد صابر را صادر کرد: سر تا پا پنج سال زندان! البته می‏فرستندش زندان اردبیل که پدر و مادرش نتوانند از روستاهای بلوچستان زرت و زرت پا شوند بروند ملاقات او.

حالا پدر و مادر محمد صابر مرتب فال حافظ می‏گیرند به این امید که شاید این صفحه بیاید:

یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور

نظام هم دارد ریش‏اش را می‏خاراند و فکر می‏کند چه مدلی و به چه بهانه‏ای یک کنفرانس بین‏المللی دیگری برای نزدیکی مذاهب راه اندازی بکند.

نتیجه‏ای که از این داستان می‏گیریم این است که محمد صابر در پایان این پنج سال به سنی می‏رسد که اگر اعدام بشود جار و جنجال راه نمی‏افتد که کودک بود.


http://ettelaat.net/11-september/news.asp?id=59061&sort=Iran

No comments:

Post a Comment